محمد را بگویید برخیزد، خود و دینش را دوباره معنا کندو به صورت جماعت«اللّه اکبر»گویان، معنایی دوباره دهد،و ایدئولوژی های پروحشت را امنیت بخشد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، محمد آمد تا برقدرت و ثروت و شهرت بَرآشوبد و از آزادی و امنیت انسانی و اخلاق و عدالت و کرامات انسانی، نردبانی بسازد به آسمان. درپیام های زیبایی که محمد از غار حرا باخودآورده بود،قراربود جامعه ای بسازد درقالب های معرفتی که در آن حقوق انسان ها به رسمیت شناخته شود.
قراربود استبداد برچیده شود و اخلاق در صدربنشیند. محمد آمده بود تا با تکیه به مکارم اخلاق طرحی نو درجهت برانداختن تمام سازوکارهای دورانی خویش دراندازد تا آنجا که میگفت «إنّما بُعِثتُ لاُتمم مکارمَ الأخلاق» اخلاق عنوان شده از سوی او به هیچ روی به معنای بنیانگذاری و تأسیس اخلاقی نوین نبود، زیرا که او آمده بود تا مکارم اخلاقی را تکمیل کند.
با سلاح اخلاق، بر تمام سازوکار های موجود شورید، به سیاست معنای جدیدی داد، در نگاه برگرفته از اخلاق، راه خدا از میان خلق خدا میگذشت، شریعت او راهی بود از «ناس تا اللّه»، در نگاه این سیاست ورز اُمّی، ایمان به وحدانیت خداوند، مصداق نمییافت، مگر با پس زدن و شکستن و خروج از حصار تمام خداوندگاران زمینی، خود او بیم داشت تا پس از وی میراث دارانش از او بتی دیگر بسازند، ازاین رو به اصحابش توصیه میکرد که در ستودن من از اندازه تجاوز نکنید، آن چنان که مسیحیان دربارۀ عیسی کردند، «همانا که من بنده خدایم».
امّا امروز پس از حدود چهارده قرن راه و روش جاری مؤمنان به رسالت او تا چه اندازه با آنچه اوگفت و کرد منطبق است؟
ما مسلمانان از پیام محمد، چه فهم واقع بینانه ای داریم که این گونه بی پروا بانگ مسلمانی سرداده ایم؟
ایمان های تقلیدی و ناسنجیده مان، پرو پای فهم و فکر را ویران کرده و بستن دهان ها را بر ربودن عاشقانه دل ها ترجیح دادیم. مگر نه این که ایمان از قلب ها وارد می شود نه از درها.
ما پیروان کدام محمدیم؟ محمدی که می گفت: «خداوند مرا به مدارای با مردم امر فرمود». چنان که به انجام واجبات امر فرمود؟
چگونه است که از «فَبشِرعبادِالذّین یَستمعون القول و فیَّتبَّعونَ اُحسنه» رسیدیم به حکم قتل و تکفیر و شرک دیگری!مگر می شود قسمتی از دین با قسمتی دیگر آن به جنگ بر خیزدو فقهش با قرآنش نخواند؟!
سیاست طرد و تکفیر و به انزوا راندن دیگران در کجای منظومه فرهنگی رسالت محمد جای میگیرد؟مگر نه آنکه قرار بود هدایت شدگان اقوال بشنوند و از بهترین آنها را بَر گزینند؟
آری، سلاح محمد برای شوریدن بر نظم موجود و مستقر چیزی نبود، جز پایبندی به اخلاق، اخلاقی که فراتر از یک راهبرد برای پیشبرد رسالتش بود آن چنان که به وقت حاکم شدن بر دشمنانش نیز، خود او محکوم این منظومه فکری بود، آن جا که بعد از فتح مکه پناه برندگان به خانه ابوسفیان را امان داد.
پیامبر حامل یک گفتمان معرفتی بود نه یک گفتمان هویتی..او پیوند می زد و هر اقدامش ” صلح” و ” وحدت ” به بار می آورد .او جریان وجودی اش رو سوی” صلح” و” سلام” بود.
محمد را بگویید برخیزد، خود و دینش را دوباره معنا کندو به صورت جماعت«اللّه اکبر»گویان، معنایی دوباره دهد،و ایدئولوژی های پروحشت را امنیت بخشد.
محمد را بگویید برخیزد و سه تیغ زر و زور و تزویر را که بر بالای سر انسان، نشانده شده، بردارد.
محمد رابگویید برخیزد و دوباره در گوش آدمیان بخواند”اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور” خدایی روی زمین نیست.اطاعت بی چون وچراو مطلق از انسانها تحت هر نامی را کنار بگذارید و سخن آنان را وحی منزل ندانید.
محمد را بگویید برخیزد و ترازویی بیاورد برای اینهمه سردرگمی ها و سوال و تفرقه و تکفیر و برجسب زدن های مسلمانی مان را در تاریخ خاتمه دهد.
بگویید برخیزد و نشانمان دهد کدام راه برای “انسانیت” واقعی است و می توان با خیال راحت در آن قدم گذاشت.
محمد را بگویید برخیزد.
یادداشتی از مرضیه (نورا) نوری صفت، فارغ التحصیل دانشگاه ادیان ومذاهب