صیح جمعه وقتی مثنوی را با نظاره کردن به هوای مه آلود گشودم بخشی از دفتر اول برویم باز شد و در آن چنین آمده است که باز می خوانیم:
ای جهان کهنه را تو جانِ نو
از تن بی جان و دل افغان شنو
شرح گل بگذار از از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا
از غم و شادی نباشد جوش ما
با خیال و وهم نبود هوش ما
حالتی دیگر بود، کآن نادرست
تو مشو منکر، که حق بس قادرست
تو قیاس از حالت انسان مکن
منزل از اندر جور و در احسان مکن
جور و احساس، رنج و شادی، حادثست
حادثان میرند و حقشان وارث است.
ردنا (ادیان نیوز) – مفهوم « جهان کهنه » در اشعار یا بهتر بگویم در نگرش عرفانی مولانا مفهومی است که در این بازخوانی نظرم را جلب کرد. خودم در درون خودم با توجه به مطالعه ای که از ادیان جهان داشته ام، این برداشت را از این مفهوم دارم که مولانا با بیان جهان کهنه دو غرض ممکن است داشته باشد. نخست آنکه به لحاظ باور و اعتقاد می خواهد بگوید جهان کهنه و دارای عمر طولانی هست و نوعی ثبات بسیار طولانی در آن هست؛ یعنی از زمان خلقت این ثبات بوده است. اما ازلی و ابدی نیست. تعبیر کهنه بر عمر طولانی دلالت دارد اما بر ازلی بودن و یا خود – بنیاد بودن دلالت ندارد. مخلوق است. خالقی دارد. دوم آنکه این جهان نوشدن دارد. نو میشود و نوگرایی در آن یک سنت جاودان است. تن بی جان و دل زاری می کند. چون ابزار نوشوندگی را از دست می دهد. دو گانه های غم و شادی یا احسان و ستم در نگاه انسانی، دوگانه های محض هستند که حد وسط ندارد.
مولانا تصدیق می کند این دوگانه ها است که ما انسان ها را در بر گرفته اند. دو گانه ی حال خوش و حال بد. دو گانه ی احسان و ستم. تصور حال میانه ای در این دو گانه ها نداریم. اما درک مولانا از خدا در قالب مفهوم « حق » که به گفته او «بس قادرست» آمده است و می گوید این حق میتواند میان دو چیز که در تصور انسان آنجا هیچ نیست، چیزی بر سازد. دوگانه انگاری ها ساخته انسان است. نزد خدا چنین نیست.
بنابراین در جهان کهنه «جور و احسان، رنج و شادی» همه حادث و زود گذرند. «حادثان میرند» که به معنای رفتن و یا مردن می تواند باشد. و حقشان» یعنی حق آنها را «وارثست» . تمام اشیاء و موجودات رفتننی اند مگر حضرت حق. کل شیئ هالک الا وجهه. مولانا انسان انگاری خدا چنان که در فعل و عملکرد و توانایی مانند انسان باشد را « قیاس » نادرست می خواند. «تو قیاس از حالت انسان مکن / منزل اندر جور و در احسان مکن». سیاه و سفید دیدن امور کار و عمل انسانی است و نباید با کار خدا قیاس کرد. برای خدا میان جور و احساس و غم و شادی چیزها هست. خدا یا از حال میانه نصیبمان کن در نو شویم و در جهان کهنه نو زندگی کنیم.
مدرنیزاسیون به معنای نوشوندگی می تواند جهان کهنه را برای انسان ها محل زیست بهتری کند. در صورتی که تجدد و مدرن سازی مبتنی بر دوگانه انگاری هایی نباشد که انسان در در چنگال این یا آن قرار دهد. تکثر و تنوع و اندیشه متافزیکی وجود خدایی که برای انسان انواع فرصتها را حتی در دو گانه های تثبت شده فراهم اورده است میتواند نوعی مدرنیزاسیون معنوی را رفم بزند. اقدام بشری مدرنیزاسیون یک اقدام طبیعی در ذات هستی و انسان است. مدرن شدن انسان و جهان « نو شدن » در جهان کهنه است. اما درک از جهان کهنه را نباید درکی مادی و انسانی قرار داد. قیاس کار خدا با کار انسان به مدرنیته را خدا ستیز می کند. مدرنیته یک نعمت است. یک وعده خدایی است. انسان در میانه ی دو گانه ها که مدرنیته در واقع برای مبارزه با آن پدید آمده است حق را و قدرت حق را درک می کند. دوگانه انگاری نه ذات مدرنیته که انحراف مدرنیته است.
یادداشتی از باقر طالبی دارابی