گاهی از تاکید مبالغهآمیز برخی بر کتاب و کتابخوانی شگفتزده میشوم. دوست دارم صادقانه پرسشی را با خوانندگان طرح کنم.
ردنا (ادیان نیوز) – جسته و گریخته میشنویم که ملّتی کممطالعه هستیم و کمتر از خیلی کشورهای دیگر کتاب میخوانیم. در آن سوی این ماجرا امّا تأکید مبالغهآمیز شماری از رهبران فکری و فرهنگی جامعه را بر خواندن کتاب میبینیم. آنقدر گاهی برخیها میگویند ” اگر از آخرین کتابی که خواندهاید دو روز میگذرد، زبان به کام گیرید و حرف نزن.” روشن است که کتابخواندن کاری پسندیده است و تشویق به کتابخوانی امر به معروف؛ ولی بی گمان، نه هر کتابخواندنی.
کسانی که از طریق کتابخوانی خود را در معرض اندیشههای مختلف قرار میدهند و به قول قرآن کریم “یستمعون القول و یتّبعون احسنه” هستند حتماً کارشان ستودنی است. آنها از این طریق رشد میکنند و وجود خود را میسازند. آنها کتاب نیخوانند تا روز به روز به توسعهی وجودی یافته و وجود خود را فربهتر و دانستههای خود را فراوانتر میکنند و از این طریق به بهباشی برسند. امّا در مقابل این گروه، کسانی دیگری نیز هستند که از کتابخوانی چیزی جز تأیید اندیشههای خود را دنبال نمیکنند. آنها همواره کتابی را میخوانند که تاییدشان کنند. به همین دلیل تیغ سانسور را به دست دارند و کتابها و اندیشهها را بر اساس موافقت و مخالفت با باورداشتهای خود به خوب و بد، ضالّه و غیرضالّه تقسیم میکنند و تنها کتابهایی را میخوانند که دانستهها و تمایلاتی پیشینشان را تأیید کند.
این افراد اگر روزی وزیر فرهنگ و ارشاد کشورشان شوند و یا عضو کمیسیون فرهنگی مجلسشان و یا مدیر یک انتشاراتی بزرگ، باز هم تیغ سانسور دستشان است تنها کتابی را اجازه انتشار میدهند و یا منتشر میکنند که با محتوای آن موافقاند.
کتاب خواندن برای این افراد بجز تنگتر کردن میدان وجودیشان نتیجهای ندارد. آنها با خواندن کتابی که تأییدشان میکند، در باورداشتهای خود مصمّمتر شده و روز به روز از نظری وجودی کوچکتر میشوند. کتاب خواندنی که به خُردی بیانجامد و نه به خِرد چه سودی دارد؟ ملّتی که میخواهند با خواندن کتاب اندیشههای پیشین، و باورداشتهای خود را تقویت کنند، همان بهتر که هیچ کتابی نخوانند.
یادداشتی از مهراب صادقنیا