اثر ابوالحسن خان غفاری کاشانی صنیعالملک (عموی کمالالملک)؛ در کاخ گلستان؛ از کتاب هزار و یک شب (ناصرالدین شاه در نقش هارون الرشید و امیرکبیر در نقش جعفر برمکی)
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، امیرکبیر را میتوان اولین دولتمردِ شهید مبارزه با «تشیع انگلیسی» و قهرمان پیکار با انحراف دینی دانست، اما پراگماتیستهای اسلامیِ مصلحتگرا کوشیدهاند امیرکبیر را تا حد یک رجل تکنوکرات تقلیل دهند که اولین کارگزار از سنخ «کارگزاران سازندگی ایران» و مدافع سرمایهداری ملی بود!
با این حال، هر تئوری تاریخی و تبیین سیاسی که امیرکبیر را به دام لیبرالیسم و پراگماتیسم میاندازد، لاجرم از حیث نظری با بابیت و بهائیت و اقسام کهنه و جدید «تجدیدنظرطلبی دینی» نیز درمیآمیزد و میسازد. در حالی که امیرکبیر به هیچ سازشی تن نداد و در عصر نوسازی شیعه برای دفاع از حقیقت شریعت، ۳ تن از پیشروان این جریان (باب، بهاءالله و قرهالعین) را پس از شورش و فتنهگری، اعدام یا تبعید کرد.
تصویر میرزا تقی خان فراهانی امیرنظام مشهور به امیرکبیر که به تازگی توسط دکتر رضا کسروی معرفی و منتشر شده است.
عصر نوسازی مرجعیت شیعه
در آستانه قرن نوزدهم میلادی، وقتی عصر طلایی مدرنیته و دوران اقتدار سیاسی فلسفه لیبرال آغاز گشت و تکاپوهای فلاسفه مدرن عصر روشنگری اروپا مانند کانت، ولتر، روسو، مونتسکیو و… به جدایی «عقل تجربی» از «معرفت دینی» در فلسفه مدرن انجامید، جامعهی ایران مسیری سراپا متفاوت با غرب را میپیمود.
هر قدر زمینههای اجتماعی و بسترهای نظریِ تفکیک فلسفه و علم از مذهب و جدایی دین از سیاست در غرب مساعد به نظر میرسید، به همان میزان در شرق و بالأخص ایران پایگاه اجتماعی شیعه امامیه و هژمونی تئوریک تشیع ناب هر روز گسترش بیشتری مییافت.
در دورهای که جامعه ایران به افلاس عظیم اخلاقی و اجتماعی افتاده بود، دوره طلایی مؤسسان زبده فقه سیاسی ما آغاز شد و نخستین کوششهای فقیهان عارف برای پیدایش یک بیداری دینی در جامعهی خرافی آن روز پدیدار گشت.
نظریه بنیادین «مجتهد بهمثابه نایب عامِ امامِ غایب» هرچند از دوره شیخ مفید زمزمه میگشت، اما شاگردان علامه وحید بهبهانی بحث ولایت عامّه فقها را در تئوری و عمل به صحنه آوردند و اینچنین، سرچشمههای معرفتیِ اقتدار شیعی شکل گرفت.
ملا احمد نراقی اثبات کرد که «حکومت حق امام عصر و در زمان غیبت، حق فقیه است» و روی اصل «ولایت فقیه» پای فشرد. با اتکاء به همین اصل، میرزای قمی زیربار تأیید مشروعیت سیاسی فتحعلیشاه نرفت و ادعای «اولیالامر بودن شاه» را رد کرد. پس از او، شیخ انصاری، در دوران ناصرالدین شاه مشروعیت حکومت قاجار را بهرسمیت نشمرد.
درست در زمانی که با فتوحات ناپلئون در اروپا کلیساها به سبب فساد روحانیت مسیحی در جنگ با عرفیگرایی پروتستان شکست خورده بودند، نهاد دین در ایران قدرت بیشتری مییافت و محمدشاه از آن وحشت داشت. مردم به روحانیتِ متعهد اعتماد داشتند و به تدریج سررشته اکثر امور، از احوال شخصیه تا جهاد را بهدست آن میسپردند.
باب، روشنفکران صوفی و فتنه مذهبی
در حالیکه پس از منازعات معرفتیِ پردامنه، سرانجام مجتهدان شیعی موفق شدند اخباریون را به عقب براندند و معرفتشناسی دینی راه جدیدی را میآزمود، یک جریان متحجّر شبهشیعی در حال ساختیابی بود: صوفیه! فرقهای که میخواست با «اشراق ناشی از حشیش» به عرفان ناب برسد و در اندیشه اخلاقی نیز میراث فلسفی یونانیان را به ارث برد و بدینترتیب، شرکآلود شد.
شیخ احمد احسایی، کمی پیش از آغاز سلسله قاجار و همزمان با تجدید حیات تشیع ناب، «فرقه شیخیه» را تأسیس کرد و از این نقطه، ردپای «بریتانیا» در عرصه مذهبی ایران بیشتر آشکار شد. تشیع انگلیسی دوشادوش تشیع ناب پیش میآمد و یک مهندسی معکوس مذهبی جریان داشت.
این صوفیان، زمانیکه مفهوم فقاهت و مرجعیت جان گرفت و جامعه ایران نشانههای استعداد و آمادگی برای خرافهزدایی را نشان میداد، خود را «باب» و واسطه امام عصر معرفی کردند. بدعتِ باب گرچه هوادارانی یافت، اما پتانسیل اجتماعی فراگیری نداشت و فاقد عقبه تئوریک بود؛ با این حال، فتنهای مذهبی به راه انداخت.
برخلاف باورهای رایج و تصورات عامه از تصوف و صوفیگری، این فرقه تنها در ظاهر دعوی «جدایی دین از سیاست» و عزلتگزینی میکرد و در عمل پایبند به این شعارها نبود؛ چنانکه امروز نیز روشنفکران دینی و لیبرالهای مسلمانی که این شعار را میدهند، در صحنهی عمل بهگونهای دیگر ظاهر میشوند!
ناگهان در مسیر تاریخ، یک تلاقی بزرگ رخ داد: حدود ۱۷۰ سال قبل، «نهاد دولت» به صدراعظمی میرزا تقی خان امیرکبیر و «نهاد دین» که تحت ید فقیه جامعالشرایط قرار داشت، به هم آمیختند و علیه «بابیت» که از یک فرقه درویشی به گروهی مسلّح تبدیل شده بود، مبارزه کردند. سیدعلیمحمد شیرازی (باب) که حتی از دید میرزا آقاسی صوفیمشرب نیز یک «دیوانه جاهل جاهل است که دعوی نیابت نکرده، بلکه دعوی نبوت کرده» و «نشئه آثار حشیش» است، در این دوره تفسیری پرتوپلا از مهدویت و خاتمیت داد.
باب که ۵ سال را در بوشهر گذراند و با انواع کمپانیهای یهودی روس و انگلیس ارتباط داشت، در ضمن تفاسیر قرآنی، هوادارانش را به شورش و زمینهسازی برای ظهور فرامیخواند؛ شورشهایی که قتل فجیع مردم، آتشزدن و دست و پا بریدن مخالفان باب را در پی داشت و ۳ جنگ داخلی را به راه انداخت: جنگهای قلعه طبرسی، نیریز و زنجان.
دقیقاً در نیمه قرن نوزدهم (سال ۱۸۵۰م) و در دوره ۳ سال و ۱ ماه و ۲۷ روزه صدارت امیرکبیر، زمانیکه امیر برنامه اصلاحات دینی را فارغ از سیطره تجدد غربی پیش میبرد، «فتنه بزرگ باب» شدت گرفت.
شیرازی در دو سال و نیم آخر عمر ۴۱ سالهاش خود را «نقطه اولی» و «مظهر الاهی» خواند و گفت «من همان قائم موعود، مهدی منتظر و امام ثانی عشر هستم.»
قهرمان مبارزه با تشیع انگلیسی
سیاست مذهبی امیرکبیر برای شناخت تاریخ مبارزه علیه «تشیع انگلیسی» آن هم در برهه نوزاییِ گفتمان شیعه ناب حائز اهمیت است. در کنار فقهای متعهد شیعه، آن زمان هم مانند امروز، روحانیت وابسته به استعمار (به روایت امام خمینی از دو نوع ملاهای بیشعور و آخوندهای فاسد) در سیاست و حکومت فعال بود.
امیرکبیر اساساً با آخوندهای انگلیسی سر جنگ داشت و نمونهی آن، مناسباتش با میرزا محمدمهدی امام جمعه تهران بود؛ امام جمعهای که یکبار مردم میخواستند او را برای حقستانی و تظلمخواهی نزد دربار بفرستند، اما به حرمسرایش در رفت و همیشه یک پایش در سفارت انگلیس بود.
او با خرافات دینی، از «قمهزنی» و «جنگیری» تا «مارنویسی» و دعوی «معجزه» امام جمعه تبریز مبارزه میکرد و به تحرکات کنسول و سفارت انگلیس که در گسترش این خرافهها پیشقدم بودند، سخت حساس بود.
کار به جایی رسید که امیرکبیر عملاً امام جمعه مورد توجه انگلیسیها را حصر کرد و به حمزه میرزا حکمران آذربایجان نوشت: «قدغن صریح بفرمایند که از جای خود حرکت نکرده و در همانجا مشغول دعاگویی باشد!» همین سیاست بود که وزیر مختار انگلیس را به دشمن درجه یک او بدل ساخت و برخلاف امیرکبیرهای جعلی معاصر! پادشاهی بریتانیا نمیتوانست چشم طمع به او بدوزد.
امیرکبیر را سیاستمداری دلیر میدانیم که به عشوه و رشوه کسی فریفته نمیشد. در کنترل فتنه بابیه نیز همین شخصیت مستحکم به یاریاش آمد و صبر و حوصلهای قهرمانانه داشت. یک سال پیش از سلطنت ناصرالدین شاه، باب در جلسه مناظره با روحانیون در تبریز همه ادعاهای خود را پس گرفت و در حضور ولیعهد توبهنامه نوشت، اما مدت کوتاهی بعد (سال ۱۸۴۹م) حواریون باب مدعی «فتح کره ارض» شدند و ۳ جنگ خونین را آغاز کردند.
امیرکبیر در مواجهه با «تشیع انگلیسی» تدبیری چندلایه داشت که کنت دوگوبینو در کتابش شرح داده است. او مینویسد صدراعظم فهمید که:
«بهترین راه برای برانداختن باب آن است که او را از معنا نابود کند. بنابراین، او را از زندان چهریق ارومیه بیرون آورد تصمیم گرفت باب را آنطور که هست به مردم نشان دهد، چون وقتی در زندان بود، بهواسطه تبلیغات، هالهای از رنج و پارسایی و دانش و سخندانی او را فراگرفته بود… در واقع، میرزا تقی خان باب را عامی شارلاتان و آشفتهخیال کمدلی میدانست که اول باید رسوا میشد.»
امیرکبیر جامعهشناسیِ فرقههای تشیع انگلیسی را به خوبی میشناخت. کار او از چند جهت زیرکانه بود و توانست در بدنه هواداران بابیت شکاف عظیمی بیاندازد.
همانطور که شیخ حسین لنکرانی نیز در خاطرات خود روایت کرده، مؤمنین سادهدلی که بهسراغ آوازه باب رفتند، بهزعم خود بهسراغ کسی رفتهاند که صرفاً داعیه ارتباط مستقیم با حضرت ولیعصر (عج) را داشت و ادعای دیگری اعم از مهدویت و نبوت نمیکرد.
این مؤمنین سادهدل که اکنون نیز بخشهای مرده جامعه دینی و انرژی «تشیع انگلیسی» را میسازند، بهعنوان تودهی اولیه هواداران باب، تنها هالهای قدسی از «سیدعلیمحمد شیرازی» را میدیدند و ماهیت او را نمیشناختند.
پس از رسوایی معنوی شیرازی، امیرکبیر تصمیم آخر را گرفت و در ۲۶ شعبان ۱۲۶۶ ه.ق دستور اعدام او را داد. کمتر از یک سال بعد، حسینعلی نوری (بهاءالله) را نیز به کربلا تبعید کرد، اما اقدام مهم دیگر امیرکبیر که در روایات تاریخی از آن کمتر سخن به میان آمده، اعدام «طاهره قرهالعین» شاعر مشهور و از پیشگامان «تشیع انگلیسی» است.
قرهالعین را که به همخوابی با سران بابی شهرت داشت، نخستین زن بابی دانستهاند که کشف حجاب کرد و گفت با آمدن آیین بیانی (کتاب باب) احکام اسلام ملغی شده است. امیرکبیر طاهره را یک سال در حصر خانگی نگهداشت و پس از آنکه او تقاضای ملاقات با شاه را کرد و ناصرالدین شاه نیز مایل به ازدواج با او شد، حکم اعدامش را داد.
بسیاری از مورخان معتقدند زمانسنجی امیرکبیر در اتخاذ تصمیم مرگ طاهره، تشیع انگلیسی را از دستیابی به حکومت و تأسیس سلطنت بابیه بازداشت. البته هزینهی این سیاست، قتل امیر بود.
چنین است که امیرکبیر را قهرمان مبارزه با تشیع انگلیسی میدانیم؛ مردی که تمام نمیشود، همانگونه که فتنههای مذهبی تمامی ندارد.
اینک «تشیع انگلیسی» که از قرن نوزدهم میلادی ظهور کرد تا سرچشمههای اقتدار اسلام ناب را بخشکاند، در موقعیت تاریخیِ متفاوت که حاکمیت ولایت فقیه میراثدار دستاوردهای عصر طلایی نوسازی شیعه است، به صحنه بازگشته، اما به سنت تاریخ، همچنان در مقابل «شیرازی بد» (مانند سیدعلیمحمد شیرازی)، «شیرازی خوب» نیز (مانند میرزای بزرگ شیرازی) وجود دارد؛ فقهای راستینی که دستکم ۲۰۰ سال است سیاستهای انگلیس در مهار آنان شکست خورده است.