طه عبدالرحمن نقش مهمی را در فکر عربی بازی می کند و لازم است هر نظریه انتقادی که می خواهد فکر اسلامی را اصلاح کند با درنگ به کار او نظر بیاندازد. زیرا او به جای انتخاب کردن ایدئولوژی مستهلکی که در ساحت عربی بود به خودآگاهی آزادی جهش کرده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، طه عبدالرحمن در سال ۱۹۴۴ م در شهر الجدیده مراکش متولد شد. تعلیمات مقدماتی دینی و دروس دبیرستان را در زادگاه خود و برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. او در رشته فلسفه زبان و فلسفه منطق سوربن فارغ التحصیل شد. او صاحب دو دکتری هست اولی در رشته زبان و فلسفه با عنوان بررسی ساختارهای زبانی در هستی شناسی (رساله فی البنیات اللغویه لمبحث الوجود) و دکتری دوم در فلسفه منطق با عنوان منطق استدلال طبیعی و صناعی (رساله فی منطق الاستدلال الحجاجی والطبیعی ونماذجه) است. هر دو پایان نامه به زبان فرانسوی است. بیشتر آثار او به زبان عربی است و آثار کمی به زبان فرانسه دارد.
از سال ۱۹۷۰ به عنوان استاد منطق و فلسفه زبان در دانشکده «الآداب و العلوم الانسانیه» دانشگاه محمد الخامس رباط مشغول به تدریس است. و همچنین در دانشگاه های عربی زیادی از جمله دانشگاه آل البیت عمان و دانشگاه صفاقس تونس به عنوان استاد مهمان شرکت داشته است.
او از طرق مختلفی از جمله مطالعه منطق جدید افزون بر منطق سنتی یا معرفی آن به مجامع علمی برای توسعه مواد منطقی و افزودن بخش های جدید به آن تلاش کرده است لذا نام او با منطق گره خورده است.
می توان گفت که پدیده فکری طه عبدالرحمن محصول شکست اعراب از صهیونیزم (النکسه) در سال ۱۹۶۷ هست. قبل از آن او به شعر و ادب مشغول بود. اما در آن نهضت از خواب بیدار شد و از آن به بعد به فلسفه قومی و جهانی و تفکر پرداخت. هدف او این بود که چرا یک امت با این همه سابقه تاریخی در برابر یک دولت نوظهور شکست خورده است. و اینکه بتواند با پیدا کردن داروی امت نقش خود را در نهضت های عربی ایفاء کند و امت عربی را از بحران هایی که به خاطر عقل عربی دچار است خارج کند.
محصول فلسفی او همه عرصه های ضروری فکر اسلامی را در برگرفت. و خواست که آن را از هرگونه تقلیدی بیرون آورد و دست به ابداع گسترده ای زد. در همه تالیفاتش شخصیت ناقدانه و تخریب گر او از یک سو و چهره موسس و سازنده اش از سویی دیگر نمایان می شود.
آثار طه عبدالرحمن به لحاظ کمی زیاد است و به لحاظ کیفی متنوع و ارزشمند هستند. آثار او روش مند هستند و روش ها دقیق به کار گرفته شده اند. از ساخت هرمی عقل اسلامی گرفته و حدود و آفات و کمالات آن تا نقد اخلاقی ای که به مدرنیته غربی وارد می سازد و از آجرهایی که برای ساخت تاسیس نظام مدرنیته اسلامی عرضه می کند تا ایجاد علم جدیدی که بر پایه فلسفی استوار است همه این گونه هستند. غیر از این او ویژگی های تقلیدی که در فکر عربی به تجلیات مختلفش وجود دارد را نقد می کند چرا که هم با روش های عجیب با تراث خود برخورد می کند و هم از حق خود در داشتن فلسفه متفاوت بی رغبت است که عموما منجر می شود در مقابل با دیگری یک تحیری داشته باشد و احساس شکست روانی کند.
طه عبدالرحمن نقش مهمی را در فکر عربی بازی می کند و لازم است هر نظریه انتقادی که می خواهد فکر اسلامی را اصلاح کند با درنگ به کار او نظر بیاندازد. زیرا او به جای انتخاب کردن ایدئولوژی مستهلکی که در ساحت عربی بود به خودآگاهی آزادی جهش کرده است.
ایشان از اساتید عرب به جز دو نفر بهره چندانی نبرده است، یکی از آنها «سامی النشار» است که نگارنده کتاب «نشاه الفکر الفلسفی فی الاسلام» است که رویکردی اشعری گرایانه دارد و با فلسفه اسلامی، چه گرایش ابن رشدی فلسفه و چه گرایش سینوی، رابطه خوبی ندارد و نیز با فلسفه یونان مخالف است و فلسفه را بیشتر در حوزه های علم اصول و روش شناسی علوم اسلامی و سنت غیر فلسفی جستجو میکند؛ نفر دوم «محمد عزیز الحبابی» است که از فیلسوفان برجسته مغرب است که فلسفه ای خاص دارد با عنوان «فلسفه الشخصانیه» که ظاهرا مبتنی بر یک نوع فردگرایی ویژه ای است.
از میان متفکرین پیش از خود که تحت تأثیر آنها بوده است میتوان «الفاسی» را نام برد. او را می توان سلفی میانه رو در نظر گرفت چون بین طیف ابن تیمیه و غزالی تا ابن رشد به اولی گرایش دارد. او غزالی و به طور خاص ابن تیمیه را به این دلیل که به تعبیر او ابداع و نوآوری در مقابل فلسفه یونانی و وارداتی داشته اند تجلیل میکند و حتی ابن تیمیه را بالاتر از ابن سینا میداند.
بعد از اقبال لاهوری می توان گفت که او تنها کسی است که مسیر نوسازی دین را با طرح فلسفی پیش گرفته است گرچه این دو از حیث روشی و مایه نظری متفاوت اند لکن گرایشات صوفیانه این دو شخص را به هم نزدیک کرده است. به جهت این روحیه صوفیانه نسبت به شیعیان انصاف به خرج می دهد.
طه عبدالرحمن از زبان خود
شخصیت فکری من از عوامل متعددی متأثر است و ابعاد مختلفی دارد. یعنی از یک سو از میراث اسلامی چون کلام، فلسفه، تصوف، اصول و حتی ادبیات بهره کافی برده ام و از سوی دیگر تمام توان خود را صرف آشنایی با فرهنگ غرب و فهم عمیق آن ساختم، این مهم به مدد آشنایی ام با سه زبان فرانسوی، انگلیسی و آلمانی حاصل آمد. افزون بر این در راستای رشته تحصیلی ام با پژوهشهای مختلف و جدید مانند ریاضی و منطق گفت وگو آشنایی گسترده و عمیق یافتم.»
مهم ترین آثار طه عبدالرحمن
می توان نظام فکری او را در دو محور عمده خلاصه کرد: اول) فقه الفلسفه که در آن می کوشد قول فلسفی را با ایجاد یک ابداع فلسفی از تبعیت و تقلید خارج کند که منتج به یک فلسفه عربی اسلامی اصیل شود.
دوم) تاسیس مدرنیته اسلامی بر پایه نقد اخلاقی مدرنیته غربی و از طریق جواب اسلام به مسائل زمانه است.
حول دو محور فوق می توان روح نظریه طاهائی را ذیل عناوین زیر با اهم کتاب هایی که تالیف کرده است دسته بندی کرد:
۱- حق اختلاف فکری-فلسفی و پرسش از مشروعیت آن
الحق العربی فی الاختلاف الفلسفی؛
الحق الاسلامی فی الاختلاف الفکری؛
طه اختلاف فکری را منطقی می داند. حال چون اعراب به طور خاص و مسلمانان به طور عام، زبان و فرهنگ خود را دارند، باید از تبعیت و تقلید رها شوند و به آزادی فکری برسند به طوری که متفلسف عربی اسلامی بتواند فلسفه خود را انشا کند و در مفاهیم ابتکار داشته باشد و برای امت اسلامی، جواب اسلامی پیدا کند.
۲- فقه فلسفه و پرسش از ابداع
فقه الفلسفه (چهار بخش مجزا: ترجمه/تعبیر/تفکیر/سیره)؛
در این جا علمی جدید تاسیس می کند. او می خواهد گفتمان فلسفی عرب را از قید تقلید رها کند. او بیان می کند که باید دو امر صورت پذیرد یکی «تاسیس فلسفه پویا» در مقابل فلسفه خشکی که تاکنون در اندیشه عربی بوده است و دوم به کار گرفتن «ترجمه ریشه ای» به جای «ترجمه حصولی» و ارتباطی که در نقل متون فلسفی استفاده می شود. از تبار شناسی لغات و این ترجمه فلسفی برای «غلبه بر دشواره معرفتی» بهره می برد. پس نظام فلسفی خود را اینجا می سازد که بر چهار جزء استوار است: الترجمه و الفلسفه، العباره الفلسفیه، المضمون الفلسفی و السیره الفلسفیه. می گوید: «فأردنا أن ندلهم [أی: المشتغلون بالفلسفه] على معالم الطریق؛ الذی ظهر لنا أنه یوصلهم إلى مطلوبهم [فی الإبداع] من غیر تبذیر للجهد، ولا تبدید للزمن»
۳- قرائات از تراث و پرسش از نوسازی
تجدید المنهج فی تقویم التراث؛
در این جا ابتدا رویکرد خودش را در مورد میراث می نویسد سپس رویکرد دیگران به خصوص جابری را نقد می کند. چرا که او معتقد است میراث حوزه اندلس باید حفظ شود و مابقی را باید رها شود. اما طه معتقد است که باید به میراث یک نگاه شمولی و تکاملی داشت و باید آنها را در پیوند با بخش های دیگر مطالعه کرد نه مجزا. خطر جدا شدن از میراث خودی، دچار شدن به میراث بیگانه است. در این کتاب واژه پردازی ها بسیار و پیچیده است. طه عبدالرحمن عقل برهانی ای را که جابری آن را می ستاید را پست ترین و پایین ترین عقول می داند. به همین خاطر او به عنوان مخالف شدید ابن رشد دانسته می شود که این عقل را در فکر اسلامی پایه گذاری کرد. در عوض او عقل عرفانی را که جابری آن را نکوهش می کند را به شکل گسترده ای مطرح می کند و آن را عقلی می داند که همه ویژگی های مجال تداولی اسلامی را دارد.
۴- زبان، منطق و فلسفه
اللغه و الفلسفه / المنطق و النحو الصوری؛
این دو عنوان از کتاب های در حوزه زبانی طه است در این کتاب ها تاکید بر کلمه بسیار زیاد است و معقتد است که «کلمه و زبان با هستی شناسی مرتبط است.» وقتی زبان مهم شد طبعا منطق هم جایگاه ویژه ای پیدا می کند.
اللسان و المیزان او التکوثر العقلی؛
به «مناسبات میان زبان و منطق» می پردازد. او می گوید به روش و نتایج دو علم منطق و زبان شناسی در قرن بیستم به خاطر ارتباط این دو علم با ریاضیات به قدری پیشرفت داشته است که بی نظیر است. امروز عرب نیاز دارد ارتباط و تداخل میان این سه علم یعنی منطق زبان و ریاضیات را بیشتر از شناخت جداگانه آنها بشناسد. می گوید: «جمعت، فی هذا الکتاب، أبحاثاً منطقیه لسانیه تدخل فی باب التألیف الاجتهادی».
اصول الحوار و تجدید علم الکلام؛
اینجا بیان می کند که گفت و گوی دوستانه سه اصل دارد: تبلیغ و استدلال و ارشاد. بهترین حالت گفت و گو مناظره است. او به دنبال الگویی برای گفت و گو می گردد. او شیوه دیالکتیکی کلام را در سده های آغازین می ستاید و بر احیا و به کارگیری آن در جریان اندیشه ورزی تاکید می کند.
۵- مدرنیته و پرسش از اخلاق
العمل الدینی و تجدید العقل؛
بسیاری این کتاب را مهم ترین کتاب درباره اندیشه اسلامی می دانند. او راجع به بیداری دینی دو دهه اخیر می گوید که به یک سند فکری ویرایش شده نیاز هست که مبتنی بر روش های عقلی و تجربی و استاندارد های علمی نوظهور باشد. مراتب عقل و نقش بی بدیل «کنش دینی در جریان ممارست عقلانی» این جا تصریح می شود. او در سایه تقسیم مراتب عقل اشکال خود به مساله مدرنیته غربی نزدیک می شود. بحران هایی که عقل غربی در آن افتاده است به خاطر معتبر نبودن نظام اخلاقی آن است. عقل غربی از شکل ارسطویی آن تا شکل دکارتی برای اخلاق ارزشی (عقل مجرد) قائل نیست. او می گوید: «لما ثبت أن العقلانیه الغربیه، بشقیها الأرسطی وا لدیکارتی، إما أنها تخل بمعاییر العقلانیه لسلیمه، وإما أنها تسیء استعمالها، جاز لنا أن نعدها مرتبه مرتبه دنیا فی العقلانیه نسمیها باسم، مرتبه التجرید»
روح الحداثه؛
اینجا ماهیت مدرنیته غربی را مطرح می کند و زیرساخت های معرفتی آن را تحلیل میکند. او با طرح دوگانه روح مدرنیته و واقعیت مدرنیته می خواهد «راهی را برای تاسیس مدرنیته اسلامی» باز کند. به دنبال جهانی است که واقعیت مدرنیته کنونی را اصلاح کند و روح مدرنیته را به آن برگرداند و میان میراث فرهنگی اسلامی قدیم و دستاوردهای انسانی مدرن ارتباط برقرار کند. مدرنیته هر امتی متفاوت است و آن چه که مدرنیته به استقراء بر آن بنا شده است سه تاست: رشد، نقد، شمول.
سوال الاخلاق؛
پرسش و نقد مدرنیته غربی بر پایه اخلاق دینی است. او نظریات اخلاقی افرادی مانند کانت را اینجا نقد می کند و نظریه اخلاقی خود را طرح می کند. باید به دنبال اخلاقیاتی بود که از سطح مدرنیته عبور کند و به اعماق زندگی و اعماق انسان بپردازد. این کتاب جایزه آیسسکو را برنده شده است.
روح الدین – من ضیق العلمانیه إلى سعه الائتمانیه؛
او در بخشی از این کتاب به انقلاب های عربی نقدی می کند و می گوید که این ها شیوه حکومت را تغییر ندادند بلکه حاکم را تغییر دادند. حتی حاکم جدید ظلم و بی عدالتی را بیشتر از قبلی ادامه می دهد. باید روش حکومت تغییر کند حتی اگر بیشتر از زمان کودتا زمان ببرد. دین و سیاست دو صورت تدبیر حیات دنیوی هستند پس جایی برای سخن گفتن از فصل این دو یا وصل این دو نمی ماند.
الحداثه و المقاومه؛
این جا از حزب الله لبنان در جنگ سی وسه روزه دفاع می کند. او معتقد است که «نوآوری یک رکن مدرنیته است و پیش گامی حرکت اسلامی حزب الله در مبارزه و مقاومت نوعی نوآوری است.» لذا کار آنها را مقدمه ای برای مدرنیته و تمدن اسلامی معاصر می داند.