رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن با تأکید بر اینکه رفتار حکیمانه رفتاری است که براساس ارزشهای جاویدان باشد، گفت: حکمت دانشی دستیافتنی است و گوهر آن دانش شهودی، معطوف به عمل نیک است. حکمت با صرف خواندن کتاب و حفظ کردن اندیشهها و اشعار کسب نمیشود، بلکه با خالی کردن دل «عن ماسوی الله» حاصل میشود و نوری است که حکیم کل بر دل اندیشمند متأله صاحب قلب سلیم میتاباند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلام والمسلمین سیدسلمان صفوی، فیلسوف نوصدرایی و رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن، است که از حدود بیست و پنج سال پیش تاکنون در لندن به معرفی حکمت اسلامی به ویژه حکمت صدرایی در محافل آکادمیک بریتانیا میپردازد. انتشار مجله علمی حکمت متعالیه (Transcendent Philosophy Journal) برگزاری همایش، تدریس و انتشار کتب تحقیقاتی باعث شده که وی به عنوان پل گفتوگوهای فلسفی اسلام و غرب محسوب شود. خبرگزاری ایکنا به منظور آشنایی بیشتر با چیستی حکمت و حکیم، با وی به گفتوگو پرداخته است که در ادامه متن آن از نظر میگذرد؛
قبل از ورود به بحث، خوب است که مقداری در مورد چیستی حکمت و حکیم توضیح دهید.
در ادبیات فارسی، حکمت به معانی فرزانگی، دانایی، داد، حلم و بردباری، درستکرداری و راستگفتاری به کار رفته است. در فارسی بدین دانش «حکمت جاویدان»، در عربی بدان «حکمت خالده» و در انگلیسی بدان «ویزدام»(wisdom) و به طور اخص «سوفیا پرنیس» «Sophia Perennis» میگویند. حکمت دانشی است عمیق که حاوی ارزشهای ازلی و ابدی در حوزه جهانبینی و رفتار است؛ لذا حکمت، به نظری و عملی تقسیم میشود. حکمت نظری راجع به مبدأ و غایت جهان بحث میکند و حکمت عملی راجع به چگونه ساختن انسان و جامعهای سالم بحث میکند.
حکمت ورای دین، فلسفه و عرفان خاصی است. حکمت وجه مشترک همه ادیان الهی، فلسفههای کلاسیک الهی (مانند حکمت خسروانی، «اوپانیشادها»، کمدی الهی دانته، اشارات ابن سینا، حکمتالاشراق سهروردی، شواهدالربوبیه ملاصدرا)، و عرفانهای الهی ریشهدار تاریخی است. در حکمت عقل و قلب، اندیشه و «عمل بهین» بههم آمیخته است. حکیم کل حضرت هوالحق (جل جلاله) است و انسان حکیم کسی است که از جهت دانش، نورانیت و صفات برین بیشتر به حق (جل جلاله) نزدیک باشد. حکیم کسی نیست که «حافظه دیتا» باشد، بلکه حکیم جهانی است عقلی، همچون جهان عینی و صفات نیک را در خود ملکه کرده است و عامل بدان است. حکیم انسان برین فرزانه است که خود و جامعه را به توحید، تعقل، عشق و داد فرامیخواند. حکیم خود مجسمه دانش و رفتار برین است.
حکمت اساس فعل خدا، دلیل احکام خدا و گوهر تابناک قرآن و گفتارهای انسانهای کامل و اولیاءلله است. در قرآن، حکیم یکی از صفات خدا است، چنانچه میفرماید: «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»[۱]. همچنین یکی از صفات قرآن، حکیم است: «تِلْکَ آیَاتُالْکِتَابِ الْحَکِیمِ[۲]». علاوه بر این، تعلیم حکمت یکی از مأموریتهای انبیای الهی شمرده شده و در قرآن آمده است: «یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»[۳].
برخی از بزرگان ما، که در ادبیات و شعر هم شخصیتهای برجستهای بودهاند، به حکیم نامبردار شدهاند که میتوان به حکیم ابوالقاسم فردوسی اشاره کرد. حکمت در اندیشه این بزرگان چه جایگاهی داشته است؟
بله، بسیاری از مفاخر ادبیات فارسی با عنوان «حکیم» شناخته می شوند، مانند فردوسی، خیام، سنایی، عطار، خاقانی، ناصرخسرو و نظامی. اکثر آثار ادبیات فارسی آثاری حکمی به نظم و نثر هستند، مانند شاهنامه فردوسی، کلیله و دمنه، سیرالعباد و حدیقه سنایی، الهی نامه عطار، مثنوی معنوی مولانا، خمسه نظامی و گلستان و بوستان سعدی. مفهوم حکمت در ادبیات عرفانی شاکله اصلی اندیشه ادبیات فارسی ماست که به طور برجسته در شاهنامه فردوسی و آثار سنائی غزنوی، عطار نیشابوری و مولانا بروز و ظهور پیدا کرده است.
فردوسی پیشتاز حکمای ایران پس از اسلام است. حکیم فردوسی وارث حکمت خسروانی ایران پیش از اسلام و حکمت قرآنی است. شاهنامه حکیم فردوسی با الهام از تعالیم حکمت خسروانی و حکمت قرآنی نمایشنامه گستردهای با رویکرد حِکمی از زندگی پر ماجرای انسان از هبوط تا عروج و هدایتِ جمله آدمیان از دوزخ تا بهشت است که رهنمای او فروغ ایزدی یعنی خِرَد است. موضوع اصلی نمایشنامه؛ پیکار پیوسته انسان با دیوهای درون و بیرون است. در این نمایش حکیمانه، جایگاه آدمی گاه دوزخ یعنی غلبه دیو بر انسان، گاه برزخ یعنی ستیز آدمی با دیو و گاه بهشت یعنی فرمانروایی آدمی بر دیو است.
حکیم فردوسی عقل جزئی را در فهم کلیه حقایق متعالی قاصر میداند و همچون یک عارف، قلبِ منور به نورِ حق را محل دریافت مکاشفات و کشف حقایق میخواند. عقل ربانی زبان ترجمان مکاشفات قلبی است، اما عقل جزئی راهی به مکاشفات قلبی ندارد. حیطه عقل محدود است، اما آسمان قلب، بلند و فراخ است. از دیدگاه حکیم فردوسی راه فهم حقایق منور کردن روان است. پس از فهم حقایق از طریق روان روشن، خرد به تبیین آنها میپردازد؛ لذا خرد وسیله بیان حقایق متعالی است نه کشف کامل آنها؛ کشف حقایق متعالی در حیطه روان روشن به نور الهی است. فردوسی میگوید: «همه بودنیها به روشن روان / بدانی به دانش بگردان زبان»[۴].
یکی از طرق روشن روانی، انجام و مراقبت ذکر توحید (وحده لا اله الا هو) است: «ببین ای خردمند روشنروان/ که چون باید او را ستودن تمام؛ نخست از جهان آفرین یاد کن/ پرستش به این یاد بنیاد کن؛ سخن هیچ بهتر از توحید نیست/ به ناگفتن و گفتن ایزد یکی است»[۵]. نشانههای سلامت عقل عملی از دیدگاه حکیم فردوسی عبارتند از: «بکوشد به داد و بپیچد ز بد/ ستون خرد داد و بخشایش است؛ خردمند هشیار و با رای و شرم/ سخن گفتنش خوب و آوای نرم».
شاهنامه حکیم فردوسی شاهکار جاودان حکمی – حماسی ایرانیان است که به زبان شعر و تمثیل با تکیه بر فرهنگ بالنده تاریخ حکمت قبل و بعد از اسلام ایران سروده شده است. شاهنامه حکیم فردوسی علاوه بر این که بزرگترین اثر ادبی زبان فارسی بلکه جهان است، حاوی معارف متعالی حکمی – عرفانی است. هرچند تاکنون کمتر به جنبههای حکمی – عرفانی آن توجه شده است. سزاوار است دانشپژوهان آشنا با ادبیات فارسی و عرفان به بررسی ابعاد مختلف تعالیم حکمی – عرفانی شاهنامه در قالب رسالههای فوق لیسانس و دکترا بپردازند.
غیر از فردوسی دیگر حکمای شعر فارسی چگونه بودند؟
سنایی، عطار و مولوی پس از فردوسی مهمترین حکمای شاعر ایران هستند که خالق آثار ادبی حکیمانه کمنظیری شدهاند. «حدیقهالحقیقه» سنایی مهمترین اثر حکمی – عرفانی پس از شاهنامه است که تأثیر اساسی بر حکیمان شعر بعدی گذاشت. خاقانی و نظامی تحت تأثیر آن «تحفهالعراقین» و «مخزنالاسرار» را سرودند. حکیم سنایی باب نهم «حدیقهالحقیقه» را به حکمت نظری و عملی اختصاص داده است. اسرارنامه عطار از بهترین کتب حکمی راجع به موضوع جذاب «مرگ آگاهی»(اسرارنامه، مقاله نهم) است، که بعدها از ستونهای اصلی فلسفه اگزیستانسیالیسم الهی «کیرکگور» حکیم معاصر دانمارکی شد.
مولانا جلالالدین خراسانی، عارف و شاعر جهانی ما، مثنوی معنویاش مالامال از تعالیم بلند حکمی است. مولانا در مقدمه منثور دفتر سوم مثنوی معنوی راجع به حکمت چنین میگوید: حکمتها سپاه خداوندند که مریدان را بدان نیرومند گردانَد و علم آنها را از نادانی و دادگری آنان را از شائبه ستم، بخشندگی آنها را از ریا و بردباریشان را از آلودگی به سبکباری مصون دارد و حکمتها و اسرار و حقایق آن جهان را که از حیطه ادراک آنان به دور است، به فهم ایشان نزدیکتر گرداند و آنچه را از طاعت و اجتهاد، که بر آنها دشوار است سهل نماید.
از مقدمه مذکور چنین برمیآید که از نظر مولانا، حکمت علاوه بر بینش باطنی و معنوی عمیق، شامل آن نیرویی است که آدمی را از آلایشهای روحی بازمیدارد. مولانا در مقدمه دفتر سوم چهار گروه از محرومان دستیابی به حکمت الهی را برمیشمرد: اول هر آن کس که هوای نفس را بر خداوند برگزینَد. دوم هر آن که تنآسایی پیشه کرده از طلب روی گردانَد. سوم هر آن کس که اهتمام خویش را تنها مصروف زندگانی دنیوی کند و چهارم هر آن که خدمت جان خویش نماید. اما آن که در سایه عنایت و هدایت حق پناه گیرد و دین خود بر دنیای خویش برگزیند، به انوار جلیل و جواهر کریم گنج خانه حکمت الهی واصل گردد. مولانا در مقدمه، حکمتهای الهی را براهین پیامبران و دلایل ایشان برمیشمارد و خداوند را مُعطی حکمت به خلایق خوانده، موضوع عقل را مطرح مینماید و وجود عقل در آدمیان را هم چون وجود آسمان روحانی بر آسمان دنیا برمیشمارد.
در مقدمه دفتر سوم، در چارچوب طرح مسئله حکمت، نقش پیامبران و موضوع عقل یا (قلب)، خداوند به عنوان اعطاکننده حکمت به آدمیان، مسئله نافرمانان یا گمراهان و طلب علم مطرح میشود. مقدمه با عبارت حکمتها لشکریان خداوندند آغاز میشود و با عبارت خداوند سمیع و علیم و ربالعالمین است، پایان مییابد،که البته ربط دقیق حکمت و علیم که از اسماء حسنای الهی هستند آشکار است.
چرا عموم اندیشمندان مسلمان را قبل از آنکه فیلسوف و منجم و ریاضیدان بدانند، حکیم میگویند؟
اغلب اندیشمندان ما انسانهایی چند بعدی و دارای یک تفکر سیستماتیک بودند که حوزه نظر و عمل را با هم شامل میشد. آنها مجهز به عقل استدلالی و عقل شهودی بودند و دارای بینشی عمیق و همه جانبه راجع به موضوعات اساسی اندیشه، جامعه، سیاست و زندگی داشتند و ارزشهای عملی حکمت خالده را در زندگی شخصی و تعاملات اجتماعی پیاده کرده بودند؛ لذا بهترین لقب برای مفاخر ما حکیم است که انسانی ذوابعاد است و مجسمه عینی دانش برین و رفتار نیک است. در حالیکه منجم، ریاضیدان یا شاعر فقط به یک تخصص اشارات دارد.
مثلاً بزرگمهر طبیب، ستارهشناس، وزیر و حکیم است. خیام ریاضیدان، ستارهشناس، فیلسوف و شاعر است. حجهالحق، ابنسینا، پزشک، گیاهشناس، داروساز، سیاستمدار، مدرس، نویسنده و فیلسوف است. عطار نیشابوری داروساز، شاعر، نویسنده، عارف، و شهید است. شیخ بهایی سیاستمدار، ریاضیدان، فیزیکدان، مهندس معماری، شاعر، فقیه، نویسنده و عارف است. میرداماد(معلم ثالث) فقیه، متکلم، ریاضیدان، شاعر، مدرس، نویسنده، و فیلسوف است. سیدابوالحسن رفیعی قزوینی جامع منقول و معقول، فقیه، مدرس، فیلسوف، عارف و استاد امام خمینی(ره) است. حسنزاده آملی منجم، ریاضیدان، طبیب، فقیه، شاعر، مدرس، نویسنده، فیلسوف و عارف است.
به چه رفتاری حکیمانه میگویند و اساساً چه انسانی به حکمت دست مییابد؟
به رفتاری که بر اساس ارزشهای جاویدان باشد، رفتار حکیمانه گویند. ارزشهای جاویدان عبارت از توحید الهی، خردگرایی، خلود نفس، عشق، داد و دادگری و فتوت اجتماعی هستند. انسانی به حکمت دست پیدا میکند که با تهذیب نفس، عقل شهودی خود را فعال کرده و عقل خود را متصل به عقل کل کرده و با توجه به قوه عاقله و نور قلبی به بصیرت یعنی دید جامع و عمیق رسیده است.
رسیدن به حکمت از طریق روند مستمر فعل تفکر، مراقبه نفسانی و مراقبه قلبی و رفتار نیک به دست میآید. کسی با اینکه تاریخ فلسفه یا تاریخ اندیشه دین را حفظ کند، حکیم نمیشود. حکیم شدن نوعی ترقی وجودی است از وجود ظلمانی به وجودی نوری، از وجود جهول به وجود دانا، از وجود مقلد به وجود محقق، از وجود خودخواه به وجود ایثارگر، از وجود کثرتبین به وجود وحدتبین، از وجود مستبد به وجود رهاییبخش، از وجود قَسی به وجود لطیف، از وجود متفرعن به وجود متواضع و از وجود بَغیض به وجود وَدود.
برای تقریب ذهن خوانندگان بیان میکنم برخی از کسانی که به حکیم بودن در تاریخ مشهورند عبارت از انبیای الهی، لایوتسو، کنفوسیوس، لقمان، سقراط، افلاطون، فلوطین، جاماسب، مانی، بزرگمهر، فارابی، فردوسی، ابن سینا، سهروردی، صدرالمتألهین، تولستوی، رنهگنون، امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی، علامه محمدتقی جعفری، حسنزاده آملی، جوادی آملی و سیدحسین نصر هستند.
آیا حکمت امری درونی است یا انسان آن را اکتساب میکند؟
حکمت دانشی دستیافتنی است و گوهر آن دانش شهودی، معطوف به عمل نیک است. حکمت نوری است که حکیم کل بر دل اندیشمند متأله صاحب قلب سلیم میتاباند. حکمت با صرف خواندن کتاب و حفظ کردن اندیشهها و اشعار کسب نمیشود. حکمت با خالی کردن دل «عن ماسوی الله» حاصل شود. حکمت از طریق سیر مقامات «تجلیه، تخلیه، تحلیه و فنای فیالله» ظهور نماید و انسان عامل بدان واصل شود.
حکمت دانستن نیست، حکمت دیدن وحدت هستی، انوار حق جل جلاله و تجلیات الهی است که از طریق تهذیب نفس و منور شدن قلب به دست آید. حکمت محفوظات ذهنی نیست، حکمت محظوظات قلبی است. حکمت علم نقلی نیست، حکمت علم قلبی است. حکمت، تکفیر و تفسیق و سانسور نیست، حکمت برهان عقلی، دلیل وحیانی و شهود قلبی است. حکمت شعار نیست، حکمت شعور است.
حکمت فرعونیت در سیاست و اقتصاد نیست، حکمت دادگری، توزیع قدرت، گردشی بودن قدرت و توزیع عادلانه ثروت است. حکمت اربابیِ مردم به نام دین نیست، حکمت خدمت به خلق، دستگیری بیچارگان، بازکردن گره مشکلات مردم، احسان به مردم و نماز و انفاق است. حکمت از طریق تعامل علم برین، عمل صالح، عشق و فتوت اجتماعی در وجود فرد فوران میزند.
پینوشتها:
[۱] سوره آل عمران/ آیه ۶
[۲] سوره یونس/ آیه ۱
[۳] سوره بقره/ آیه ۱۵۱
[۴] شاهنامه، دبیر سیاقی، ج ۱، ص ۹۲، بیت۱۵
[۵] شاهنامه، دبیر سیاقی، ج ۲، ص ۹۱۷