در زمان محمدرضا پهلوی تعداد زیادی از بهائیان متصدی امور حکومتی شدند و اعتراضات مردم و گروههای مذهبی توان و قدرت لازم در کاهش قدرت آنان را نداشت.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، با سقوط رضا خان و روی کار آمدن محمدرضا پهلوی ساخت سیاسی شبهمدرن بسط و تفصیل بیشتری یافت و رژیم به ویژه با اجرای برنامههای انقلاب سفید در دهه ۱۳۴۰ در صدد تصاحب بی چون و چرای تمامی ساحات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی برآمد. از آن جایی که رژیم پهلوی برای اجرا و پیادهسازی خواستههای خود به نیروهایی نیاز داشت تا سبک زندگی و اندیشه غربی را نهادینه کند، در این راستا استفاده از شبکه بهائیت را در اولویت کارهای خود قرار داد. در مقابل بهائیان هم فرصت را مغتنم شمرده و در کسوت نظامی برای قبضه کردن مشاغل حساس میکوشیدند تا در پوشش حمایت و صیانت از حکومت پهلوی مصدر امور باشند. مقارن همین وقایع رژیم پهلوی نیز که با سرکوب قیام ۱۵ خرداد و تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی(ره)، کاملاً با بدنه جامعه فاصله گرفته بود کوشید تا این شبکه را در ساختار سیاسی کشور تقویت کند.
خوشبینی محمدرضا پهلوی نسبت به بهائیان به رشد و گسترش این شبکه کمک شایانی کرد. او باور داشت که اعضای این فرقه بر ضد او توطئه نمیکنند و آنان را برای سلطنت خود بیخطر میدانست. از این رو از ورود آنها به دستگاههای حکومتی و کسب مناصب مهم دولتی، واهمهای نداشت. شبکه بهائیت از چنین فضای مناسبی سود جسته و با وارد شدن به مشاغل مهم دولتی در راستای افزایش نفوذ سیاسی و اجتماعی خود کوشیدند و نهایت استفاده را بردند.[۱]
در همین ارتباط مئیر عزری، سفیر اسرائیل در رژیم پهلوی در خاطرات خود مینویسد: «پشتیبانیهای سازمان یافته گروهی در ورود به دستگاههای دولتی و بالا کشیدن دیگر همکشیان، کار را برای یارگیرهای بیشتر باز میکرد».[۲] دکتر سید ابراهیم چهرازی از مقامات شاغل در عصر پهلوی که نقش مهمی در تأسیس پزشکی نوین ایران داشت، در خاطرات خود میگوید: «در دوران سلطنت محمدرضا، بیش از هفت وزیر بهائی یا معروف به بهائی بودن در کابینههای هویدا داشتیم… چون به ریشهیابی موضوع پرداختم، متوجه شدم اکثر مقامات محلی به ترتیبی وابستگی به بهائیها دارند. گروهی از افراد عادی برای آن که بتوانند از مزایایی بهرهمند شوند بدون آن که اعتقادی داشته باشند در محافل آنها شرکت مینمودند. البته بهائیها هم با امکانات مالی که در اختیار داشتند در این مورد، زیاد تبلیغ میکردند.»[۳]
شبکه بهائیت به خصوص بعد از نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، در بخشهای مختلف سیاسی و نظامی کشور حضور فعالی یافت. در زمان محمدرضا پهلوی تعداد زیادی از بهائیان متصدی امور حکومتی شدند و اعتراضات مردم و گروههای مذهبی توان و قدرت لازم در کاهش قدرت آنان را نداشت.[۴] رژیم پهلوی هیچگونه محدودیتی برای آنها ایجاد نمیکرد زیرا اساساً برنامههای بهائیها را همسو با اهداف حکومت خود میدید. ارتشبد حسین فردوست در این زمینه در خاطرات خود میگوید: «زمانی که سپهبد پرویز خسروانی اغتشاشگران (بهائیان) را به خیابانها ریخت (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) و علیه مصدق و به نفع شاه شعار دادند، موضوع را به محمدرضا گفتم، پاسخ داد بیاشکال است حالا که به نفع من عمل میکنند.»[۵]
محمدرضا پهلوی وجود شبکه نفوذ بهائیت را در مشاغل و مناصب مهم دولتی، حساس و مفید تلقی میکرد. در این دوره بهائیها به طرز عجیبی در دستگاه دولتی و دربار نفوذ کردند، این امر به چند دلیل بود: ۱ـ نظر مساعد محمدرضا به آنان؛ ۲ـ وجود چهرههای باسواد و تحصیلکرده در میان بهائیها؛ ۳ـ وجود افکار و عقاید تجددخواهانه در میان آنان؛ ۴ـ داشتن عقیده جهانوطنی و عدم تعلق خاطر به سرزمین خاص؛ ۵ـ و از همه مهمتر ارتباط قوی و پیچیده بهائیها با دولتهای استعماری و صهیونیسم.[۶]
در دوره صدارت اسدالله علم، به ویژه پس از سرکوب نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، بهائیان در ارکان دولتی و نظامی ایران رو به فزونی یافت. برخی از اسناد، حاکی از همدلی و همراهی بهائیان با دولت اسدالله علم در سرکوب تظاهرکنندگان و مخالفان دولت بود. در گزارش ساواک به وزارت کشور آمده است: «در چند روز اخیر [پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲] شایعاتی بین مردم انتشار یافته است، از جمله این که بهائیهای مرکز گفتهاند، همان طوری که مسلمانان موجبات تخریب حظیرهالقدس را فراهم نمودند ما نیز موجباتی برانگیختیم تا مدرسه فیضیه قم به دست طرفداران دولت خراب شود و به این موضوع اضافه میکنند که تعدادی از پستهای حساس کشور هم اکنون در اختیار بهائیان میباشد.»[۷] چنان که در کابینه او دو تن از شاخصترین سران شبکه بهائیت حضور داشتند، منجمله: غلامعباس آرام، وزیر امور خارجه و سپهبد اسدالله صنیعی که کفیل وزارت جنگ در عصر پهلوی بود.[۸]
دوره نخستوزیری طولانی امیرعباس هویدا(۱۳۴۳ – ۱۳۵۶) اوج گسترش بهائیگری در ایران و نهایت نفوذ آنان در مراکز دولتی و نظامی بود. هویدا بهائی بودن خود را انکار میکرد و در برابر سؤال کسی که در هیئت حاکمه جایگاهی داشت و از او پرسیده بود که آیا راست است که شما بهائی هستید؟ پاسخ میدهد: «من اساساً لائیک هستم و به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارم[۹] … من نه مسلمانم، نه بهائی و نه پیرو هیچ مذهب دیگری، من لائیک هستم و حداکثر پراگماتیست.»[۱۰] اما عملکرد او در موقعیتهای مختلفی که متصدی امور شده بود، در تشکیل حلقه افراد بهائی در کابینه خود یکی از دلایل محکمی بود که مسلک بهائی او را برملا میکرد.
هویدا در عوض حمایت بهائیت از او، نه تنها در کابینه خود چندین وزیر بهائی را جای داده بود بلکه در مشاغل رده دوم و سوم نیز با دخالت صریح آشکارا افراد بهائی را به مقامات عالیه رسانید. در این جریان هویدا با مسئول تحقیقات ساواک که نامش پرویز ثابتی بود آشنا شد و طولی نکشید که با حمایت هویدا، ثابتی بهائی، پلکان ترقی را پیمود و ظرف پنج سال ریاست اداره امنیت داخلی ساواک را به عهده گرفت و در عین حال مشاور معتمد هویدا شد. در بررسی موضوع نفوذ بهائیت در مناصب شغلی در این دوره آنچه قابل ملاحظه است همکاری دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ساواک با عناصر ذینفوذ بهائی بود.
پی نوشت:
۱] . جمال امید، تاریخ سینمای ایران، تهران، روزنه، سال ۱۳۷۴، ص ۱۰۰۷.
[۲] . سلیمان شاملو فرزند موسی، متولد سال ۱۲۹۴ ش در کرمانشاه، از اعضای تشکیلات فراماسونری و دارای نام مستعار «امونا» بود.
[۳] . امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج ۱، ص ۱۶۱.
[۴] . زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقائی، حسین آبادیان، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۱۰۶.
[۵] . سپهبد حاجیعلی رزمآرا، فرزند محمدخان در سال ۱۲۸۰ ه ش در تهران به دنیا آمد. وی یکی از مشهورترین افسران ارتش بود که پس از به پایان رساندن مدرسه نظام با درجه ستوان دومی وارد ارتش شد. مدتی در رشت و آذربایجان خدمت کرد سپس در سرکوب حرکت مرحوم میرزا کوچکخان جنگلی مشارکت داشت و پس از گرفتن درجه سروانی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در مدرسه سن سیر به تحصیل پرداخت. بعد از مراجعت به ایران در هنگ کرمانشاه مشغول به خدمت شد و در ۱۳۱۱ به فرماندهی تیپ مستقل لرستان ارتقاء مقام یافت. در ۱۳۱۴ به تهران آمد و در دانشگاه جنگ مشغول به کار شد. در ۱۳۱۷ به درجه سرتیپی رسید و در ۱۳۲۰ ابتدا فرمانده لشکر یک تهران و سپس فرمانده آمادگاه تسلیحاتی ارتش و در ۱۳۲۳ ریاست ستاد کل ارتش را بر عهده گرفت. رزمآرا پس از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط متفقین، در رقابت و کشمکش با سرلشکر حسن ارفع «حزب نهضت ملی» را برای جذب افسران علاقهمند به فعالیت سیاسی تشکیل داد که در شهریور ۱۳۲۴ تعدادی از اعضای آن دستگیر و تبعید شدند و خود او نیز معزول و منتظر خدمت شد. در ۱۳۲۶ دوباره به ریاست ستاد کل ارتش رسید و در ۱۳۲۹ به نخستوزیری برگزیده شد و در ۱۶ اسفند همان سال به هنگام ورود به مسجد شاه با شلیک سه گلوله از سوی خلیل طهماسبی در ۴۹ سالگی به قتل رسید. رزمآرا را از حامیان منافع شرکت نفت ایران و انگلیس دانستهاند. رزمآرا در زمینههای نظامی تألیفاتی داشته است که یکی از مهمترین آنها مجموعه «جغرافیای نظامی ایران» است.
[۶] . حسین علاء فرزند میرزا محمدعلیخان علاءالسلطنه، در سال ۱۲۶۲ شمسی (۱۳۰۱ ق) در شهر تفلیس به دنیا آمد. در آن هنگام پدرش کنسول ایران در تفلیس بود و لقب معینالوزراء داشت. حسین علاء بارها در سمتهای مختلف سفارت، وکالت و وزارت کارکرد و در سال ۱۳۳۴ نخستوزیر شد و دولت او تا اواخر ۱۳۳۵ به کار خود ادامه داد. وی در سال ۱۳۳۶ بار دیگر به وزارت دربار منصوب و تا شهریور ۱۳۴۲ در این مقام بود. وی همچنین ریاست شورای جشنهای شاهنشاهی، ریاست هیئت امناء دانشگاه پهلوی، ریاست هیئت مؤسسین دانشگاه ملی و ریاست انجمن برادری جهانی و لاینز بینالمللی و استاد اعظم فراماسونری را به عهده داشت. وی سرانجام در ۲۱ تیر ۱۳۴۳ فوت و در مجاورت حضرت عبدالعظیم(ع) دفن گردید. ارتباط سلیمان شاملو با حسین علاء به همین فراماسونر بودن و عضویت در انجمن جهانی برادری برمیگردد.
[۷] . باشگاه لاینز در سال ۱۹۱۷ توسط یکی از فراماسونرهای آمریکایی به نام «ملوین جونز» در شهر شیکاگو تأسیس شد و شعبهای از آن در تاریخ پانزدهم فروردین ۱۳۳۶ در ایران افتتاح گردید و بهزودی در حدود پنجاه شهر ایران، شعبههایی دایر کرد. اعضای این باشگاه در روزهای پنجشنبه سوم هرماه دریکی از هتلهای تهران تشکیل جلسه میدادند. هدف ظاهری باشگاه لاینز، گسترش نوعدوستی و حمایت از حقوق بشر و کمک به انسانهای ستمکشیده و از این قبیل مطرح میشد؛ ولی هدف واقعی و پشت پرده آنان، همانند لژهای فراماسونری، کلوپهای روتاری و انجمن برادری جهانی برقراری جامعه جهانی و حکومت جهانی بود. بسیاری از اعضای این باشگاه همزمان عضو لژهای فراماسونری و کلوپهای روتاری هم بودند.
[۸] . رجال عصر پهلوی؛ هوشنگ نهاوندی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۴
[۹] . عزتالله همایونفر فرزند محمد در سال ۱۲۹۸ (۱۲۸۹) ش در تهران به دنیا آمد. در دبستان طالقانی و دبیرستان معرفت درس خواند و در سال ۱۳۱۴ به دانشسرای عالی رفت و در رشته تاریخ و جغرافیا و تعلیم و تربیت لیسانس گرفت. برخی رشته تحصیلی او را ادبیات فارسی نوشتهاند. مشارالیه پس از فارغالتحصیلی به وزارت دارایی رفت و پس از چند سال اشتغال در آنجا، برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و از دانشگاه سوربن دکترای ادبیات و تاریخ گرفت. این رشته تحصیلی ادبیات و زبان فرانسه نیز نقل شده است. مشارالیه پس از بازگشت به ایران در مشاغل متعددی کارکرد که از آن جمله است: «مدیرکل و مشاور وزارت دارایی ـ عضو هیئتمدیره فروشگاه فردوسی ـ معاونت پارلمانی و اداری وزارت اطلاعات و جهانگردی ـ معاونت وزارت کشاورزی ـ معاونت وزیر مشاور و…» عزتالله همایونفر که دبیرکل انجمن برادری جهانی ـ وابسته به فراماسونری بینالمللی ـ بود و عضویت در احزاب: مردم و ایران نوین را تجربه کرده بود. همایونفر در دوره بیستم از طرف حزب ایران نوین به مجلس شورای ملی رفت. مدتی مدیریت مجله «تهراننو» را به عهده داشت که مخارج آن را شرکت نفت تأمین میکرد. او در زمان فعالیت در وزارت دارائی، برای تشکیل گروه ترقی خواهان با احمد آرامش ـ از عوامل انگلستان ـ ارتباط داشت و در بحبوحه انقلاب اسلامی، هنگامی که غلامرضا ازهاری دولت نظامی تشکیل داد به عنوان وزیر مشاور به او پیوست و با سرنگونی دولت نظامی او هم بیکار شد و به اروپا رفت. او اهل تألیف نیز بود و شعر هم میسرود. برخی از آثار او عبارت است از: حلالمسائل حساب ـ حلالمسائل هندسه ـ دنیای شاعران و…
[۱۰] . سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی، ص ۲۰۴، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نفوذ شبکه بهائیت در ارکان اداری رژیم پهلوی