عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب گفت: ما به دنبال تدوین متون اسلامی در حوزه علوم انسانی بر اساس سبک جدید نبودیم یعنی متونی که تهیه کردیم از مشکل متدولوژی در روششناسی رنج میبرد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، هسته اصلی تمدنسازی اسلامی ایرانی با بازنگری نظام آموزش عالی کشور در حوزههای علوم انسانی تدوین شده است. زیرا، تحقق این استراتژی علمی در کشور تنها از طریق عملیاتی شدن اهداف آن در رشتههای علوم انسانی ممکن میباشد؛ اما از سوی دیگر با توجه به تحولات آموزش و پژوهش در عصر پیشرفت دیجیتالی و انفجار دانش، برخی روشها و نگرشهای سنتی در علوم انسانی، نیازمند تغییرات نوینی در راستای تولید دانش در عصر جهانی شده کنونی است تا تمدن سازی اسلامی ایرانی، برونداد نظام آموزش در ایران باشد، این مسئله علیرغم تحولات چشمگیر در حوزه آموزش عالی کشور، کمتر مورد توجه قرار گرفته و علیرغم انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، بسیاری از ساختارها و حتی مواد آموزشی رشتههای دانشگاهی، بهویژه در علوم انسانی از قبل از انقلاب، همچنان در دانشگاههای کشور باقی ماندهاند لذا در این خصوص با حجتالاسلام والمسلمین سید مهدی علیزاده موسوی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه می آید؛
انقلاب اسلامی در حساس کردن جامعه علمی برای تولید علوم انسانی اسلامی چه نقشی داشته است؟
ماهیت انقلاب اسلامی ما یک انقلاب ارزشی و مبتنی بر نرمها، ارزشها و هنجارها بوده است. وقتی ما انقلاب اسلامی را به صورت مضاف به کار میبریم و یا میگوییم جمهوری اسلامی ایران، و اسلامی را به آن اضافه میکنیم، درواقع داریم از یک گفتمان ارزشی و هنجاری که دارای مفصلبندی خاص (اسلام) است، نام میبریم و استفاده میکنیم؛ بنابراین وقتی شما این واقعیت را در ماهیت انقلاب میبینید، متوجه میشوید که در گام اول بیش از هر چیز مسئله جهانبینی و نگاه شما به جهان در حوزههای مختلف باید مد نظر باشد. به این معنا که اولاً شما چه تعریفی از عالم موجود دارید، عالم هستی را چگونه میبینید و جدای از این، در حوزههای مختلف چگونه جهانبینی ما حضور پیدا میکند که به آن صبغه و رنگ خاص خود را میدهد. مثلاً هنگامی که وارد اقتصاد، سیاست یا اجتماع میشویم، نگاه ما باید متأثر از این جهانبینی باشد.
برخی میگویند، چرا به مباحث اقتصادی رنگ اسلامی میدهیم، مثلاً میگوییم اقتصاد اسلامی. چون در همه دنیا همینطور است، مثلاً در شرق اقتصاد مارکسیستی، لنیسیستی، در غرب اقتصاد سرمایهداری یا در چین اقتصاد مائوئیستی گفته میشود؛ پس چگونه است در تمام دنیا این واژهها به صورت مضاف استفاده میشود اما هنگامی که به انقلاب اسلامی و اسلام میرسد، نباید چیزی به نام اقتصاد اسلامی وجود داشته باشد یا در حوزه سیاست، سیاست لیبرالیستی داریم یا در حوزه راهبرد چهارچوب نظریه مارکسیسم را بررسی میکنیم اما هنگامی که به اسلام میرسیم، میگوییم اسلام باید از حوزه سیاست جدا شود و سیاست به عنوان یک امر مطلق در نظر گرفته شود. بنابراین نکته مهم این است که ما باید بیش و پیش از هر چیز تکلیف خود را با جهانبینی و ابعاد مختلف آن روشن کنیم و این تکلیف روشن کردن چهارچوب نظری و رهیافت ما در حوزههای دیگر را نشان میدهد و این رهیافت ما باید بر حوزههای دیگر سایه افکند، همانطور که انقلاب اسلامی از اسمش پیداست که ماهیت اسلامی دارد. لذا این جهانبینی اسلامی باید در حوزههای مختلف خود را نشان دهند اما علیرغم این ویژگیها از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی شاهد کمترین توجه به حوزه علوم انسانی هستیم.
درست است وقتی انقلاب فرهنگی شکل گرفت، تحولاتی در مجموعه فرهنگی دانشگاهها رخ داد اما تاکنون کمترین توجه به این حوزه شده است و افرادی که در آنجا مشغول به کار شدند، دهها کار دیگر در کنار آن دارند و متونی که تهیه میشود، متون قوی و اساسی نبوده و از ویژگیهای یک متون آکادمیک برخوردار نیستند. علیرغم اینکه دانشگاهها تعطیل میشوند و دهها بحث انقلاب فرهنگی به وجود میآید ولی واقعاً انقلاب فرهنگی شکل نمیگیرد و از سوی دیگر نقش اسلامی علوم انسانی نادیده گرفته میشود. همانطور که شاهد بودیم، در دهههای گذشته تب رفتن به رشتههای علوم پزشکی بسیار شدت گرفت، بهگونهای که فارغالتحصیلان این رشته بیکار شدند و به جای اینکه دانشگاهها و دانشکدههای علوم انسانی ما اهمیت پیدا کنند، همچنان دانشکدههای فنی و طبیعی مورد توجه قرار گرفتند. در حال حاضر نیز بیشتر نخبگان و دانشجویان ما در کشورهای خارجی بیشتر در رشتههای پزشکی و فنی سرآمد دنیا هستند؛ این در حالی است که در کشورهای خارجی مهمترین دانشکدهها و دانشگاهها را دانشگاههای علوم انسانی که انسانساز هستند، تشکیل میدهند. دانشگاه هاروارد نهتنها به خاطر پزشکی بلکه به دلیل علوم انسانی و دانشگاه سوربون فرانسه نه به دلیل علوم پزشکی بلکه به خاطر حقوق و علوم انسانی از اهمیت بالایی برخوردار هستند.
سؤال اینجاست که انقلاب اسلامی بعد از چهل سال در حوزه علوم انسانی چند نخبه در سطح بینالملل تربیت کرده و چگونه توانسته ایدههای انقلاب را به دنیا انتقال دهد؟ یکی از دلایلش این بود که به دلیل مشکلات فراوانی که دشمنان برای انقلاب اسلامی ایجاد کردند، از همان ابتدای پیروزی انقلاب، بیشتر اقتصاد و معیشت مردم را مورد توجه قرار دادیم. درواقع این اقتصاد که یک اقتصاد لیبرالیستی بود، در رأس همه امور قرار گرفت و ما کاملاً از حوزه علوم انسانی غافل شدیم و امروز میبینیم که بار دیگر فضای علوم انسانی غربی در دانشگاههای ما مستولی شده است. لذا طبیعی است دانشجویان با خواندن سیلابسهای موجود مثلاً در رشتههای جامعهشناسی یا علوم سیاسی، جامعهشناس اسلامی یا یک سیاستمدار اسلامی نخواهد شد، مگر اینکه با همت و تلاش خود در کنار آموزشهای رسمی در حوزههای اسلامی هم ورود پیدا کنند.
عمده نقدهای صورت گرفته به حوزه علوم انسانی اسلامی چیست؟
ما به دنبال تدوین متون اسلامی در حوزه علوم انسانی بر اساس سبک جدید نبودیم، یعنی متونی که تهیه کردیم، از مشکل متودلوژی رنج میبرد. به عبارت دیگر در حوزه روش، روش تبیین و روش سیلابسنویسی، نتوانستیم با مدلهای رقیب مقابله کنیم و بجنگیم. مشکل دوم در این حوزه این است که متأسفانه در حوزههای علوم انسانی مسئلهمحور ورود پیدا نکردیم، یعنی هیچ برنامهای برای اصلاح مسائل و مشکلات موجود در حوزههای علوم انسانی نداشتیم و برای آن چارهجویی نکردیم و متونی که در حوزههای علوم انسانی نوشته میشود، یک متون آرمانی بوده و ناظر بر مسائل و مشکلات امروز جهان نیست و نتوانستیم در این حوزه پاسخگو باشیم. مسئله بعدی اینکه متأسفانه افرادی که در حوزه علوم انسانی اسلامی نظریهپردازی میکنند، تسلط و اشرافی بر حوزههای همان علم در حوزه علم مدرن ندارند، یعنی نمیتوانند مشکلات این علوم را احصا کنند تا بتوانند با توجه به این علوم از حیث محتوایی دیدگاهها و ایدههای اسلامی را بیان و تبیین کنند.
مشکل دیگری که در این حوزه وجود دارد، این است که متأسفانه کسانی که متولی تدریس در دانشگاهها میباشند، هنوز باور به علوم انسانی اسلامی ندارند و آن را به عنوان یک اصل نپذیرفتهاند که اسلام توانایی این را دارد که در این حوزه ورود پیدا کند. همچنین یکی دیگر از مشکلات موجود این است که ما در علوم طبیعی هم به دنبال یافتن رد پای آموزههای علوم انسانی هستیم؛ در حالی که اگر علوم آموزههای اسلامی را در علوم غیر انسانی وارد کنیم، درحقیقت به علوم اسلامی هم ضربه وارد کردهایم. مثلاً در شیمی، فیزیک و ریاضی چه داعیهای داریم؟ امکان ندارد چیزی تحت عنوان شیمی اسلامی مطرح کنیم، بنابراین مطرح کردن این مباحث هم به علوم انسانی ضربه میزند و هم مشکلات را بیشتر میکند. درمجموع به علت پایین آمدن ارزش علوم انسانی در سیستم آموزشی غیر دانشگاهی و سیستم آموزشی عالی، چندان بهایی به این مهم داده نمیشود و به خاطر همین عدم بها دادن، علوم انسانی، امروز جزو بیمارترین حوزههای علمی کشور محسوب میشود و باید به آن پرداخته شود اما ناگفته نماند که در حوزه آموزش و پژوهش کارهای بسیار ارزشمندی انجام شده که اینها باید در قالبهای آموزشی قرار گرفته و مورد استفاده واقع شوند.
علوم انسانی مد نظر انقلاب چه معنا و کیفیتی دارد؟ آیا منظور، افزودن آیات و روایات به همین علوم رایج است یا مسیر دیگری را میپیماید؟
وقتی میگوییم علوم انسانی، منظور علوم انسانی محض مانند فلسفه، کلام یا علوم انسانی کاربردی مانند اقتصاد، سیاست و جامعهشناسی است، به نظر میرسد که صرف ورود آیات و روایات نیست بلکه علوم انسانی با توجه به رشدی که داشته باید در قالب نظامواره و سیستم ارائه شود، همانطور که در سیستمها و نظامهای دیگر داریم که اجزا در کنار هم قرار میگیرند بهگونهای که هرکدام از این اجزا اگر از کار بیفتد، سایر اجزا هم کار نمیکنند. در حقیقت نظامهای علوم انسانی هم همین ویژگی را دارند یعنی به عبارت دیگر در حوزه سیاست باید همه ابعاد را در نظر بگیریم اما آیات و روایات در اینجا چه کار میکنند؟ به نظرم آیات و روایات مواد خامی مانند آجر و سیمان در ساختمان هستند که تا وقتی در کنار هم قرار نگیرند و شکل خاصی به خود نگیرد، یک ساختمان خوب به وجود نمیآید. آیات و روایات هم همین نقش را دارند. وقتی در دست افراد با مهارتی قرار نگیرند، نهتنها چیزی به دست نمیآید بلکه مورد انتقاد دیگران هم قرار میگیرد. لذا در حوزه آیات، روایات، سنت، قرآن و سیره معصومین، این منابع مواد ما را تشکیل میدهند. اما مشکلی که این مواد دارند، این است که گاه موردی و گاه بیجا مورد استفاده قرار میگیرند. بنابراین اگر قرار باشد این آیات و روایات را بدون این نگاه سیستمی، کلان و جامع به علوم انسانی وارد کنیم که ماهیت غربی هم دارد و فقط بخواهیم برای اسلامی کردن، نظریههای غربی را با آیات و روایات مستند کنیم و برای تأیید آن مثلاً بگوییم قرآن هم ۱۴۰۰ سال پیش همین حرف روانشناس امروز را بیان کرده است، نهتنها کارایی ندارد بلکه برعکس موجب ضربه زدن به این آیات و روایات هم شده و امنیت خود را از دست خواهد داد.
راه پیموده شده در گام اول انقلاب در این راستا چگونه بوده و چه خروجیهایی داشته است؟
به نظر بنده کاری که در حوزه علوم انسانی صورت گرفته است، در حد نمره ۱۲ و ۱۳ است. یعنی ما تولید علمی به معنای اینکه در حوزههای مختلف چیزهایی داشته باشیم که بتوانند رقیب بینشها و نگرشهای دیگر باشند، متأسفانه ارائه نکردهایم و کارهایی را هم که ارائه دادهایم، یا به خاطر اینکه به روش علمی مورد قبول امروز یا به صورت نظامواره ارائه نشده است، نتوانستهاند جایگاه خود را در مراتب علمی تثبیت کنند. در تولید علم و مقالات علمی در دنیا از رتبه بالایی برخوردار هستیم، اما اولاً این تولید علم بیشتر در علوم غیر انسانی و ثانیاً به صورت تکنگاریهایی است که به وجود آمده است، در حالی که انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک حکومت نیازمند، نظامهای مشخصی مانند نظام اقتصادی اسلام است که در آن بانکداری، بورس و انگارههایی مانند یوزانس، فاینانس و ربا با توجه به شرایط امروز در آنها تعریف شده باشد. این در حالی است که متأسفانه این موارد هنوز صورت نگرفته است. ولی در حوزه سیاست، امام خمینی (ره) قریب چهل سال بحث ولایت فقیه را مرتب بازسازی کردند تا انقلاب اسلامی بر مبنای آن به وجود آمد و نشان داد که چقدر هم موفق بود، اما همین ولایت فقیه بعد از ایشان نیازمند افزودنیهایی بود، یعنی باید توسط اندیشمندان بهروزتر میشد و به شبهات مخالفان جواب داده میشد. در حالی که چنین فرصتی پیش نیامد. یا مثلاً مسئله مردمسالاری دینی تا حدودی خوب مطرح شد اما توقف کرد. بر همین اساس در تولید علوم انسانی هم خوب بودیم اما مشکل اینجاست که این تولید به تولید نظام و سیستم منتهی نشده و باید به دنبال این باشیم.