به زندگی بزرگان و متفکران سرک میکشیم و دوست داریم بدانیم اوقات روزانه آنها چگونه میگذرد و چه عادتهای خوب یا بدی دارند. همانگونه که من و شما عادات خاصی داریم که بعضی خیلی سودمند هستند و برخی بیخاصیت و برخی زیانبار، بزرگان نیز چنین هستند.
ردنا (ادیان نیوز) – آثار ادبی و هنری بزرگ مانند یولیسیس، نظریات علمی کلان مانند نظریه تکامل و اختراعات و اکتشافات زاده فعالیت مستمر ذهنهای پرورده و منظم متفکران است. این کسان برای پیشبرد کار خود خواسته یا نخواسته عاداتی در خود پدید میآوردند و کار خود را راحت میکردند، گرچه گاه اسیر همین عادات میشدند. نگاهی به زندگینامه بزرگان نشان میدهد که همه آنها کمابیش عادات ثابتی دارند. شناخت آنها به ما کمک میکند درباره عادات خود کمی بیندیشیم.
مِیسن کری در کتاب عادات و آداب روزانه بزرگان: چنین کنند بزرگان چو کرد باید کرد (ترجمه حسن کامشاد، تهران، فرهنگ جاوید، ۱۳۹۴، ۲۵۸ص)، ۱۶۰ نفر از شخصیتهای معتبر عرصههای ادبی، هنری و علمی را بررسی کرده است و عادتهای روزانه آنها را بیرون کشیده و بر آفتاب نگاه کنجکاو ما افکنده است. این شخصیتها عادات خاص خود را دارند. کسانی سحرخیز و منظم هستند، دیگران جغد شبانگاهی هستند و صبحها را در رختخواب میمانند. در حالی که عدهای بسیار منظم هستند، دیگران بینظم و چه بسا نظمستیز به نظر میرسند، مانند جویس. عدهای جدول کاری مشخصی دارند، ولی عدهای دیگر خود را به دست امواج حوادث میسپارند. با این همه، کمابیش عادات مشترکی را میتوان میان آنها شناسایی کرد. مهمترین عادت مشترک آنها پیادهروی منظم روزانه آنهاست. آنها به شکل منظمی بخشی از روز را به پیادهروی طولانی و شدید میرفتند. حتی کسانی مانند داروین به شکل منظم روزی سه نوبت پیادهروی میکردند. بتهوون، کرکگارد، فروید، یونگ، گوستاو مالر، ویلیام فاکنر، جاناثان ادواردز، ویلیام جیمز، کافکا، بالزاک، میلتون، ویکتور هوگو، دیکنز، ناثاناییل هاوثورن، تولستوی، چایکوفسکی، و ژرژ سیمنون همه اهل پیادهرویهای بلند و گاه چهارساعته بودند.
ویژگی مشترک دیگر آنها نوشیدن قهوه یا چیزی در این مایهها بوده است. بالزاک گاه روزی پنجاه فنجان قهوه مینوشید. باز ویژگی مشترک این کسان اشتیاق شیفتهوار به کارشان بوده است. اینگمار برگمان میگفت: «من بدون وقفه کار کردهام. مثل سیلی که از چشمانداز روح انسان بگذرد.» آنها گاه خانواده خود را نیز قربانی کار خود میکردند تا جایی که مارکس مدعی بود اگر دوباره زندگی از سر گیرد، همان مسیر انقلابی را دنبال خواهد کرد، جز آنکه ازدواج نخواهد کرد. همچنین درآمد برخی از این افراد نه از راه نوشتن یا نقاشی یا شاعری، بلکه از طریق کارمندی در ادارات پست یا بانک بوده است، مانند توماس الیوت و ترالپ. برخی از آنها نیز تا پایان عمر با فقر کلنجار میرفتهاند.
مارکس که بیشترین دغدغه اقتصاد را در زندگی داشت و کتاب سرمایه او حاصل زندگیاش بود، خود زندگی مرتبی نداشت. دوستش انگِلس از صندوق تنخواه نساجی پدرش پول بلند میکرد و به او میداد. او هم ولخرجی میکرد «چون در نگهداری پول هیچ سررشتهای نداشت.» این افراد معمولا اهل مراقبه بودند چه در شکل سنتی و آیینی آن و چه به شکل مدرن و کاملا فردی. یونگ به شکل منظمی زندگی شهری را ترک میکرد و در خانه قلعهمانندی که فاقد برق و آب لولهکشی و شبیه خانههای قرن ۱۸ بود زندگی میکرد. آب از چاه میکشید و هیزم میشکست و معتقد بود این کارهای ساده «انسان را ساده میکند و چقدر سخت است ساده بودن.»
همه این افراد در کار خود کمابیش پرکار بودند و روزانه ساعات خلاق زیادی را صرف کار خود میکردند، مانند فروید، همینگوی و سیمنون که میگفت نوشتن هر کتاب یک لیتر و نیم از او عرق بیرون میکشد. آنها در عین تخصص در کار خود تنوع علایق داشتند، برای مثال، یونگ روانکاو، نقاشی میکرد و استیون جی. گولد دانشمند تکاملی آواز هم میخواند. همه اینها وقتی را به شکل اختصاصی صرف و با خود خلوت میکردند،زیرا اصولا لازمه آفرینش با خود بودن است. همچنین در مجموع این افراد معمولا زندگی سادهای داشتهاند مانند سارتر، فلوبر و دوبوار.
در مجموع این کتاب خواندنی و آموزنده است. گرچه فکر میکنم ترجمههای قبلی کامشاد بهتر از این یکی بوده است. نکته آخر آنکه عنوان اصلی کتاب متواضعانهتر و دقیقتر و گویای آن است که این بزرگان چگونه در دل گرفتاریهای روزانه برای خود وقت پیدا میکردند یا میآفریدند «مناسک روزانه: چگونه ذهنهای بزرگ وقت به دست میآورند، الهام میگیرند و کار میکنند.»