پژوهشگر حوزه معارف اسلامی در یادداشتی در تبیین چرایی کتاب ننوشتن امامان شیعه نوشت: تاریخ حدیثِ شیعه، نشان میدهد امامان در موارد بسیاری به گونهای ارائه مطلب نداشتهاند که نتوانند در آینده به مصالحی انکارش کنند. او اگر کتاب مینوشت، نمیتوانست در مقابل شخصی که کتاب را آورده و از رو میخواند و اشکال میگیرد پنهانکاری کند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، مصطفی قناعتگر، پژوهشگر حوزه معارف اسلامی در یادداشتی به این پرسش پرداخت که چرا امامان شیعه(ع)، خود به نوشتن کتاب اقدام نکردند؟ متن این یادداشت در ادامه از نظر میگذرد؛
امامانِ شیعه، گفتار خویش را برای دانشیان و پرسشگران بیان میکردند. آنان نیز با ایفای نقش به عنوان حلقههای واسطه، گفتار ایشان را مکتوب کرده و در اختیار افرادِ گزینششده قرار میدادند. نیز به شکل شفاهی به دیگران منتقل میکردند. اما نمیبینیم که امامان، کتابی نوشته باشند (مراد، کتابی است که به جهت ترویج در میان عموم مردم تهیه شود. شاید صحیفهسجادیه، تنها کتابِ این چنینی است که با املاء امام چهارم و کتابت امام پنجم تدوین شد. سایر کتب نیز مانند کتاب علی، به عنوان میراث امامت بود و بین مردم نشر نیافت).
در دورهای اساساً فرهنگ کتابت جایگاه والا و زیرساخت اجتماعی نداشت؛ اما با توجه به ایجاد این زیرساخت و توسعهی فرهنگ کتابت در ابتدای قرن دوم هجری (چه با نگاه به نظریهی رفع منع تدوین حدیث و چه نظریهی گسترش کتابت به دلیل تاثیرپذیری از فرهنگهای بیگانه و چه هر دو) پرسشی مطرح می شود: چرا امامان، خود به نوشتن کتاب اقدام نکردند؟
نمیتوان گفت که حکومت مانع از این کار میشد. زیرا با هر سازوکاری که اصولِ اصحاب منتقل شد، با همان سازوکار نیز امکان انتقال کتاب امام نیز ممکن بود. حکومتها همیشه برای نهاد امامت و نشر تعالیم آن چالش ایجاد میکردند و در این شکی نیست؛ با این حال درسگفتارها و گزارشاتِ جلسات پرسش و پاسخِ ایشان به هر شکلی بود مکتوب و منتقل میشد. بماند که برخی عالمان عامه نیز در همان دوره با حکومت سر ناسازگاری فکری و سیاسی داشتند و تبعید و زندان شدند و با این حال کتاب نوشتند و کتابهایشان باقی مانده است (ابوحنیفه و شافعی).
برای یافتن پاسخ این پرسش، توجه به دو نکته لازم است: نخست پیامدهایِ علمیِ نوشتار برای نویسند و دوم جلساتِ حضوری، گفتار شفاهی و راهبردِ تقیه.
وقتی یک نویسنده نظر خویش را در کتاب، یادداشت یا مقالهاش مطرح میکند، قابل پیگیری میشود. کتاب در مجامع علمی دستبهدست شده و مفاد آن به عنوان نظر نویسنده شناخته میشود. در این حالت، راه گریزی برای نویسنده باقی نمیماند. او نمیتواند بگوید آنچه را در کتاب است من ننوشتم….
تاریخ حدیثِ شیعه، نشان میدهد امامان در موارد بسیاری به گونهای ارائه مطلب نداشتهاند که نتوانند در آینده به مصالحی انکارش کنند. راهبرد تقیه با هدف حفظ امنیت آحاد شیعیان و تداوم حیات اجتماعات شیعی و نیز رعایت فهم و درک مخاطب شکل گرفت. امام به گونهای انتقال معارف میکرد که بتواند سخن خویش به یک نفر را در یک جلسه، در مواجهه با شخص دیگر پنهان و انکار کند. او اگر کتاب مینوشت، نمیتوانست در مقابل شخصی که کتاب را آورده و از رو میخواند و اشکال میگیرد پنهانکاری کند (اینکه کلمات امامان حتی در صورت تعارض ظاهری، تعارض واقعی ندارند بحثی است که منافاتی با آنچه اینک میگوییم ندارد).
اگر شخصی میگفت فلان صحابیِ شما فلان حرف را از قول شما زده یا نوشته، امام گاهی می گفت «من نگفتم» و تقیه میکرد. امام در جلسات متعدد به افرادی که یک پرسش واحد داشتند پاسخهای متعدد میداد به مصالحی، که این امر با فرض نوشتن کتاب اجرایی نمیشد.
این سخن، در مورد گزارههای فقهی و کلامی است؛ اما آموزههای رمزآلود، وضع بغرنجتری دارند. اساسا انتشارِ عمومی اسرارِ والا، حتی به شکل شفاهی نیز با ملاحظات انجام میشد؛ چه رسد که بخواهد از سوی امام مکتوب شود و نشر یابد.