درباره قواعد فهم دین دو قول وجود دارد؛ یک قول کمال و جامعیت دین را مستلزم آن می داند که دین قواعد فهم خود را هم ارائه دهد. قول دوم این است که قواعد فهم دین امری درون دینی نیست بلکه عقلی است.
ردنا (ادیان نیوز) – مقوله جامعیت دین، کمال دین، خاتمیت دین و … مفاهیم متفاوت اما در هم تنیده ای هستند که اتخاذ موضع در هر کدام از آنها در دیگر مباحث نیز تأثیر میگذارد. برخی خاتمیت دین را مستلزم کمال دین میدانند. بدین بیان که اگر امکان نزول دین کاملتری وجود داشت بر پروردگار عالم لازم میآمد که به منظور هدایت بندگان آن را به دست مردم برساند. از طرف دیگر کمال دین را مستلزم جامعیت و گستردگی قلمرو آن دانسته و دین محدود و مقید را به دلیل ناتوانی در هدایت برخی ساحات زندگی ناکارآمد میدانند، اما سؤالی که در اینجا مطرح میشود آن است که شمول این جامعیت تا به کجاست؟ آیا این گستردگی تا بدان جاست که بیان شود لازم است قواعد فهم دین را هم خود دین عرضه کند؟ یا آنکه قواعد فهم دین امری برون دینی بوده که دین توانایی عرضه آن را ندارد؟
تبیین محل نزاع
از گذشته فقهای بزرگ اسلام برای فهم متون مقدس (قرآن و روایت) قواعدی مطرح کرده اند؛ قواعدی که در برخی موارد خود محل نزاع بوده و موافقان و مخالفانی داشته است. برای نمونه قواعد علم رجال؛ قواعد علم اصول همچون مباحث مرتبط با الفاظ (میزان حجیت ظهورات؛ معنای امر و نهی و …) میزان حجیت خبر واحد؛ قواعد مرتبط با تعادل و تراجیح و رفع تعارض؛ مباحث مرتبط با ظهورات قرآن و جمع میان قرآن و روایت؛ تقسیمات حکم به ارشادی-مولوی؛ حقیقیه-خارجیه و… از جمله این قواعد اند.
مجموعه این قواعد مذکور و دهها قاعده دیگر نحوه فهم شما از دین را شکل میدهند. حال سوال آنجاست که میزان اعتبار و حجیت این قواعد تا به کجاست؟ آیا چنانچه مستند به قرآن و روایت باشند معتبر بوده اند و یا اعتبار آنها از عقل ابتدائا سرچشمه میگیرد؟ این قواعد را باید از کجا استخراج کرد؟ عقل مستقل بشری و یا خود متون دینی؟
بررسی اقوال موجود
الف: بنا بر قول اول کمال و جامعیت دین مستلزم آن است که قواعد فهم خود را هم ارائه دهد. عرضه این قواعد با عقل مستقل بشری موجب کج فهمی در دین شده و اندیشههای مارا بر دین تحمیل میکند؛ پس برای فهم صحیح از دین لازم است که خود را از هرگونه پیش فرض خالی ساخته و قواعد فهم دین را هم از خود دین فرابگیرید تا دچار تحمیل مواضع خود بر دین نشوید. برای نمونه استاد صادقی تهرانی با تقریر یک دوره اصول فقه قرآنی در خصوص این مبحث میفرمایند: «اگر اصولی پدید آوردیم که قرآنی بود و به سنت قطعیه تکیه داشت پذیرفتنی خواهد بود، اما اصولی که پایههای آن اقوال متضاد علماست و هر گوشه از آن محلی از اجتماع دهها قول متناقض است قابل قبول نیست… جز اصول نورانی قرآن و سنت قطعیه- اعم از لفظی و معنایی- باید همه را کنار گذاشت.»
این رویکرد برای اثبات مدعای خود به روایاتی نیز تمسک جسته اند: از جمله آنها آیات مرتبط با اکمال دین از جمله الیوم اکملت لکم دینکم بوده بدین بیان که کمال دین مستلزم در برگیری قواعد فهم دین در دین است. از طرف دیگر طبق آیات فراوان دیگر؛ تبیین دین برعهده رسول و طبق عقاید مسلم شیعه بعد از ایشان بر عهده امامان بر حق جانشین ایشان است در نتیجه بر عهده اهل بیت است که قواعد فهم دین را هم برای ما بیان نمایند.
ب: طبق این رویکرد قواعد فهم دین امری درون دینی نبوده، بلکه لازم است که با عقل مستقل کشف شود و اگر روایتی نیز در این خصوص ذکر شده ارشاد به حکم عقل است. این امر صدمهای نه به جامعیت دین وارد کرده و نه به کمال آن چرا که جامعیت و کمال دین چنان گسترده نبوده که دربرگیرنده قواعد فهم دین شود.
این رویکرد نیز برای اثبات مدعای خود ادلهای عرضه کرده است: مهمترین دلیل این رویکرد پیش آمدن دور است. به عبارت دیگر چنانچه معتقد بر آن باشیم که دین باید متکفل بیان قواعد فهم خود باشد دور پیش میآید، بدین بیان که خود همان روایاتی که شامل بیان قواعد فهم دین اند باید با قواعدی فهم شوند. حداقل با مباحث الفاظ لازم است محتوای آن مورد فهم قرار گیرد و با قواعد علم رجال لازم است سند اتصال آن به اهل بیت بررسی شود. در نتیجه عقلا امکان ندارد که دین متکفل بیان قواعد فهم خود باشید.