سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده ۱۳ میلادی و به اسحاق کور می رسد؛ تعالیم اسحاق کور چون سایر آموزشهای عرفانی است که برای کمال معنوی مراتب مختلف قائلاند
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده ۱۳ میلادی و به اسحاق کور (۱۱۶۰-۱۲۳۵) میرسد. او در جنوب فرانسه میزیست. تعالیم اسحاق کور چون سایر آموزشهای عرفانی است که برای کمال معنوی مراتب مختلف قائلاند و سیری را برای رسیدن به کمال مطلق پیشنهاد میکنند. مفهوم عین صوف ساخته اوست. این مفهوم را، که به معنی «لایتناهی» است، اسحاق به معنی خداوند به کار برد ولی بعدها به معنی نظام هستی بهطور عام به کار گرفته شد.
دوران شهرت اسحاق کور مصادف است با سلطنت جیمز اوّل، شاه آراگون (۱۲۱۳-۱۲۷۶). جیمز اوّل از سال ۶۲۷ ق./ ۱۲۲۹ م. به اندلس هجوم برد و موجی از جنگهای صلیبی را برانگیخت. در حوالی نیمه سده ۱۳میلادی جیمز اوّل، که اینک به «جیمز فاتح شهرت داشت، از قدرتهای سیاسی و نظامی درجه اوّل اروپا و از سرکردگان جنگهای صلیبی بهشمار میرفت.
جیمز فاتح با الیگارشی یهودی رابطه نزدیک داشت؛ وزیر مالیهاش یهودا لاوی بود و در دربارش یهودیان ثروتمند دیگر نیز حضور داشتند. در تهاجم جیمز به سرزمینهای اسلامی، این یهودیان نقش مهمی ایفا کردند و حکومتِ شهرهایی که به اشغال در میآمد عموماً به ایشان واگذار میشد.
در این زمان یک حاخام یهودی به نام موسی بن نهمان معروف به نهمانیدس (۱۱۹۴-۱۲۷۰)، در دربار جیمز حضور داشت که بزرگترین مقام دینی یهودیان عصر خود در اسپانیا بهشمار میرفت. نهمانیدس مورد علاقه فراوان و مشاور جیمز اوّل بود.
نهمانیدس با الهام از نظرات اسحاق کور یک مرکز فعال تصوف یهودی ایجاد کرد. مرکز فوق در پیدایش فرقه کابالا، اشاعه آن در سراسر شبهجزیره ایبری و تولید انبوهی از رسالههای کابالی نقش اصلی را ایفا نمود. تألیفات نهمانیدس در سه زمینه تفسیر تورات، فقه تلمودی و کابالاست. رسالههای نهمانیدس تا سالها منبع اصلی تغذیه فکری کابالیستها بود.
اندیشهپردازان و گردانندگان فرقه کابالا مدعی بودند که این طریقت، مکمل تورات و اسراری است که خداوند بهطور شفاهی و خصوصی به موسی ابلاغ کرد تا تنها در اختیار مَحرمانِ قوم برگزیده قرار گیرد. دین یهود پوستهای است آشکار و همهفهم از مفاهیم رازآمیز هستی که قلبِ ناشناختهی آن کابالاست. این اسرار از زمان موسی، نسل به نسل، در خواص یهودیان ماند تا به امروز رسید. این ادعا در فضای آن روز اروپا، که ساحری و کیمیاگری بازار گرم داشت، جاذبهای شگرف یافت و تأثیری چنان عمیق برجای نهاد که تا به امروز پابرجاست.
مکتب کابالا کارکرد احیاء و ترویج آرمانهای مسیحایی را بهدست گرفت. این آرمانها در بنیادِ تحریکات جنگافروزانه صلیبی سده ۱۳ و تکاپوهای شِبهصلیبی و نوصلیبی سدههای پسین جای داشت. در سده ۱۴ میلادی، هستههای فرقه کابالا در جوامع یهودی سراسر جهان، بهویژه در بنادر ایتالیا، گسترده شد. از طریق ایتالیا، که قلب جهان مسیحیت به شمار میرفت، پیشگوییهای اسرارآمیز درباره ظهور قریبالوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی او، به مرکزیت بیتالمقدس، رواج یافت و دربار پاپ در رم و سایر کانونهای فکری و سیاسیِ دنیای مسیحی را بهشدت متأثر ساخت.
عبدالله شهبازی
نگارنده محترم، اطلاعات سطحی درخصوص قبّالا دارد. درست است که نهضت قبالا با اسحاق نابینا شروع شده و اصطلاحاتی همچون اِن سوف برای اولین بار در آثار او تبلور یافته است اما زعیم قبالا موسی دولئون است که با نگارش زوهر در سال ۱۳۰۰ میلادی، مکتب قبالا را بنیان نهاد. دومی شخص نهمانیدس؛ اولاً اگر بخواهیم عبری آن را بیان کنیم مایمندوس است. او همان موسی ابن میمون فیلسوف بزرگ یهودی است که تحت تأثیر مباحث کلامی ابن سینا بوده است . ابن میمون در زمره فلاسفه یهود به شمار است نه قبالایی. سوم اینکه ما تصوف یهودی نداریم. به کاربردن تصوف برای یهود کاملاً در محل اشکال است. صوفی، متصوفه، تصوف برای فرقه از فرق اسلامی است و به کاربردن آن در جایگاه موصوف برای یهودی کاملاً اشتباه است.
لطفاً رجوع کنید به کتاب تصوف، قبالا و گنوسی در نگاه تطبیقی، انتشارات زوار تهران، دکتر حسین شهبازی