وقتی کسی در مورد اسلام معاصر صحبت می کند، شاید کمتر مسئله ای به اندازه شرایط زنان بحث انگیز باشد. در واقع، بسیاری از تنش های رایج در جوامع مسلمان بر شخصیت زنان متمرکز هستند، از جمله جدل بین سنت و نوگرایی، روابط بین دولت و مذهب و رابطه بین فقه و حقوق بشر.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، علیرغم اهمیتِ این موضوع، تصمیم گیری در مورد پرداختن به آن با تردید همراه است. این بحث با ناچیز شمرده شدن ها، کلیشه ساختن ها و ایدئولوژی ها آلوده شده است و پرداختن به آن به معنای رفتن در آغوشِ خطرِ کشیدنِ زنان مسلمان به یک میدان جنگ است. بنابراین ترجیح ما این است که به جای بحث در مورد زنان در اسلام، بر اسلامِ زنان تمرکز کنیم، به این طریق به زنان مسلمان اجازه می دهیم تا به هواخواهی از خودشان صحبت کنند. ما این کار را مستقیما با فضا دادن به زنان برجسته فعال مسلمان یا به وسیله بررسی واقعیت های آنها در زمینه های مختلف انجام داده ایم.
یکی از این فعالین، «زیبا میرحسینی» است، کسی که اولین مقاله او تداوم طرح های اولیه قبل از دوران مدرن در مورد روابط بین زنان و مردان در قانون گذاری کشورهای مسلمان را مورد نقد قرار می دهد و هم زمان تجربه خودش در «مساوات» (برابری) را توصیف می کند؛ «مساوات» جنبشی است که برابری و عدالت در خانواده مسلمان را از طریق خواندن متون وضع شده اسلام تقویت می کند.
به هر حال عقیده تبعیض یا حتی انزوای زنان در جوامع سنتی مسلمان یکی از حکایت های موجود است، البته «برتا فِرد» مسئله آفریقا را مد نظر قرار می دهد تا تاکید کند که سنت فکری اسلامی و نیز جنبش های اصلاح طلبانه صوفی ظهور یافته در بین قرن ۱۸ و ۱۹ بوسیله کمک دانشمندان مسلمان در این قاره ایجاد شده است. البته او در بررسی هایش به دنبال بیان این است که وابسته سازی زنان نسبتا طبیعی است ـ آزادی های کسب شده توسط زنان در دوره های مدرن، که خیلی جدید هم نباید باشد، او در مقاله اش اینطور نوشته ـ و خاطر نشان می کند که چگونه مقوله «جنسیت» برای توضیح میزان پذیرش یا طرد زنان در زندگی اجتماعی و فرهنگی کافی نیست. یک نشانه نمادین دیگر از دانش اسلامی زنان «عایشه البانیه» است، یک عارف دمشقی قرن پانزدهم و نویسنده بیشتر متون الهامی عشق الهی که در بخش آثار برجسته هنرمندان و نویسندگان یونان باستان با یک پیشگفتار از مارتین دیز به آن پرداختیم.
این دو حکایت در دو مصاحبه ای که ما در بخش «تمرکز» آورده ایم به حکایت دیگری منتج می شوند؛ «امینه ودود»، یکی از پیشتازان مسلمان فمنیسم تاملاتش در زمینه نیاز به یکپارچه کردن ابعاد جنسیت به هنگام تفسیر اسلام را بیان می کند. از سوی دیگر، «صفیه شهید» از تلاشش برای بازپرداختن به سنت علم اسلامی زنانه می گوید و از ادعاهایی که برخلاف مطالعات منتشر شده اسلام هستند برحذر می دارد.
کمک «جسپر پترسون» به فمنیستهای اسلامی در اروپا به نوبه خود، دورنمای پیچیده ای را آشکار می کند که در آنها عقیده فمنیسم می تواند به پدیده ها و ادعاهایی در زمینه های مختلف اشاره کند: مثلا در لندن فرد می تواند در نماز جمعه مختلط با امام جماعت زن شرکت کند. در حالی که فقط ۳۰۰ کیلومتر بعد از شمال، در شهر بردفورد، انجمن زنان مسلمان در مسجدی با یک انجمن اداری کاملا زنانه تاسیس شده که برای احترام به حدود سنتی جنسیتی، امامت نماز را به امام جماعت مرد سپرده است.
دو زنِ مسلمانِ قرن بیستم، یکی دانشمند مفسر قرآن، «عایشه عبدالرحمان» و دیگری «بی نظیر بوتو» پاکستانی، اولین زن مسلمان که یک مقام بالای سیاسی را در عصر معاصر بر عهده داشت و فعالیت های مختلف دیگری هم دارد، هستند. آنطور که «مارگاریتا پیچی» بیان می کند، نفر اول یک شخصیت پیچیده بود که بر دیدگاه سنتی به روابط جنسیتی، سخت باقی مانده و هنوز می تواند جای شیوخ و رؤسای جمهور ایستادگی کند. دومی اما (که زندگی اش توسط کلینتون بنت معرفی شد) حرفه سیاسی اش را با تفکر اصلاح طلبانه بر برابری بین زن و مرد ترکیب کرد.
رابطه میان حضور عمومی و آزادی چیزی جز یک رابطه خطی نیست. این حقیقت با پرونده مبلغین زن سعودی که توسط «کیارا پلگرینو» بررسی شده بیشتر ثابت می شود. فرایند آموزش به منظور بیداری زنان در دهه ۱۹۷۰ آغاز شد، این دانشمندان مذهبی به مدد تکنولوژی های جدید به طور قابل توجهی شناخته شدند. اما نقش آنها مبهم باقی ماند، زیرا در حالی که آنها شکل بی نظیری از حق مذهبی زنان را مقرر کردند، به تداوم وهابیتی که وابسته سازی زنان را یک اصل زندگی اجتماعی کرده بود هم کمک کردند. هر شخصی می تواند فعالیت مشابهی را با طرح مُرشدات در مراکش ببیند. در واقع این زنان مبلغ، انحصار مردانه بر قلمرو مذهبی را کم کردند اما در همین میان اجازه کنترل نهایی موثرتری را به اتحادیه دادند. همانطور که مقاله «سارا بوریلو» بیان می کند، فعالیت زنان در حوزه آفریقای شمالی به وضوح از عربستان سعودی ریشه دارتر است. عربستان سعودی جایی که فراموش نمی کنیم در آن رانندگی زنان یک دستاورد تاریخی توصیف می شده است. در رباط هم به دلیل نیاز پادشاهی به میانجی بودن بین گروه هایِ مختلفِ علاقه مند به حقوق زنان، تصریح کامل این حقوق محدود شده است.
در پایان، گزارش «سارا مانیسرا» فعالیت های پنج زن مسلمان ایتالیایی را خلاصه می کند که در نزاعی برای به رسمیت شناخته شدن ظاهر شدند که برای بعضی از آنها شامل سه بُعد زنانگی، دین اسلام و مبدا خارجی آنها است.
این نظر کلی یک تصویر کاملا چندگونه را نشان می دهد که در آن دو گرایش بزرگ قابل تشخیص است. از یک سو متون بنیادین اسلام و سنت های اسلامی و کسانی که دل به دریای نظرات و رسوم تایید مرد سالاری می زنند، که حقیقتا هم در جوامع خاص وجود دارند، به قدر کافی تضمین کننده جایگاه همه مدعیان حمایت از زنان می باشند. از سوی دیگر، آن فعالین زنی که به دنبال مفهوم رادیکالِ برابری یا منطقِ به رسمیت شناختن مشترک حقوق، به مقابله با همه ادعاهای مرتبط با نظریه جنسیت ملتزم هستند.
راه حل به سادگیِ تصویب یک جایگاه فوری نیست، بلکه چاره کار جدی گرفتن تفاوت جنسیتی است، ولی نباید تفاوت جنسیتی را مبنای روابط ایجاد شده برای برتری مرد بر زن یا زن بر مرد قرار دهیم و باید حضور یک عامل سازنده بشری در این روابط را بپذیریم.