چیزی که در اساطیر یونانی جذاب است، فاصله کم بین خدایان و بشر است؛ گاه این فاصلهها نیز برداشته میشود و بشر خدا میشود یا خدایان در کالبد بشری جلوهگر میشوند؛ حماسه ادیسه نمونهای از این نگرش را باز میتاباند.
ردنا (ادیان نیوز) – از ویژگیهای آثار کلاسیک آن است که باید آنها را بازخوانی کرد زیرا با هر بار خواندن متوجه نکته یا نکتههای تازهای میشویم.
ایتالو کالوینو در مقدمه کتاب چرا کلاسیکها را باید خواند؟ شرحی مفصل از ابعاد و کارکرد آنها را به دست میدهد از جمله ما از طریق این آثار خود را بهتر میشناسیم. گویی بخشی از هویت بشری ما در این آثار تنیده شده است. بازخوانی چندباره ادیسه هومر این واقعیت را برایم آشکارتر کرد.
چیزی که در اساطیر یونانی جذاب است، فاصله کم بین خدایان و بشر است. گاه این فاصلهها نیز برداشته میشود و بشر خدا میشود یا خدایان در کالبد بشری جلوهگر میشوند. حماسه ادیسه نمونهای از این نگرش را باز میتاباند. ادیسئوس، قهرمان حماسه ادیسه پس از جنگ تروا، قربانی اختلافنظر و دشمنی برخی خدایان میشود و در مسیر بازگشت ۱۰ سالی سرگردان میماند، اسیر ایزدبانو کالیپسو میشود و با او نرد عشق میبازد، نزد سیرسه فسونکار میرود و با او کام میراند، هنگام عبور از تنگه سیرنها در گوش همراهان خود موم میریزد، سپس از آنها میخواهد او را به تیرک کشتی ببندند تا وسوسه دعوتگرانه سیرنها او را فریب ندهد. سرانجام بعد از ۲۰ سال دوری از شهر و دیار خود به خانهاش بازمیگردد.
آتنا، ایزدبانوی حکمت و جنگ و صلح و حامی ادیسئوس، چهره او را چنان پیر و دگرگون میکند که حتی همسر و خادم پیر وفادارش قادر به شناسایی او نیستند اما سگ او آرگوس، تنها موجودی است که حتی خدایان قادر به فریفتنش نیستند و بلافاصله صاحبش را میشناسد.
این حماسه را باید با تامل و آرامش خواند تا از آن آموخت. آشکارترین ویژگی شخصیتهای این حماسه، صفات قهرمانی و خدایگونه آنهاست. هومر جابهجا به قهرمانانی اشاره میکند که بسان خدایان بودند مانند «اوریلوکوس که همانند یکی از خدایان بود» اوتوس که با خدایی برابر بود و پاتروکلس که در رایزنی چون خدایان بود. در عین حال، ادیسئوس خدایگونه به راحتی گریه و مویه میکند و ناتوانی و آوارگی خود را بارها جار میزند. گویی صفات عجز و قدرت در این قهرمانان یکی شدهاند و کسی آنها را برای گریستن نه توبیخ میکند و نه مسخره.
اما ویژگی آشکار ادیسئوس نه دلاوری جسمانی که فرزانگی و چارهجویی و نیرنگبازی اوست. او بود که ایده اسب چوبین را پی ریخت تا شهر تروا را نابود کند. او با ترفند و نیرنگ موفق شد، خود و یارانش را از چنگ سیکلوپ یا غول یک چشم آزاد کند، نخست خود را به او «هیچکس» معرفی کرد سپس او را مست کرد و سرانجام در حالی که مست و خفته بود، چشمش را کور کرد. چون بیدار شد و از درد عربده میکشید، همجنسانش میپرسیدند چه کسی با تو چنین کرد؟ پاسخ میداد:«هیچکس» و آنها فکر میکردند کسی کاری نکره است. بیسبب نیست که در سراسر این حماسه هومر از او به عنوان کسی که هزاران چارهجویی میدانست، یاد میکند.
نکته دیگر این حماسه آن است که خدایان نه تنها با بشر بازی میکنند که متقلبانه وارد بازی بشری میشوند و به سود این یک و بر ضد آن دیگری عمل میکنند. برای نمونه در یکی از مسابقات رقابتی که در آن ادیسئوس شرکت کرده است، آتنه هدف را جابهجا میکند تا تیر ادیسئوس بر آن بنشیند. یا در جاهایی حجم بدن و نمای او را تغییر میدهد تا زیباتر و قدرتمندتر به نظر برسد.
رفتارهای ادیسئوس عادلانه به نظر میرسد و در عین حال گاه کینهتوزانه. گویی سنجهای بیرونی برای رفتارش وجود ندارد. به انتقام سماجت خواستگارانی که فکر میکردند، او مرده است و به خواستگاری زنش پنلوپه آمده بودند همه را میکشد. از سر خشم ۱۲کنیز را به دار میآویزد و بینی و گوش و اندام تناسلی و دستها و پاهای برده خیانتکارش ملانیوس را زنده زنده میبرد و پیش سگان میاندازد «زیراکه مست از خشم بودند.» در این فضا گویی بخشایش شناخته شده نیست و هنوز زمان لازم است تا مسیحیت بیاید و فضیلتی به نام بخشایش را وارد ادبیات کند. در عین حال شاهد اشارات زیبایی هستیم مانند: «سرفرازی کردن در برابر مردمانی که از پا در آمدهاند، کار بیدینان است».
دو ترجمه از ادیسه در بازار کتاب دیدهام. اولی از آن سعید نفیسی است که نخستین چاپ آن متعلق به ۱۳۳۸ است و مترجم در مقدمه خود میگوید که آن را از کدام ترجمه فرانسوی برگردانده است. دومین ترجمه از آن جلالالدین کزازی است که در مقدمه نه به ترجمه قبلی اشارتی میکند و نه مشخص میکند که در این ترجمه از کدام برگردان فرانسوی بهره گرفته است. بعد از نیم قرن انتظار میرفت که دقت علمی گسترش پیدا کند نه کمرنگ شود.
منبع: روزنامه اعتماد