کتاب استراتژی منجی؛ جنگ جهانی یا صلح جهانی؟ برای تحلیل و نقد روایات خشونتگرایانه در بحث مهدویت، در رویکرد متن محور خود ابتدا ۶ اصل را تبیین میکند: عدالت؛ تأثیرپذیری دورههای مرتبط با ظهور از یکدیگر؛ میراثبری مهدی (ع) از انبیا؛ میراثبری مهدی (ع) از پیامبر(ص)؛ رحمت؛ توبه پذیری.
آنچه پیشتر بیان شد
کتاب استراتژی منجی؛ جنگ جهانی یا صلح جهانی؟ برای تحلیل و نقد روایات خشونتگرایانه در بحث مهدویت، در رویکرد متن محور خود ابتدا ۶ اصل را تبیین میکند: عدالت؛ تأثیرپذیری دورههای مرتبط با ظهور از یکدیگر؛ میراثبری مهدی (ع) از انبیا؛ میراثبری مهدی (ع) از پیامبر(ص)؛ رحمت؛ توبه پذیری. تاکنون اصل اول یعنی عدالت مورد بررسی قرار گرفت. در نوشتار قبل به تبیین اصل دوم یعنی تأثیر دورههای مرتبط با ظهور از یکدیگر پرداختیم و گفتیم آنچه نیاز به بررسی و تحلیل دارد این است که از چه مسیری زمین به دوران طلایی بعد از ظهور میرسد. آیا این امر بعد از مواجههای سراسر خشونتبار و ستیزهجویانه خواهد بود؟
برای پاسخ به این پرسش لازم آمد تا در تحلیل قرائت خشونتگرایانه، دورههای زمانی نزدیک عصر ظهور و فرآیند ارتباطی میان آنها بررسی شود. همانطور که بیان شد این دورهها عبارتاند از:
در نوشتار قبل ارتباط دوره قبل از ظهور با زمان ظهور بیان شد. نظریه تکامل تاریخ مطرح شد که در آن بسیاری قائل به حرکت صعودی تاریخ و رشد و تکامل انسان و اجتماع هستند. سپس در پرتو تحلیل ارائهشده این سؤال مطرح شد که اگر بشر در مسیر کمالیاش روزی به دنیای آرمانی خود خواهد رسید، دیگر چه نیازی به ظهور منجی است؟ پس از پاسخ به این سؤال، بحث با سؤالی در مورد حدیث «ملئت ظلماً و جوراً» خاتمه یافت که اگر این روایت بیانگر شرایط ظهور نیست پس شرط ظهور چیست؟ در این نوشتار ادامه مطلب مورد بررسی قرار میگیرد.
شرایط ظهور
آنچه بعد از ظهور رخ خواهد داد از سنخ تغییر و دگرگونی است، اما این تغییر چگونه رخ میدهد؟ درک آن برای ما که آن را حس نکردهایم دشوار است، اما گزارههای قرآنی قواعدی را در اختیار ما میگذارد که فرامکانی و فرازمانی است و میتواند ما را به پاسخ نزدیک کند؛ از جمله:
در حقیقت خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان خویشتن را تغییر دهند.[۱]
اگر سرنوشت مردمان بعد از ظهور تغییر میکند، در گرو تغییر خود آنهاست. ساکنان دنیای آرمانی همین انسانها هستند و با معجزه روزگارشان خوش نمیشود. اگر قرار بود عملی شدن هدف بزرگ آفرینش با معجزه صورت بگیرد، چرا خدا همین ابزار را زودتر به انبیا یا رسولالله نداد؟ حتی میتوانست این معجزه در دوران غیبت صغرا رخ دهد. در این صورت، دیگر نیازی به غیبت کبرا و تحمل انتظاری سخت برای مؤمنان و حتی خود موعود نیز نبود. اما این اتفاقها نیفتاده است. با جبر و تحمیل هم مسیر انسانها عوض نمیشود. قرآن بارها به پیامبر(ص) یادآور شده است که وظیفهاش تبلیغ و پیامرسانی آشکار است، نه جبر و تحمیل.[۲] بنابراین خود انسانها هستند که باید در پرتو راهبردهای موعود سازندۀ دنیایی نوین باشند؛ همان انسانهایی که در نهایت باید عدالت را پیاده کنند. در این رابطه به آیهای از قرآن استناد و روی آن تحلیلهایی شده است. اما انسانی میتواند سازنده این دنیای نوین باشد که شاخصههایی در او به ظهور رسیده باشد. یکی از آنها اضطرار و اضطراب است.
اضطرار و اضطراب
اضطرار ناشی از عوامل مختلفی است از جمله:
الف. محرومیت و ظلم؛ ب. شکستهای مختلف سیاسی-اجتماعی؛ ج. گمگشتگیهای معنوی و کمال طلبی انسانها.
از بین عوامل فوق به دلیل اهمیت بسیار، بر عامل سوم تمرکز بیشتری شده است که در این نوشتار به بخشی از آن اشاره میشود.
گرچه رفاه، تمدن، تکنولوژی و مدرنیته آسایش میآورند، ولی آرامش بدون معنا و معنویت حاصل نمیشود. دانیل بِل در کتاب بازگشت امر قدسی مینویسد: « در طول تاریخ، نظامهای سیاسی فروپاشیدند؛ امپراتوریها نابود شدند؛ نظامهای اقتصادی از ریشه دگرگون شدند، اما دینهای بزرگِ دورانساز پابرجا ماندهاند. مردم همۀ جوامع و همۀ اعصار به شکلی از ایمان یا دین نیازمند بودهاند و آن را طلب میکردهاند. ادیان از طریق مناسک و نیایش و عبادات حس تعالی و برآورده شدن نیاز معنوی را به ما دادهاند که تکنولوژی نمیتواند آن را برآورده سازد.»[۳]
یکی از مهمترین تحولات در روانشناسی معاصر جنبش روانشناسی مثبت به رهبری مارتین سلیگمن[۴] است. جنبش روانشناسی مثبت، موجب شد تمرکز علم روانشناسی از آسیبشناسی روانی به سوی موضوعات مثبت مانند شادی، سلامت ذهن، عواطف مثبت، معنویت، خلاقیت و فضایل اخلاقی سوق داده شود. این جنبش به تضاد دیرینۀ روانشناسی و دین خاتمه داد و موجب بازگشت به معنویت در روانشناسی شد. بنا بر مطالعات روزافزون، گرایشهای معنوی در پیشگیری از اختلالات روانی شایع مانند افسردگی و اضطراب نقش اساسی دارند. این نتایج برخلاف ادعای برخی از روانشناسان است که گرایشهای معنوی را مانع سلامت روانی انسان میدانستند.[۵]
با بیان شواهدی دیگر در نهایت بحث بدین جا میرسد که بحران معنا و معنویت یکی از مهمترین عوامل سرگردانی انسان است. عصر ظهور زمانی خواهد بود که این نیاز هویتی جمعی پیدا کند و نوع انسان خواهان معنویتی برتر و اصیل باشد. بشر باید به این باور برسد که راه رهایی از رنج و خلأهای روحی بازسازی عالم درون و بازگشت به عالم معناست. رسیدن به چنین درجهای نیازمند آگاهی، رشد و خواست عمومی انسانهاست.
حاصل سخن
اگر زمینۀ ظهور فراهم نباشد و مهدی(ع) در دنیایی ظهور کند که علاوه بر فساد و انحطاط، عطشی هم برای پذیرش موعود نداشته باشد، مردم او را نخواهند پذیرفت و ناچار باید با جنگهای گسترده مخالفان را سرکوب کند. به موجب این قرائت، موعود باید با اکثریتی از دنیا جنگی را شروع کند که پایان آن تبدیل زمین به گورستان جمعی است. در پی چنین جنگی نه سعادتی رخ مینمایاند و نه آرمانشهری زاده میشود.
در حکمت الهی، به تعویق افتادن زمان ظهور به آخرالزمان متکی به دلایل مختلف است؛ از جمله آنکه این حادثه باید در مسیر حرکتی تکاملی در زمان بلوغ و فهم کاملتر حیات انسانی رخ دهد. جامعه باید به کمالی برسد تا نیاز به حیاتی برتر را نهتنها حس بلکه مطالبه کند.[۶]
بررسی ارتباط دورۀ ظهور با بعد از آن
هر حادثه دارای اثر و پیامدی است و بسیاری از تحولات را باید به صورت فرایندی دید؛ انقلابها، جنبشها، ظهور و سقوط حکومتها از این نوع تحولات محسوب میشوند. باید برای فهم تبعات اینگونه حوادث به افقهای دورتر یعنی سالها و دهههای بعد از آن نیز توجه کرد؛[۷] به عبارت دیگر مجموعۀ رخدادهای عصر ظهور را نمیتوان از جامعۀ آرمانی بعد از آن جدا کرد.
حال سؤال این است که چگونه ظهوری رخ میدهد و بعد بلافاصله جنگهای پیدرپی صورت میگیرد و پس از جنگ و کشتارهای فراوان زمین به شهری آرمانی تبدیل میشود؟ حال آنکه این کلاف تیره که از اثرات جنگ حاصل میشود تا دهها سال بعد رفتهرفته باز میشود و آثار خود را نشان میدهد. خلاصه بحث در شکل زیر نشان داده شده است و کوتاه سخن آنکه: تجربههای تاریخی بشر نشان میدهد که حس کین و انتقامِ جنگها تا قرنها بعد در حافظۀ تاریخی ملتها باقی میماند و حتی به کشتار و جنگهای خونین منجر میشود. پس چگونه ممکن است حیات مطلوب انسانی بر بستری آکنده از خون و دود و آتش و به عبارتی در ادامۀ جنگی جهانی برپا شود؟
خلاصۀ بحث
در ترسیم عصر ظهور باید سه مقطع زمانی را که با یکدیگر پیوست نزدیکی دارند در کنار هم در نظر گرفت. بر بستر تاریکی و انحطاط امر شگرف ظهور رخ نخواهد داد و از پی جنگهای گسترده شهری آرمانی بنا نخواهد شد. حیاتی رو به خردورزی و انسانی مطالبهگر میتواند بسترساز آرمانشهر باشد. علاوه بر آن ظهور فردی با اندیشهای برتر هم کلیدی است؛ کسی که بتواند پاسخگوی عقلانیت و نیازهای انسان مدرن باشد؛ فردی که ضمن اقتدار، صاحب منشی کریمانه نیز باشد تا خلقش در روح جوامع جاری شود و جامعۀ بشری را در مسیر صبح پیش براند. بر این اساس انتساب روایات و گزارههایی که حاکی از خشونتی گسترده و جنگهایی بیرحمانهاند به منجی آخرالزمان محل تردید جدی است. این بحث به اینجا خاتمه پیدا نمیکند، بلکه باید از زوایای دیگر هم بررسی شود.
……………………………………
پانوشت:
[۱]. سورۀ رعد، آیۀ ۱۱
[۲]. برای نمونه نک. سورۀ مائده، آیۀ ۹۲؛ سورۀ نحل، آیۀ ۳۵.
[۳]. بل، آیندۀ تکنولوژی، ص ۱۱۰-۱۱۲.
[۴]. Martin E.P. Seligman.
[۵]. See. Seligman, Authentic Happiness: Using the new Positive Psychology to Realize Your Potential for Lasting Fulfillment.
همچنین نک. کلانتری و اسماعیلی، «الگوی تحول در روان شناسی»، مطالعات تحول در علوم انسانی، ش ۴، بهار و تابستان ۱۳۹۴، ص ۱۰۱-۱۲۳.
[۶]. سورۀ ابراهیم، آیۀ ۳۴: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» و از هرچه از او خواستید به شما عطا کرد.
[۷]. ملائی توانی، درآمدی بر روش پژوهش در تاریخ، ص ۱۶۹.