پیش از آنکه زبان بگشاییم و با کلمات سخن بگوییم، با چشمان خویش حرف میزنیم. در واقع، چشم گویاتر و رساتر از زبان سخن میگوید. با این همه، عمدتا به زبان گفتار و سخنگویی توجه میشود و بوطیقای زبان یا ریتوریک گفتار شکل میگیرد و بحث از فصاحت و بلاغت و علوم ادبی رشد میکند و آن جنبه عمیقا انسانی ما فراموش میشود.
ردنا (ادیان نیوز) – انسانیت ما، پیش از زبان، با نگاه کردن ما آغاز میشود. نگاه دیگران به ما عشق، ایمنی، نگرانی و نفرت را باز میتاباند. با چشمان خود دیگران را دعوت میکنیم به ما نزدیک شوند یا تهدید میکنیم از ما دور گردند. خود را بر چشمان کاونده کسانی میگشاییم و از چشمان گستاخ و تازنده دیگرانی پنهان میکنیم. چشمان ما گرامر خاص خود را دارد که البته آموختنش دشوار است.
کودک پیش از آنکه زبان بگشاید، با مادرش از طریق چشم گفتوگو میکند و اعتماد و وابستگی خود را نشان میدهد. مهمترین کانال ارتباطی مادر و فرزند همین چشم است و آنان میتوانند ساعتها در چشم یکدیگر خیره شوند و بینگرانی همدیگر را بخوانند. حال آنکه بزرگسالان به تدریج این قابلیت را از کف میدهند و نمیتوانند بیدغدغه در چشم دیگران خیره شوند. به گفته تزوتان تودورف، وقتی بزرگسالان «بیش از ده ثانیه به چشمان یکدیگر نگاه کنند از دو حال خارج نیست: یا میخواهند با یکدیگر بجنگند یا عشقبازی کنند.» (فرناندو سوتر، پرسشهای زندگی، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، ۱۳۸۴، ص ۱۹۲)
در کنار قابلیتهایی که کمابیش همه چشمان دارند، از نظر شاعران و ادیبان، برخی چشمها از قابلیت خاصی برخوردار هستند؛ یعنی میتوانند دیگران را بکشند یا اسیر کنند. البته این کشتن از نوع چشم زخم یا جادوی سیاه نیست، بلکه کشتنی است که چه بسا دیگران طالب آن باشند. در ادبیات ما از این توانایی بسیار سخن رفته است که کمان ابروانی هستند که با یک نگاه دیگران را دراز میکنند و از پای در میآورند و اسیر خویشتن میسازند. بخش قابل توجهی از ادبیات ما پردازش و پرورش همین ایده و ابعاد آن است. برای مثال، به گفته حافظ:
اگر چه مرغِ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمانابرو.
یا فروغی بسطامی میگوید:
ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست
مردم آزارتر از چشم تو بیماری نیست
همچنین مولانا تصریح میکند:
خیرهکشی است ما را، دارد دلی چو خارا
بکشدْ کسش نگوید: «تدبیر خونبها کن»
گویی این کسان بر خون و جان دیگران سلطه مطلق دارند و هر چه کنند بر آنها حرجی نیست. برای پارهای کسان این مساله مطرح بوده است که اگر سیهچشمی کسی را با نگاهش کشت، آیا شرعا دیه باید بپردازد و خونبها بدهد یا نه. اینکه کسی چنان قدرتی داشته باشد که با چشمش دیگری را بکشد، یک مساله و اینکه مسوولیت رفتارش را هم به عهده نگیرد البته مساله دیگری است.
ابن رومی شاعر معروف عرب در قرن سوم، این مساله را دستمایه استفتایی عاشقانه کرد و طی شعری از فقیه بزرگ آن زمان، ابن داوود چنین پرسش کرد:
ای پور داوود، ای فقیه عراق!
درباره چشمان کشنده فتوایمان ده.
آیا در پی زخمی که میزنند باید قصاص شوند
یا خون عاشقان بر آنها مباح است؟
ابن داوود هم که فقیهی قدر و با زبان رندان آشنا بود و دستی در شعر داشت، به زبان شعر این فتوا را صادر کرد: «چگونه کسی که خود از تیرهای فراق و اشتیاق کشته شده و بر زمین افتاده است، به شما فتوا دهد؟ با این حال از نظر پور داوود، کسی که بر اثر وصال کشته میشود حالش بهتر از کسی است که در پی فراق کشته شده است.» (غایهالمطلوب فی محبه المحبوب، شیخ عبدالغنی نابلسی، تحقیق بکری علاءالدین و شیرین محمود دقوری، دمشق، دار شهرزاد الشام، ۲۰۰۷، ص ۱۷۳).
فقهورزی و اشتغال به جزییات حقوقی و فقهی مانع این بزرگان نبوده است که گاه شوخطبعانه به عشق بیندیشند و حتی عاشقانههایی بسرایند و در فضایی متفاوت سیر و درباره سیهچشمان قاتل حکم کنند.
یادداشتی از حسن اسلامی اردکانی