امروز مسئله دینداری یک چالش جدی است
دوگانه دینداری فردی و اجتماعی در ایرانِ امروز در گفتگو با حسن بنیانیان/ بخش اول
رئیس سابق حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی گفت: اگر بخواهیم دینداری ما ادامه پیدا کند، باید حکومت هم دینی شود؛ اگر حکومت دینی نباشد؛ شما باید با حکومت تضاد داشته باشید و برای اینکه حکومت دینی شود مبارزه کنید؛ بنابراین امروز مسئله دینداری یک چالش جدی است و دلایل متعددی، کار دینداری را به سمت مشکل شدن پیش میبرد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، دینداری؛ شاید عنوان مهمترین بحث در ساحتِ اندیشهی امروز ما باشد. در رشتههای گوناگون از معارف و دین تا جامعه شناسی و مردم شناسی، صحبت از دینداری و نوع تعامل مردم با مسئله دین است. تعاملی که مستقیما به حیطه رفتارهای مردم در ابعاد عمومی و فردی وارد شده و شکل دهی این رفتارها را زیر سلطه دارد. اهمیت این اثرگذاری در جامعهای که ادعای دینداری و برقراری حکومت دینی دارد، نیز دو چندان بیشتر از دیگر جوامع است. به این معنا که آنچه درباره دینداری مردم در جمهوری اسلامی ایران و امریکا رخ میدهد، از زمین تا آسمان متفاوت است. به این سبب که پیشوند دینی و اسلامی تنها در کنار اسم جمهوری ایران نشسته است.
برای بررسی و بحثِ بیشتر در این باره، گفت و گویی برقرار کردیم با حضور دکتر حسن بنیانیان. حسن بنیانیان که این روزها مشغول تدریس در دانشگاه است، پیش از این ریاست حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بر عهده داشت. پیشتر از آن نیز مسئولیتهای گوناگونی در آموزش و پرورش بر عهده داشته است. همچنین عضویت در کمیته فرهنگ و تمدن اسلامی و کمیته فرهنگ مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز از مهمترین مسئولیتهای وی بوده است.
مسئله شناسی دینداری در جامعه ایرانی؛ عنوان موضوعی ست که در این نشست، به آن پرداخته ایم. در این بحث محورهای متعددی مطرح شده است. اما برای ورود به بحث؛ تعریف مفاهیم نخستین محور مهم است. به عنوان نخستین سوال؛ اگر ما بخواهیم مسئله شناسی دینداری در جامعه ایرانی را داشته باشیم، آیا این مسئله به نظر شما مخزن دینی دارد یا مخزن جامعه شناختی یا یک منبع تلفیقی؟ اصلاً تعریف ما از این مسئله شناسی چیست؟ اولویت بندی و صورت بندی این مسئله به چه صورت است؟
نقطه شروع مسئله شناسی ما، افرادی هستند که نسبت به این مسئله حساس هستند یا نیستند! به عنوان دیگر اینکه افرادی که دغدغه دینداری دارند یا ندارند؟!
من سؤال را به خود شما برمیگردانم. شما از دید چه کسی میخواهید این مسئله را تعریف کنید. یک وقت است از دید، ولی فقیه میخواهید به مسئله دین نگاه کنید، یک وقت هست از دید دولت مردان، یک وقت از دید عامه مردم. حالا آنچه که مسلم است، اینکه؛ یک انسان مسلمان منطقاً باید صورت فردی دین هم برایش مسئله باشد. به این علت که دین یک امر فردی نیست، لازمه دینداری این است که شما در محیط دین دار زیست کنید. وگرنه برای ادامه دینداری خیلی تحت فشار قرار میگیرد. چرا که یک بخشی از دینداری فرد، در باورهای او است و با چشم دیده نمیشود. یک بخش بزرگی از دین، تجلی دین در رفتارها است؛ و اگر محیط پیرامون شما هم آن باور و آن رفتارها را نداشته باشد، شما یک فرهنگ متفاوتی دارید، یک رفتار متفاوتی دارید یا بخش زیادی از اعتقاداتتان را نمیتوانید عملی کنید. یا ناچار هستید این باورها را مخفی نگه دارید. در این صورت است که شما آرامش درونی نخواهید داشت. یا ممکن است در دنیای واقعی؛ دین را در ذهن خود کوچک کنید تا بتوانید آن دین کوچک شده را حفظ کنید. مثلاً تعبیر میکنید دین به اعتقادی دورویی است و ما باید خدا را قبول داشته باشیم و در تنهایی خودمان هم نماز بخوانیم. بخشی از اینها متأثر از محیط است. این تأثیر محیط است که شما دینِ خود را اینطور تعریف میکنید. وگرنه آن چه که به نام دین اسلام مطرح میشود، تلفیقی است از اعتقادات اساسی که پشتوانهای است برای شکلگیری ارزشها. باورهایی که با چشم دیده نمیشود، اما در رفتارها و نمادهای جامعه و در شرایط موجود در نظامهای اجرایی جامعه، نمود دارد. چون یک زمانی روابط جامعه ساده بود، شما کافی بود مسائل شرعی را در حلال و حرام بودن معامله بدانید. گندم بخرید و گندم بفروشید، اما وقتی سازمانهای مدرن به وسط میآیند، عنوان بانک، تجارت، تلفن، ارتباطات جدید، وارد مسئله میشوند، حتماً مسائل صورت پیچیدهتری به خود میگیرد. این ساختارها در حقیقت میخواهد به فرد کمک کند، که بتواند رزق حلال بخورد. اینجاست که ما اجتناب ناپذیریم دین را به عرصه بیاوریم. اگر بخواهیم دینداری ما ادامه پیدا کند، باید حکومت هم دینی شود. اما اگر حکومت دینی نباشد؛ شما باید با حکومت تضاد داشته باشید، شروع کنید به مبارزه کردن برای این که حکومت را دینی کنید، برای این که بتوانید دینتان را حفظ کنید؛ بنابراین من از زاویه یک شهروند که به مسئله نگاه میکنم؛ امروز مسئله دینداری یک چالش جدی است، و دلایل متعددی کار دینداری را به سمت مشکل شدن پیش میبرد.
با توجه به تقریری که شما از بحث داشتید؛ یک تلقی حداکثری از دین را در جامعه مطرح کردید و نسبت به آن معضلاتی را مطرح کردید. معضلاتی که اگر دینداری بخواهد در جامعهای اتفاق بیفتد، این دین صرفاً یک دین اجتماعی خواهد بود. یعنی لزوماً یک نگاه اجتماعی هم به این مسئله دارد.
سؤال من به ناظرِ این امر در جامعه بازمیگردد. اگر ما جامعه را یک کل واحد در نظر بگیریم؛ مخاطب و عرف عمومی یکی از ناظرین آن هستند. آیا در جامعه ما، دینداری مسئلهای اجتماعی تلقی میشود یا مسئلهای فردی شده؟! اگر فردی شده دلایل آنچه بوده؟ مسیری که در آن حرکت کرده چه بوده؟ بعد از انقلاب چه اتفاقاتی برای آن افتاده که دینداری به سمت فردیت زدگی رفته؟ کارآمدی آن به چه صورت بوده؟ یا نتایج اجتماعیای که از آن حاصل شده، چه نتایجی بوده است؟
پیشفرض شما این است که مقوله دین داری روندی نزولی دارد. من هم با این پیش فرض موافقم! حالا ممکن است افرادی بگویند که شما چرا توجه به حضور مردم ندارید. روز عاشورا که ۹۹ درصد از مردم در صحنه هستند. چرا توجه به شکل گیری اعتکاف ندارید، چرا پیاده روی اربعین را نمیبینید، اینجا باید بحثها باز شود که همه اینها تجلی یک دین انفرادی در رابطه انسانها با خالق و امام حسین (ع) است یا تجلی یک دینداری اجتماعی؟!
وقتی میتوانیم بگوییم یک جامعه به سمت دینداری میرود که شما بتوانید رفتارهای مبتنی بر باورهای دینی را در عرصههای سیاسی، اقتصادی، نظامی، انتظامی و اداری همه جا ببینید و شیرینی دین را مردم حس کنند. وقتی این شیرینی حس نمیشود و مردم نوعی گریز از دین را در رفتارهایشان نشان میدهند و میل میکنند به یک دین حداقلی- به نقل شما و البته که من دین حداقلی را نمیفهمم و قبول ندارم، اما این مسئله، چون اصل دین ریشه در فطرت دارد شما بی دین مطلق پیدا نمیکنید- بسته به روابطی که فرد با جامعه و محیط خودش برقرار میکند یک بخشهایی از دین را میپذیرد و بر اساس آن عمل میکند و آن بخشها و بروزهای عمومی مدام کوچک و کوچکتر میشود.
حالا اگر دنبال چرایی این امر هستید، میتوانید این چرایی را فصل بندی کنید؛ اینکه چرا این اتفاق میافتد؟! ما اگر الان در جامعهمان چهار متغیر کلیدی را تعریف کنیم، در راه این پاسخ گام برداشتهایم؛ یکم حوزههای علمیه؛ که مسئولیت تدوین و استخراج و عرضه دین را به عهده دارند. دوم دولت و حکومت؛ درمجموع که در درونش قوه اجراییه شکل میگیرد، سوم؛ ظرفیتهای دین؛ و چهارم؛ هم مردم.
حالا ما این چهار متغیر را وقتی مدنظر قرار بدهیم، دو سه پدیده هم از بیرون به آنها کمک میکند که دین در داخل به انزوا برده شود. یکی جهانی شدن است که روی باورهای دینی ما تأثیر میگذارد. دیگری جهانیسازی به مفهوم اراده انتقال فرهنگها که این بین همه کشورهای توسعه یافته و کشورهای عقب افتاده جریان دارد و خاص ما نیست. جهانی سازی عبارت درست این مسئله است! یکی بحث تهاجم فرهنگی که به نظر من مخصوص ماست. ما هم نمیتوانیم روی آن تأثیر بگذاریم. باید به داخل بیاییم و ببینیم در داخل وضع ما چطور است. کاستیهایی که ما در این عرصه داریم، نقش تخریبی در این راستا ایفا میکند. تمام کاستیهایی که ما در حوزه علمیه داریم، اینکه ظرفیت کافی را برای پاسخ دادن به سؤالات امروز جامعه نداریم. این یعنی یک تأخیر فازی در این امر وجود دارد. یعنی یک حادثه در کشور باید اتفاق بیفتد، بازخوردهای آن تبدیل به معضلات اجتماعی بشود، و بعد آنها بیایند و آن مسئله را تقبیح کنند. نه اینکه آیندهنگری بکنند و راه حل نشان بدهند، و نگذارند که اصلاً آن بیماری وارد سیستم شود. این موضوع البته خودش یک سرفصلی است که میشود درون حوزههای علمیه درباره آن تحقیق کرد.
بحث دیگر بحث حکومت است. حکومت متشکل است از مجموعهای از نظامها که روابط فرد و جامعه را تنظیم میکند. بحث نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام قضایی، نظام دفاع و بقیه نظامهای موجود در هر جامعه. اینها تماماً از قبل از انقلاب برای ما مانده است. در قبل از انقلاب در راستای ارزشهای نظام شاهنشاه اینها انسجام درونی داشتند. بعد از انقلاب ما در قطعات آن مداخله کردیم، انسجام درونی آن را به هم ریختیم و درواقع تخریب آنها را بیشتر کردیم.
یعنی شما حکومت درست کردید، به طور طبیعی گفتید ربا حرام است، بعد بانک آوردید! شکل کارکرد این بخش اصلاً ربا است! یک بخش آن شبه ربا است! بعد هم شما هیچ نظام فرهنگی ندارید که برای مردم توضیح بدهید که این نظام بانکی روند مطلوبیت خود را طی بکند.
انقلاب شده است از اسلام گفتید و از عدالت گفتید و از این که نباید بین فقیر و غنی در جامعه اسلامی فاصله زیاد باشد. سخن مولا علی را گفتید که در کنار هر کاخی کوخ است! اما امروز بعد از ۴۰ سال مردم شاهد هستند که ماشین ۵ میلیاردی در خیابانها، کنار پراید ۸ میلیونی میایستد! در آن ماشین ۵ میلیاردی هم یک جوان دارد در خیابان تفریح میکند، و در آن ماشین ۸ میلیونی هم یک جوان دارد زحمت میکشد که هزینههای زندگیاش را تأمین کند!
این فاصلهها در جلوی چشم مردم است. فاصلههایی که در گذشته اینقدر زیاد نبود! یعنی به روستاها هم که میرفتید؛ بین خان و یک روستایی اینقدر فاصله عمیق نبود.
در دیگر سوی این میدان؛ شما یک ساختار دانشگاه دارید که آدمها را به دانشگاه میبرد و اندیشههای غربی را به دهان و ذهنشان میریزد. دین در ذهنشان زیر سؤال میرود. اینها را میفرستید در جامعه تا برای جامعه کارکرد دینی داشته باشند؟!
اینها هشدارهای رهبر معظم انقلاب است که من میخوانم! ایشان در سال ۱۳۸۸؛ یعنی سی و یک سال بعد از انقلاب، میفرماید که علوم انسانی بر ضد اهداف ما هست! شما افراد را میآورید اینجا مدیرشان میکنید و به دستگاههای اجرایی میفرستید. پس بنابراین ما داریم جوان ایرانی را به یک نظام دانشگاه میبریم که با هزینه بیتالمال اداره میشود. جوان ایرانی را میبریم آنجا بیدینش میکنیم، مدیرش میکنیم و به جامعه ارائه میدهیم! اینجا مصیبت چیست؟! مصیبت این است که به این آدم بگو بالاخره در جمهوری اسلامی هستی یا نه؟!
در این ساختار مثلاً یک روحانی، در یک نهادی نماز جماعت میخواند. وقتی به این میگویی آیا این ساختار اسلامی است، میگوید ما که داریم نماز جماعت میخوانیم، چرا ما را متهم میکنید! این یعنی کل آن ساختار در حال تخریب است!
مثلاً به دانشگاه میروید. میبینید که چه حجم وسیعی از گناه و فساد و فرایند تخریب باورهای دینی دانشجویان در دانشگاه مستقر است. بعد که شما اعتراض میکنید، میگویند یک سر به مسجد بزنید، جوانها را نگاه کنید! پشت سر حاج اقا دارند نماز میخوانند! البته شما هم به آنجا میروید و میبینید که ۱۰ درصد از بچههایمان دارند نماز جماعت میخوانند!
همان دین حداقلی مسئولین دانشگاه و آن روحانی بزرگواری که آنجا هست، آنها را راضی میکند. وزیر را هم وقتیکه به او میگویید تحول به کجا رسید؟! میگوید یک تعداد روحانی از انجمن در دانشگاهها هستند! تشکل دینی هم داریم! ببینید چه اعتکافهای خوبی دارد در دانشگاهها انجام میشود!
پاسخ این مدعیات همان دین حداقلی است. دینی که کاری را هم پیش نمیبرد.
حالا چرا این دین حداقلی کاری پیش نمیبرد؟ برای این که یک نظام انتخاباتی دارید که به درد جامعه نمیخورد. رئیسجمهور را یک بار مصرف درست کردید. چهار سال یک بار یک آدم بیاید، بعد این هم یک مروری میکند ببینید مسئلهها را که نمیتواند حل بکند، یکی دو مسئله گزینش میکند که نگویند کاری نکرده است. هر رئیس جمهوری روی یک موضوع خاص مانور میدهد. ارادهای برای اصلاح ساختارهایی که از زمان شاه مانده و روزبهروز هم بزرگ شده و کارکردهای تخریبی آن بالاست، آن اراده را شما نمیبینید! حالا این دانشگاه بود، آموزشوپرورش هم همینطور است.
یک تعدادی از بچههایی که مال خانوادههای مذهبی بودند را در نمازخانه جمع میکنید و برای آنها مراسم دارید. هر وقت هم گزارش بخواهید از این ۱۰ درصدی که کاری به مدرسه ندارند و پدر و مادرهایشان متدین بودهاند، گزارش میدهید. این معضلی که شما در دانشگاه میبینید، ورودی آن از آموزشوپرورش است.
این ساختارها تقویت کننده دین و مفهوم جامع آن نیستند. ما بخشهایی از دین را گزینش کردیم و در قالب محدودیت و نه گفتن ریختیم و به نظام ارائه کردیم. در این نظامهای فاسد دانشگاه درست کردیم. دانشگاه که وقتی دختر محجبه و چادری ما به آن میرود، ظرف شش ماه به این جمع بندی میرسد که چادرش را بردارد! یکی دو سال بعد یواش یواش آرایش میکند! اما به واسطه این که شما دیندار هستید، یک حراست راه انداختید که دم در صدایش بزنید این حجاب چیست! حجابت مسئله دارد! یعنی یک بخشی از نهی دین را بیرون کشیدید و به آن عمل میکنید! در حالی که آنچه که ما از دین میفهمیم این است که فضای دانشگاه باید طوری باشد که فرد بدحجاب هم آرامآرام به چارچوب اسلامی نزدیک و نزدیکتر شود. نه اینکه شما حراست را مسئول تذکر کنید و نه تنها در خود این تذکر گناه اتفاق میافتد، بلکه در فرد مقابل نه تنها گرایشی به دین پیدا نمیشود، که انزجارش از دین بیشتر هم میشود؛ بنابراین ساختارهای ما ذاتاً تخریب کننده دین است.
یک بحث دیگر در خود دین داریم که اگر دین از طریق عالمان دین تبیین نشود و در کتابهای مختلف به مردم عرضه بشود، چون دینداری نیاز فطری آدمها است، آنها به سراغ دین گزینشی میروند و دین را خراب میکنند! یعنی یک آدم چاق که پیش از ظهرها چرت میزند میرود احادیث خواب قیلوله را انتخاب میکند و حفظ هم میکند که باید پیش از ظهر باید یک خوابی رفت. یک آدمی روحیه جنگی و جهادی دارد، آیات جهادی را حفظ میکند. یک آدمی نرمخو است، اخلاقی را انتخاب میکند و آن تناسبات دین را به هم میزنند. درست مثل الان که این تناسبات را بر هم زدهایم!