مقاله حاضر با بررسی عوامل زوال و بالندگی تمدنها؛ به بررسی و تبیین تأثیرات مختل کننده فرقهگرایی مذهبی در روند احیا و بالندگی تمدن اسلامی می پردازد.
ردنا (ادیان نیوز) – دین همواره نیرومندترین عامل ایجاد نظم و ثبات در ابعاد گوناگون روابط اجتماعی و سیاسی بوده است و باورهای مذهبی، تداوم اجتماع را از طریق معنابخشی به حیات جمعی و قاعدهمندسازی مناسبات گروهی، تضمین کردهاند. در عین حال دین مقولهای تفسیرپذیر است و ازاینرو منشا تاریخی شکلگیری نحلهها، فرقهها و دستجات مختلف بوده است که پیامد آن شقاق اجتماعی و ناپایداری سیاسی است. در این شرایط، گروههای منشعب غالبا در جستجوی تشکیل جماعتی کوچکتر از جامعه ملی هستند و فرآیند ادغام اجتماعی را مختل میکنند. این امر تأثیرات مخربی بر سامان سیاسی جوامع اسلامی و به تبع آن تمدن اسلامی دارد. مقاله حاضر با بررسی عوامل زوال و بالندگی تمدنها؛ به بررسی و تبیین تأثیرات مختل کننده فرقهگرایی مذهبی در روند احیا و بالندگی تمدن اسلامی می پردازد. یافته های پژوهش حاکی از آن است که فرقههای تندرو مذهبی همچون داعش با زیر سؤال بردن همه شرایط بالندگی تمدنها یعنی عواملی همچون امنیت و آرامش، همبستگی ملی، تعاون و همکاری گروهی، اخلاق، تحمل و بردباری در برابر افکار و اندیشههای مختلف و وحدت و یکپارچگی جوامع اسلامی و همچنین تحریک قدرتهای خارجی به مداخله در سرزمینهای اسلامی، ضربه ای مهلک بر روند احیاء و شکوفایی تمدن اسلامی وارد می کنند.
مقدمه
بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) چنانکه خود آن حضرت پیشبینی میفرمود، امت اسلام چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فکری و عقیدتی گرفتار تفرقه و تشتت گردید و به دستهها و فرقههای گوناگون و به قول معروف»هفتاد و سه فرقه« از قبیل شیعه، سنی، معتزله، اشاعره، مرجئه، شعوبیه، قدریه، مفوضه، اخباری، اصولی، خوارج و. . . تقسیم شد. هرکدام مدعی گردیدند که تنها مسلک آنها مسلک راستین محمد است و راه آنها همان صراط مستقیمی است که محمد(ص) مردم را بدان دعوت کرده است. گرچه پیروان همه ادیان و ملل گرفتار چنین تحزب و تفرقه گرایی میباشند؛ ولی ظاهراً مسلمین بیش از همه گرفتار این بلیه شده و از این رهگذر خسارت فراوان دیدهاند.
در هر صورت این تحزب و فرقهگرائی صرفنظر از اینکه سیمای واقعی اسلام را زیر هالهای از پندارهای نادرست پنهان نگاهداشته است تا جائیکه درک حقیقت اسلام برای یک انسان پژوهشگر نیز بسیار مشکل است، نیروهای رهائی بخش مسلمین را که میبایست در راه رشد و توسعه و نجات و تعالی انسانیت صرف می گردید را نیز در راه اختلافات، صف بندی و تعصب و برادرکشی به هدر داده است. چنین وضعیتی علاوه بر عقب نگاه داشتن وضعیت توسعه و پیشرفت در اکثر کشورهای اسلامی، لطمات جبران ناپذیری نیز بر کلیت تمدن اسلامی وارد نموده است. از این رو ایستایی فرهنگ و تمدن اسلامی بعد از قرنهای متمادی تحرک و پویایی، این سؤال جدی را در اذهان تمامی اندیشمندان جهان اعم از مسلمان و غیرمسلمان برانگیخت که چه عامل یا عواملی باعث شد که تمدن اسلامی با آن همه عظمت و شکوفایی که در مدت قریب به هشت قرن جهانیان را به خود خیره کرده بود و به قدری در تمامی ابعاد اجتماعی از جاذبه قوی برخوردار بود که بسیاری از ملتها خود به سراغ آیین حیات بخش اسلام آمدند، ناگهان به خاموشی گرایید و این گونه در محاق قرار گرفت؟! ایده اصلی پژوهش حاضر این است که افزایش اختلافات و فرقه گرایی در جامعه مسلمین یکی از مهمترین دلایل این رکود و عقب ماندگی تمدن اسلامی است. بنابراین پژوهش حاضر با طرح این سؤال اصلی که «افزایش فرقه گرایی بین مسلمین چگونه سبب عقب ماندگی تمدنی مسلمانان گشته است؟» کوشیده است تا به چگونگی این امر پی برده و راهکارهایی برای برون رفت از وضعیت مأیوس کننده فعلی بیابد. فرضیه ای که در پاسخ به این سؤال کلیدی مورد آزمون قرار می گیرد، عبارت است از: «افزایش فرقه گرایی از طریق برهم زدن نظم، امنیت و ثبات کشورهای اسلامی و هدر دادن سرمایه های مادی و انسانی آنها، سبب عقب ماندگی تمدنی مسلمانان می شود». در این پژوهش جهت جمع آوری اطلاعات از منابع کتابخانه ای، مقالات و در صورت لزوم از مصاحبه و ارتباطات الکترونیکی استفاده می شود. برای بررسی منابع و آزمون فرضیه نیز روشهای تحلیلی- تفسیری به کار برده خواهند شد
علل و ریشه های افول تمدن اسلامی
در میان تمدنهای بزرگ بشری، تمدن اسلامی یکی از برجسته ترین و اثر گذارترین تمدنهای تاریخ است و در واقع نامی است که به تمدن شرق همزمان با قرون وسطی اطلاق میشود. تمدن اسلامی تمدن یک ملت یا نژاد خاص نیست بلکه مقصود، تمدن ملتهای اسلامی است که عربها، ایرانیان، ترکها و دیگران را شامل می شود که به وسیله دین رسمی یعنی اسلام و زبان علمی و ادبی یعنی عربی با یکدیگر متحد شدند(مجموعه مقالات. . . ، ۱۳۷۳: ۱۹۱). این تمدن با هنر ایرانی و رومی و سایر جوامع ترکیب گردید و به درجهای از عظمت و کمال و پهناوری رسید که آگاهی از همه جنبههای آن و احاطه بر همه انحای آن کاری بس دشوار است. با پیدایش اسلام و انتشار سریع و گسترده آن در میان اقوام و ملل و جلب و جذب فرهنگهای گوناگون بشری بنای مستحکم و عظیمی از فرهنگ و تمدن انسانی پایهگذاری شد که در ایجاد آن ملل و نژادهای مختلفی سهیم بودند. این ملل با ارزشها و ملاکهای نوین اسلامی موفق به ایجاد تمدنی شدند که بدان تمدن اسلامی گفته میشود(بارتولد، ۱۳۵۷: ۷).
عوامل متعددی در گسترش اسلام نقش داشت که بیشترین آن مرهون ویژگیها و مزایای ذاتی و معنوی فرهنگ و آیین اسلام و اصول عدالت خواهانهاش بود. علاوه بر آن جوهره تعالیم و اصول اسلام و گستره آن محدود به یک قوم نیست و دارای پیامی برای همه بشریت و جهان است. از ویژگیهای تمدن اسلامی این است که با جامعه روز خود بهصورت پویا همرنگ و یکدل میشود. به عنوان نمونه در تاریخ تمدن اسلامی در بخش هنر لحظه به لحظه همه چیز پیشرفت کرده است. بهطور مثال مساجد ساخته شده در قرن اول با قرن چهارم و قرن دهم بسیار متفاوت است و از نظر اجزا و فضاسازی پیشرفت بسیاری داشته است.
تمدن اسلامی را از لحاظ تاریخی میتوان به دو دوره تقسیم نمود؛ دوره اول از آغاز دعوت اسلامی و پیدایش اسلام در قرن هفتم میلادی آغاز شد و تا سقوط بغداد بهدست هلاکو ادامه یافت. دوره دوم با پذیرش اسلام توسط مغولان و ایجاد حکومتهایی مانند صفوی و عثمانی تا اواسط قرن ۱۸ میلادی به طول انجامید. هریک ازاین دوره ها دارای ویژگیهای خاصی هستند که آنها را از هم متمایز می نماید. اما عموما منظور از تمدن اسلامی دوره اول می باشد که در زمان امویان در شام وارد دوره پختگی شد و در عصر عباسیان به اوج خود رسید و مرکز این تمدن درخشان شهر بغداد در سالهای ۱۲۵۸ – ۷۵۰ م و در دوران خلافت امویان در اندلس در سالهای۱۴۹۲-۷۵۵ م بود(تاج بخش: ۱۳۸۱: ۹۹).
از ویژگی های تمدن اسلامی که وجه ممیز آن با دیگر تمدن های زنده دنیا است، پهنای جغرافیایی آن است که سرزمین های بسیاری را از چین تا اسپانیا و ایران و سودان و. . . فرا می گرفت و نژادها، زبان ها و فرهنگ های مختلف را در لوای خود به یک «اتحاد علمی- فرهنگی» و «همبستگی انسانی- الهی» می رساند. اتحادی که با یک زبان علمی مشترک (زبان عربی). به تکامل می رسید.
بنابراین در مجموع فرایند اوج و فرود تمدن اسلامی را در قالب چند مرحله زیر می توان تبیین نمود:
۱- دعوت: دعوت به اسلام طلیعه تمدن اسلامی به شمار میرود؛ زیرا، دعوت به همه خوبیها و ارزشها است.
۲- تشکیل حکومت: با تبدیل نام «یثرب» به «مدینه النبی» و تأسیس حکومت اسلامی، زندگی مسلمانان صبغه شهر نشینی پیدا کرد، روابط اجتماعی جدیدی بر پایه دین شکل گرفت، انقلابی در ارزشها پدیدار گشت. این اقدام را میتوان الهام بخش تمدن و مدنیت دینی تلقی کرد.
۳- گسترش اسلام: گسترش تدریجی اسلام در قلمرو عربستان و اقصی نقاط جهان مانند بین النهرین، ایران، روم، مصر، حبشه، ماوراالنهر، شمال آفریقا و سرانجام جنوب اروپا، در سدههای اول و دوم هجری، برکاتی را در زمینه تمدن به همراه داشت که مهم ترین ارمغان اسلام به جهان بشریت است.
۴- شکوفایی تمدن اسلامی: تعامل مثبت مسلمانان با تمدنهای کهن جهان، طی سده های دوم تا چهارم از طریق تأسیس مدارس وکتابخانه ها، جذب متفکران و ترجمه منابع تمدنی مجاور باعث توسعه و شکوفایی تمدن اسلامی گردید که اوج آن را در قرن پنجم به بعد می توان دید. از شگفتی های تمدن اسلامی پیوند عمیق آن با فرهنگ و عرفان در قرن هفتم و اوج هنر اسلامی در سدههای نهم تا دوازدهم هجری در امپراطوری ایران، عثمانی و هند است(ولایتی، ۱۳۸۲: ۹۲). شاید این سنت منطقی تاریخ است که تا علوم عقلی و تجربی به کمال نرسد و تا معرفت انسان نسبت به هستی و حیات عمیق نشود، هنر متعالی خط و نقاشی و معماری تجلی نخواهد یافت.
۵- عصر انحطاط: هجوم گسترده صلیبیان از غرب (طی دویست سال). و حمله مغولان از شرق جهان اسلام (حدود سیصد سال). آثار ویرانگری بر پیکره تمدن اسلامی بر جای گذاشت. مظاهر تمدن اسلامی در مصر و هلال خصیب[۱] توسط صلیبیان و در ماوراالنهر، عراق و خراسان به وسیله مغولان به تاراج رفت. با اینکه اسلام در ذات خود جوهر حرکت، پیشرفت، تحول و تکامل را داشت و مسلمانان نیز با تمام توان در تمدن سازی فعال بودند؛ اما این دو بلای شرقی و غربی نه فقط مانع پویایی و بالندگی تمدن در جهان اسلام گردید، بلکه اساس مدنیت را متزلزل ساخت و سرانجام موجب رکود و انحطاط تمدن در جهان اسلام گردید.
۶- سامان یابی مسلمانان: شکست نهایی صلیبیان در شام و فلسطین به دست صلاح الدین ایوبی (۱۱۸۷م/ ۵۸۳ق) و مغولان به دست ممالیک مصر (۱۲۶۰م) مواریث علمی و فرهنگی باقی مانده در سرزمینهای سوخته جهان اسلام، حفظ و بار دیگر تمدن اسلامی سامان یافت.
۷- هجوم استعمار: هجوم استعمار طی سده پانزدهم تا نوزدهم میلادی توسط کشورهای قدرتمند اروپا به انگیزه دسترسی به مواد خام ارزان و بازار یابی جهت مصرف کالای تولیدی خود، به سراسر عالم از جمله جهان اسلام، تمدن اسلامی را به شدت تحت تأثیر قرار داد(مطهری، ۱۳۵۹: ۶۴).
بر این اساس ایجاد و اعتلای تمدن همانند دیگر پدیدههای اجتماعی، تابع یک سری عوامل و شرایطی خاص می باشد که فقدان آنها می تواند رکود و انحطاط تمدن را در پی داشته باشد. در مورد دلایل انحطاط تمدنها برخی از متفکران فلسفه تاریخ به وجود اشتراکات و برخی دیگر به وجود افتراقات در میان تمدنهای مختلف نظر دارند و هر یک از منظر و دریچه ای خاص به این مقوله میپردازند. اگر چه برخی از متفکران عواملی نظیر محیط جغرافیایی، هجوم بیگانگان، پذیرش دین جدید و. . . را در رشد و شکوفایی تمدنها و زوال آنها موثر می دانند، با این حال نمیتوان به ضرس قاطع بر روی عوامل و عناصر مشخصی تاکید کرد. به عنوان نمونه میتوان علیرغم وجود اشتراکات فراوان در فرهنگ ها و تمدنهای گوناگون در محیطهای جغرافیایی مشابه، به تفاوتهای فاحش میان آنها نیز اشاره نمود. همانند تفاوتی که میان فرهنگ و شیوه زندگی بومیان آمریکای شمالی و تمدن کنونی این سرزمین دیده می شود.
در مورد هجوم نیروهای بیگانه به عنوان یکی از عوامل افول تمدنها نیز علیرغم وجود مستندات فراوان تاریخی در باب تایید این مطلب، باید اذعان داشت که تمام تمدنها به دلیل هجوم بیگانگان از میان نرفتهاند. حتی در برخی موارد هجوم خارجی به عنوان عامل تمدن ساز نیز به حساب آمده است. به عنوان نمونه میتوان به پیشرفت های صنعتی آلمان و ژاپن پس از شکست در جنگ جهانی دوم اشاره نمود. در مورد تحمیل یا پذیرفتن کیش جدید نیز دلیل متقنی در دست نیست که لزوماً به انحطاط و زوال فرهنگی بینجامد. در این مورد نیز تاریخ نشان داده است که تغییر کیش و آئین اغلب موجب تحرکاتی تازه می گردد و از آن جمله میتوان به اسلام آوردن اعراب بتپرست، بودائی شدن سکاهای ختن، یهودی شدن ترکان خزر و مسیحی شدن ارامنه اشاره نمود(سنایی، ۱۳۸۹: ۱۱).
به هر روی با توجه به دلایل گوناگونی که اندیشمندان فلسفه تاریخ در مورد ظهور و افول تمدنها اشاره می کنند و افتراق نظری که در این ارتباط وجود دارد، اکثر آنها در این مسئله که هیچ تمدنی پیوسته در اوج بالندگی نمی ماند، اتفاق نظر دارند. به نحوی که به اعتقاد اکثر جامعه شناسان، تمدنها نیز مانند همه موجودات زنده، عمری محدود دارند که طی آن از دوران جوانی که با شور و نیروئی خروشنده قرین است، به دوران میان سالی و شکفتگی میرسند و سرانجام به تدریج راه انحطاط میپیمایند و جای خویش را به تمدنی تازه می سپارند و سپس خود عموماً به صورت پیرو و تابعی از تمدن تازه درمی آیند و یا در آن مستحیل می شوند.
در تحلیل قرآنی از علل و عوامل انقراض فرهنگها و تمدنها، عواملی چون فرهنگ اشرافیت (انبیا، آیات ۱ تا ۳۱؛ قصص، آیه ۵۸).، اسراف گری و اطاعت از مسرفان (شعرا، آیات ۱۴۱ و ۱۴۶-۱۴۹ و ۱۵۱ و ۱۵۸).، استکبارورزی قدرتمندان و دولتمردان (اعراف، آیات ۷۳ تا ۷۶).، افساد و اطاعت از مفسدان (حجر، آیات ۸۱ تا ۸۴؛ شعرا، آیات ۱۴۱ تا ۱۵۸).، شرک و کفر (غافر، آیات ۸۲ تا ۸۴).، طغیان (فجر، آیات ۶ تا ۱۳).، ظلم و ستم (انبیا، آیات ۱ تا ۱۳).؛ خشونت (شعرا، آیات ۱۲۳ تا ۱۳۹).، گناه (انعام، آیه ۶). کفران نعمت و استفاده نادرست از نعمتهای الهی (سبا، آیات ۱۵ تا ۱۷). بیان شده است. این عوامل همه اموری است که ارتباط مستقیمی با تعلیم و تربیت انسانی دارد و در حقیقت این منابع انسانی در تمدنهای بشری است که عامل فراز و فرود تمدنی به شمار میرود.
بنابراین با چنین رویکردی عوامل و پیشزمینههای رکود و انحطاط تمدن اسلامی را نیز می توان به دو بخش تقسیم کرد:
الف) عوامل درونی: عواملی مانند استبداد حکام، جهالت و بیخبری توده مسلمان و عقب ماندگی آنها از کاروان علم و تمدن، نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و فاصله گرفتن آنها از اسلام نخستین، اختلافات مذهبی و تفسیر نادرست برخی از مفاهیم اسلامی( مطهری، ۱۳۶۹: ۳۷۷) از جمله عوامل درونی انحطاط تمدن اسلامی اند.
ب) عوامل بیرونی: حملات ویرانگر تاریخی، نفوذ استعمار غربی و فعالیتهای تخریبی دشمنان اسلام، مهم ترین عامل بیرونی تهدید کننده فرهنگ و تمدن اسلامی است که اغلب به صورت تهاجم نظامی، سیاسی و فرهنگی بروز می یابد(صواف، ۱۳۷۲: ۲۶۹).
اکثر محققان نقش عوامل بیرونی را در انحطاط تمدن اسلامی پررنگ دیده اند. به عنوان نمونه حمله مغولان به سرزمینهای اسلامی و میراث آنها که عبارت بود از: اقتصادی به شدت آشفته، قناتهایی ویران یا کور، مدرسهها و کتاب خانههایی سوخته، دولتهایی چنان فقیر و ضعیف و از هم گسیخته که قدرت اداره کشور را نداشتند و جمعیتی که به نیم تقلیل یافته و روحیه خود را باخته بودند. اما نکته اینجاست که پیش از حمله خارجی، عوامل داخلی همچون بزدلی و بیلیاقتی جنگی، فرقهگرایی و جهل مذهبی، فساد و هرج و مرج سیاسی، دولت را به اضمحلال کشانیده بود. این عوامل و نه تغییر اقلیم و یا فقط حمله خارجی بود که فقر و فلاکت و ویرانی را جایگزین رهبری جهانی آسیای باختری کرد و دهها شهر آباد و معتبر بینالنهرین و ایران و قفقاز و ماوراالنهر را به فقر و عقبماندگی کنونی دچار ساخت(دورانت، ۱۳۶۷: ۴۳۲). بر این اساس می توان مهمترین عوامل داخلی انحطاط تمدن اسلامی را زیر این عناوین بر شمرد:
۱- انحراف از مسیر اصلی اسلام
معمولاً هر کاری از انسان سر می زند، ابتدا در درون انسان، نقشه علمی آن به صورت یک دسته تصورات و تصدیقات، ترسیم می شود و پس از آنکه انسان به آن نقشه فکری و علمی، شوق و اعتقاد و ایمان پیدا کرد، آن را در جوارح و اعضای بدن خود و عالم بیرون و نظام فیزیکی به منصه ظهور می رساند. بدآموختن، بدفهمی و بداندیشی که همان انحراف فکری است، همان نقشه علمی و فکری بدیمنی است که می تواند آثار زیان بار فرهنگی، علمی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و به طور کلی آثار شومی در همه ابعاد حیات آدمی و نظام جهان به دنبال داشته باشد.
اگر بخواهیم انحراف فکری را در دو جمله بیان کنیم، می توان عبارت «متدین نفهم و روشنفکر بی بصیرت» را نام برد و این دو عوامل اصلی شکست اسلام راستین هستند. یکی از مسائل و آموزه های بیشتر ادیان به ویژه اسلامی اعتقاد به قضا و قدر الهی است. به این معنا که هیچ حادثه ای از جمله افعال اختیاری انسان بدون علم و قدرت و اراده الهی تحقق پیدا نمی کند. این مسأله اگر به نحو درست آموزش داده و فهمیده شود، نه تنها عامل رکود نمی شود؛ بلکه سبب انقلاب و جهش در پیشرفت فرهنگ و تمدن و تعالی روحی انسان خواهد بود. چنانکه در صدر اسلام مسلمین بدون شبهه جبر، این مسأله را فهمیده اند و اراده ای وصف ناپذیر پیدا کردند. برعکس اگر این مسأله برای کسی درست آموزش و فهم نشود و مستلزم اعتقاد به جبر در افعال اختیاری انسان گردد، باعث سکوت انسان در برابر ستم و رضایت و تسلیم در برابر حاکمان جور و تسلیم در برابر همه عوامل انحطاط می گردد به نحوی که از مسؤولیت خطیر امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی کرده و راه تسلط اشرار را بر جامعه مهیا می سازد(قانع، ۱۳۷۹: ۱۲۹).
نکته دیگر انحراف در اعتقاد به حیات پس از مرگ است. اولیای الهی چنان زندگی می کردند که هیچ کدام از دنیا و آخرت بدون دیگری برای آنان معنا نداشت. اولیای راستین دین به جهت تأسی به آیات کتاب الهی به راحتی بین دنیا و آخرت جمع می کردند. چنان که قرآن می فرماید «به وسیله آنچه [از علم و عمل و روح و جسم و استعدادهای فراوان انفسی و آفاقی که] خدا به تو داده است، خانه آخرت را تأمین کن و بهره خود را از دنیا نیز فراموش نکن»[۲]. اگر کسی ارتباط و تناسب دنیا و آخرت را نفهمد و دنیا و آخرت را قابل جمع نداند، برای اینکه یکی از دو طرف را انتخاب کند، به جهت ترس از حوادث آینده و آخرت، آخرت را انتخاب کرده وکار دنیا را تعطیل کرده و از تلاش و آبادانی در دنیا امتناع می ورزد و به زهد خشک و بی مغز می پردازد(قربانی، ۱۳۷۰: ۲۹۶) از دیگر موارد آموزه های دینی که بعضی از مسلمین به انحراف فکری و عقیدتی درباره آنها مبتلا شده اند می توان به این موارد اشاره کرد: انحراف در فهم تقیه، انحراف در فهم شفاعت، انحراف در فهم انتظار فرج، انحراف در فهم صبر، توکل، تسلیم و رضا.
۲- رهبری های غلط و رهبران نالایق
یکی از اصول حاکم بر زندگی انسان، مسأله وجود انسان های ممتاز است که براساس عقل و تجربه و مبانی ادیان باید از استعداد این انسان های ویژه برای هدایت بشر استفاده شود و دیگران موظف هستند که با پیروی از این انسان ها به کمال و سعادت خویش نایل آیند. در حقیقت، نوع رهبری است که می تواند جامعه را منحط یا موفق کند. چنان که امام علی (ع). در این باره فرموده اند: «آگاه باش که هر پیرویی را پیشوایی است که پی وی را پوید، و از نور دانش او روشنی جوید. . . »
جهان اسلام (به استثنای دوران رحلت پیامبر اسلام (ص). و امام علی (ع). و پاره ای موارد دیگر). غالباً از مصیبت رهبران و رهبری های نالایق رنج برده و همین امر باعث ضعف برنامه ریزی مسلمین و پوسیدگی داخلی گردید تا جایی که دائماً در معرض چشم طمع و جسارت دشمنان اسلام شد و آنها را به برنامه ریزی فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و. . . علیه مسلمین تحریک نموده است. در هر دوره از دوران خلافت ها و سلطنت هایی که براساس بینش درست اسلام نبوده، ردپای چنین گرفتاری در میان مسلمین انکارناپذیر است(زیدان، ۱۳۸۲: ۳۳۳).
۳- خوشگذرانی و تجمل گرایی حاکمان اسلامی
عامل دیگر انحطاط جامعه اسلامی، گرایش و اقدام به تجمل و خوشگذرانی است. انسان به مقتضای طبع اولیه خویش طالب آسایش و راحتی است. طبع انسان ها از راحتی ها و زیبایی ها و خوشی ها لذت می برد و با دیدن آنها در دنیای فریبنده به راحتی تسلیم آن ها شده و خال و خط زیبای دنیا او را به استفاده حداکثر از نعمت ها و لذت ها وادار می سازد. البته دنیا به خودی خود مهبط و منزل اولیای الهی و وحی حق تعالی است و از این جهت تفاوتی با آخرت ندارد، ولی آنچه مذموم است دنیادوستی به محوریت خودخواهی و دلبستگی به مظاهر فریبنده دنیاست که انسان را از مسئولیت فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی محروم می سازد و در نهایت به تن آسانی و سلب فعالیت می کشاند.
نمونه هایی از دنیاگرایی مسلمین را که باعث اسراف و فساد و انحرافات دیگر شده در غالب سلسله های حکومتی آنان می توان یافت. چنانکه بعضی از مورخین درباره تجمل گرایی بعضی از سلسله های حاکمیت مسلمین اینگونه نقل کرده اند: «. . . خلفای عباسی علاوه بر آنکه پول را وسیله دفع شر مخالفان خود قرار دادند، برای فراهم ساختن بساط عیش و نوش و تجمل، همه نوع ولخرجی می کردند، کنیزان و غلامان به قیمت های گزاف می خریدند، فرش و اثاث از خز و دیبا و حریر تهیه می کردند، حتی میخ های دیوار را از نقره می ساختند، باغ ها و کاخ ها و گردشگاه ها و شهرهای مخصوص به خود بنا می نمودند، مجالس خوشگذرانی با تجمل فراوان ترتیب می دادند، ندیمان و حاشیه نشینان استخدام می کردند و از حیث خوراک و پوشاک و تفنن و تنقل همه نوع تجمل فراهم می کردند. . . ». و درباره بعضی دیگر از سلسله های حاکمان اسلامی گفته اند: «. . . فاطمینان که تازه روی کار آمده بودند بهتر و بیشتر از عباسیان، دستگاه و تجمل به هم زدند و اگر عباسیان، کفش و روسری زنان خود را مرصع می ساختند، فاطمیان ظروف آشپزخانه خود را جواهر نشان می کردند و تنگ ها و جام های طلا را با جواهرات گرانبها مرصع می نمودند و تا حدی در استعمال زیورآلات و ساختن آن تفنن داشتند که برای تزیین مجالس خویش، مجسمه های طلا و نقره جواهر نشان می ساختند. . . »(زیدان، ۱۳۸۲: ۳۳۷).
۴- فرقه گرایی و تفرقه
از دیگر عوامل انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی، بنیان گذاری فرقه و تفرقه است که از زمان بعثت پیامبر و علنی شدن دعوت او (توسط آنان که بنا به مصلحت های شخصی و سیاسی و فرقه ای و دنیوی به ظاهر ایمان آورده اند) شروع شد و پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) خود را آشکار نموده است، به نحوی که تاکنون در میان تشیع و تسنن، صدها فرقه و تفرقه دیگر شکل گرفته و به نظر می رسد تا روزگار نامعلومی این فاجعه ادامه یابد. مسأله فرقه و تفرقه به جایی رسید که پس از رحلت پیامبر تاکنون، به جای اینکه مسلمین درصدد حل مشکلات همه جانبه جهان اسلام و ترقی روحی و دنیوی خویش باشند، به کینه توزی و دشمنی و انتقام و تسویه حساب پرداخته اند و اکنون هم فرقه و تفرقه بی اساس و بی جهت، جزو عوامل اصلی انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی است. این عامل اگرچه خود نیز معلول عوامل نفسانی مسلمین و اتباع هوای نفس و طول امل است لیکن منشأ تحقق دهها عامل انحطاط دیگر شده است(صواف، ۱۳۷۲: ۱۷۰).
از این رو با بروز چنین شرایطی و به ضعف و زوال کشیده شدن تمدن اسلامی، حرکتهای جدیدی برای احیاء تمدن اسلامی آغاز گردید. بیداری اسلامی که در نتیجه سرخوردگی متفکران مسلمان از وضعیت نا بسامان جوامع اسلامی بود، بار دیگر جنبش احیای تمدن اسلامی را، که به سکون متمایل شده بود، به حرکت انداخت. اندیشههای سید جمالالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و عبدالرحمان کواکبی آغازی بر این تحرک همهجانبه بود؛ تحرکی که از بررسی تاریخی تحولات اخیر جهان اسلام درمییابیم، حد و مرزی نمیشناخت. مقابله با توسعه و نفوذ استعمار و تهاجم فرهنگی بیگانگان در اشکال مختلف نمود یافت که یک نمونهی آن را در فتوای مرحوم میرزای شیرازی در قضیهی تنباکو میبینیم.
از آن زمان، ما شاهد نهضتی برای برپایی حکومتی اسلامی بودیم که هدف آن نیل به کمال مطلق، که همان کمال عهد رسولالله صلیاللهعلیهوآله در مدینه است، میباشد. این تلاشها، اگر چه عاری از لغزش و مصون از خطا نماند و بعضاً از مسیر اصلی منحرف شد، اصل تداوم حرکت بیانگر آن است که این اشتیاق یا میل برای اعتلای تمدن اسلامی که در پی ایجاد حاکمیت رخ مینماید، در میان جوامع اسلامی احیا شده است. تجربههای تلخ میرزا کوچکخان جنگلی و شیخ محمد خیابانی، دو روحانی که در پی ایجاد ساختار حکومتی بودند، اگر چه به شکست انجامید، سرانجام در کنار عوامل دیگر، زمینه را برای تشکیل حکومت اسلامی در ایران به رهبری حضرت امام خمینی قدسسره فراهم کرد(ولایتی، آبان ۱۳۸۳).
این نهضت فقط منحصر به یک بخش از جغرافیای سیاسی جهان اسلام، یعنی ایران نبود، بلکه امروزه در سایر نواحی از شمال آفریقا گرفته تا خلیج فارس، کشورهای اسلامی در حال تجربه تحولات انقلابی و بعضاً اسلامی هستند. سال ۲۰۱۱ میلادی برای جهان اسلام یک نقطه عطف محسوب می شود. در این سال، نافرمانی مدنی و جنبش های اعتراضی گسترده ای علیه دیکتاتورهای عرب شکل گرفت که ضمن تغییر چهار دیکتاتور در تونس، مصر، لیبی و یمن، پایه های قدرت برخی نظام های پادشاهی و اقتدارگرا را ، در شمار دیگری از کشورهای عربی نیز سست کرد. در برخی از این کشورها همچون مصر و تونس اسلام گرایان قدرت را در دست گرفتند و بارقه های احیای حکومتهای اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا درخشیدن گرفت. با این حال پس از به دست آوردن برخی موفقیت ها، به دلیل متوسل شدن حکومت ها و برخی گروههای سلفی به فرقه گرایی، کشورهای اسلامی شاهد نابسامانی و عدم ثبات گردیدند.
بنابراین پژوهش حاضر تلاش می نماید تا نه با رویکردی تاریخی بلکه با مد نظر قرار دادن شرایط فعلی جهان اسلام، به تحلیل مهمترین عوامل داخلی انحطاط و عقب ماندگی تمدن اسلامی بپردازد. با چنین نگرشی به نظر می رسد هر چند در مقطع فعلی نیز همچون قرون گذشته، عوامل متعددی در انحطاط و ضعف تمدن اسلامی اثر گذار هستند؛ اما عاملی که هم اکنون در عرصه بین المللی و بین کشورهای اسلامی بیشتر خودنمایی می کند، چیزی نیست جز فرقه گرایی و اختلافات مذهبی. از این رو تمرکز پژوهش حاضر بر بررسی ماهیت این پدیده و تأثیرات آن بر ضعف و انحطاط تمدن اسلامی قرار می گیرد.
الف. ماهیت و مفهوم فرقهگرایی مذهبی
فرقهگرایی اساساً منشا دینی دارد، هرچند که میتواند ماهیت، شکل و یا خاستگاه سیاسی هم داشته باشد. ادیان در طول تاریخ، مهمترین منشا شکلگیری آئینها، دستجات و فرق بودهاند. شکلگیری نحلههای مختلف در حوزه دینهای بزرگ تاریخی پدیدهای رایج بوده و هست. در دامان ادیان، همواره کیشها و آئینهایی به وجود آمدهاند که آنها نیز به نوبه خود مایه تولد فرقههای جدیدتری شدهاند. اما این ویژگی با کارکرد اساسی دین در تناقض است. آنگونه که در اکثر نظریههای جامعهشناختی آمده است، دین منشا و عامل همبستگی و همدلی بین آحاد و اعضای هر جامعه است؛ زیرا باعث تقویت روح جمعی و اشتراک نظر مردم در خصوص باورها، ارزشها و هنجارها میشود.
علت این امر آن است که در همه ادیان و در همه دورههای تاریخی، همواره گروهها و حرکتهای جدیدی از بطن دین به وجود آمدهاند که همگی در ابتدای پیدایش، ماهیتی فرقهای و محفلی داشتهاند. در این مقطع، ادیان نه در جهت تقویت همبستگی اجتماعی بلکه برخلاف آن عمل میکنند. اما با فراگیر شدن و اقبال عمومی به این نحلهها، دوباره کارکرد انسجامبخش و پیونددهنده خویش را ایفا میکنند. بر این اساس، انواع انشعابها در درون یا حاشیه ادیان بزرگ را میتوان به نحو زیر تقسیمبندی کرد:
– فرقه های سنتی و قدیمی که به طور سنتی در دامن ادیان تاریخی و بزرگ به وجود آمدهاند. (مانند صوفیگری).
– جنبشهای جدید مذهبی؛ که حاکی از تلاش نسبتا سازمان یافته بخشی از مردم، برای حفظ یا تغییر سازمان دینی یا برخی ابعاد زندگی دینی است(Bainbridge,1999: 3). این جنبشها از جنگ دوم جهانی به بعد و به ویژه در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، در جهان غرب رشد کردهاند و نسبت به فرقههای مذهبی، مدرنتر و امروزیتر به شمار میآیند (Bryanand. Cresswell, 1997:16). درباره تمایز میان جنبشهای جدید و فرقهها، می توان گفت جنبش اعتراض دینی، یا گروهی مستقل است که راه و رسمی تازه و ویژه در پیش میگیرد؛که تحت عنوان«جنبش جدید دینی»نامیده میشود و یا به بعضی اصول و قواعد اصلی دین(دین منشا یا مادر) مقید است که فرقه نام دارد(جلالی مقدم، ۱۳۷۹: ۲۰۲). به نظر میرسد که این گرایشهای جدید، محصول بازگشت قدرتمندانه دین به صحنه عمومی جوامع غربی در دهه ۱۹۷۰ و از همپاشیدگی نهادهای سنتی دین است.
– مذاهب؛که در اثر تکوین و گسترش فرقهها و تبدیل وضعیت اجتماعی آنها مطرح میشوند.
مطابق این تقسیمبندی، فرقه به هرگونه انشعاب گروهی از دین اصلی و رایج اطلاق میشود که مبدع و یا بازآفرین ارزشهای معنوی و اعتقادی جدید باشد. فرقه از بطن یک آئین یا دین مستقر به وجود میآید و ممکن است مانند برخی از جنبشهای جدید دینی، تلفیق و تألیفی از عقاید چند دین متفاوت باشد. جنبشها و انشعابهای دینی، غالبا با تقسیمبندیها و کشمکشهای اجتماعی همراه بودهاند؛بنابراین بررسی فرقهها میتواند تا اندازهای به بررسی اختلافهای اجتماعی نیز منجر شود. به این معنا، فرقه گروه کوچکی است که به منظور اعتراض، اصلاح، تکمیل و یا بازسازی ادیان بزرگ به وجود میآید و طبیعی است که در ابتدا بسیار بطئی بوده و با پیروانی اندک، کار خود را آغاز مینماید.
یکی از مسایل مهم در این بررسی، تفاوت بین دین و فرقه است که ارایه تبیینی روشن از آن ضروری است. میشل مالرب[۳] در پاسخ به این سؤال چند ملاک زیر را ارایه و نقد کرده است:
اول آنکه، ملاک تفاوت دین و فرقه، «کامیابی»است. ادیان کامیاب بوده و پیروانی فراوان دارند. اما فرق، فاقد چنین اقبالی هستند و البته ادیان بزرگ نیز در آغاز راه پیروان زیادی نداشتهاند.
دوم آنکه، ادیان در پی ایجاد یک پیوند روحانی بین آدمیان و خداوند هستند؛ اما فرقه را گروهی از مردم تشکیل میدهند که سلوکشان از روال عادی فراتر میرود تا جایی که در نگاه اکثریت بزرگ مردم-چه دیندار چه بیدین-به ریشخند و یا رسوایی میرسند. به بیان دیگر، فرقهگرایان به رفتارهای مذهبی نابهنجار و خارج از عرف میپردازند که موجب تحیر سایرین میشود.
سوم آنکه در فرقهها، باور مردم با ایمان، به سوی اهدافی سوق داده میشود که در آنها وجههای از روحانیت وجود ندارد. مانند پول، جاهطلبی شخصی و سیاست، به شرط آنکه این جاهطلبیها هدف آگاهانه و حساب شده خود دین(جدید) باشد. بنابراین شاخص و وجه ممیزه دین و فرقه از نگاه مالرب در شخصیت رهبران و بنیانگذاران فرق و تمایل آنها به سو استفاده شخصی از عقاید و اعضای فرقه نهفته است(مالرب، ۱۳۸۱: ۲۳۴ و ۲۳۷).
بنابراین در جمعبندی ویژگیهای فرقهها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. فرقه انشعاب و انحراف از سازمان مذهبی مسلط جامعه است. فرقه از جامعه بزرگتر جدا و با مذهب رسمی موجود، مخالف و ناسازگار است.
۲. در فرقهها، ریاضتجویی رایج است و این امر به تدریج تعلقات دنیوی را در بین اعضا حاکم میکند. چون در اثر ریاضتجویی، امنیت مالی بهتری به وجود میآید.
۳. فرقهها تمامیتگرا هستند و با سایر گروههای مذهبی مخالفند. آنها تمایلی به رواداری و همزیستی با دیگران ندارند و خصوصیاتی نظیر آشتیجویی و تطبیق با شرایط، از شناسههای آنها نیست.
۴. فرقهها، متعصب و بر درستی عقاید خود مصراند. بنابراین، خود را «درست آئین«[۴] دانسته و مدعی انحصار در کشف حقیقت هستند.
۵. فرقهها برای حفظ موقعیت و نفوذ خود، در عضوگیری قایل به محدودیت بوده و ریشهگرا (یا بنیادگرا) هستند.
۶. عضویت در فرقه-حداقل در نسل اول-داوطلبانه و اختیاری است و منوط به کسب بعضی فضایل، آگاهی از آموزه فرقه و یا گرایش به نوع خاصی از تجربه مذهبی است. فرقه هر کسی را در درون خود نمیپذیرد و رویههای خاصی برای اخراج اعضا دارد.
۷. رهبران فرقه معمولا از رهبران رده پائین سازمان مذهبی(رسمی) بودهاند که اینک درصدد دستیابی به ردههای بالاتری از اقتدار معنوی هستند.
۸. فرقهها خود را حافظ تعالیم و اصول اولیهای میدانند که به نظر اعضا، سازمان رسمی مذهب، آنها را سست یا رها کرده است(حاجیانی، تابستان۱۳۸۳ :۲۵۱).
ویژگی های فوق در واقع به طور کامل در مورد فرقه مطالعاتی تحقیق حاضر یعنی گروه «دولت اسلامی عراق و شام »[۵] موسوم به داعش صدق می کند. داعش، یک جریان سلفی سنی است که در ابتدا بخشی از القاعده بوده و در سال ۲۰۰۴، تحت عنوان «القاعده عراق» و به دست «ابومصعب زرقاوی» شکل گرفت. تشکیل دولت اسلامی عراق و شام در ۱۵ اکتبر ۲۰۰۶ در پی نشست چندین گروه مسلح اعلام شد که در چارچوب معاهده موسوم به«حلف المطیبین»، ابوعمر البغدادی به عنوان سرکرده این گروه جدید انتخاب شد( داعش چگونه…، ۲۳/۱/۱۳۹۳). خلیفه فعلی گروه داعش، سابقاً مسؤولیت عضوگیری برای القاعده را به عهده داشت. بعد از کشته شدن بن لادن، بغدادی بعنوان یکی از جدی ترین مدافعان انتقام خون رهبر القاعده ظاهر شد و رهبری یک سلسله عملیات انتحاری در عراق را به عهده گرفت(مظاهری، ۱۳/۶/۱۳۹۳). گروه داعش خود را دنباله رو ابن تیمیه میداند. ابن تیمیه پدر معنوی همه گروهای تند روی جهادی است. او با اندیشه و عقل بکلی مخالف است مگر اینکه آن فکر و اندیشه در راستای تایید نقل و احادیث باشد. او هرگونه تعامل با کفار و مشرکین را حرام و حتی تفکرات اسلامی شیعیان را نیز مردود و آنها را کافر میداند(عجم، ۲۱/۱/۱۳۸۵).
داعش بخاطر تفسیر و قرائت خشن وهابیت از اسلام و خشونت وحشیانهاش برضد شیعه و مسیحیان معروف است(۲۰ June 2014 (Bulos, و بهقدری تندرو و سختگیر است که با دیگر گروههای اسلامگرای سلفی ازجمله جبهه النصره شاخه رسمی القاعده در سوریه نیز درگیر جنگ شده و در فوریه ۲۰۱۴ ایمن الظواهری، رهبر القاعده بهطور رسمی هر گونه انتساب این گروه به القاعده را رد کردهاست. این گروه هدف خود را استقرار حکومت اسلامی و جاری کردن احکام شرع در عراق و منطقه شام – شامل سوریه – و آزاد سازی عراق از حکومت تحت تسلط شیعیان اعلام کرده است( Sly, February 3, 2014 ).
امروزه داعش خود را یک گروه جهادی پیشتاز در جهان معرفی می کند و با پیشرفت های نظامی چشمگیر، ثروت فراوان و شبکه رسانه ای موثر راه دستیابی به اهداف درازمدت خود را هموار می بیند. پیکارجویان تازه ای نیز هر روزه به این گروه می پیوندند که بسیاری از آنها از کشورهای غربی هستند. انگیزه های اقتصادی و دینی از جمله دلایل جذب افراد به این گروه تروریستی بوده است. داعش در هر منطقه ای که حکومت را که به دست می گیرد، قوانین خودش را برپا می کند. قوانینی که برپایه برداشت جاهلانه و سطحی و سلیقه ای از برخی آیات قرآن است. آنها بدون داشتن آگاهی و درک درست از دین، فرامین محدود کننده ای را برجسته می کنند و برمبنای آن، خشونت های صورت گرفته را توجیه می نمایند(مظاهری، ۱۳/۶/۱۳۹۳).
ب) مکانیسم تأثیر فرقهگرایی مذهبی بر تمدن اسلامی
براساس نظرات اندیشمندان علوم دینی و فرهنگی، مؤلفههایی چند در کنار هم میتوانند شکلدهنده اصلی تمدن باشند. در توضیح این مطلب باید گفت آنچه که در ابتدا باید میسر گردد تا ارکان تمدنسازی بر روی آن قرار گیرد، در حقیقت بستری است از امنیت و آرامش، یعنی امکانی برای کاهش اضطرابها و دلمشغولیها. در مرحله بعد، به باور بسیاری از جمله ابنخلدون، هر تمدن در مسیر شکلگیری خود نیاز به گونهای غرور و همبستگی ملی دارد که شخصی چون ابنخلدون از آن با واژه «عصبیت» یاد کرده است (ابن خلدون، ۱۳۳۶: ۳۰۱). این مفهوم در واقع روح اصلی هر تمدنی است؛ عاملی که انگیزه لازم را فراهم کرده، اجازه تعاون و همکاری گروهی مشخص و هدفمند را میدهد. بنابراین در مرحله بعدی اصل همکاری و تعاون میبایست مورد قبول عامه واقع شود تا گروهی هم نظر براساس آن و با تکیه بر اخلاقیات بتوانند شالوده تمدن را پیریزی نمایند(دورانت، ۱۳۶۷: ۶۶-۴۶).
نقش اخلاق یا عامل چهارم را نیز نباید نادیده انگاشت، چرا که توجه به آن سبب خواهد شد تا تمدنسازان در گامهای نخستین حرکت خود از سقوط در سراشیبیها و پرتگاههای مسیر دشوار خود در امان مانند. در مرحلهی بعدی، یک حرکت تمدنساز وقتی میتواند بر رموز و دقایق واقف گردد که اصل تحمل، بردباری و صبوری را در برابر افکار و اندیشههای مختلف مدنظر قرار دهد(زرین کوب، ۱۳۶۹: ۳۰-۲۳) این مرحله را که برخی از آن به «تسامح» نام بردهاند، نباید به معنای لاقیدی و بیتفاوتی تلقی کرد، بلکه باید آن را به «توان تحمل درک دیگران» تشبیه نمود.
شاخصه بعدی یک حرکت تمدنساز، حفظ وحدت و یکپارچگی و عدم انفکاک و تجزیهطلبی است که به یک تمدن اجازه میدهد وجوه و ابعاد گوناگون یافته، بتواند به بالندگی لازم دست یابد. یک مؤلفه دیگر هم اگر خوب مورد بهرهبرداری واقع شود، میتواند در کنار سایر مقولات و متغیرهای یاد شده مورد ارزیابی قرار گیرد. این متغیر، در حقیقت، دین است که میتواند خود عاملی برای تمدنسازی باشد(سید قطب، ۱۳۶۹: ۱۲۳)؛ اگر چه ناگفته نمیتوان گذاشت که هر دینی واجد چنین ویژگیهایی نیست. به عنوان نمونه علیرغم وجود آیین برهما، ما فاقد پدیدهای با عنوان تمدن برهمایی هستیم، در حالی که این پدیده برای دین اسلام شکل واقع به خود گرفته است. البته تمدنهایی هم داریم که نقش دین در آن اگر چه به تنهایی مشهود نیست، اما به عنوان عامل اثرگذار اصلی مطرح میگردد. چنان که در تمدن هندی دو عنصر مذهب و ملیت در کنار هم هویتی مستقل را شکل بخشیده که آن هویت هم مآلاً اساس و بنیان تمدن را قوام میبخشد. گاهی از اوقات هم این دین جنبهی الهی ندارد، بلکه آیینی است فلسفی و یا مکتبی است اخلاقی که براساس باورهای چند صدسالهی یک قوم، که واجد مؤلفههای دیگر همبستگی، عصبیت و… باشند شکل میگیرد؛ مثل آیین کنفوسیوس.
در کنار این هفت مؤلفه اصلی، دو متغیر دیگر نیز میتواند در روند تمدنسازی جوامع ایفای نقش نماید. از این دو یکی «رفاه نسبی» و دیگری «فشار اقتصادی و اجتماعی» است. اولی برای هر جامعه میتواند زیرساخت اساسی یک تمدن باشد که در پی نیل بدان، شرایط برای بروز و آشکار شدن تواناییها هموار میگردد (دورانت، ۱۳۶۷: ۴) و دومی این ویژگی را دارد که نیاز را در جامعه عیان ساخته، افراد را در حول یک محور تشکل میبخشد و بدینترتیب شرایط را برای زایش یا اعتلای تمدنی فراهم میکند(ولایتی، ۱۳۸۳: ۴۶-۴۷)
حال نکته اساسی اینجاست که در عصر حاضر جوامع اسلامی دچار معضلی به نام فرقه گرایی و اختلافات مذهبی شده اند که با اندکی تسامح می توان ادعا کرد که همه موارد فوق را که به عنوان پیش زمینه های اعتلای یک فرهنگ و تمدن از آنها یاد می شود را زیر سؤال برده و دچار اختلال می سازد. در واقع فرقه گرایی با شیوه های گوناگون جوامع اسلامی را با خطر تضعیف، عقب ماندگی و توسعه نیافتگی تهدید می کند و طبیعتاً چنین شرایطی سبب افول تمدن اسلامی و ضعف آن در برابر دیگر تمدنهای مطرح بشری بویژه تمدن غربی می شود. در اینجا به برخی از مکانیسمهای تضعیف تمدن اسلامی از طریق فرقه گرایی پرداخته می شود:
۱. فرقهگرایی مذهبی و اختلال اجتماعی
مذهب از بعد جامعهشناختی، موجب انسجام و یگانگی میان افراد و جوامع میشود. اعتقاد به باورها، ارزشها و نمادهای مشترک، همدلی و همآهنگی را میان مؤمنان ایجاد و تقویت میکند. امیل دورکیم[۶]، در بررسی کارکردهای اصلی دین به چهار مورد اشاره کرده است که عبارتند از:انضباط بخشی، انسجامبخشی، حیاتبخشی و اعطای خوشبختی(کوزر، ۱۳۶۷: ۲۰۰). از لحاظ انسانشناسی نیز دین واجد سه کارکرد اصلی است:
– دین از کار ویژه سازماندهی برخوردارست؛زیرا نظمی را مفروض گرفته و حفظ آن را مهم میداند.
– دین ایمنیدهنده است؛ زیرا ترس و تنشهای روانی انسان را از طریق ایمان و امید به عدالت، به سطح قابل تحملی میرساند.
– کارکرد سوم دین نیز انسجامبخشی است؛زیرا با اخلاق(حریمها و تنبیههای ناشی از تخطی نسبت به آنها).سروکار داشته و جماعت دینداران را به یکدیگر پیوند میدهد( ریویر، ۱۳۷۹: ۱۸۶).
بر این اساس دین به واسطه توافقی که بین انسانها ایجاد میکند، نوعی نظم و همآهنگی را در بین آنها به ارمغان میآورد. نقش اجتماعی دین اساساً در مجتمع کردن انسانهاست. دین، پیوستگی اعضای جامعه و الزامات اجتماعی را افزایش میدهد و به وحدت میان آحاد جامعه کمک میکند. دین توافق گستردهای را در سطح جامعه تضمین میکند؛زیرا ارزشهایی که زیربنای نظامهای الزام اجتماعی هستند، در بین گروههای دینی مشترکاند.
حال نکته اساسی این است که فرقهگرایی مذهبی، یکی از عواملی است که مانع بروز کارکرد انسجامبخش دین میشود. در این چهره، دین مشابه یک خط گسل و شکاف اجتماعی عمل کرده و موجبات تجزیه و انشقاق شهروندان را فراهم میکند. فرقههای مذهبی، مردم را به چند بخش و گروه متفاوت تقسیم میکنند. رفتار فرقهای مبتنی بر این باور است که اعضای یک فرقه در یک دانش رمزآمیز و منحصر به فرد با یکدیگر سهیماند و ازهمینروی فراتر از جهان پست روزمره سیر میکنند. این امر به تعلق خاطر شدید و انحصاری اعضای فرقه به یکدیگر و دوری از امور خارج از فرقه منجر میشود(کوزر، ۱۳۶۷ : ۲۰۰).
بر این اساس همه انسانهای خارج از فرقه، «غریبه و بیگانه»محسوب میشوند که نباید با آنها به تعامل پرداخت زیرا در جهان و موقعیت دون و پستی قرار دارند و شایسته همکاری، مشارکت و همدلی با اعضای فرقه نیستند. این مهمترین و در عین حال ابتداییترین کارکرد منفی فرقهگرایی است. اهمیت این موضوع به این خاطر است که این نوع نگرش و رفتار فرقهای، دیگران را مستحق هرگونه برخورد ناشایست(از عدم ارتباط تا حذف فیزیکی) میداند و در نتیجه، زمینههای انشقاق و چند دستگی را در صحنه اجتماع به وجود میآورد. انواع خصومتها و تکفیرها، ناشی از حاکمیت چنین الگوهایی در فرقهها است. بنابراین، فرقهها از طریق تعمیق و یا ایجاد شکافهای اجتماعی و نیز بهرهگیری از رفتارهای انحرافی، نظم اجتماعی را مختل و احساس امنیت عمومی را کاهش میدهند(حاجیانی، تابستان۱۳۸۳ :۲۵۲).
این مسأله نکته ایست که عیناً در مورد گروههایی همچون داعش که امروزه به تهدیدی جدی در عرصه خاورمیانه تبدیل شده است، صدق می کند. این فرقه های مجعول هر چند ادعای ایجاد حکومت اسلامی را دارند؛ اما در عمل با دامن زدن به اختلافات مذهبی و تلاش برای نهادینه کردن چنین اختلافاتی، وحدت و یکپارچگی کشورهای اسلامی را به تباهی کشانده اند. هرچند علمای اصلی اهل سنت و شیعه فریب چنین نیرنگی را نخورده اند و همواره بر اتحاد و وحدت رویه مسلمانان تاکید داشته اند، اما ظهور گروهکهایی همچون داعش، صحنه سیاسی کشورهای اسلامی را به کارزاری آشوب زا تبدیل کرده است. در این بین کشورهای همچون عراق و سوریه بیشترین ضربه را از این وضعیت خورده اند.کار به جای رسیده است که طراحی تجزیه عراق در دستور کار آنها قرار گرفته است و در صورت تحقق چنین برنامه ای، می بایست منتظر درگیر شدن کشورهای اسلامی منطقه با یکدیگر بود.
از طرف دیگر آنها همزمان با رونق بخشیدن به اختلافات مذهبی و تحریک گروههای افراطی و آموزش آنها، سعی در ایجاد اختلافات قومی نیز دارند. آنها با حمایت از گروههای دست نشانده، تجزیه طلب و تروریست در میان فارس، عرب، ترک، کُرد، بلوچ و… سعی در ایجاد تنش های قومی – قبیله ای در درون کشورهای اسلامی دارند. برای مثال در کشوری مثل عراق، کردها و عربها را در مقابل هم مسلح می کنند، در ترکیه کُرد و ترک و در پاکستان، پنجابها، پشتونها، سندیها ، اردو و بلوچها را به جان هم می اندازند. ادامه این روند ممکن است تمامیت ارضی بسیار از کشورهای اسلامی منطقه را با تهدید جدی مواجه سازد و در نتیجه حفظ امنیت و یکپارچگی سرزمینی به اولویت کشورهای اسلامی تبدیل خواهد شد و دشمنی و ترس از کشورهای همسایه جای دوستی و همکاری را خواهد گرفت.
بنابراین از آنجا که احساس امنیت و فضای اجتماعی مناسب و توجه به علم و کرسیهای نظریهپردازی از ملزومات تمدنسازی هستند؛ فرقه گرایی و اختلافات مذهبی هم در سطح اجتماعی و هم در سطح دولتی به احیاء و شکوفایی تمدن اسلامی لطمه می زند. در سطح اجتماعی، شهروندانی که دغدغه اصلی آنها امنیت وجودی و رفاه حداقلی است، نمی توانند به تولید فکر، توسعه علم و شکوفایی استعدادهای خود بپردازند. دولتهای اسلامی نیز در چنین شرایطی ناچار از تخصیص بخش اعظم بودجه کشور به بخش نظامی – امنیتی بوده و مجالی برای اهمیت دادن به بخش فرهنگ و هنر و ارتباط با سایر کشورهای اسلامی به منظور توسعه همکاریهای فرهنگی – تمدنی نخواهند داشت.
۲. فرقهگرایی به مثابه یک تهدید نرمافزاری
هر نظام اجتماعی از طریق مجموعهای از باورها و ارزشهای نسبتا مشترک در میان اعضا قوام و تداوم مییابد. مهمترین کارکرد این جهانبینی مشترک، تعدیل تقاضاها، آرزوها و تمنیات و ایجاد حس خوشبینی و آرامش خاطر نسبت به شرایط موجود است. هرگونه عدم تعادل، صرفنظر از منشا درونی و بیرونی آن، در نظام باورهای مشترک، ثبات اجتماعی را مختل میسازد. شکلگیری نظامهای عقیدتی متفاوت با نظام ارزشی مستقر و رایج، یکی از منابع مهم عدم تعادل ارزشی و نهایتا بیثباتی به حساب میآید. فرقههای مذهبی جدید که از ساختاری مدرن و غیر مرسوم برخوردارند و از شیوههای امروزین(مثل موسیقی و کامپیوتر) بهره میجویند، نه تنها در میان عموم مردم و قشرگریزان از نظام باورهای حاکم-به ویژه در بعد مذهبی-بلکه در دژهای به ظاهر تسخیرناپذیر مذهب سنتی نیز نفوذ میکنند و نگرشهای انتقادی علیه عقاید مسلط را گسترش میدهند.
فرقهها با طرح عقاید و باورهای جدی و جذاب به نیاز روحی و روانی شهروندانی که از نظم عقیدتی مستقر ناراضی بوده یا نسبت به آن کمعقیده هستند، پاسخ گفته و اخلال در نظام باورها را تسریع میبخشند. این امر میتواند در نهایت به فروپاشی مذاهب سنتی بیانجامد. این فرقهها؛ آرمانها، نهادها و سلسله مراتب مذاهب سنتی را به طور مستقیم و یا غیر مستقیم تخطئه نموده و درهای جدیدی را برای نسل گریزان از ایدئولوژی رسمی اما طالب معنویت میگشایند. بنابراین، فرقهها و جنبشهای جدید دینی مهمترین منبع تعارض ایدئولوژیک به شمار میآیند و این تعارض در نظامهای سیاسی مبتنی بر ایدئولوژی جدیتر است. در نظامهای لائیک و لیبرال، این تضاد در سطح نظام اجتماعی باقی میماند؛ اما در نظامهای ایدئولوژیک و عقیدتی که بر قرائت مشخصی از مذهب استوار شدهاند، فرقهگرایان به سرعت مبانی مشروعیت حکومت را هدف گرفته و چهره اپوزیسیون به خود میگیرند. به این ترتیب، فرقهها نقش مهمی در تضعیف وحدت سیاسی جامعه و تزلزل در مبانی مشروعیت نظام سیاسی ایفا میکنند و این مسأله از طریق اختلال در فرآیند فرهنگپذیری رخ میدهد(حاجیانی، تابستان۱۳۸۳ :۲۵۱).
این رویکرد دقیقاً مشابه الگویی است که گروه دولت اسلامی عراق و شام موسوم به داعش، به عنوان یک گروه اپوزیسیون در عراق و سوریه پیاده نموده است. این گروه که برای ادامه فتوحاتشان در عراق و سوریه نیازمند قابلیتهای نظامی پیشرفته در استفاده از تسلیحات و نیز اطلاعات محلی از میدان مبارزه هستند، با ابزارهای مختلف مالی و ارتباطی کوشیده اند تا اقشار ناراضی در دولتهای منطقه را به سوی خود جلب کنند. در نتیجه افرادی که تحت عنوان داعش عملیات انجام میدهند، همگی از اعضای سابق القاعده نیستند، بخش عمده آنها بعثیهای وابسته به رژیم سابق عراق(صدام حسین) و همچنین کسانی هستند که در زمان صدام حسین به عنوان فداییان وی شناخته می شدند و آموزشهای ویژهای دیده بودند، اما با روی کار آمدن دولت جدید شیعی پس از سقوط صدام در انزوا قرار گرفتند(حسین، ۹/۴/۱۳۹۳). گروه دیگر متحد داعش نیز گروه های مسلح کوچک سنی و نیز روسای برخی قبایل سنی هستند. این گروه ها بعد از سال ۲۰۰۳ علیه آمریکایی ها اسلحه به دست گرفتند و کسانی هستند که نسبت به حاشیه رفتن سنی ها، نقش اندک اقلیت سنی در نظام حکومتی و ارتش عراق و همچنین بی عدالتی های دولت مالکی علیه خود اعتراض داشتند(http://www.lemonde.fr,jun 2014).
با این حال، هر چند شکافهای شیعه و سنی و اختلافات بر سر تقسیم قدرت و حضور نیروهای بعثی از منطقه تکریت و موصل موجب شد که داعش به راحتی بر مناطقی از عراق مسلط شود؛ اما مهمتر از آن داعش دارای یک نرمافزار اعتقادی است. «فقه التکفیر» توسط داعش شکل گرفت و آنها توانستند احساسات خشونتگرا را با باورهای مذهبی در هم بیامیزند. داعش معتقد است چون برخی مسلمانان حتی اهل سنت پیرو مکاتب اربعه جهاد را تعطیل کردند و تعطیلی عملی حکم خداوند به معنای انکار آنهاست و انکار حکمالله، کفر محسوب میشود، پس آنها کافر شده اند. در واقع کافرسازی مسلمانان مهمترین بخش رادیکالیسم و فقه تکفیری داعش است(فیرحی، ۲۵/۴/۱۳۹۳).
از سوی دیگر اعضای داعش در دنیای مجازی استراتژی پیچیدهای را پی گرفتهاند و با انتشار ویدیوهای بسیار باکیفیت و دارای تدوین حرفه ای که با امکانات خوبی تهیه شدهاند، تلاش میکنند مخاطبان بیشتری را به سوی خود جذب کنند. این اقدامات با روش های مورد استفاده بن لادن رهبر به قتل رسیده القاعده قابل مقایسه نیست. زیرا کل فعالیت رسانه ای وی و همفکرانش محدود به انتشار نوارهای سخنرانی القاعده در سایت های اینترنتی و یکی دو مصاحبه با شبکههای تلویزیونی خاص بود. اما اعضای داعش علیرغم تحجر و جمود فکری و دشمنی با تمام مظاهر تمدن، علاقه خاصی به استفاده از اینترنت و شبکههای اجتماعی دارند(شبکههای اجتماعی آمریکایی؛ …، ۳/۶/۱۳۹۳). بنابراین شبکه های اجتماعی اکنون به سلاحی برای گروه تروریستی داعش تبدیل شده است. شبه نظامیان تکفیری داعش با استفاده از این تکنولوژیهای جدید ارتباطی فیلم های ویدئویی مربوط به جنایات خود را در فیس بوک و توئیتر منتشر کرده اند تا از این طریق ترس و رعب و وحشت را در بین مردم عراق و نیروهای مخالف خود گسترش دهند.
۳. فرقهگرایی و خشونت
فرقههای موجود را به لحاظ منشا و ریشه تاریخی، میزان ارتباط با ادیان بزرگ(مثل اسلام، مسیحیت، یهود، بودا و زرتشت)، خاستگاه و ابزارها و تکنیکها، میتوان به دو نوع سنتی و مدرن تقسیم کرد. همچنین فرقهها را به واسطه زمینهسازی برای بروز خشونت و یا ارتکاب به آن، میتوان به دو نوع کلی خشونتگرا یا مسالمتگرا تقسیم کرد. با به کارگیری این دو معیار، میتوان چهار نوع فرقه را به لحاظ منشا و روش، بازشناسی کرد. براساس تقسیمبندی فوق، فرقههای سنتی و مدرن(هر دو)، میتواند آبستن بروز خشونت سیاسی و استفاده از این ابزار باشند و اعضای خود را در این خصوص تحریک و تشجیع نمایند. حال سؤال آن است که کدام زمینهها و شرایط، موجب سوق یافتن فرقهها به خشونت میشود؟برای پاسخ به این سؤال، لازم است به برخی از ویژگیهای جامعهشناختی فرق به شرح ذیل اشاره کرد:
– تعصب و جزمیت اعضا بر آئین و باورهای خود، خصیصه ذاتی فرقهها به شمار میآید. فرقهها برای خود، رسالت جدی قایلاند.
– کوچکی گروه و محدودیت اعضا و«احساس در اقلیت بودن»، در بین فرق مشهود است. در حقیقت، فرقهگرایی نوعی تلاش برای هویتیابی نسل جدید در شرایط مدرن است.
– افراط گری و تندروی در بعضی فرقهها وجود دارد و این موضوع از طریق ضدیت با دیگران معنا مییابد. گاهی فرق، هویت خود را در نفی دیگران جستجو میکنند. بنابراین فرآیندهای خصومتورزی، تضاد و تکفیر از سوی فرق و در درون آنها همواره ساری و جاری است.
– قطبیت و اهمیت محوری سران و رهبران، ویژگی دیگر فرقههاست؛ تا حدی که اغلب با مرگ و کنارهگیری رهبران اصلی و بنیانگذار، تحرک فرقه نیز کاهش یافته و یا از بین میرود.
– تا زمانی که عقاید فرقه رواج عمومی نیافته است، فرقهها رسمیت پیدا نمیکنند. بنابراین تصور غیر قانونی و غیر آشکار بودن برای اعضای فرقه به وجود میآید. تصور پنهانی بودن، زمینه را برای استفاده از ابزارهای خشونتآمیز آماده میکند.
– انشعاب و جریانسازی در درون فرقهها، به صورت جدی مشهود است(حاجیانی، تابستان۱۳۸۳ :۲۵۱).
ویژگیهای فوق موجب سوق یافتن اعضای فرقه به استفاده از خشونت میشود. خشونتهای فرقهای در اشکال مختلفی قابل مشاهده است که از آن جمله می توان به مواردی همچون: ترور، آدمربایی، گروگانگیری، تخریب و بمبگذاری، اغتشاشات و ناآرامیهای شهری، اشاره کرد. البته لازم به ذکر است که در ادبیات جامعهشناسی، محرومیت نیز به عنوان یکی از منابع مهم فرقهگرایی به حساب آمده است. بر این اساس شکل گیری فرقهها اعتراضی است علیه نظم موجود که به وسیله آن، افراد محروم موقتا بر احساس محرومیتشان فایق میآیند. در واقع آئینهای فرقهای، به منظور ارایه راهحلهای دینی برای رفع محرومیت اقتصادی، انقلابی نمادین را به جای یک تغییر بنیادین در ساخت اجتماعی مینشانند. فرقهها سعی میکنند تا خود را از عناصر ساختی نظم اجتماعی سنتی آزاد کنند و همین مسأله باعث افراطگرایی آنها میشود(تامسون، ۱۳۸۱: ۱۱۱).
در رابطه با ویژگی زمینه سازی و اعمال خشونت نیز دولت مجعول اسلامی عراق و شام (داعش) جلوه بارز خشونت ورزی و انجام اعمال وحشیانه برای رسیدن به هدف است. تروریستهای داعش در حملات و پیشرویهای خود در عراق همه اقلیتهای این کشور اعم از شیعه، سنی، مسیحی و کردهای ایزدی را در معرض خطر قرار داده است. حملات گروه داعش و گروههای مسلح وابسته به آن، شامل حمله مستقیم به غیر نظامیان، هدف قرار دادن زیرساخت های غیر نظامی، اعدام و قتل هدفمند غیر نظامیان، آدم ربایی، تجاوز و دیگر شکل های خشونت جنسی و فیزیکی علیه زنان و کودکان، به کار گیری اجباری کودکان، نابودی و تخریب اماکن مذهبی و فرهنگی و چپاول و غارت اموال شهروندان می شود. قتلعام اقلیتهای قومی و مذهبی همچون ایزدیها، شیعیان و حتی گروههای اهل سنتی که از پذیرفتن قوانین داعش سرباز میزنند، بخش دیگری از اقدامات جنایتکارانه این گروه است. همچنین داعش با انتشار اعلامیهای، مسیحیان را مجبور نموده است که یا باید «جزیه» بپردازند، یا شهر را ترک کنند و یا اعدام خواهند شد. بر این اساس اقدامات داعش در عراق، رنگ و بوی پاکسازی قومی و مذهبی نیز به خود گرفته است(La Palm, October 28, 2014).
در چنین شرایطی اعمال خشونتهای این فرقه های ضاله، سبب بدبینی و ترس افکار عمومی جهانی از فرهنگ و تمدن اسلامی گردیده و سازمانهای حقوق بشری را نیز به واکنش واداشته است. طبیعی است که در عصر حاضر که با گسترش فرایند جهانی شدن و تغییر ماهیت قدرت، بحث قدرت نرم و توان تأثیر گذاری و نفوذ در افکار عمومی جهانی می تواند یکی از راهبردهای اصلی برای بالندگی و رشد تمدن اسلامی باشد، انجام چنین خشونتهای غیر انسانی توسط گروههایی که خود را اسلامی می خوانند تبلیغی منفی و مخرب برای تمدن اسلامی بوده و تصورات منفی و ضد اسلامی را در نظر ملتهای دیگر ایجاد می کند که به راحتی قابل اصلاح و تغییر نیستند.
د. فرقهگرایی زمینه ساز دخالتهای خارجی
در عرصه روابط بین الملل، کشورها و قدرتهای مختلف از ابزارهای متفاوت برای نفوذ و تحت فشار قرار دادن دولتهای رقیب بهره میجویند. به تجربه ثابت شده است که فرقهگرایی، ابزار و محمل مناسبی برای دخالت و نفوذ قدرتهای خارجی، به ویژه قدرتهای بزرگ سیاسی و جهانی در امور سایر کشورها به شمار میرود. قدرتهای بزرگ از فرقهها برای نفوذ و تأثیر بر اراده سیاسی دیگر حکومتها استفاده میکنند. در این صورت، فرقهها مانند اسب تروای دشمن عمل کرده و زمینه حضور و دخالت عوامل خارجی را در درون جوامع اسلامی فراهم میکنند.
قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا، از شعارهایی نظیر«معنوی نمودن دنیا»، «دموکراسی»و«آزادی مذهبی» سو استفاده میکنند تا به دخالت و اعمال نفوذ در کشورهای مختلف بپردازند(حاجیانی، تابستان۱۳۸۳ :۲۵۱). طی سالهای اخیر، ظهور فرقه های متعدد ظاهراً اسلامی در قالب گرووهایی همچون القاعده و داعش، یکی از دلایل اصلی باز شدن پای کشورهای غربی به منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی بوده است. بعد از حمله آمریکا به افغانستان برای مبارزه با القاعده و طالبان که به حضور چهارده ساله آمریکا و انگلیس در خاورمیانه منجر شد، این بار جنایات و خشونتهای بی حساب گروه داعش و پیشروی آنها در عراق و سوریه که با هدف ظاهری تشکیل و گسترش دولت اسلامی صورت می گیرد، سبب بازگشت مجدد آمریکا و ناتو به این دو کشور اسلامی شده است. در طرح ائتلاف جدید امریکا، کشورهای عرب منطقه با اعزام نیروهای نظامی به سوریه و عراق و با پشتیبانی هوایی امریکا و ناتو به مقابله با گروهکهای تروریستی داعش، جبهه النصره و احرار الشام خواهند پرداخت(هانیزاده،۲۲/۶/۱۳۹۳).
بنابراین بار دیگر تاریخ تکرار می شود و کشورهای قدرتمند در قالبها و اشکالی جدید بر کشورهای اسلامی حکم فرما می شوند. تمدن اسلامی زمانی به شکوفایی و بالندگی رسید که احساس هویت اسلامی در میان جوامع اسلامی شکل گرفت و روحیه خود باوری و اعتماد به نفس در آنها تقویت شد. این روحیه باعث شد تا کسانی چون زکریای رازی و ابوریحان بیرونی جرأت نقد و حتی رد نظریههای علمی دانشمندان یونانی و دیگران را پیدا کنند.طبیعی است کشورهای اسلامی که در اشغال و یا زیر نفوذ دولتهای غربی هستند، باور و اعتماد به نفس خود را نیز برای انجام کارهای تمدن ساز از دست می دهند.
فرقهگرایی عامل تنش در روابط خارجی دولتهای اسلامی
اسلام دینی آسمانی و هدایتکننده بشریت است که ازسوی خداوند متعال برای رشد و تعالی انسان و ایجاد زندگی توأم با سعادت در جامعه بشری آمدهاست. آنچه مسلم است این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از جانب خداوند مذاهب گوناگون اسلامی نیاورده است،بلکه فقط یک دین به انسانها عرضه شدهاست.در قرآن کریم لفظ دین هرگز به صورت جمع نیامده است و این مطلب گویای آن است که خداوند ماهیت تمام آنچه را که ما به نام ادیان میخواهیم واحد میداند. بهطور طبیعی وجود اختلافات بعد از رسول خدا و ایجاد دیدگاههای مختلف بین صحابه به هردلیل و ایجاد مذاهب گوناگون در قرنهای بعدی باعث تفرق در دیدگاهها و زمینهساز ایجاد تفرقه بین فرقههای اسلامی شده که پدیدهای نامیمون و ابزاری است در جهت ایجاد تفرقه بین مسلمانان عالم(دانش میر کهن، پاییز ۱۳۸۷). در نتیجه، رواج فرقهگرایی در میان مسلمانان، تکفیر برادران دینی و خشونت علیه یکدیگر نهتنها مصداق بارز بیایمانی بلکه عامل اصلی تفرقه در جهان اسلام و متعاقباً مشکلات عدیده برای مسلمانان با وجود برخورداری آنها از امکانات متعدد برای پیشرفت و سعادت است.
کارکرد فرقه گرایی در اختلاف و تفرقه، بحثی است که به روشنی وضعیت امروز خاورمیانه و کشورهای اسلامی را تشریح می کند. در حالی که خشونت، کشورهای اسلامی مانند عراق، سوریه و افغانستان را فراگرفته است، عداوت میان فرقه های گوناگون به وضوح کشورهای اسلامی در سراسر جهان را در مقابل یکدیگر قرار داده است. مناقشات سنی و شیعه که به قتل و کشتار انجامیده است، موجب گسترش بی ثباتی، جنگ داخلی و درگیری فرقه ای در خاورمیانه و ورای آن گردیده و این امر صلح، ثبات و امنیت را به خطر می اندازد.
در رأس همه گروه های فرقه گرا، گروه موسوم به داعش قرار دارد که معتقد است برای تقویت جهان اسلام باید به ظاهر نص بازگشت و به علم دینی نیازی نیست. این جنبش هر چند مدعی اعاده وحدت جهان اسلام است؛ اما وحدت را با خشونت دنبال میکند و با کافر خواندن مسلمانان با آنان درگیر میشود؛ بنابراین این تناقض در این جنبش وجود دارد که آنها بر وحدت تکیه میکنند اما با مسلمانان دیگر درگیر میشوند و دولتهای اسلامی را در تقابل با یکدیگر قرار می دهند(فیرحی، ۲۵/۴/۱۳۹۳). این در حالی است که قدرت های منطقه ای – ایران، ترکیه، مصر، عربستان سعودی و عراق –هر کدام از یک گروه جدا گانه حمایت کرده و این امر همکاریها و مناسبات منطقه ای را در خاورمیانه به پایین ترین سطح خود تنزل داده است.
در واقع افراط و فرقه گرایی در خاورمیانه با گروه های فروملی شروع شد؛ اما متاسفانه امروز دولت ها هستند که پشت این جریان های افراطی قرار دارند. به طور مثال لجستیک داعش، از طریق ترکیه تأمین می شود و عربستان سعودی نیز علی رغم ادعاهای ظاهری در حمایت از آنها نقش اساسی ایفا می کند(برزگر، ۳/۴/۱۳۹۳).
ایران و عربستان دو بازیگر کلیدی در منطقه هستند که هم از لحاظ «ثقل جغرافیایی» و هم از لحاظ «اصول هویتی» به ایفای نقش جدی در منطقه می پردازند. از لحاظ جغرافیایی این دو کشور همزمان بر مسائل سیاسی- امنیتی در زیر سیستم های خلیج فارس، شبه جزیره عربستان، شامات و شمال آفریقا و مصر تاثیرگذار هستند. از لحاظ هویتی با اتصال اصول و ارزش های خود به مسائل منطقه ای به خصوص هدایت جریان های ایدئولوژیک شیعی و سنی به ایفای نقش می پردازند.
بنابراین این دو کشور قدرتمند منطقه ای می توانند تأثیر زیادی بر ثبات منطقه ای، عدم حضور نیروهای خارجی، مهار افراط گرایی و غیره داشته باشند. با این حال تکیه بر جنبه ایدئولوژیک و ارزشی سیاست خارجی مثلاً حمایت از گروههای شیعی و سنی در لبنان، عراق، سوریه، یمن و غیره روابط این دو کشور را تضعیف کرده است(برزگر، ۱/۵/۱۳۹۲). مشخص است که تمدن اسلامی تنها از طریق تلاشهای یک دولت اسلامی شکوفا نمی شود و این امر نیازمند وحدت همه دولتهای اسلامی، همراهی و همکاری و برنامه ریزی بلند مدت این کشورها جهت احیای اقتدار تمدن اسلامی است. بنابراین افزایش فرقه گرایی و خصومت حاصل از آن در میان کشورهای اسلامی، یکی از جدی ترین صدمات را به احیاء تمدن اسلامی وارد می کند.
دستاوردها و راهکارها
هدف پژوهش حاضر بررسی وضعیت فرقه گرایی در عرصه کنونی جوامع اسلامی و تأثیرات آن بر احیا و تجدید حیات تمدن اسلامی بود. بر این اساس به عوامل مختلفی که سبب انحطاط یا بر عکس پویایی و بالندگی تمدنها می شود، اشاره شد. روشن گشت که عواملی همچون امنیت و آرامش، همبستگی ملی، تعاون و همکاری گروهی، اخلاق، تحمل و بردباری در برابر افکار و اندیشههای مختلف و حفظ وحدت و یکپارچگی و دین، می توانند سبب پویایی یک تمدن و اوج گرفتن آن در جوامع بشری باشند. کشورهای اسلامی با جود اینکه بواسطه خصوصیت هماهنگ ساز و وحدت آفرین دین امکانات زیادی برای تمدن سازی دارند و در این عرصه موفق نیز بوده اند؛ اما متأسفانه در سالهای اخیر گرفتار پدیده ای شوم به نام فرقه گرایی مذهبی شده اندکه در قالب گروههایی همچون القاعده و داعش نمود یافته است. فرقه گرایی این گروهها با دامن زدن به اختلافات مذهبی و قومی و اعمال خشونتهای وحشیانه بر علیه مخالفان خود، اولاً آرامش، ثبات و امنیت را در جوامع اسلامی متزلزل نموده و احساس یکپارچگی و همبستگی ملی و فرا ملی بین ملتها و دولتهای اسلامی از بین برده است. ثانیاً با ارائه تصویری خشن و منفی از دین اسلام و مسلمانان، افکار عمومی جهانی و سازمانهای حقوق بشر بین المللی را به نگرانی و واکنش واداشته و پای قدرتهای فرا منطقه ای را به کشورهای اسلامی باز کرده اند. در چنین شرایطی امکان ایجاد نو آوری و تولید علم و خلاقیت از ملتهای مسلمان سلب شده و دولتهای اسلامی نیز درگیر و دار مبارزه با نا امنی و بی ثباتی، فراغ بالی جهت برنامه ریزیهای فرهنگی و افزایش سطح همکاری با دیگر دولتهای اسلامی برای ارتقا و احیای تمدن اسلامی نمی یابند. بنابراین فرقه های اسلامی موجود در خاورمیانه بویژه گروه تروریستی داعش نه تنها بر خلاف ادعاهایشان هیچ کمکی به تجدید قدرت و عظمت کشورهای اسلامی نکرده اند؛ بلکه به جرات می توان گفت صدماتی که آنها به بالندگی و احیای فرهنگ و تمدن اسلامی وارد نموده اند، از خطر تهدیدات خارجی همچون استعمار و اشغال، سنگین تر است.
بر این اساس برخی راهکارها برای مقابله با این وضعیت و اصلاح چهره دین و کمک به احیای تمدن اسلامی پیشنهاد می شود که مخاطب آنها نیز مشخصاً دولتهای و علمای اسلامی هستند:
نخست؛ کشتار بیگناهان تحت عناوین فرقه ای و مذهبی مخالف آموزه های صریح قرآن و سنت است و درعین حال باعث لکه دار کردن چهره رحمانی اسلام در منظر جهانیان است. بنابراین عملیات تروریستی که به کشتار بیرحمانه پیروان مذاهب مختلف اسلامی- بخصوص شیعیان – منجر شده است، باید از طرف همه دولتهای اسلامی بشدت محکوم شود.
دوم؛ دولتهای اسلامی باید با گسترش مردم سالاری دینی مانع سو استفاده کسانی شوند که با تحریک عوامل خارجی تفاوت های مذهبی و قومی را زمینه ای برای شعله ور کردن درگیری ها و کشتارها تلقی می کنند. چنان چه بیداری مسلمانان، به نهادینه شدن دموکراسی در خاورمیانه و شمال آفریقا منجر شود و احترام به حقوق شهروندی و تشکیل ساختار سیاسی بر اساس رای شهروندان به اجرا در آید، می توان به کاهش اختلاف های مذهبی و درگیری های فرقه ای امیدوار بود.
سوم؛ لازم است علمای دینی با به کارگیری ابزارهای نوین ارتباطی همچون شبکه های اجتماعی، حضور بیشتر و پررنگ تری در فضای مجازی پیدا نموده و با مخاطب قرار دادن نسل جوان، اسلام واقعی را به جهانیان معرفی نموده و مسلمانان را به تحمل و بردباری و پیروی از سنت مودت آمیز رسول گرامی اسلام دعوت کنند. علمای امت اعم از شیعه و سنی باید به حل اختلافات خود از طریق گفتگوی سالم و مراعات آداب منطقی و اخلاقی گفتگو بپردازند و گام های عملی در این راه بردارند.
چهارم؛ کشورهای اسلامی با ثبات و قدرتمند منطقه همچون ایران و تا حدی هم عربستان و ترکیه باید با کنار گذاشتن سیاست صرف قدرت، نشستها و برنامه های راهبردی برای تقویت و توسعه روابط فی مابین با هدف بهبود چهره اسلام در افکار عمومی جهانی و احیای تمدن اسلامی، تدارک ببینند.
پنجم؛ سازمان همکاریهای اسلامی(OIC)[7]، به عنوان نهادی که دربرگیرنده ۵۷ کشور اسلامی در بیش از چهار قاره است وبرای شنیده شدن صدای جمعی کشورهای اسلام و تضمین حفاظت و حمایت از منافع جهان اسلام ایجاد شده است، باید از حالت رکود و انفعال فعلی خارج شده و با نزدیک کردن دیدگاهها و اعاده وحدت، همکاری و همدلی بین کشورهای اسلامی، زمینه پویایی و بالندگی تمدن عظیم اسلامی را فراهم کند.
منابع و مأخذ:
ابنخلدون، عبدالرحمن (۱۳۳۶)، مقدمه ابنخلدون، ترجمهی محمد پروین گنابادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج ۱ و ۲ .
بارتولد، ویلیلم (۱۳۵۷). بررسی مختصر فرهنگ و تمدن اسلامی، ترجمه علی اکبر دیانت، تبریز: ابن سینا.
برزگر، کیهان. (۳/۴/۱۳۹۳). «جنبه ژئوپلیتیک جریانهای افراطی، امنیت ملی را تهدید میکند». گزارش کامل نشست «اعتدال و افراط؛ ایران در منطقه». برگرفته از سایت فرارو:
http://fararu.com/fa/news/195664. تاریخ مراجعه: ۱۰/۷/۱۳۹۳.
برزگر، کیهان. (۱/۵/۱۳۹۲). « لزوم ترجیح منافع ژئواستراتژیک بر یارگیری های ایدئولوژیک». برگرفته از سایت دیپلماسی ایرانی: ، تاریخ مراجعه: ۱۰/۷/۱۳۹۳
http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1918870
تاج بخش، احمد (۱۳۸۱). تاریخ تمدن و فرهنگ ایران از اسلام تا صفویه، تهران: نوید.
تامسون، کنت و دیگران. (۱۳۸۱). «دین و ساختار اجتماعی». مترجم: علی بهرامپور و حسن محدثی، تهران: کویر.
حسین، عبد الخالق. خبرگزاری فارس، (۹/۴/۱۳۹۳).
تاریخ مراجعه: ۱۰/۷/۱۳۹۳.
حاجیانی، ابراهیم. (تابستان۱۳۸۳). «بررسی جامعه شناختی فرقه گرایی مذهبی و تأثیر آن بر نظم و ثبات سیاسی». مجله مطالعات راهبردی – شماره ۲۴ ، از صفحه ۲۳۳ تا ۲۵۴.
جلالی مقدم، مسعود، درآمدی به جامعهشناسی دین، تهران، مرکز ۱۳۷۹، ص ۲۰۲.
زرینکوب، عبدالحسین.(۱۳۶۹)، کارنامهی اسلام، تهران : امیرکبیر.
ریویر، کلود. (۱۳۷۹). «درآمدی بر انسانشناسی». ناصر فکوهی، تهران: نشرنی.
کوزر، لوئیس. (۱۳۶۷). «زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی». محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
دانش میر کهن،سید رحمت الله. (پاییز ۱۳۸۷). «راه کارهای تقویت اتحاد در میان مذاهب اسلامی » . مجله اندیشه تقریب، شماره ۱۶.
دورانت، ویل.(۱۳۶۷). «تاریخ تمدن». ترجمه احمد آرام، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ج ۱.
زیدان، جرجی(۱۳۸۲). «تاریخ تمدن اسلام». علی جواهری کلام، تهران: امیرکبیر.
سید قطب (۱۳۶۹). «آینده در قلمرو اسلام». ترجمه آیتاللّه سید علی خامنهای، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
سنایی، مهدی (۱۳۸۹). «احیای تمدن ایرانی اسلامی». تهران: انتشارات کمیل.
«شبکههای اجتماعی آمریکایی؛ زمین بازی نامحدود تروریستهای داعش». (۳/۶/۱۳۹۳). خبرگزاری فارس. . تاریخ مراجعه: ۱۰/۷/۱۳۹۳
صواف، محمد محمود(۱۳۷۲). «نقشههای استعمار در راه مبارزه با اسلام». سید جواد هشترودی، تهران: فراهانی.
قانع، احمدعلی(۱۳۷۹). «علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن کریم». تهران: روشن.
قربانی، زین العابدین(۱۳۷۰). «علل پیشرفت اسلامی و انحطاط مسلمین». تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
مالرب، میشل. (۱۳۸۱). «انسان و ادیان». مهران توکلی، تهران: نشرنی.
مطهری، مرتضی. (۱۳۵۹). «پیرامون انقلاب اسلامی». قم: دفتر انتشارات اسلامی.
مطهری، مرتضی.(۱۳۶۹). «حرکت و زمان در فلسفه». تهران: انتشارات حکمت.
مظاهری، محمد مهدی. (۱۳/۶/۱۳۹۳). «پیامدهای ظهور داعش در خاورمیانه».روزنامه ایران، شماره ۵۷۳۵.
مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین المللی فرهنگ و تمدن اسلامی.(۱۳۷۳). تهران: وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، ص ۱۹۱.
عجم، محمد. (۲۱/۱/۱۳۸۵).«افکار و عقاید ابن تیمیه پدر فکری مکتب زرقاوی». سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی.
فیرحی، داوود.(۲۵/۴/۱۳۹۳). «بررسی علل افراطیگری در خاورمیانه». سخنرانی در هفتاد و هشتمین نشست ماهانه بنیاد باران، برگرفته از سایت خبری تحلیلی عصر ایران:
http://www.asriran.com/fa/news/346192 تاریخ مراجعه: ۱۰/۷/۱۳۹۳
«داعش چگونه متولد شد؟». (۲۳/۱/۱۳۹۳). فرهنگ نیوز:
ولایتی،علی اکبر. (آبان ۱۳۸۳). «پویایی و بالندگی تمدن اسلامی». مجله پژوهش های اجتماعی اسلامی». شماره ۴۷ و ۴۸، از صفحه ۱۶ تا ۸۰.
هانیزاده،حسن.(۲۲/۶/۱۳۹۳). «اهداف پیدا و پنهان ائتلاف جدید در منطقه». خبرگزاری تابناک: http://www.tabnak.ir/fa/news/434014 تاریخ مراجعه: ۱۰/۷/۱۳۹۳
Bainbridge, William. (1999).”The Sociology of Religious Movements”, London, Rutledge.
Bulos, Nabih. (20 June 2014). “Islamic State of Iraq and Syria aims to recruit Westerners with video”. Los Angeles Times. Retrieved 3 November 2014.
La Palm, Marita. (October 28, 2014). “Concerning Features of an Apocalyptic Cult in the Islamic State of Iraq and the Levant (ISIL)”. From: Foreign Policy Journal: http://www.foreignpolicyjournal.com/2014/10/28/
Sly, Liz. (February 3, 2014). “Al-Qaeda disavows any ties with radical Islamist ISIS group in Syria, Iraq”. Washington Post.
Wilson,Bryanand. Cresswell, James, (1997). “New Religious Movements”, London, Routledege.
http://www.lemonde.fr,jun 2014.
[۱] – هلال خصیب (به معنی هلال حاصلخیز ) ، نام بخش تاریخی از خاور میانه و دربرگیرنده بخشهای خاوری دریای مدیترانه، میان رودان ومصر باستان میباشد. این نام نخستین بار از سوی جیمز هنری بریستدباستانشناس دانشگاه شیکاگو بر این بخش از جهان گذاردهشد(منبع: http://fa.wikipedia.org/wiki).
[۲] – سوره مبارکه قصص، آیه ۷۷.
[۳] – Michel Malreb
[۴] – Orthodox
[۵]-Islamic State of Iraq and the Levant(ISIL)
[۶] – Emile Durkheim
[۷]- Organization of Islamic Cooperation
نویسندگان: محمد مهدی مظاهری، دکتری مدیریت استراتژیک و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و اعظم ملایی، دکتری روابط بین الملل و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا