آیتالله احمد عابدی با بیان اینکه متأسفانه در حوزه علمیه به کتب تفسیری به صورت قوی کمتر مراجعه میکنیم، گفت: در کل حوزه اگر از هر طلبه بخواهید دو تفسیر معتزلی معرفی کند، بعید میدانم بتواند جواب دهد و این یعنی ما از تفسیر بیگانه هستیم، در حالیکه هزاران تفسیر نوشته شده است. آدم باید با تفسیر آشنا باشد و تفسیر موجب میشود که فکر انسان به دنیا و فرق دنیای اسلام آشنایی خوبی پیدا کند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، مشروح بیانات آیتالله احمد عابدی، از مدرسان سطوح عالی حوزه علمیه، در نخستین جلسه از درس تفسیر مجمع البیان در موسسه جهاد حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی):
اصل بحث تفسیر بسیار بحث مهمی است. در تفسیر بیضاوی میگوید کار هر کسی نیست که وارد تفسیر شود مگر کسی که ادبیاتش خیلی قوی باشد که بتواند فصاحت و بلاغت کلام خدا را درک کند. غیر از این باید انسان تاریخ را خوب بداند، برای اینکه شأن نزول آیات را بداند. علاوه بر اینها عقاید، کلام، فلسفه، عرفان و همین طور احکام شرعی را هم باید خوب بلد باشد، تا بتواند وارد تفسیر شود. اهمیت تفسیر بسیار زیاد است و فکر میکنم آقابزرگ تهرانی، در الذریعه، تفاسیر شیعه که بر کل قرآن نوشته شده را معرفی کرده که حدود هفتصد تفسیر است. تفاسیری هم که بر بخشی از قرآن است، نیز حدود هفتصد مورد است؛ یعنی شیعیان حدود هزار و چهارصد تفسیر بر قرآن دارند.
تفاسیری که از آنها به صورت درسنامه استفاده میشود
اهل سنت بیشتر تفسیر نوشتهاند. البته فهم و استفاده این تفاسیر نیز متفاوت است. سه تفسیر است که به عنوان تفسیر کتاب درسی در حوزههای شیعه و اهل سنت بوده است که عبارت هستند از مجمعالبیان، کشاف و بیضاوی. اینها به عنوان کتاب درسی بودهاند؛ یعنی مانند کفایه این کتب را کلمه به کلمه میخواندند. مثلاً آیتالله حسنزاده میفرمود که دو بار کل مجمع را کلمه به کلمه نزد آقای شعرانی درس گرفتم. اینها آدمهای هوشمندی بودند و اینکه یک دور خواندند، اما باز هم خواندهاند، نکته مهمی است. مجمعالبیان دقت و ظرافتهای زیادی دارد و اگر کسی مجمعالبیان را خوب یاد بگیرد، هر تفسیر دیگری را میتواند بفهمد.
اگر شما مجمع را نخوانید، اما مثلاً تفسیر صافی یا المیزان را بخوانید، المیزان یاد گرفتهاید، اما بعد که تمام شد از کشاف نمیتوانید استفاده کنید. قلمی که مجمع و یا کشاف با آن نوشته شدهاند، یک قلم بسیار بسیار دقیقی است. بیضاوی یک تفسیر دو جلدی است که بسیار عالمانه است و حتی شنیدم که مرحوم آقای سیداحمد خوانساری، هر روز یک صفحه از این تفسیر را مطالعه میکرده است. این بیضاوی فقط یک حاشیهاش بیست جلد بزرگ است. افرادی مانند ابنفناری، صاحب مصباحالانس که در عرفان بسیار بزرگ است، بر این تفسیر حاشیه نوشتهاند.
تفسیری به اندازه دو برابر المیزان، حاشیه بیضاوی است و یا کشاف زمخشری نیز اینطور است که حاشیههای بسیار خوبی دارد، مانند فتوحالغیب که شانزده جلد است. این مجمعالبیان هم مانند کشاف و بیضاوی است، اما ترجمه و شرح و حاشیهای بر آن نوشته نشده است و این جای تأسف دارد و در کشورهای عربی، وهابیها تنها تفسیری که از شیعه به آن اهمیت میدهند، مجمعالبیان است. صاحب مجمع نیز مرحوم طَبرِسی است که معرب تفرش است. ایشان دو تفسیر دارد؛ یکی مجمعالبیان و یکی هم جوامعالجامع که مجمعالبیان را قبل از کشاف و جوامعالجامع را بعد از کشاف نوشته است.
حوزههای علمیه به تفسیر قرآن کمتوجه هستند
متأسفانه در حوزه به کتب تفسیری به صورت قوی کمتر مراجعه میکنیم. در کل حوزه اگر به هر طلبه بگویید دو تفسیر معتزلی معرفی کن، بعید میدانم بتواند جواب دهد و این یعنی ما از تفسیر بیگانه هستیم، در حالیکه هزاران تفسیر نوشته شده است. طلاب باید با تفسیر آشنا باشند. تفسیر موجب میشود که فکر انسان به دنیا و فرق دنیای اسلام آشنایی خوبی پیدا کند.
نکته دیگر این است که برخی از تفاسیر اهل سنت در تفاسیر شیعه خیلی تأثیرگذار بوده است؛ یعنی تفاسیر شیعه متأثر از اینها هستند. مثلاً المیزان را داریم که در برابر المنار است. نه اینکه علامه بخواهد از آن استفاده کند یا بگیرد، اما علامه دید نقادانه دقیقی نسبت به المنار دارد. این نوع نگاه در تفاسیر شیعه زیاد است. مثلاً در قرن سوم، طبری تفسیری به نام «جامعالبیان عن تأویل آی القرآن» دارد. برخی گفتهاند این تفسیر مهمترین تفسیر دنیای اسلام است و این را افراد زیادی هم تصحیح و چاپ کردهاند که شاید بهترین تصحیح آن نیز برای «عبدالمحسن ترکی» باشد. این تفسیر بسیار تفسیر مهمی است که در قرن سوم نوشته شده و آن زمان یکسری تفاسیر از شیعه متأثر از این تفسیر بودهاند. بنابراین، این یک نمونه از تعامل و تأثیر و تأثر بین تفاسیر شیعه و سنی است.
تأثیر و تأثر بین تفاسیر شیعه و سنی
همچنین کتب تفسیری مانند شواهدالتنزیل حسکانی داریم که سه جلد است و آیاتی که در مورد اهل بیت(ع) هستند را نقل میکند. البته گرایش تأویلی نیز در آن وجود دارد، اما از اهل سنت است که برخی از آنها عایشه، بنیعباس، امیرالمؤمنین(ع)، حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) را نیز اهل بیت(ع) میدانند، البته این را نیز باید بگویم که اهل بیت در خیلی از کتب تفسیری کسانی هستند که به خدیجه کبری برسند. چون که فاطمه زهرا(س) دختر حضرت خدیجه(س) است و حسنین(ع) نیز نوههای ایشان هستند و امیرالمؤمنین(ع) نیز بزرگشده ایشان است و وقتی خدیجه(س) از دنیا رفت، با فاطمه(س) ازدواج کرد.
خلاصه اینکه، شواهدالتنزیل حسکانی که کتاب تفسیری اهل سنت است، در شیعه تأثیر گذاشته است؛ مثلاً «تأویلالآیات الظاهره» برای استرآبادی است که دقیقاً شیعهشده کتاب «شواهد التنزیل» است. از این موارد بسیار زیاد است. تفاسیری داریم که مأثور نام دارند که در شیعه و سنی فرق دارند. وقتی شیعه میگوید مأثور یعنی کلام غیرمعصوم قبول نیست، اما وقتی سنیها میگویند اثر، یعنی کلامی که کلام پیامبر(ص) نیست و کلام صحابه است. وقتی آنها تفسیر مأثور میگویند مرادشان تفسیر صحابه است، اما وقتی میگوییم تفسیر مأثور یعنی تفسیر منقول از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع).
مثلاً ما تفاسیری مانند نورالثقلین، البرهان و یا تفسیر قمی را داریم که مأثور هستند و فقط روایت نقل میکنند و علامه طباطبایی نیز میگوید، مهمترین تفسیر شیعه همین تفسیر عیاشی است. البته این تفسیر دو مشکل نیز پیدا کرده است؛ یکی اینکه نصف آن گم شده است و مشکل دوم نیز اینکه سندهای احادیث را یک نفر حذف کرده است. این تفاسیر همه روایت را ذیل آیات شریفه میآورند. تفسیر طبری نیز این طور است و طبری نیز از همه اینها مقدم است و خیلی زودتر از اینها بوده است، اما تفسیر طبری در عین حال که همه آن روایت است، یک تفسیر اجتهادی است.
تفاوت تفسیر مأثور و اجتهادی
برخی از تفاسیر فقط روایت را میآورند و کاری با درستی یا نادرستی روایت و یا سازگاری آن با آیه ندارند و خیلی از مأثورها اینطور هستند، اما اینکه یک نفر میآید و چند روایت را جلوی خودش میگذارد و از این روایات یکی دو مورد را انتخاب میکند، یعنی دارد اجتهاد میکند. لذا یکسری از تفاسیر داریم که مأثور هستند، اما اجتهادی محسوب میشوند. مانند طبری که جامع البیان را نوشته است.
یکسری از تفاسیر هم ادبی هستند و یکسری از تفاسیر نیز اخلاقی و عرفانی تلقی میشوند. مثلاً تفسیر ابن عجیبه به نام «البحر المدید» این گونه است و تفسیر ملاصدرا، ابنعربی و عبدالرزاق کاشانی نیز همین طور هستند، اما مهمترین مورد تفسیر روحالبیان است. توجه کنید که یک تفسیر روحالمعانی داریم که برای آلوسی است که بسیار هم خوب است و نویسندهاش وهابی است، اما در تمام وهابیها با سوادتر از او نداریم و خودش برای نجد عربستان است. اما تفسیرش در عربستان ممنوع است و علتش نیز این است که در یک جای تفسیر میگوید یک نفر به من گفت یزید را میشود لعنت کرد یا خیر؟ میگوید گفتم یزید که بحثی ندارد، هرکسی یزید را لعنت نکند بر او لعنت باد و به همین دلیل این تفسیر را ممنوع کردهاند.
لزوم آشنایی با مجمعالبیان
بنابراین روحالمعانی برای آلوسی است که تفسیر بسیار خوبی است و بحثهای ادبی و تفسیری خوبی دارد، اما تفسیر روح البیان برای اسماعیل حقی برزوی است که ۱۰ جلد دارد. این تفسیر کتاب اخلاقی و معنوی است و از عربی و فارسی هم مخلوط دارد و مثلاً یک جا شعری از سعدی میآورد که بسیار تفسیر اخلاقی خوبی است. سبکهای مختلفی در تفسیر قرآن وجود دارد و هدف این است که بگوییم مجمعالبیان را بخوانیم و با عبارات آن آشنا شویم. مخصوصاً بحثهای ادبی و … که در مجمع زیاد است و اگر کسی این را یاد بگیرد با تفاسیر دیگر آشنا میشود.
مجمع در ابتدا مقدمهای دارد که در مورد تأویل، قراء، ثواب و تعداد آیات است که به آن نمیپردازم، اما از اول سوره فاتحه آن را میخوانم. در ابتدا پیرامون مکی یا مدنی بودن سوره از ابنعباس و مجاهد نقل میکند. این را توجه کنید که اگر حدیثی را از ابنعباس دیدید، یعنی حضرت علی(ع) گفته است و علتش نیز این بود که در زمان بنی امیه مردم جرئت نمیکردند بیان علی(ع) را نقل کنند و بعد از ابنعباس نام میبردند که شاگرد امام(ع) بود و پیامبر(ص) نیز در موردش فرمود: «اللهم فقه فی الدین» و یا «علمه التفسیر». ابنعباس به نظر ما حجیتش از این باب است و وقتی میگوییم ابنعباس یعنی شاگرد خاص علی(ع) است و کلامش کلام امام(ع) است. اما سنیها هر وقت از صحابه یک حدیثی را بگویند و به پیامبر(ص) نسبت ندهند، برایشان حجت است. میگویند کلام صحابه حتی بدون اسناد به پیامبر(ص) حجت است و باید بین مرفوعه، بین شیعه و سنی فرق گذاشت. شیعه که میگوید مرفوعه است، یعنی اعتبار ندارد و اگر سنی این طور بگوید، یعنی اعتبار دارد.
اسامی سوره حمد
در اینجا صاحب مجمع میگوید ابنعباس نقل میکند که سوره فاتحه مکی است و مجاهد میگوید مدنی است و برخی نیز میگویند دو بار در مکه و مدینه نازل شده است. در ادامه به اسم میرسد و میگوید ۱۰ اسم دارد، گاهی به آن فاتحهالکتاب میگویند، چون قرآنها با سوره حمد شروع میشوند و باید در نماز خوانده شود و این سوره شروعکننده سورههای بعدی است. در نوشتن قرآن نیز اول سوره حمد را مینویسیم. اسم دوم «الحمد» است و دلیلش این است که «الحمد» در سوره است. سومین اسم «ام الکتاب» است. «ام» معانی زیادی دارد و به معنای اصل و پایه و ریشه گفته شده است. پیامبر(ص) به چند زن همیشه مادر میگفته است. مثلاً یکی از آنها حضرت آمنه است و یکی هم اینکه همیشه پیامبر(ص)، فاطمه بنت اسد را وقتی میخواست صدا کند از «ام» استفاده میکرد.
به این دلیل به این سوره «امالکتاب» میگویند که مقدم بر همه سورههای قرآن است و عربها وقتی چیزی جامع باشد و یا جلو باشد را «ام» میگویند. سوره حمد جامع است، یعنی کل مطالب قرآن در سوره حمد است. شما در ابتدای پایان نامه باید یک صفحه چکیده بنویسید که به معنای عصاره کل پایان نامه است و چکیده قرآن نیز سوره حمد است. همچنین سوره حمد اصل قرآن است و آنچه در کل سورههاست، خدا در این سوره به ودیعه نهاده است و در این سوره اثبات عبودیت و ربوبیت است و این عبودیت و ربوبیت مقصود از کل قرآن است.