یکی از خرافاتی که در سالهای اخیر مطرح شده و به علت تکرار فراوان و جهانگیر شدنش، بزرگترین خرافه روزگار ما به شمار میآید، فرضیهای است که با نام «راز» از آن یاد میشود. فرضیه راز به نوعی «قانون جذب» اشاره دارد و میگوید با تصور هر چیز و تقویت احساس مثبت نسبت به آن میتوانید آن را جذب کنید و اگر وجود نداشته باشد، میتوانید آن را خلق کنید.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، دنیای امروز در گرداب خرافات گرفتار شده و بخش بزرگی از فضای فرهنگ جهانی را اوهامی بیاساس فراگرفته است؛ به طوری که کتابها، نشریات و سینما در سطح گستردهای در خدمت نشر خرافات و ترویج توهماتی است که مردم را سرگرم نموده و از اندیشههای درست و خردورزی و کوشش و پشتکار دور میکند.
یکی از خرافاتی که در سالهای اخیر مطرح شده و به علت تکرار فراوان و جهانگیر شدنش، بزرگترین خرافه روزگار ما به شمار میآید، فرضیهای است که با نام «راز» از آن یاد میشود. فرضیه راز به نوعی «قانون جذب» اشاره دارد و میگوید با تصور هر چیز و تقویت احساس مثبت نسبت به آن میتوانید آن را جذب کنید و اگر وجود نداشته باشد، میتوانید آن را خلق کنید.
قانون جذب سالهاست که از سوی سخنرانان و نویسندگان متعدد در جهان ترویج میشود، گویندگانی که میکوشند قانون جذب را مطابق فرهنگ مخاطبانشان بیان کنند و احساس آنها را برانگیزند. اما معمولاً این گفته مورد نقد و بررسی قرار نمیگیرد. گروهی آن را میپذیرند و سرگرم میشوند و گروه دیگر بیتفاوت از کنار آن میگذرند، در حالی که ترویج این خرافات بر زندگی تمام مردم تأثیر میگذارد و از پیامدهای نامطلوب آن به سادگی نمیتوان جلوگیری کرد.
با توجه به گسترش این فرضیه و تبلیغات گستردهای که روی آن صورت میگیرد، لازم است که از دیدگاههای گوناگون فلسفی، فیزیکی، روانشناختی و الاهیاتی مورد بررسی قرار گیرد. تجربه و تحقیق نشان میدهد که قانون جذب اگر درست قرائت شود و از غلوّها و تعمیمهای نابجا دور بماند، با واقعیت سازگار است، اما به صورتی که امروزه در جامعه معرفی شده دروغی بیش نیست.
یکی از مصادیق درست قانون جذب تأثیر افکار در روان و درون هر فرد است؛ اما بیشتر سخنگویان قانون جذب آن را در رابطه با جهان خارج مطرح میکنند و آن راهی برای به دست آوردن خانه، ویلا، اتومبیل و غیره معرفی مینمایند. بنابراین مسأله اصلی در پژوهش حاضر این است که آیا قانون جذب را در رابطه با پدیدههای جهان خارج از ما درست است یا نادرست؟
همانطور که گفته شد این مسأله از دیدگاههای گوناگونی قابل مطالعه و بررسی است، اما از آن رو که معمولاً در کشور ما معرفی قانون جذب با استفاده از آیات و احادیث و آموزههای دینی همراه میشود، ما نیز این مسأله را با تأکید و تکیه بر تعالیم اسلام بررسی میکنیم.
چیستی قانون جذب
قانون جذب به طور کلی به این معناست که انسان با اندیشه و اراده خود میتواند کارهای بزرگی انجام دهد. این سخن بسیار درستی است که در طول تاریخ دستخوش تفسیرهای نادرست شده و با مصادیق دروغ و ناروا همراه شده است. براستی کارهای بزرگی که انسان میتواند با اندیشه و اراده خود انجام دهد چیست و چگونه میتواند آنها را عملی سازد؟ آیا با چشم بر هم گذاشتن و تصور کردن و احساس کردن؟ انسان به آرزوهایش میرسد؟
قانون جذب میگوید: «هر چیز را در ذهنت مجسم کنی، آن را در دستهایت خواهی داشت.» (راز،ص۲۲) افکار و اندیشهها قدرتی دارند که میتوانند اشیاء و پدیدههای جهان واقعی را بسازند و جذب کنند. «تو همه چیز را به طرف خودت جذب میکنی. مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که سوار میشوی و اجتماعی که در آن زندگی میکنی. مثل آهنربا همه اینها را به طرف خودت جذب میکنی. به هر چه فکر کنی همان اتفاق میافتد. کل زندگی تو تجلی افکاری است که در ذهنت جریان دارند.» (راز.ص۳۲)
قانون جذب به جملات کاری ندارد به تصورات کار دارد. مهم نیست که بگویی این را میخواهم یا نمیخواهم، وقتی به «این» میاندیشی در زندگی ات جذب میشود. اگرچه به صورت منفی بگویی. پس تنها آنچه را که میخواهی تصور کن. «مادر ترزا انسان فوق العادهای بود. او میگفت هرگز در تظاهرات ضد جنگ شرکت نمیکنم اگر برای صلح تظاهراتی داشتید، من را هم خبر کنید.» (راز، ص۱۵۱)
آرزوها در سه گام به دست میآیند، نخست خواستن: «به دنیا فرمان بده.» (راز،ص۵۷) دوم باور: «باور داشته باش که به خواستهات رسیدهای.» (ص۵۸) سوم: تجسم: «احساس کن که به خواستهات رسیدهای» (راز، ص۶۲) احساس به فکر نیرو میبخشد. دنیا حسی است و تنها با تصور نمیتوانی خواستهات را به دست آوری. «پس از همین حالا احساس خوبی داشته باش.» (راز، ص۶۴) تحقق آرزوها به نیرویی که به آنها میدهی بستگی دارد، پس هرگاه به اندازه کافی به افکار خود انرژی بدهی تحقق خواهد یافت.
این تعریف خلاصهای بود از قانون جذب که به عنوان راز بزرگ در آستانه قرن بیست ویکم کشف شده و درجهان انتشار یافته است.
درستیهای قانون جذب
قانون جذب در رابطه با خود فرد دو صورت درست پیدا میکند: یکی در امور روحی و روانی، مثلاً کسی که به شادی فکر کند، شادمان میشود و کسی که به ناراحتیها بیندیشد، اندوهگین میشود. کسی که فکر کند میتواند خوب سخنرانی کند، موفق خواهد شد و کسی که برعکس فکر کند، نتیجه برعکس خواهد گرفت. ادعای قانون جذب در اتفاقاتی که در اختیار فرد است، قابل قبول است و با کمی اصلاح از سوی منابع دین تأیید میشود. اصلاحی که از سوی تعالیم دینی به این قانون وارد میشود این است که تفکر در مورد خود شادی یا اندوه یا آرامش و یا اضطراب چندان فایدهای ندارد، بلکه سامان دهی افکار و مدیریت احساسات مفید و کارآمد است و موجب پدید آمدن احساسات مثبت میشود.
برای نمونه امام حسن علیه الاسلام میفرماید: «آنچه را از دینا خواستهای و به آن نرسیدهای، طوری فرض کن که گویا هرگز به ذهنت خطور نکرده است.» (بحار ج۷۸ص۱۱۱) امام صادق علیهالسلام فرمودند: » رغبت به دنیا غم و اندوه به دنبال میآورد و دل بریدگی از آن آسودگی تن و روان را درپی دارد.» (میزان الحکمه ح۳۷۶۷) و نیز امام علی علیه السلام فرمودند: «یقین چه خوب اندوه را میراند.» (بحار ج۷۷ص۱۱۶) زیرا سرچشمه بیپایان سرور و شادمانی خداوند است. و به فرموده امام کاظم: «کسی که خود را به اندوه میزند، اهل اندوه میشود.» (میزان الحکمه ح۳۷۸۱)
اگر ما به هریک از پدیدههای روانی شادی، غم، آرامش و… فکر کنیم در درون ما اتفاق میافتد اما پایدارتر و زیربناییتر این است که عوامل آنها را مدیریت کنیم و آنچه در تعالیم اسلام آموزش داده شده، شناخت همین عوامل و شیوه کنترل و مهار آنهاست. در اینجا نیز از نیروی فکر استفاده میشود، همانطور که در فرمایش امام حسن علیهالسلام دیدیم به آنچه دست نیافتهای اصلا فکر هم نکن، این تکنیک را میتوانیم «فراموشی عامل رنج» به نامیم. البته در باره تکنیکهای مدیریت احساسات در آیات و روایات سخن بسیار است؛ ولی آنچه به بحث حاضر مربوط میشود این است که اگر شما به یک احساس بیندیشی آن را در خود ایجاد خواهی کرد. در این مورد قانون جذب درست است.
دومین مورد درستی قانون جذب در مقدورات جسمی است، به لاغری فکر کردن و خود را با اندام مناسب تصور کردن بسیار مؤثر است، صد البته که تنها عامل نیست. بسیاری از بیماریها به تصور و خیالات ما مربوط هستند، کسی که فکر کند سر درد دارد، به زودی سیستم عصبی او تجربه درد را برایش ایجاد خواهد کرد. و کسی که خود را تندرست و نیرومند میبیند، درست دیده است. از این رو امام صادق علیه السلام فرمودند: «هیچ بدنی با نیت و اراده قوی، ناتوان نمیشود.» (میزان الحکمه ح۲۰۹۴۹) و از سوی دیگر بر شکایت نکردن از دردها و ناله و شیون سر ندادن تأکید شده است. «خداوند فرمود: کسی که سه روز بیماری را تحمل کند و به کسی شکایت و شیون نکند، گوشتی بهتر از گوشتش و خونی بهتر از خونش جایگزین میشود. اگر سلامتی یابد در حالی سالم میشود که گناهی بر او نمانده و اگر بمیرد به سوی رحمت من میآید.» (میزان الحمه ح ۱۸۷۸۶) در مقابل بیتابی کردن در بیماریها یا سایر مشکلات در واقع رنج انسان را بیشتر میکند. (غررالحکم ح۱۱۹۸و۱۵۶۲) در این روایات ساماندهی به افکار و احساسات برای درمان و بهبودی هدف گرفته شده اما بر ارزشهای اخلاقی نیز تأکید شده است. صبر، تسلیم خداوند بودن و ایمان به او بیش از افکار مثبت و احساسات خوب مورد توجه بوده و اساساً افکار و احساسات بر اساس ارزشهای انسانی و اخلاقی طراحی شده است و چه بسا احساساتی که از این ارزشها برنیامده باشد، تأثیر کمتری بگذارد.
این دو مورد خارج از مسألهای بود که در مقدمه طرح کردیم زیرا به درون فرد مربوط میشد و فقط برای کامل شدن فهرست موارد درست قانون جذب بیان گردید. ولی از این به بعد به مواردی میرسیم که به مسأله تحقیق مربوط میشود و با تحلیل و بررسی آن ابعاد درست و نا درست قانون جذب شناخته میشود.
سوم، در تصور و احساس دیگران نسبت به خودمان میتوانیم از قانون جذب استفاده کنیم، کسی که خود را محبوب و دوستداشتنی میداند، البته در صورتی که کبر و غرور نداشته باشد، دوستداشتنی خواهد شد، کسی که خود را زشت یا زیبا تصور میکند، همانگونه به نظر میرسد. لذا در دعای هنگام نگریستن در آینه اینطور میخوانیم: «خداوندا همانطور که چهره مرا زیبا آفریدی اخلاق و منشام را نیز زیبا بگردان.» این دعا بهترین تلقین خودپذیری و اصلاح افکار برای درک زیبایی آفریده خداست.
چهارمین مصداق درست قانون جذب که با شرایطی میتوان درستی آن را تجربه کرد این است که سایر تصورات و احساسات دیگران را اگر چه درباره ما نباشد میتوانیم تغییر دهیم. برای مثال: فردی که شاد است، ممکن است دیگران را شاداب کند و یا برعکس. اما این موضوع به شرایط روانی و خواست او مربوط است و تنها به اندیشه و احساس فرد تأثیر گذار وابسته نیست.
پنجمین صورت کارآمدی قانون جذب تأثیر بر احساس و برخی از رفتارهای حیوانات است. تصور آرامش و احساس امنیت برای حیواناتی که نزدیک ما هستند، موجب میشود که در کنار ما احساس امنیت کنند. در اینجا فرقی میان تمساح و یک گنجشک نیست. همچنین اضطراب شما آنها را نیز نگران و آشفته میکند. از این رو در روایات بسیاری به ما توصیه شده است که با حیوانات آرام و مهربان باشیم، بیجهت آنها را آزار ندهیم و شکار نکنیم. (میزان الحکمه باب حقوق الحیوان با ۲۳ حدیث)
ششم، از دیگر درستیهای قانون جذب تأثیر بسیاری از افکار منفی است، براستی اگر کسی فکر کند که نمیتواند کسب و کار خوبی داشته باشد، با شکست اقتصادی روبرو خواهد شد، کسی که فکر کند، بیمار است، بیمار خواهد شد، کسی که گمان کند، دوستان و نزدیکانش او را رها خواهند کرد، طوری رفتار میکند، که به همین نتیجه میرسد. این امور در ادبیات دینی با عنوان وسوسه شناخته میشوند و نه فکر. وسوسهها از سوی شیطان است و معمولاً به صورت ناامیدی و ترس (آلعمران/۱۵۷)، دشمنی و جدایی (مائده/۹۱)، بیتابی(اعراف/۱۷۶) و ناکامی (قرقان/۲۹) در دلهای ضعیف افکنده میشود. توصیه روایات این است که در این موارد نگذارید زندگار وسوسهها به فکرتان بنشیند (نهج البلاغه خ۹۱) و آن را بر ذهن و زبان جاری نسازید. (کنز العمال ح۱۷۰۹)
تمام این موارد درست به اموری محدود میشود که فکر از طریق سیستم اعصاب، احساسات و رفتارها و گفتار ما را تحت تأثیر قرار میدهد و نتیجه طبیعی آن را محقق میکند. همچنین نیروی فکر میتواند با نمودهای احساسی و رفتاری و گفتاری فرد، روی احساس، رفتا و گفتار سایر افراد نیز تأثیر بگذارد. کافی است که ما از طریق رفتار یا گفتار و یا حالتهای خود بتوانیم اندیشه و احساس خود را منتقل کنیم. یک انسان شاد میتواند دیگران را نیز شاد کند. یک انسان با اعتماد به نفس، طوری سخن میگوید و رفتار میکند، که به دیگران نیرو میدهد. یک شخص قدرتمند طوری نگاه میکند که دیگران قدرت او را احساس میکنند.
انسان میتواند با رفتار و کلمات و احساسش حتی شعور و احساس حیوانات را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً آنها را آرام یا مضطرب کند و یا حرکاتی را به آنها بیاموزد. یعنی افکارش از طریق، احساسات و رفتارها منتقل میشود.
اما در تمام این موارد کارآیی قانون جذب محدود به مقدورات بشری است، مثلاً کسی با قامت صد و هشتاد سانت نمیتواند با تجسم اینکه قدش دومتر است، بیست سانت بر قامت خود بیفزاید؛ یا برای سگ خانگی خود بالهایی مثل پرستو ایجاد کند و یا بیماریهایی را درمان کند، که بنابه تقدیر الاهی به آنها مبتلا شده و نه با مسائل فکری خود. استفنهاوکینگ از بزرگترین فیزیکدانان روزگار ما مبتلا به فلج عمومی است. او بسیار خلاق، شاد و پر انرژی است، اما نتوانسته از روی ویلچر بلند شود یا دستان خود را به راحتی حرکت دهد و یا بدون دستگاه سخن بگوید.
خرافات معمولاً همین گونه شکل میگیرد یعنی واقعیتهایی وجود دارد، اما باور خرافی از حدود واقعیت فراتر میرود و دروغهایی را با حقیقت میآمیزد. هیچ خرافهای که از آغاز تا انجام و در تمام لایهها دروغ باشد وجود ندارد. تمام خرافات با یک واقعیت در ارتباط هستند اما آن را تحریف میکنند و به طور نادرستی درمیآورند. این مواردی که گفته شد مصادیقی هستند که قانون جذب تاحدودی درباره آنها صادق است اما چیزی که امروزه به عنوان قانون جذب مطرح میشود، بیشترین تأکید خود را روی مصادیق دیگری میگذارد که درست نیست و همین موارد درست را نیز از حدود واقعی فراتر برده و به طور غیر واقعی بیان میکند.
اثبات ناپذیری قانون جذب
قانون جذب در قلمرو جهان بیرون از وجودمان و غیر از موارد پیش گفته، قابل اثبات و قبول نیست. در این جاست که پای قانون جذب میلغزد و در اوهام و خرفات فرومیغلطد. پس باید بپرسیم که آیا براستی انسان هرچه را میاندیشد و احساس میکند، میتواند خلق یا جذب کند؟ آیا کائنات و جهان هستی گوش به فرمان ما ایستاده است؟ صد البته که انسان به تدریج، با افزایش تجربه و کسب دانش و رشد علمی از یک سو و تلاش و پشتکار از سوی دیگر میتواند از امکانات جهان هستی استفاده کند و حتی به پدیدههایی که اکنون در تصور کسی نمیگنجد، دستیابد. اما این سخن تازهای نیست و بشر همواره با کسب تجربه و خردورزی و دانش اندوزی پیشرفت کرده است. قانون جذب اما ادعای دیگری دارد. ادعا این است که «به هرچیز با احساس مثبت بیندیشید و آن را باور و تجسم کنید، دست خواهید یافت.»
برای پذیرش تأثیر گذاری قانون جذب در جهان، لازم است اثبات شود که قدرت تجسم و احساس انسان بر سایر نیروهای جهان غلبه میکند. اما آیا تاکنون در آزمایشگاهی این موضوع اثبات شده است؟ بدون شک فکر و احساس انسان قدرتمند است و میتواند نیروهای الکتریکی را که در سلولهای عصبی منتقل میشوند، کنترل کند. حتی میتوان نیروی الکترومغناطیسی که به صورت هالهای توری دور بدن را پوشانده (بصائر الدرجات ج۱۲ ص۴۶۳ و بحارالانوار ج۶۱ص۴۰)، با نیروی فکر و احساس بکار گرفت. اما هیچ کدام از این امور که از نظر علمی هم اثبات شده به ابعاد گسترده ادعای راز قانون جذب نمیرسد.
تاکنون کدام آزمایش حساب شده علمی قانون جذب را اثبات کرده؟ و نشان داده که انسان میتواند با تصور یک خانه و باور این که خانه اوست و تجسم زندگی کردن در آن، به خواسته خود برسد؟
همانطور که در فیلم راز نمایش داده شده، در کتاب راز هم مردی معرفی میشود که تصویر خانه دلخواه خود را روی تخته آرزوهایش نصب کرده و هر روز به آن مینگریسته و خود را در آن تجسم میکرده است. اما بعد از سالها وقتی که فرزندش پس از اسبابکشی یک جعبه قدیمی را باز میکند و عکسهای آرزوی پدر را میبیند و میپرسد اینها چیست؟ پدرش متوجه میشود که اکنون در همان خانه آرزوها زندگی میکند! به نظر شما کسی که مدتها عکس خانه آرزوهای خود را در برابر چشم قرار داده و به آن نگریسته و با احساسات مثبت آن را تجسم کرده، وقتی در واقعیت آن خانه را میبیند، آرزو و تصوراتش را به یاد نمیآورد؟ و باید فرزندش عکسهای چند سال پیش را به او نشان دهد تا متوجه شود خانهای که در آن زندگی میکند همان خانهای است که مدتها در فکر خود تجسم میکرده است؟ این در حالی است که حافظه انسان وقتی با احساسات همراه میشود بسیار قدرتمند عمل میکند و خاطرات کوچک و ناچیز با کوچکترین اشاره و نشانهای به یاد میآید. بنابراین مثالهایی که در فیلم و کتاب راز مطرح شده نیاز به تحقیق بیشتری دارد، تا درستیشان اثبات شود.
یکی از اصول مهمی که دین اسلام بر آن تأکید میکند، اندیشه و خردورزی است. اسلام به ما میآموزد که به هر چیز هوشمندانه بیندیشیم و اگر درست بود بپذیریم و زندگی خود را بر اوهام قرار ندهیم. قرآن کریم کسانی را که به افکار سست و ظن و گمان عمل میکنند، مورد سرزنش قرار میدهد.(انعام/۱۱۶) اثبات ناپذیری و غیر عقلانی بودن ادعاهای قانون جذب پذیرش آن را با آموزههای قرآن ناسازگار مینماید، مگر زمانی که شواهد علمی و آزمونهای حساب شدهای روی آن صورت گیرد.
در این جا لازم به یاد آوری است که آنچه در نظریات فیزیک کوآنتوم مطرح شده، هیچ کدام قانون جذب را در ابعاد مورد ادعا اثبات نکرده و تنها به تأثیر ذهن و ابزارهای آزمایشگاهی بر وضعیت ذرات بنیادین و حالت دوگانه ماده و انرژی مربوط میشود. (نک، فیزیک و فلسفه. و نیز تائوی فیزیک) نه تأثیر تجسم و احساس یک نفر بر خانه و اتومبیل مورد علاقهاش.
ابطال ناپذیری قانون جذب
یکی از نظریه پردازان راز میگوید: «من هیچ قانونی را نمیشناسم که بگوید این کار سی دقیقه، سه روز یا سی روز وقت میبرد. بیشتر بستگی به این دارد که تو چقدر با هستی هماهنگ شوی.» (راز، ص۷۳) چگونه بیندیشی و چه احساسی داشته باشی.
در فرضیه راز، از آن رو که زمانی برای تحقق رویاها مشخص نشده، هیچگاه نمیتوان این فرضیه را ابطال کرد، زیرا تا آخرین لحظه عمر، یک نفر باید منتظر باشد شاید روز بعد، روز رسیدن به آرزویش باشد. بنابراین هنگامی میتوان این فرضیه را ابطال کرد که یک نفر با اندیشه و احساس مثبت نسبت به آرزویش، ناکام بمیرد. به این ترتیب برای هیچ کس در این دنیا امکان سعی و خطا و تجربه کردن قانون جذب وجود ندارد، زیرا با سعی اول تا پایان عمر باید برود و با مرگش خطای آن کشف میشود. بنابراین قانون جذب در طول زندگی خطاپذیر نیست. البته شاید بتوان گفت که حتی با مرگ یک انسان آرزومند ناکام نیز قانون جذب ابطال نمیشود، چون شاید علت ناکامی او نادرستی قانون جذب نبوده بلکه او به اندازه کافی قدرت تجسم و یا احساس مثبت به خرج نداده است. زیرا در قانون جذب شاخص و معیاری برای حد نصاب احساسات مثبت و تجسم خلاق وجود ندارد.
هم از این رو با پذیرش این قانون امکان تجربه آن از دست میرود و کسی که بخواهد بدون تکیه بر عقل یا وحی و تنها از راه تجربه درستی آن را دریابد، در بنبست علم و آگاهی گرفتار میشود. و صد البته عقل و وحی قانون جذب را به صورتی که امروزه معرفی میشود تأیید نمیکند.
انسان در دو قلمرو به شناخت و آگاهی دست مییابد، در حوزه امور مادی و در امور معنوی. اگر در امور مادی دچار بدفهمی شود، به آن خطا میگویند و در روند تجربهها و با سعی و خطا میتواند آگاهی و شناخت خود را از امور مادی اصلاح کند و توسعه دهد. اما بدفهمی در امور معنوی را خرافات مینامند، چه اینکه در باورها و اندیشههای معنوی باشد و چه اینکه در اعمال و آیینها. تفاوت خطا در شناختهای مادی با خرافات در امور معنوی این است که خرافات معمولاً ابطالپذیر نیست و انسان نمیتواند با خرافات به آگاهی دست یابد، زیرا ایدهها و پدیدههای معنوی به سادگی آزموده نمیشوند و نتایج آنها صریح و سریع به دست نمیآید. بنابراین کسی که در دام خرافات میافتد و آن را میپذیرد، به بنبستی خود خواسته و خود ساخته میرسد. از همین جا معلوم میشود که خرافات براستی راهزن حقیقت است و پذیرش یک خرافه مانع از درک درست حقیقت میشود.
پیشینه قانون جذب در فنون جادوگری
قانون جذب سابقه هزاران ساله در سحر و جادو دارد. و به نام قانون تشابه شناخته میشود. این قانون میگوید: «شبیه، شبیه خود را میآفریند.» (تاریخ جادوگری.ص۶۸) در قانون تشابه افکار و باورها و قدرت تجسم نقش اصلی را دارند. به همین علت جادوگران معتقد بودند که برای باروی و حاصل خیزی مزارع باید در کشتزارها اعمال جنسی و باروی انجام داد.(تاریخ تمدن ج۱٫ص۷۹)
در طول تاریخ افرادی که حاضر میشدند به تمرینات جادوگری بپردازند به این قدرت فکری میرسیدند که با تمرکز روی برخی از امور و نیز استفاده از ابزار و وسایل خاص، صورتی مجسم و موهوم از فکر مورد نظر را برای خود و دیگران خلق کنند. چنانکه قرآن کریم در داستان رویارویی ساحران با حضرت موسی میفرماید: «یخَیلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أنها تسعی» از سحرشان برای او تخیل ایجاد کردند که آن ریسمانها میجنبد.(طه/۶۶)
همانطور که دین راه ارتباط با خداوند است و استفاده از نیروی الاهی را در زندگی میآموزد، سحر و جادو راه ارتباط با شیاطین و استفاده از نیروی آنهاست. سنتهای ساحری و استفاده از نیروهای شیطانی از زمان حضرت سلیمان و ارتباط گروهی از مردم با جنهای در تسخیر آن پیامبر آغاز شد.(بقره/۱۰۲)
قانون جذب مورد بحث همان قانون مشابهت در سحر و جادو است که با گزارههای دیگری نظیر با شعور بودن کائنات ترکیب شده و تأکید بیشتری بر اهمیت احساس مثبت دارد. تفاوت دیگر این است که ادعاهای آن بسیار فراتر رفته و کاری را که ساحران مجرب و نیرومند هم توانایی آن را ندارند، برای مردم عادی ممکن اعلام میکند.
همیشه خرافات و انحرافات جابجا کردن واقعیتها و تغییر دادن آنها به وجود میآیند و چون شبیه واقعیتها هستند از سوی بعضی از مردم پذیرفته میشوند. بنابراین اگر واقعیتهای قانون جذب و معانی و مصادیق درست آن را بدانیم میتوانیم، نادرستیهایی را که امروز به این نام عرضه میشوند، به خوبی بشناسیم.
به نظر استارک و بینبریج، آرزوهای خاصی که نمیتوان برآوردهشان ساخت بلکه باید جبران کنندههایی را برای آنها طراحی کرد، ماهیتی جادویی دارند. جادو با معنای گیتی کاری ندارد، بلکه ادعایش دستکاری در واقعیت برای هدفهای خاص است…. باورداشتهای جادویی از این جهت با باورداشتهای علمی تمایز دارند که مردم به داعیههای جادویی بدون توجه به شواهد تجربی به آنها اعتقاد دارند و این داعیهها اگر به درستی ارزیابی شوند، کاستیهایشان آشکار خواهد شد. پس جادو تنها میتواند جبران کنندههایی را ارائه کند، زیرا پاداشهای واقعی به دست نمیدهد، بلکه وعدههایی از پاداش را ارائه میکند که دروغین اند. جادو مبتنی بر جبران کنندههای فراطبیعی نیست. تنها دین میتواند چنین جبران کنندههایی را ارائه کند. استارک و بینبریج بسیاری از صورتهای جادویی را تشخیص میدهند که در جوامع غربی، عقلگرا و فنی رواج دارند؛ این جادوها غالباً بر افکار به ظاهر علمی استوارند، اما برای تأیید آنها هیچ گونه شواهد علمی ارائه نمیشود. این جادوها همان چیزهایی را در بر میگیرند که استارک و بینبریج آنها را شبه علم و شبه درمان مینامند؛ این نوع شبه علم برای انواع آرزوهای خاص جبران کننده فراهم میکند، اما به نیروهای فراطبیعی ارجاع ندارد. (همیلتون.ص۳۲۳)
کامیابی منهای اخلاق
موضوع دیگری که عقل به ما توجه میدهد، درباره کائنات است. در قانون جذب کائنات یعنی همه موجودات که خدمت گذار بیجیره و مواجب انسان هستند و دست به سینه ایستادهاند تا هر کس هر چه را تصور و تجسم کرد به او بدهند. عقل این پرسش را مطرح میکند: کائناتی که تا این حد هوشمند، توانا و بخشنده است، به طوری که ما را آفریده و خواستههای ما را برآورده میکند، براستی چیست و ما در برابر او چه جایگاهی داریم؟ آیا کائنات غول چراغ جادوست و ما باید به او فرمان بدهیم، یا اینکه مثل پادشاهی بخشنده و مهربان است و ما باید متواضعانه از او بخواهیم؟
آیا جسورانه و طلبکارانه در برابر این قدرت بخشنده ایستادن و فرمان دادن اخلاقی است؟ کائنات بیچاره چه گناهی کرده است که این همه قدرت دارد و دست بخشنده خود را به روی انسان طمعکار و حرص گشوده و حالا مجبور است تا آخرش فرمانبردار انسان باشد؟ به نظر میرسد که این مواجهه انسان با کائنات تنها اخلاقی نیست، بلکه تناقض هم دارد. این قدرت عظیم چگونه ذلیل و فرمانبردار انسان شده است؟
دیگر این که این اقیانوس بیکران دانایی و توانایی و دارایی و بخشندگی، برای چه انسان را آفریده و خواستههای او را اجابت میکند؟ آیا به علت اینکه انسان را موجودی آرزومند آفریده در دام برآوردن آرزوهایش گرفتار شده و ناچار است تا آخر پابهپای انسان بیاید؟ این فرض با نیروی بزرگ کائنات سازگار نیست.
آیا عاشق انسان و اسیر آرزوهایش شده است؟ پس چرا عمر انسان را طولانی یا بی پایان نمیکند، تا بیشتر با او باشد؟ به هر حال مشکل اخلاقی در این است که انسان باید ولی نعمت خود را درست بشناسد و به طوری که سزاوار است با او ارتباط برقرار کند.
حالا به هر دلیل فرض کنیم که کائنات خود را موظف به برآوردن آرزوهای انسان کرده است، چرا به سادگی این کار را انجام نمیدهد؟ آیا میخواهد انسان را آزار دهد؟ تجسم و احساس و افکار چیست؟ انسان یک کلام خواسته خود را میگوید او هم به موقع پاسخ میدهد.
در تمام این موارد چیزی که اهمیت ندارد ارزشهای انسانی و اخلاقی شخص آرزو کننده است. کائنات به این نگاه نمیکنند که شما انسان مهربانی هستید یا نه، خوددارید یا نه، راستگویید یا نه، مهم این است که آرزویتان را باور و تجسم کنید. حتی اگر آرزو دارید که اسلحهای بسازید و با آن مردم بیگناهی را بکشید.
سومین بحران اخلاقی قانون جذب این است که احساسات راهنمای تصمیم گیری معرفی میکند. «احساسات هدیهای شگفت انگیز هستند که به ما امکان میدهند به فهمیم، داریم به چه فکر میکنیم… احساسات تو به دو دسته تقسیم میشوند: احساسات خوب و احساسات بد. تو تفاوت میان این دو دسته را میدانی چون یکی باعث میشود خوشحال باشی و دیگری تو را ناراحت میکند.(ص۴۲) وقتی احساس خوبی داری، داری آیندهای را میسازی که در جهت رسیدن به آرزوهای توست. وقتی احساس خوبی نداری، داری آیندهای را میسازی که در جهت آرزوهایت نیست.» (ص۴۳) احساسات خوشآیند و ناخوشآیند معیار استفاده درست یا نادرست از نیروی فکر است.
اگر کسی به شیئی که برای دیگری است خیلی علاقه داشت و در شرایطی بود که میتوانست بدون ترس آن را بردارد، احساسش میگوید آن را بردارد چون لذت و شادی برای تو میآورد، آن شخص چه باید انجام دهد. هر انسانی این را تجربه کرده است که گاهی به چیزهایی علاقه دارد که به زیان اوست و از چیزهای روگردان است که برایش مفید است. در این جا اگر به سخن خرد گوش ندهد و از احساسات پیروی کند آیا درست عمل کرده است؟ در این صورت آیا ارزشهای اخلاقی پایدار خواهد ماند. ممکن است که احساسات گاهی ما را به سوی کارهای درست دعوت کند ولی به هیچ وجه معیار و قابل اعتماد نیست، برای همین خرد و اندیشه به انسان داده شده است. گذشته از این عقل انسان هم دانستهها و تجربههای محدودی دارد و همه درستیها و نادرستیها را به تنهایی تشخیص نمیدهد و نیازمند است که دانش و خلاقیت بیکران هستی راه را به او نشان دهد و در بعضی از امور درست و نادرست را به او معرفی کند. قرآن کریم در این باره میفرماید: «عَسی أَنْ تَکرَهُوا شَیئًا وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکمْ وَ اللّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» چه بسا چیزی را نپسندید در حالی که برای شما بهتر است و یا چیزی را دوست بدارید، در حالیکه برای شما بد است. (بقره/۲۱۶)
از دیدگاه اسلام اما تمام جهان در دست خداوند است و او بیدریغ به انسان میبخشد، معیار بخشش او درست زندگی کردن است، ارزشهای اخلاقی اسباب موفقیت، ثروت، محبوبیت و سایر خواستههای بشری است (نک: اخلاق موفقیت و اخلاق دارایی) و هر کدام از نعمتها و موهبتهای خداوند اگر موجب دوری از ارزشهای انسانی شود، از شخص گرفته خواهد شد و در زندگی ابدی بهرهای بهتر خواهد یافت.(نک:آثار ابتلا) بنابراین رشد و شکوفایی انسانی هدف خداوند از بخشیدن بهرههای زندگی است و این با هدف غول چراغ جادوی کائنات که تنها به قدرت تجسم پاداش میدهد و به ارزشهای انسانی کاری ندارد بسیار متفاوت است.
شعور خلاق انسان
قانون جذب روی یکی از ویژگیهای منحصر به نوع انسان دست گذاشته، اما به درستی آن را نشناخته و با توهمات پوچی آمیخته است. حقیقت این است که انسان موجود عظیم و شگفت انگیزی است و نیروی خلاق و نامحدود آفرینش پس از پدید آوردن او خود را تحسین کرد (مؤمنون/۱۴) و به آفرینش انسان بالید و به فرشتگان دستور داد تا بر این آفریده تازه سجده کنند. علت برتری انسان موضوعی است که در نگاه اول مبهم به نظر میآید و آن آگاهی از نامهاست. «علم اسماء» سبب سجده فرشتگان بر آدم بود؛ زیرا خداوند پس از اینکه فرمود «عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ کُلَّها» به آدم تمام نامها را آموخت. (بقره/۳۲)، میفرماید: «قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ» به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنند. (بقره/۳۴) این ترتیب در بیان علیت را میفهماند.
بنابراین انسان بهرهای دارد که علت برتری انسان و سجده فرشتگان بر او بود، این برتری دانستن نامها و اسمائی است که فرشتگان توان و ظرفیت فهم آن را نداشتند. زیرا در آیات مورد بحث خداوند در مورد انسان «تعلّم» را به کار برده، ولی درباره فرشتگان واژه «عرضه» را استفاده کرده، میفرماید: «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» سپس آن نامها را به فرشتگان عرضه کرد و برایشان به نمایش گذاشت، پس گفت اگر راست میگویید از این نامها به من خبر دهید و چیزی بگویید. (بقره/۳۲) این بیان به روشنی نشان میدهد که فرشتگان توان فراگیری و فهم نامها را نداشتند. و همین معیار برتری انسان و سبب سجود فرشتگان بر او بوده است.
لازم به توجه است که در این ماجرا شخص حضرت آدم به تنهایی موضوعیت ندارد، استعداد و قابلیتهای نوعی مورد نظر بوده و هرچه گفته شده درباره تمام انسانهاست. نخست به علت اینکه در میان فرزندان آدم کسانی بودهاند که از او برتری داشتهاند و دیگر اینکه در ادامه که به دشمنی شیطان با انسان میرسد، موضوع کاملاً فراگیر است و تمام انسانها درگیر این دشمنی هستند. و سوم اینکه اگر پی ببریم این نامها چیست، میبینیم که حتی افراد عادی و غیر پیامبران نیز از این نامها آگاهاند و به سادگی میتوانند این دانش پنهان را از درون خویش بیابند.
نامهایی که خداوند به انسان تعلیم داده چیست؟ و چه ارزشی دارد که فرشتگان را به سجده وامیدارد؟ در روایات آمده، که آنها نام تمام اشیاء و موجودات بوده است. (تفسیرالعیاشی. ج۱ص۳۲و۳۳) اما آیا صرف نام این اشیا، چیزی است که ملائکه آن را نفهمند؟ فرشتگانی که از سوی خداوند مدبر امور عالم اند (نازعات/۵) آیا از ادراک و دانستن نام آنها ناتوان هستند؟
برای اینکه بدانیم نامهای چه بوده، لازم است که برخی از آیات قرآن را کنار هم بگذاریم تا راز واقعی فاش شود. نخستین آیه این است: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ» هنگامی که او را متعادل کردیم و از روح خود در او دمیدیم، برای او به سجده افتادند. (حجر/۲۹،ص/۷۲) این آیه شریفه سجده فرشتگان را نتیجه دمیدن روح الاهی در انسان بیان میکند که علیت را میفهماند و آیات سوره بقره علم اسماء را علت این سجود معرفی میکرد؛ نتیجه این میشود که تعلیم نامها به انسان با دمیدن روح در پیکر او انجام شده است. بنابراین علم به نامهای اشیا همراه با نوعی آگاهی و شناخت از منشأ و سرچشمه پیدایش آنها بوده و این علم و تعلیم خداوند از جنس گفت و شنود و لفظ و واژه نیست، بلکه این علم با روح منقل شده و از جنس آفرینش، ایجاد و زندگی است.
هنگامی که خداوند از روح خویش در انسان دمید، علم به تمام آفریدگان و ربط آنها با منبع بیپایان قدرت، خلاقیت و زندگی را به آدم منتقل کرد. این موضوع زمانی بهتر روشن میشود که به آیه آفرینش انسان باز گردیم، یعنی آیهای که پروردگار توانا خود را به خاطر آفرینش آدم تحسین میکند، خداوند در آنجا خود را با نام «احسن الخالقین» یاد کرده و خلاقیت و آفرینندگی را جمع میبندد. تو گویی با وجود انسان دیگر خداوند تنها خالق جهان نیست. از مجموعه این آیات روشن میشود که علم و آگاهی انسان از اشیا، نوعی آگاهی خلاق است و میتواند با اندیشه و ادراک خود نمونه و جلوهای از خلاقیت خداوند را به نمایش بگذارد.
با صرف نظر از معنای خلق و تفاوت آن با مفاهیم نزدیک مثل جعل، انشاء، ابداع و غیره؛ تا اینجا نتیجه بررسیها این است که با دمیدن روح الاهی در انسان، آگاهی آفریننده و دانش خلاق به او هدیه شد و در صورتی که به چیزی بیندیشد و بخواهد، به اذن خداوند میتواند بیافریند. اما در کنار این حقیقت که انسان از اندیشهای آفرینشگر برخوردار است، غفلت از دو موضوع توهمات زیادی را در فهم و تبیین قانون جذب ایجاد کرده است. نخست اینکه این قدرت از کجاست؟ و دیگر این که این قدرت برای چه در اختیار بشر قرار گرفته است؟ و چگونه عمل میکند؟
باید توجه کنیم که این آگاهی و توانایی در پیوند با روح خداوند و جریانی از نیروی بیکران آفریننده است. این هوشیاری و توجه راه دستیابی به این نیرو را به ما نشان خواهد داد. اگر ما از منشأ و منبع یک نیرو غافل باشیم، نمیتوانیم آگاهانه و از تمام ظرفیت آن استفاده کنیم و راههای دست یابی به آن را نخواهیم یافت. بلکه فقط نمودهایی از آن را دیده و با تقلید نمیتوانیم تکرار آن نمودها را امکان پذیر کنیم. به همین علت قانون جذب بدون توجه به نیروی خلاق خداوند یکتا ناکارآمد و بیهوده است.
انسان میتواند با ارادهاش به اذن خداوند کارهای بزرگی انجام دهد و دست یابی به این نیرو تنها با پیوستن به سرچشمه آن یعنی خداوند امکان پذیر است یعنی با عبودیت و بندگی میتوان به نیروهای ربوبی رسید همچنان که پیامبران و اولیای خدا رسیدند و معجزات و کرامات شگفتی را از نیروی الاهی به نمایش گذاشتند.
کارآیی شعور خلاق انسان
اما در پاسخ به این که چرا این قدرت در اختیار بشر قرارداده شده است؟ باید گفت که اصل برخورداری از دانش خلاق و اندیشه آفریننده برای این است که پروردگار حکیم پروژه آفرینش انسان را ناتمام گذاشته و تکمیل آن را به اختیار خودش واگذار کرده است. انسان در آفرینش خود شریک خداست و باید اشرف مخلوقات را بیافریند. چون قدرت آفرینش اشرف مخلوقات به انسان داده شده، آفرینش سایر مخلوقات برای او کار غیر ممکنی نیست. ولی کسانی که در مسیر درست استفاده از این قدرت قرار ندارند معمولاً نیرویشان از سوی منبع قدرت یعنی خداوند محدود میشود، تا اینکه کاربرد اصلی آن را بشناسند. عدم توجه به این نکته مهم تئوری راز را به یک خرافه و دروغ بزرگ تبدیل کرده است. زیرا انسان به راستی از شعور خلاق و نیروی آفریننده برخوردار است اما نخست اینکه حقیقت این نیرو با آنچه در تئوری راز گفته میشود متفاوت است و دوم اینکه استفاده از آن در گرو شناخت خداوند و حرکت در مسیر اراده اوست.
بنابراین قانون جذب به شکلی که امروزه مطرح میشود، برای کسی که در مسیر خود سازی حرکت نمیکند، ناکارآمد و بیهوده است. و برای کسی که در مسیر درست حرکت میکند بیمعناست، چون او این قانون را به صورت دیگری تجربه میکند و به کار میگیرد. برای نمونه قانون جذب انسان را منشأ این قدرت دانسته و منبع آن را درونی تصور میکند، در حالیکه این نیرو نزد آفریدگار جهان و بیرون وجود انسان است. البته راه دستیابی به آن از رهگذر تحولات درونی میگذرد. خداوند وجود انسان را مثل دریچهای ساخته است که قدرت و شعور خلاق در آن جریان مییابد. هر کسی از طریق پیوند معنوی با خداوند و با گشودن راهی از درون خویش به سوی او، این قدرت و آگاهی را درون خود شکوفا کرده و جریان میدهد. و راه او قرار گرفتن در مسیر اراده او و پذیرفتن بندگی و تسلیم شدن در برابر خواستههای اوست؛ نه صرفاً تصور و تجسم آرزوها.
مشکل دیگر قانون جذب این است که استفاده از آن را غالباً در امور مادی و محدود زندگی نشان میدهند در حالیکه مهمترین کاربرد این نیرو برای خودسازی است. یعنی تکمیل پروژه آفرینش اشرف مخلوقات. به تعبیر روشن، واقعیت این است که اندیشه و قدرت خلاق انسان منبعی بیرونی و کاربردی درونی دارد، اما قانون جذب منبع آن را درونی و کاربرد آن را بیرونی تصویر میکند. به طوری که خانه و اتومبیل و منزلت اجتماعی و ثروت و همسر و غیره را در نظر میگیرد. در واقع قانون جذب با روگردانی از منبع اصلی قدرت زمینه ساز محدودیت آن میشود و بعد در امور محدود و حقیر این جهانی میدان کارآیی آن را میگشاید. البته این سخن به معنای بد بودن نعمتها و کامیابیهای دنیوی نیست، بلکه آنها بسیار خوب و گوارا هستند و برای انسان آگاه و هوشمند هدایایی از سوی خداوند قلمداد میشوند. اما اینها اموری نیستند که انسان برای رسیدن به آنها نیروهای عظیم و انسان ساز خود را هزینه کند، بلکه آنها با درست زندگی کردن و استفاده بجا از نیروی آفریننده و سازنده الاهی، در زندگی جذب خواهند شد و به صورت هدایا و پاداشهایی از سوی خداوند به او خواهد رسید.
انسان به راستی میتواند با اندیشه و خواست خود بیافریند، اما این استعدادی نیست که در این دنیای محدود مادی شکوفا شود. این جهان قابلیت پوشش دادن به تمام استعدادهای بشری را ندارد و انسان بسیار فراتر از این جهان است. دنیا تنها فرصتی است برای آمادگی پیدا کردن و شکوفا شدن مثل دانهای که در دل خاک پنهان میشود، شکوفایی آن بذر از خاک است ولی در خاک نیست. روح بزرگ انسان که از روح خداست در این دنیای خاکی و مادی کاشته شده و از اینجا مسیر شکوفایی خود را آغاز میکند و تا اوج خدایی کردن ادامه میدهد. ولی در دنیا به نهایت شکوفایی نخواهد رسید. البته این سخن به معنای آن نیست که تنها پس از مرگ شخص به شکوفایی کامل میرسد. بلکه به این معناست که اگرچه ریشه در خاک داشته باشد اما در عالمی والا و روشن شکوفا میشود و سایر بذرهای فرومانده زیر خاک نیز از زیبایی و شکوفایی او بیخبر اند.
اگر انسان شهامت پذیرش آرزوهای خود را داشته باشد و به طور کامل آنها را تصور کند و بپذیرد، راه و زمان و مکان تحقق آنها را خواهد یافت. هر کس با تمام وجود خواهان لذتی بدون هر گونه رنج، شادی بدور از هر اندوه و زندگی پایدار و بیپایان است، اما پذیرش این آرزوها هوشمندی، شهامت و اراده میخواهد. و اگر کسی این آرزوها را بپذیرد، به روشنی میفهمد که در زندگی محدود و پر از زحمت این دنیا به آرزوهای بزرگ خویش نخواهد رسید. از این رو فرصت زیستن در این جهان را، به فرصتی برای دست یابی به آرزوهای بزرگ تبدیل میکند. و هر لحظه از زندگی خود را به ابدیت پیوند میزند.
به هر روی انسان به جایی خواهد رسید که هر چه بخواهد و تصور کند، در دم خلق شود، جایی که خداوند درباره آن فرموده: «لَهُمْ ما یشاؤُنَ فیها وَ لَدَینا مَزیدٌ» در آنجا هرچه بخواهند برایشان فراهم است و بیشتر از آن نزدماست. ”ق/۳۵ ” اما آنجا را باید شناخت و خیال اینکه دنیا سرزمین آرزوهاست، رویایی پوچ و تعبیر ناپذیر است که افراد حقیر و کودن که شهامت و شعور پذیرش آرزوهای بزرگ خود را ندارند، به آن دلخوش میشوند. محدودیتهای این دنیا انسان را وسوسه میکند که به آرزوهای کوچک و حقیر دل سپارد و همین دنیا را سرزمین آرزوهای خود تصور کند.
ریشه خرافات در نادانی و کم خردی بشر در شناخت خود و حقایق عالم است. وقتی گرایشهای متعالی انسان هدایت نشود و با توهم تلفیق گردد خرافات پدید میآید. از این رو هر خرافه نشانه یک حقیقت گمشده است. قانون راز هم خرافهای است که از تلفیق شعور خلاق انسان و دنیازدگی پدید آمده و آرزوهای محدود و ناچیز مادی را به جای آرزوهای بزرگ ابدی نشانده است.
کمال کامیابی
پروردگار تمام هستی یکی است و او آفریننده انسان، دنیا و ابدیت است. او آفریدگاری است که دنیا و آخرت را در کمال حسن و حکمت خلق کرده و میخواهد که برترین آفریده و جانشینش نیز در دنیا و آخر آفریننده کمال و زیبایی باشد. از این رو فرموده است: «مَنْ کانَ یریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَهِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا» کسی که خیر و ثواب دنیا را میخواهد، نتیجه نیک دنیا و آخرت برای خداست و او شنوا و بیناست. (نساء۱۳۴) بنابراین باید از او خواست و این خواستن باید هم به اندیشه و زبان جاری شود و هم در عمل نمایان گردد، زیرا او شنوا و بیناست.
خداوند دشمن آرزوهای خوب و زیبا نیست، بلکه با کوتاهی همت مخالف است و نمیخواهد شاهکار آفرینش خویش را در حقارت ببیند. او برترین خوبیها را در دنیا و ابدیت برای انسان میخواهد و انسان را تشویق میکند که از آرزوهای کوچک، ناچیز و نزدیک فراتر رود. همازاینرو پرهیزکاران که در پیوند با خدا به سر میبرند و شهامت پذیرش آرزوهای بسیار بزرگ را دارند، خود را جاودان دیده و کامیابی دنیا و آخرت را میخواهند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی اْلآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّارِ أُولئِک لَهُمْ نَصیبٌ مِمّا کسَبُوا وَ اللّهُ سَریعُ الْحِسابِ» کسانی که میگویند پروردگارا نیکی دنیا و نیکی آخرت را به ما عطا فرما و از عذاب آتش دور کن. آنها کسانی هستند که از هرچه به دست آورندهاند، بهرهمند میشوند و خداوند زود نتیجه میدهد. (بقره/۲۰۱و۲۰۲)
توصیه قرآن کریم این است «لا تَنْسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنْیا» بهره خود را از دنیا فراموش نکن. (قصص/۷۷) اما بهره برداری از دنیا نباید به قیمت غفلت از آخرت باشد؛ مثل کسانی که «یعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ اْلآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ» ظاهری از زندگی دنیا را شناختند و از آخرت غافل شدند. (روم/۷) جمع میان دنیا و آخرت تنها با رسوخ یاد خداوند در عمق جان انسان ممکن است. در صورتی که انسان تمام دنیا و آخرت را همواره ملک او بداند و خود را ساکن سرای خداوند و بلکه جانشین او ببیند، میتواند به خیر دنیا و آخرت بیندیشد و هر دو را با هم بخواهد و صد البته که خواستن خیر دنیا و آخرت به اندازه شایستگی هر کدام ازاین دو در اندیشه او جاری میشود؛ دنیا به اندازه خودش و آخرت هم به اندازه خودش.
عمل معیار نتیجه
مشکل دیگر تئوری راز و قانون جذب این است که بر اندیشه و احساس تأکید میکند، حال این که در تعالیم قرآنی معیار نهایی دستیابی به نتایج و کامیابی عمل است، نه اندیشه و نه احساس. مهم این است که انسان اندیشهای بلند و گرهگشا دارد و باید از آن به خوبی استفاده کند، همچنین احساس و هیجانی نیروبخش که میتواند، استقامت و پایداری را به او بدهد، اما به هر حال میزان موفقیت، عمل است و با عمل میتوانیم به نتیجه دلخواه برسیم. اثربخشی اندیشه و احساس تابع عمل است و به تنهایی هیچ ثمری ندارند. اندیشه، عمل درست را نشان میدهد و احساسی که برای عمل برانگیخته شده، نیرودهنده و پیشبرنده است.
قانون جذب اگر این طور مطرح میشد که هر چه بخواهید و به اندازه عملتان به دست میآورید، درست بود. «وَ أَنْ لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى» انسان حاصلی جز سعی و تلاش ندارد. (نجم/۳۹) اما این جمله به تنهایی راهنما نیست هم از این رو قرآن کریم در ادامه این آیه میفرماید: «وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى» و قطعاً تلاشش به زودی نمایان میشود.(نجم/۴۰) یُری فعل مجهول است و فاعل آن بیان نشده یعنی کسی هست که اعمال انسان و نتیجه آن را به شخص نشان میدهد، پس همه کارها به دست اوست و نتیجه اعمال را او میدهد. چنانکه در آیه بعد میفرماید: « ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفى» سپس جزای کافی و مناسب به او داده خواهد شد. (نجم/۴۱) «وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى» قطعاً همه چیز به پروردگار تو منتهی میگردد.(نجم/۴۲)
در آیات بعد به شکوه قدرت خداوند و شگفتی آفرینش او و نفوذ نامحدودش در جهان میپردازد و به طور کوبندهای میفرماید: «بیتردید اوست که میخنداند و میگریاند. اوست که میمیراند و زنده میکند. اوست که زوجها را مذکر و مؤنث آفرید. از نطفهای به هنگام بیرون آمدن. و آفرینش جهان دیگر به دست اوست. و براستی که او دارایی و بینیازی بخشید و اوست پروردگار ستاره شَعْرا و او ست که قوم عاد را با تمام نیرویی که داشتند نابود کرد. و قوم ثمود را باقی نگذاشت و قوم نوح را پیش از آن، چرا که آنان ستم و سرکشی کردند. و شهرهای زیرورو شده که فراگرفت آنها را آنچه فراگرفت. پس به کدام نعمت پروردگارت شک داری.» (طه/۴۳-۵۵) این آیات تمام یافتههای بشر را در گرو عمل شخص و اراده خداوند میداند و به عنوان نعمتهای تردید ناپذیر او معرفی میکند.
اما پرهیزکاران از هیچ کدام دنیا آخرت نمیگذرند و هر دو را میخواهند و مشتاقاند تا لطف الاهی را در هر دو جهان تجربه کنند. از اینرو آرزوهای بزرگ را باور میکنند و با شهامت میپذیرند و به عشق بیکران خداوند و بخشندگی نامحدود او امیدوارند و چون خود را در پیوند با او یافتهاند، تواناییها و شایستگیهای خویش را میپذیرند و خود را به بهای ناچیز و بهره محدود دنیا دلخوش نمیکنند. حتی اگر دنیا در برابر کامیابی ابدیشان قرار گیرد با شهامت از آن میگذرند و آرزوهای بزرگتر و کامیابی گواراتر را انتخاب میکنند. به این ترتیب خود را خالق ارزشها نمیدانند، بلکه زندگی و وجود خود را بر اساس ارزشهای الاهی سامان میدهند.
تفاوت قانون جذب با دعا
در قانون جذب انسان کانون عالم است و فرمان میدهد و محقق میشود، کائنات غلام حلقه به گوش و غول چراغ جادو هستند و انسان باید مثل فرمانروای نیرومندی آرزوهای خود را میطلبد. نیروی برآوردن آرزوها، قدرت تصور و تجسم اوست و آنچه انسان به خواهد، همان خواهد شد.
اما در دعا خداوند کانون هستی است. فرمان، فرمان اوست و اراده، اراده او. کائنات به اذن او عمل میکند و انسان فروتنانه و نیازمندانه از او درخواست میکند. هرچه خداوند به خواهد همان خواهد شد و بعد از دعا انسان با همه امیدواری و اعتمادی که به قدرت و مهربانی و بخشندگی خداوند تعالی دارد، تسلیم خواست خدا میشود، تا در صورت صلاح بودن دعایش مستجاب و آرزویش برآورده شود.
بنابراین ورود و خروج به دعا زمین تا آسمان با قانون جذب فرق میکند. در قانون جذب این نیروی انسان زمینی و تخیل اوست که نتیجه را تعیین میکند؛ در حالیکه در دعا نیروی الاهی تعیین کننده است. راز دعا احساس نیاز و وابستگی و شکستگی است، اما راز قانون جذب تخیل بینیازی، دارایی، خودمحوری و خود کامی است. دعا در یک لحظه ناب نورانی از سوز و عشق و نیاز به نتیجه میرسد، ولی ادعا این است که قانون جذب با استمرار تصور برخورداری و بینیازی و انتقال انرژی خوشی و شادی به تخیلات نتیجه بخش خواهد بود.
دعا از انسان عبد میسازد و از رهگذر رابطه بندگی با آفریننده و فرمانروای عالم، انسان را بر پدیدههای هستی و کائنات مسلط میکند، ولی قانون جذب انسان را به فرمان روای تخیلی کائنات تبدیل میکند. دعا انسان را به فضایل تقوا، تواضع، بخشایش، بندگی، مهربانی و … میآراید، اما قانون جذب انسان را در تخیل رویاهای رنگارنگ و آرزوهای دراز غرق میکند و خودمحوری و منفعتطلبی و لذتجویی را نیرومندتر میسازد.
این تفاوتها و نتایج و آثار دورکننده از ارزشهای اخلاقی فارق از درستی یا نادرستی قانون جذب به دنبال عمل کردن بر آساس آن به وجود خواهد آمد. و اگر نادرستی قانون جذب مورد توجه قرار گیرد این ناکامیها انسان را هرچه بیشتر در آرزوها و رویاهای خود فرومیبرد و بیشتر و بیشتر پیامدهای اخلاقی آن را پرورش میدهد.
گذشته از همه اینها قانون جذب در مقایسه با دعا بسیار محدود کننده است و با فرض درستی و کارآیی از ظرفیت کمتری برای کامبخشی برخوردار است. بنابر قانون جذب یک شخص باید آرزویی را که با توان تخیل و تجارب خود در دلش پدید آمده به روشنی تصور کند و آن را تجسم بخشد و در نهایت به همان برسد. اما در دعا به تصور و تجسم شفاف و بستهای از دعا نیاز نداریم. بلکه دعا میتواند بسیار مبهم و کلی باشد. ما در دعا به جای تصورات محدود خود لطف و رحمت بیکران خداوند را معیار قرار میدهیم و او بیش از خواسته و تصورما میبخشد و عطا میفرماید.
قانون جذب سرچشمه کامیابی را در تخیلات محدود جستجوی میکند، در حالی که دعا کامیابی را به بخشندگی نامحدود خداوند میپیوندد. با قانون جذب چنان که ادعا میشود، شما به چیزی که میدانید چیست و میخواستید میرسید و این موضوع بسیار تجربه شده است که انسان وقتی به خواستهاش میرسد، احساس ناکامی میکند و در طول این رسیدن ایدههای فراتری در تخیلش نقش میبندد، که موجب میشود، لحظه دستیابی به رویای گذشته، شادمانی و لذتی کمتر از آنچه در آغاز احساس میکرد، پیدا کند. در دعا اما با توجه به عدم تصور و تجسم خواسته با عطای خداوند به اوج شامانی میرسد، بخشش الاهی هر چه با شد، پیشبینی نشده و غیر منتظره است و این شرایط از کوچکترین رویدادها و پدیدهها بزرگترین شادمانی ها را میآفریند.
با این توضیحات معلوم میشود که همانند انگاری قانون جذب با دعا اشتباهی است که ما را از درک ارزش گنجی نامحدود غافل کرده و با تخیلات محدود سرگرم میکند.
تفاوت قانون جذب با تفکر
معمولاً قانون جذب را به قدرت فکر مربوط میکنند و گاهی برای تأیید آن فضیلتهایی که از یک ساعت تفکر در روایات بیان شده و عبادت بودن آن و دهها جمله از بزرگان که درباره اهمیت و و ارزش تفکر گفتهاند، سخن به میان میآورند. اما باید توجه داشت که اساسا نیروی فکر ارتباطی با قانون جذب ندارد. فکر نیرویی است که انسان با استفاده از آن پاسخ پرسشهای خود و دیگران را مییابد و با دانستههایش به کشف ندانستهها میرود. حالا عمل به دانستهها چه نتایجی دارد و عمل نکردن به آنها چه پیامدهایی را به دنبال میآورد، موضوعی دیگر است.
اما قانون جذب اساسا به قلمرو فکر و نیروهای آن وارد نمیشود. آنچه در کانون این تئوری قرار دارد، تخیل و توهم است. تخیل این است که ما تصویر مشاهدات خود را در ذهن حاضر کنیم و آنها را تجسم ببخشم. توهم نیز پیوند زدن کلیاتی نظیر آرمان، محبوب، آرزو و خوبی به این تصاویر جزئی است. برای روشن شدن این تفاوت و فاصله بسیاری که تئوری راز از تفکر دارد، همین کافی است که تفکر از دوره کودکی و نوجوانی به تدریج شکل میگیرد و در سنینی بالاتر کامل میشود. بنابراین کودکان هر چه سنی پایینتر داشته باشند از نیروی فکر کمتری برخوردارند و به طور طبیعی کسی هم از آنها انتظار سخنان متفکران و رفتار مبتنی بر فکر ندارد.
اما آنچه در عمل به تئوری راز مورد نیاز است بیش از هر کس در اختیار کودکان است. که کودک دو، سه ساله ساعتها در خانه خیالی خود بازی میکند، به فرزندش غذا میدهد و او را میخواباند، به خرید میرود، رانندگی میکند، سوار بالن میشود، در رودخانه شنا میکند، غرق میشود، نجات پیدا میکنند و گاهی چنان غرق این تصورات است که والدین خود را نیز به رویاهای خود میبرد و زندگی آنها را در دنیای خود تعریف میکند. تئوری را به این تخیلات شیرین و دلپذیر نیازمند است و ارتباطی با تفکر و واقعیت جهان ندارد.
رازی دیگر
بخشی از مثالهایی که برای اثبات و تأیید قانون جذب آورده شده و ممکن است هر کدام از ما نیز تجربه کرده باشیم، اساساً ربطی به جذب ندارد. بلکه روشنبینیهایی است که هر کس به نسبت آمادگی و لطافت روحی در خواب یا بیداری آن را تجربه میکند و از رویدادهای آینده آگاه میشود. این تجربه ممکن است به صورت دیدن تصویری از آینده باشد و یا احساس نیرومندی که ما را از وقوع یک رویداد آگاه میسازد.
با این تبیین قضیه کاملا صورتی معکوس دارد و این طور نیست که هرچه در ذهن تجسم میشود، با نیروی تجسم و احساس تحقق مییابد، بلکه آنچه قرار است تحقق یابد، در صفحه ذهن تصویر میشود. این نیروی واقعیت است که قلبها و ذهنهای شفاف را بازمیکند و فروغ آگاهی را در آنها میتابد. آینده به لحظه حال سرازیر میشود، تحمیلی از زمان حال به آینده. روزنهای به روی آینده گشوده میشود و منظرهای پدیدار میگردد، نه اینکه قلمی برداریم و روی دیوار نقش پنجره و منظره را بکشیم به امید اینکه پنجره باز شود و منظره پیدا.
راننده آیت الله بهاءالدینی میگوید: یک روز برای رفتن به خارج شهر حرکت کردیم. وقتی آقا در ماشین نشست، برخلاف همیشه که خوش وبش میکرد، ساکت و آرام بود. کمی که جلو رفتیم به من پولی دادند تا در صندوق صدقات بیندازم. به راهمان ادامه دادیم تا از یک سه راهی بزرگ گذشتیم. در آنجا بود که آقا نفس عمیقی کشیدند و مثل همیشه شدند. از ایشان پرسیدم که چرا در ابتدا حالت دیگری داشتید. ایشان فرمودند که وقتی داخل ماشین نشستم دیدم که سر این سه راه با یک ماشین سنگین تصادف خطرناکی میکنیم. و چون استغفار دفع بلامیکند شروع به استغفار کردم، بعد یادم آمد که صدقه هم خوب است. و بالاخره این کارها مؤثر شد و خطر برطرف گردید.
این روشنبینیها را تقریباً همه در اندازهها و صورتهای گوناگون در خواب یا بیداری تجربه کردهایم. خیلی از افراد موفق هم موفقیتهای خود را پیشاپیش دیدهاند و خود را در آن شرایط مشاهده کردهاند. اما بسیاری از آنها که نویسنده این سطور با آنها مصاحبه داشته به طور غیر ارادی و ناخواسته آن شرایط برایشان مجسم شده است. یا به صورت زندهای آن را در قلب خود احساس کردهاند، اگر چه تجسم و تصویری هم در کار نبوده.
بنابراین کشف قانون جذب مثل این میماند که ببینیم یک زن برای زایمان ابتدا در میکشد و بعد توصیه کنیم برای درمان نازایی با مشت به شکم همسرتان بکوبید تا مثل زنان باردار به خود بپیچد! نظریه پردازان قانون جذب با دیدن افراد موفقی که پیش از موفقیت، احساس یا مشاهدهای از موفقیت خود داشتهاند، به این نتیجه رسیدهاند که این مشاهده و احساس باعث رسیدن به موفقیت بوده، در حالی که قضیه کاملاً برعکس است و آن سرنوشت بوده است که پیش از وقوع مشاهده شده است که در مطالعات فراروانشناسی به آن روشنبینی آینده نگر میگویند. به این ترتیب با تصور و تجسم تحمیلی به ذهن واقعیت و آینده تغییر نخواهد کرد. اگر واقعیتی باشد، ممکن است پشاپیش به فرد نموده شود.
«کَلاّ إِنَّ کِتابَ اْلأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» کتاب سرنوشت نیکان در جایگاهی والاست و تو چه میدانی که آن جایگاه والا چیست، کتابی نوشته شده که مقربان میبینند. (مطففین/۱۸-۲۱) هر کس به اندازه نیکوکاریش از این بصیر و روشنبینی برخوردار میشد.
به هر حال قانون جذب برای اثبات مدعای خود نیازمند شواهد و دلایلی است که احتمال تبیینهای دیگر در آن نباشد چه رسد به اینکه با دلایل روشن دینی و نیز تجارب آشکار زندگی خلاف آن اثبات میشود.
کارکرد قانون جذب در جامعه امروز
راز قانون جذب در یک کتاب یا فیلم فاش نشده است، تمام مبلغان دین عصر جدید یا جنبش عصر جدید New age Movment)) ، نظیر «لوئیز هی» از آن سخن میگویند،(شفای زندگی،ص۱۱۸-۱۲۲) انجیل شیطانی در تمرینات سحر از آن استفاده میکند(The Satanic Bible,pp36-37) و هزاران کتاب و مقاله و همایش در دهههای گذشته برای آن برگزار شده و به تمام جهان راه یافته و این همه در وضعیتی است که هنوز چیزی اثبات یا ابطال نشده است و از هرگونه بحث علمی در رابطه با آن خودداری میشود. (Encyclopediaof NRMs.p443)
تنها چیزی که به خوبی آشکار است و میتوان با اطمینان از آن سخن گفت این است که قانون جذب مردم را در آرزوهای دنیایی فرومیبرد و آرزوهای دنیایی را در عمیقترین لایههای ذهنی و احساسی آنها درونی میسازد. این وضعیت نوعی احساس کاذب خوشی و کامیابی را ایجاد میکند که نتایج و پیامدهایی تباه کنندهای دارد:
کوتاهی در عمل: غرق شدن در آرزوها و تخیل و تجسم آنها، انسان را از عمل و تلاش باز میدارد. «هر که آرزویش گسترده شود، عملش محدود و کوتاه میشود.» (الإرشاد،ج۱،ص۳۰۴٫ بحار ج۷۷ص۲۴۱) زیرا نوعی رضایت خاطر وهمی ایجاد کرده و انگیزه حرکت و تلاش را میکاهد.
بدکاری: وقتی آرزوها تمام فکر و قلب انسان را فرابگیرد از تمام امور دیگر مهمتر و ارزشمندتر میشود، و انسان برای دستیابی به آن هر کاری را انجام میدهد. به این علت «کسی که آرزوهایش دور و دراز شود، عملش بد و ناشایست میگردد.» (نهج البلاغه حکمت۳۶، خصال ص۱۵ از امام صادق و تحف العقول از امام کاظم این جمله را نقل کردهاند.) چنین فردی به جای تلاش و حرکت درست میخواهد از راههای کوتاه و کم زحمت به نتیجه برسد و به این منظور دست به هر کاری میزند.
بیچارگی: آرزوها انسان را در خیالات خوش فرومیبرد و او منتظر میشود تا از آسمان برای او پول و خوشی ببارد و اینها خوابهای تعبیر نشدنی است زیرا انسان تنها با عمل و کوشش میتواند به موفقیت برسد. «کسی که از رویاها و تخیلات کمک بگیرد، بیچاره میشود.» (غررالحکم،ح۹۲۰۸)
رنج و اندوه: غرق شدن در آرزوها و رویاها دنیایی دروغین را برای انسان میسازد که با دنیای واقعی متفاوت است و انسان با تجسم خود در دنیای آرزوها و سپس دیدن خویش در دنیایی واقعی بسیار افسرده و رنجور میشود. «کسی که از آرزوهایش دنبالهروی کند، رنجش بسیار میگردد.» (غررالحکم.ح۸۴۴۹) اما مشکل بزرگ این است که این رنج همراه با یک احساس موهوم خوشایند است که موجب میشود انسان به طور غیر طبیعی برای گریز از رنج جهان واقعی و تداوم احساس خوشایند دنیای آرزوها، به تخیلات خود پناه برد و در آن اوهام اقامت گزیند.
از دست دادن بصیرت: آرزوها به ویژه اگر با تجسم و تخیل همراه شود، انسان را در دنیایی موهوم و دلپذیر فرومیبرد که مانع از درک جهان واقعی و رویدادهای آن میشود. «آرزوها، چشم انسان را کور میکند.» (نهج البلاغه، حکمت۲۷۵)
دنیا با رنجها و ناکامیهایش به انسان درس میدهد و او را به سوی زندگی ابدی و بهشت خداوند هدایت میکند، اما کسی که پناهنده اوهام خود شود و چشم از جهان واقعی فروبندد، دیگر نمیتواند حقیقت دنیا را درک کند و پیام آن را دریابد. در این شرایط ارزشهای دنیا را بر افکار و احساسات خود حاکم میکند و دنیامداران را در اوج شایستگی و ارزشمندی مینشاند. به این ترتیب ظلمها و پلیدیهای آنها را ندیده گرفته و چه بسا قدرت و ثروت را نشانه قدرت و لیاقت آنها به شمار میآورد. در کنار این پیامدهای طبیعی غرق شدن در آرزوها، توصیههای سخنگویان قانون جذب درباره توجه نکردن به اخبار و ندیده گرفتن بدیها و اینکه توجه به آنها موجب رخ دادن آنهاست، روند بصیرت زدایی و خام کردن مردم آسان و گسترده میشود.
کسی که به قانون جذب پایبند میشود، ستمها و سیاهیهای موجود را ندیده میگیرد و به خیال اینکه اگر به آنها نیندیشی از بین میروند، خود را به آرزوهای رنگارنگ دل خوش میکند. غافل از اینکه دیگرانی هستند که برای دستیابی به آرزوهای ظالمانه خود دست به هر کاری میزنند و زمین را از فساد و ستم پر کردهاند. همان افرادی که با سرمایهگذاری روی قانون راز آن را از هزار زبان و با هزار چهره به مردم دنیا مینمایند و میآموزند، تا بدون مزاحمت به کار خود ادامه دهند. آنها میگویند به بدیها ننگرید و نیندیشید، که این بهترین راه مبارزه با آن است؛ در حالیکه نمیگویند با کسانی که به این بدیها میاندیشند و بدی میکنند چه باید کرد؟ لوئیز هی و افراد دیگری که قانون جذب را آموزش میدهند میگویند حتی به اخبار هم گوش ندهید. (شفای زندگی، ص۱۶۶) تا ذهن و زندگیتان زشت نشود! و چه پیامی بهتر از این میتواند برای تداوم فساد و ستم شرایط را فراهم کند.
مروجان قانون جذب میگویند بدیها را نبینید، به جنگ فکر نکنید و به ظلم و ستمهایی که در جهان میشود نیاندیشید، براستی چه کسانی از این سخنان بیش از همه منفعت میبرند؟ این تئوریها به نفع سلطهگران و ستمپیشهگان است یا مظلومین جهان؟ و مگر امام علی به امام حسن علیهم السلام توصیه نفرمود که دشمن ظالم و یاور مظلوم باش؟ آیا جنگهایی که در دنیا به راه میافتد به خاطر این است که مردم به جنگ فکر میکنند؟ یا عدهای سلطهگر ناگاه به کسانی حمله میکنند که نه به جنگ فکر میکردند و نه آمادگی جنگیدن داشتند؟
راز قانون جذب، مخدری فکری است که مردم را در اوهام و آرزوها فرومیبرد، تا دزدان هوشیار، با آسودگی تمام هستی مردم را به تاراج برند. اگر قانون جذب از سوی مردم جهان پذیرفته شود آنگاه هیچ نیرویی برای مقابله با ظلم و ستم در جهان باقی نخواهد ماند و آنچه باقی میماند، پلیدی، ستم و تباهی است و مردمی که هر روز چشم برهم میگذارند و دنیایی زیبا و زندگی گوارا را در خیال خود میبینند و احساس میکنند و به امید روزی که به آن برسند، لبخند میزنند. هم از این رو امام علی فرمود: «آرزو، سلطه شیاطین بر دلهای غافلان است.» (غرر الحکم، ص۱۸۲۸)
نتیجهگیری
هیچ دلیل علمی برای قانون جذب به طوری که مطرح میشود وجود ندارد. این قانون با فطرت و شالوده وجودی انسان و سرزمین اصلی او هماهنگی دارد و در بهشت الاهی و نه در دنیا به وقوع خواهد پیوست و علت جذابیت آن این است که از وطن حقیقی روح انسان که تمام وجود اوست سخن میگوید و گمشده آدم تبعید شده به زمین و زندگی دنیاست.
البته این قانون در حدود مقدورات جسمی و روانی انسان و همچنین تأثیر بر بخشی از افکار و احساسات دیگر مردمان و نیز حیوانات درست است. همچنین در مورد تأثیرات افکار منفی نیز تاحدود زیادی این قانون درست میگوید. اما در ارتباط انسان با جهان و دستیابی به آرزوهایی نظیر اتومبیل و خانه و… نه تنها شواهد علمی و تجربی بر درستی قانون جذب وجود ندارد، بلکه دلایل دینی بر رد آنها داریم. این در حالی است که معمولاً در معرفی و ترویج قانون جذب بر موارد نادرست آن تأکید میشود و موارد درست را هم فراتر از واقعیت مینمایند. مثلاً انسان میتواند با تغییر نگرش و تفکر خود بر بعضی از بیماریها غلبه کند، اما این اثر گذاری مطلق و همیشگی نیست.
تنها خاصیت این قانون و راز فاش شده آن است که مردم را در رویاهای موهوم غرق میکند و با تغافل از ناکامیهای واقعی دنیا و نابود کردن انگیزههای تغییر، زمینه تداوم نظام سلطه و ستم را میسر میسازد و نیروی مقاومت و تحول آفرینی را از انسانها میگیرد. و هنگامی که میبینیم گویندهگان و نویسندگان و هرمندان زیادی در جهان میکوشند تا این توهمات را به باور مردم بنشانند، پی میبریم که چه تلاش گستردهای برای سلطه پذیرکردن مردم در جهان صورت میگیرد.
منابع:
ابی نصر محمدبن مسعود بن عیاش سلمی سمرقندی، کتاب التفسیر تهران : المکتبه العلمیه الاسلامیه. بیتا
نهجالبلاغه. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ هشتم: ۱۳۷۴
محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، الارشاد، تصحیح: سیدهاشم رسولى محلاتى،تهران: انتشارات علمیه اسلامیه. بیتا.
شیخ ابو محمد حرانی، تحف العقول عن آل الرسول. قم: انتشارات آل علی، ۱۳۸۵: چاپ پنجم
علامه مجلسى، بحار الأنوار، ۱۱۰ جلد، مؤسسه الوفاء بیروت – لبنان، ۱۴۰۴ هجرى قمرى
عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی. غررالحکم و درر الکلم. انتشارات دانشگاه تهران. ۱۳۷۳٫
راندا برن. راز. اسماعیل حسینی. تهران: انتشارات راشین. چاپ دوم: ۱۳۸۷٫
رابرت فریزر. شاخه زرین (پژوهشی در جادو و دین). مترجم: کاظم فیروزمند. تهران: انتشارات آگاه. چاپ دوم ۱۳۸۴٫
ویل دورانت. تاریخ تمدن جلد اول (مشرق زمین جاهواره تمدن). ترجمه: احمد آرام و ع پاشایی و امیر حسین آریانپور. سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. چاپ اول ۱۳۶۵٫
ایرج گلسرخی. تاریخ جادوگری. تهران: نشر علم. ۱۳۷۷
لوییز هی. شفای زندگی. ترجمه: گیتی خوشدل. تهران: دنیای مادر. چاپ نهم: ۱۳۷۵٫
حمید رضا مظاهری سیف، اخلاق موفقیت. مجلهپگاه شماره ۱۹۸
حمید رضا مظاهری سیف، اخلاق دارایی. مجله پگاه شماره۱۹۹
حمید رضا مظاهری سیف، آثار ابتلا. دوماهنامه خُلُق. شماره سوم
The Satanic Bible .Anton Szandor LaVey. published by. feral House. Washington: 1969.
Encyclopedia of New Religious Movements. Edited by. Peter B.Clarke. London and new york, Routledg, 2006.