استاد دانشگاه ریجنتس لندن گفت: میزان جنایات در سربرنیتسا نشان میدهد که این فاجعه از سوی دولت سازماندهی شده بود. برای قتل و دفن بیش از ۸۰۰۰ نفر در عرض چند روز، نیاز به تدارکات گستردهای است که معدود افراد ناسیونالیست نمیتوانستند از عهده آن برآیند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در هفتهای که گذشت یکی از رویدادهایی که در قلب اروپا مورد توجه قرار گرفت، بیستوپنجمین سالگرد قتل عام مسلمانان شهر سربرنیتسا در جریان جنگ داخلی یوگسلاوی بود. با وجود اینکه از این کشتار به عنوان بزرگترین نسلکشی و قتل عام در تاریخ اروپای بعد از جنگ جهانی دوم نام برده میشود، اما به نظر میرسد که برخی در اروپا در تلاشند که با توجه به ظهور پوپولیسم و شدت گرفتن بیگانهستیزی و به تبع آن اسلامهراسی در اروپا، این موضوع به دست فراموشی سپرده شود.
نیون آنجلیچ (Neven Anđelić)، استاد بوسنیایی دانشگاه ریجنتس (Regent’s University) لندن عقیده دارد که ریشه خشونتهای بوسنی به دلیل عدم تغییر مسالمتآمیز و دموکراتیک رژیم کمونیستی حاکم در یوگسلاوی بود و این مقیاس جنایات گسترده سازمان یافته علیه مسلمانان در بوسنی و هرزگوین جهان را شوکه کرد.
آنجلیچ در زمان جنگ بوسنی به عنوان خبرنگار در این کشور حضور داشته و از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ در کمیته مشورتی کنوانسیون چارچوب حمایت از اقلیتهای ملی شورای اروپا فعالیت کرده است. انتشارات راتلج (Routledge) در سال ۲۰۰۳ کتاب او را با عنوان «بوسنی و هرزگوین: پایان یک میراث» (Bosnia-Herzegovina: The End of a Legacy) منتشر کرده است. این استاد دانشگاه طی گفتوگویی در مورد ریشههای جنگ بوسنی و وضعیت کنونی مسلمانان این کشور در اروپا سخن گفت.
با گذشت بیش از ۲۵ سال از جنگ بوسنی و جنایاتی مانند قتل عام سربرنیتسا، به نظر میرسد برخی در اروپا در تلاشند که این وقایع به فراموشی سپرده شود. دلیل آن چیست؟
بیش از یک قرن پس از نسلکشی ارامنه، ترکیه همچنان آن را انکار و حتی کسانی که از این موضوع سخن بگویند، مجازات میکند. انکار نسلکشی سربرنیتسا در بوسنی و هرزگوین مجازاتی ندارد و نه تنها برخی از سیاستمداران، بلکه مردم عادی نیز از این جنایت که در سال ۱۹۹۵ رخ داده، سوءاستفاده میکنند.
بشریت در توجه به بیعدالتیها و جنایاتی که در گذشته اغلب توسط فاتحانی که تفسیر خود را از تاریخ به دیگران تحمیل میکنند، درک به هنگام ندارد. امروز شاهد هستیم که موارد از عدالت از طریق جنبشهایی مانند «جان سیاهان مهم است»(Black Lives Matter) در حال تحقق است؛ اما چندین قرن طول کشید تا این روند آغاز شود.
آیا تجربه نزدیکی از جنگهای بالکان دارید؟ میتوانید آن را توصیف کنید؟
من به عنوان یکی از رهبران جنبش صلح، در آستانه جنگ در سارایوو، به کار روزنامهنگاری اشتغال داشتم. ما تظاهرات گستردهای را در مقابل پارلمان برپا کردیم و بعد از ورود به ساختمان خواستار استعفای ناسیونالیستها از قدرت شدیم زیرا آنها در سوق دادن کشور به سمت جنگ بودند.
در نهایت ما شکست خوردیم و محاصره سارایوو آغاز شد. من سال اول جنگ را در سارایوو تحت محاصره گذراندم. بیشتر اوقات آب، برق و گاز قطع بود. تیراندازی و شلیک تکتیراندازها ویژگی دائمی این محاصره بود. سارایوو شهر کوچکی است و جمعیت شهر محاصره شده احتمالاً حدود سیصدهزار نفر بود. این منطقه با کوهها و تپهها احاطه شده و در آن زمان نیروهای محاصرهکننده، توپخانه و تیراندازهای سنگین خود را در آنجا تقویت کردند؛ بیش از ۱۱ هزار نفر کشته شدند.
بخت با من یار بود که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل(UNHCR) به خبرنگاران محلی اجازه استفاده از هواپیماهای سازمان ملل را داد و من در سال ۱۹۹۳ یک سال بعد از جنگ، این شهر را ترک کردم.
به نظر شما علت اصلی قتل عام مسلمانان در بوسنی، علیرغم اینکه مسلمانان، کرواتها و صربها با هم زندگی مسالمتآمیزی داشتند، چه بود؟
خود جنگ، مانند بسیاری از جنگهای مدرن، پیچیده بود و شاید سادهترین توصیف برای آن نقل قول یک استاد دانشگاه باشد که اظهار میکند این جنگ هر دو ویژگی جنگ بینالمللی و جنگ داخلی را دارد و آن را «جنگ قومی ـ بینالمللی» نامید. بنابراین وضعیت بوسنی از آغاز درگیری به این صورت بود که صربها از نظر تدارکات و لجستیک از سوی صربستان که در همسایگی بوسنی بود، حمایت شدند. کرواتها هم از همسایه خود (کرواسی) کمکهای مشابهی دریافت کردند و این باعث شد که مسلمانان در ضعیفترین وضعیت قرار بگیرند.
با وجود این که هر دو طرف در جنگ جنایات وحشتناکی مرتکب شدند، این مقیاس جنایات گسترده سازمان یافته علیه مسلمانان در بوسنی و هرزگوین بود که جهان را شوکه کرد. مطمئناً اقلیتی در بوسنی و یوگسلاوی وجود داشت که از دیگر گروههای قومی بیزار بود. با این حال، میزان جنایات در سربرنیتسا کاملاً نیاز به سازماندهی دولتی داشته است. برای قتل و دفن بیش از ۸۰۰۰ نفر در عرض چند روز، تدارکات گستردهای ترتیب یافته است که معدود افراد ناسیونالیست نمیتوانستند از عهده آن برآیند.
بنابراین سؤال این است که چگونه یک کشور به این وضعیت رسیده است که از سوی جنایتکاران ناکارآمد ناسیونالیست کنترل شود؟ رژیم یوگسلاوی از تغییر مسالمتآمیز و دموکراتیک مانند سایر نقاط کمونیستی جهان امتناع کرد و فروپاشید و این کشور به سمت خودویرانگری کشیده شد. بحران طولانیمدت اقتصادی عنصر دیگری است که شهروندان را به رأی دادن به ملیگراها سوق داد. بنابراین، مشروعیت دموکراتیک به یکسری از ناسیونالیستهای نابردباری داده شد که ناگهان کنترل منابع دولتی را در اختیار خود دیدند.
وضعیت بوسنی به مانند سایر کشورهای چند قومی خاص است. ما سه مجموعه ملیگرا در حال رقابت داشتیم که در قدرت با یکدیگر شریک بودند. آرایش تقسیم قدرت توسط ملیگراها به بیثباتی و تجزیه دولت منجر شد. ایدئولوژیهای ناسیونالیستی با فرآیندهای دموکراتیک قانونی شد اما هنگامی که یک جامعه متحد به مجموعهای از سه جامعه موازی تبدیل شد؛ این وضعیت در نهایت جامعه را نابود کرد. این باعث شد که ایدئولوژیهای افراطی بتوانند به جلو حرکت کنند. به طور خلاصه، چگونگی رفتار جامعه، احترام متقابل و چند قومیتی بودن در یک دوره کوتاه تغییر کرد.
گروهی از متعصبان و معتقدان به نظریه «اورابیا» ادعا میکنند که مسلمانان بوسنیایی و به طور کلی مسلمانان در اروپا به دنبال اسلامی کردن قاره و از بین بردن هویت اروپایی هستند. این عقاید تا چه اندازه بر زندگی اقلیت مسلمان در کشورهای مختلف اروپایی تأثیر منفی گذاشته است؟
جالب است که شدیدترین واکنشها علیه مسلمانان از سوی کشورهایی صورت میگیرد که تقریباً جمعیت چندانی از مسلمانان ندارند. جمهوریهای مجارستان، لهستان، چک و اسلواکی نمونههایی از این سیاست پارانوید(توهم دشمنانگارانه) هستند. «اومبرتو اکو»(Umberto Eco)، نویسنده ایتالیایی در سال ۲۰۱۲ گفت که این فرهنگ و نه جنگ است که هویت اروپایی را تعریف میکند. رشد هویت اروپایی از زمان ظهور پوپولیسم و سیاستهای ناسیونالیستی که حامی هویت ملی بوده و هویت اروپایی را در خطر مرگ میبینند، مختل و احتمالاً متوقف شده است.
ملیگرایان به نوعی از جهانیسازی متنفر هستند، مگر این که ملت آنها بر آن سلطه داشته باشد. آنها اسلام را نیز یکی از عوامل جهانی شدن دانسته و درگیری فرهنگها را تقریباً اجتنابناپذیر میدانند.
خوشبختانه، اروپای لیبرالی نیز وجود دارد که از حقوق برابر، تنوع، فرهنگهای مختلف و هویتهای برابر حمایت میکند. این نوع اروپا هنوز هم هویت غالب است اما با فرایندهای دموکراتیک به خطر میافتد. رأیدهندگان، در شرایط سخت اقتصادی ناشی از بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ و به دنبال آن سیاستهای ریاضتی، از نخبگان لیبرال روی گردانده و به سمت ایدئولوژیهای نابردبار (علیه مسلمانان و بیگانههراسی) گرایش پیدا میکنند.
برخی از مسلمانان اروپا با ارزشهای غالب جامعه اروپایی اشتراک نظری ندارند. این امر آنها را در موقعیت تقابل با جامعه و دولت قرار داده و بهانه (اسلامهراسی) را برای خود ایجاد میکنند. نمونههایی از آنها توسط ناسیونالیستهای تندرو در سراسر اروپا برای جلب حمایت از سیاستهای ضد اسلامی و لفاظیها (علیه مسلمانان) استفاده شده است.
با توجه به احیای راستگرایان، چگونه میتوان دیدگاههای منفی و اسلامهراسی را در اروپای امروز کاهش داد؟
نخبگان لیبرال باید خود و عملکرد خود را اصلاح کنند. نابرابری رو به افزایش است و به همین دلیل نخبگان، چه اقتصادی و چه سیاسی، از نظر مردم، بیگانه و در نهایت فاسد تلقی میشوند. مردم در این تعبیر طرف خوب ماجرا هستند. این یک تعریف کلاسیک از پوپولیسم است. تنها سیاست لیبرال است که پس از اصلاح خود، میتواند مانع ظهور بیشتر راست افراطی، پوپولیسم و به تبع آن اسلامهراسی شود. اسلام، مانند سایر مذاهب اقلیت و همراه با مسیحیت، بخشی از ارزشهای اروپایی است.
اتحاد در عین تکثر یکی از اولین شعارهای اروپا است. بنابراین، این شعار حفظ ارزشهای اروپایی، جامعه باز و گنجاندن فرهنگهای دیگر، مذاهب، نژادها و ملل را فراهم میکند. مسلمانان اروپایی نیز باید این ارزشهای جامعه اروپا را بپذیرند. فقط در این صورت اروپا به ارزشها و اهداف اصلی خود باز میگردد. اقتصاد باید قدرتمند باشد تا از ظهور افرادی که به دنبال گزینههای رادیکال هستند، جلوگیری کنند.
اوضاع فعلی مسلمانان در بوسنی چگونه است و آینده را برای آنها چگونه پیشبینی میکنید؟
در بوسنی و هرزگوین، مسیحیان، یعنی صربها و کرواتها و مسلمانان یعنی بوسنیاییها، به دلیل عدم صلاحیت دولت، از لحاظ اقتصادی با مشکل مواجه هستند. به دلیل عدم صلاحیت در دولت، فساد در بین نخبگان حاکم ناسیونالیست و اقتصاد کشور وجود دارد که این امر از عقبماندگی بدتر است.
از نظر سیاسی، بزرگترین حزب قومی که ایدئولوژی خود را بیشتر بر اساس اسلام بنا کرده است، قویترین گروه در کشور است. بنابراین آنها در موقعیت قدرت قرار دارند. احیای مذهب ویژگی همه کشورهای پساکمونیست به حساب میآید، اما در بوسنی و هرزگوین بیشتر از سایر کشورها قابل مشاهده است.
نظرسنجی اخیر مرکز تحقیقات پیو(Pew Research) نشان داد، فقط رومانی، ارمنستان و یونان درصد بالاتری از دینداری در جمعیت را (نسبت به بوسنی) دارا بودند. بله، البته سؤال این است که این مسئله را چگونه میسنجید و چندین شاخص جداگانه نیز وجود دارد، اما واضح است که دینداری در بین بوسنیاییها از جمله مسلمانان، بسیار بالاست. در نتیجه، آنها(مسلمانان) از سطح بالایی از آزادیهای مذهبی در جامعه فقیر و سیاسی که فاسد است، برخوردار میشوند.
این مسئله کشوری را ایجاد میکند که در چند سطح از ادغام شهروندانش در اروپا جلوگیری میشود، مانند آزادی حرکت در مرزهای اروپا. برخی از مردم این مسئله را به اشتباه ناشی از سیاستهای ضد مسلمانان اروپایی میدانند، اما من در درجه اول نخبگان سیاسی محلی بوسنیایی را به خاطر ایجاد چنین وضعیتی مقصر میدانم.