برادر شهید وهانچ رشیدپور گفت: برادرم بسیار مهربان و متعهد بود و فامیل و دوستان از اخلاق و رفتار خوبش صحبت میکنند و خدا هم او را گلچین کرد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، با فرارسیدن میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) پیامبر صلح و مهربانی و در سال جدید میلادی یادی میکنیم از شهدای ارامنه که برای حفظ وطن در کنار رزمندگان اسلام جنگیدند و جانشان را فدای سرزمینشان ایران کردند. جوانان غیوری از جامعه ارامنه کشور و اقلیتهای مذهبی که دوشادوش رزمندگان مسلمان در جبهههای هشت سال دفاع مقدس جنگیدند و در این نبرد قهرمانانه، شهید، جانباز یا به اسارت گرفته شدند. به مناسبت سال نوی میلادی با لورنس رشیدپور؛ برادر شهید وهانچ رشیدپور گفتوگو کردهایم که مشروح آن را میخوانید.
برای شروع کمی از خود و خانوادهتان بگویید.
من لورنس برادر بزرگتر وهانچ هستم، دو خواهر دیگر نیز دارم، وهانچ از همه ما کوچکتر و متولد ۱۳۴۳ بود. او همچنین عضو تیم ملی والیبال بود و این ورزش را به صورت حرفهای دنبال میکرد.
چطور شد که وهانچ به جبهه رفت؟
زمان خدمت سربازیاش فرا رسیده بود و باید به جبهه میرفت. دو سال جبهه بود و خدمتش تمام شده بود، حتی چهار ماه دوره احتیاط را هم سپری کرده بود و چند روز بیشتر به پایان این دوره نمانده بود که خبر شهادتش رسید.
نظر خانواده و شهید درباره رفتن به جبهه چه بود؟
تمام مدتی که وهانچ در جبهه بود، پدر و مادرم دلهره و اضطراب زیادی داشتند اما معتقد بودند که او هم مثل همه جوانان ایرانی باید در جبهه حضور یابد. وهانچ هم همین عقیده را داشت و میگفت؛ اگر من به جبهه نروم و از این وظیفه شانه خالی کنم، پس چه کسی به جنگ با دشمن برود؟ بنابراین جوانی بود که نسبت به کشورش بیتفاوت نبود. همچنین شهادت در مرام ما نیز وجود دارد و جوانان بسیاری از ما در دفاع از میهنمان به شهادت رسیدهاند.
شهادت وهانچ چه تأثیری بر خانواده به ویژه پدر و مادر گذاشت؟
در سال ۶۵ – ۶۶ بود که به منطقه عملیاتی فکه عازم شد و در همانجا هم با اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید، یعنی اواخر جنگ بود و آتشبس اعلام شده بود، اما دشمن این آتشبس را نقض کرد و توجهی به قطعنامه نکرد و باعث شد برادرم و بسیاری از جوانان به شهادت برسند. دو ماه از پیکر شهید خبری نبود و این مسئله پدر و مادر را بسیار ناراحت میکرد و دو ماه چشم انتظاری بر آنها بسیار سخت گذشت. طوری که سه سال پس از شهادت وهانچ، پدرم به دلیل غصه برادرم فوت کرد. مادرم هم طی این سالها، هر موقع عکس برادرم را نگاه میکند، اشک میریزد.
وهانچ قبل از رفتن به سربازی چه میکرد؟
او قبل از رفتن به جبهه، تراشکاری میکرد و در این کار هم بسیار ماهر بود، یعنی در کنار تحصیل، کار هم میکرد و با گرفتن دیپلم، عازم جبهه شد و پس از اتمام سربازیاش قصد ازدواج داشت.
شهید وهانچ چه خصوصیات اخلاقی داشت؟
من با وجود اینکه چند سال از او بزرگتر بودم، اما رفتارهایش برایم جالب بود. برادرم بسیار مهربان و متعهد بود و فامیل و دوستان از اخلاق و رفتار خوبش صحبت میکنند و خدا هم او را گلچین کرد.
آغاز سال نو میلادی برای خانواده شما چه طور میگذرد؟
آخر سال برای ما یادآور درگذشتگان به ویژه پدر و برادر شهیدم است. البته غم نبود برادرم هر لحظه با ما بوده است و مادرم هر روز در نبود وهانچ اشک میریزد و اکنون نیز بسیار پیر و از کار افتاده شده است.
چه خاطرهای از دیدار مقام معظم رهبری با خانوادهتان دارید؟
وقتی با رهبری دیدار کردیم بسیار متعجب شدیم و انتظار نداشتیم. این دیدارها خیلی است و فکر نمیکنم هیچ کجای دنیا این مسئله مرسوم باشد. این سعادتی بود که نصیب ما شد و ما را دلگرمتر کرد.