آیا این ادعا که طبیعت قرنهاست این انتخاب را انجام میدهد، یعنی این عمل طبیعت امری فراطبیعی به معنای تأثیر نپذیرفتن از تحولات زیستمحیطی است؟
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلام والمسلمین باقر طالبی دارابی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی به بررسی کتاب «ژن بد» نوشته نعیمه پورمحمدی، دیگر عضو هیئت علمی پرداخته است که در ادامه میخوانید:
وی اینچنین مینویسد:
چه خوب بود اگر نمیدانستم! …آیا حق نداشتم ندانم … سقط جنین هرگز مسئله ساده و تکبعدی نیست و نمیشود با پاسخ یک کلمهای «آری» یا «نه» آن را حل کرد… من در کتاب ژن بد! درباره مسائل اخلاقی، غربالگری و سقط جنین گزینشی به هنگام ناهنجاری جنینی بحث میکنم… سقط چنین گزینشی برای برگزیدن بهتر و برای حذف جنین ناقص … بحث اصلی من سقط جنین گزینشی به هنگام ناهنجاری جنینی است … دست آخر حرف خودم را هم میزنم: «انتخاب طبیعی».
خلاصه چیزی که میخواهم از آن دفاع کنم، این است که شاید بتوان کار سخت تصمیمگیری و خطکشی را به خود طبیعت سپرد … طبیعت بدون مداخله پزشکی و فناوری، با سازوکار هوشمند و دقیقی که دارد، خیلی بهتر و حسابشدهتر از ما انتخاب میکند که «چه کسی باید در این جهان زندگی کند و چه کسی نباید!»(ص ۱۹)
کار طبیعت به شکل کاملاً دستنخوردهاش چنین است که ناهنجاری اگر در سطحی که طبیعت آن را میشناسد، بیشتر باشد، در دوره جنینی یا در بدو تولد به مرگ ختم میشود؛ یعنی همان انتخاب طبیعی. انتخاب طبیعی آزمایش بسیار ساده و امتحان پس دادهای دارد که امکان خطا در آن نیست؛ سازگاری با محیط (صص ۲۰ و ۱۸۹)… سخنم در یک کلام: من حق داشتن حال بد دارم و فرزندم حق داشتن ژن بد!
غربالگری در دستان طبیعت
آنچه نقل شد عصاره کتاب به روایت خود نویسنده است. در این میان مهمترین چیز، مبنایی است که کتاب به گفته نویسنده بر آن استوار است. نگاه به طبیعت به عنوان موجودی هوشمند که با گزینش یا انتخاب طبیعی خودش، میتواند غربالگری کند. نویسنده البته غربالگری را پذیرفته است اما آن را به طبیعت هوشمند میسپارد نه به «مداخله پزشکی و فناوری».
خوب است به مبنای این کتاب یعنی طبیعتباوری خاص حاکم بر آن نگاهی داشته باشیم. آیا طبیعت چنانکه نویسنده میگوید، هوشمند است؟ آیا هوشمندی طبیعت ثابت است و با تحولات زیستمحیطی دستخوش تغییر نمیشود؟ آیا این ادعا که طبیعت قرنهاست این انتخاب را انجام میدهد، یعنی این عمل طبیعت امری فراطبیعی به معنای تأثیر نپذیرفتن از تحولات زیستمحیطی است؟ آیا اگر ثابت شود که مثلاً بحران زیستمحیطی و تغییرات آبوهوایی و …، در هوشمندی طبیعت نقش داشته است؟ و بنابراین نمیتوان به شکل قاطع گفت که طبیعت هنوز هوشمندی خاص گذشته را دارد؟ آیا باز میتوان به این مبنا استناد کرد؟
برای پاسخ به این سؤالها به سوی مبنای معرفتی و الگوی زیستیای میروم. «آلدوس هاکسلی» کسی است که نویسنده ژن بد، از کتاب او که نامش هست «دنیای قشنگ نو»، در فصل پایانی برای اثبات دیدگاه خود، نقلهای مستقیمی انجام داده است. هاکسلی را سالها میشناسم. او در معنویتپژوهی امروز از کسانی است که تجربه زیسته او و نیز تفکر و اندیشهاش، مورد تحلیل قرار میگیرد. آلدوس هاکسلی در یک سو کتاب «شیاطین لودون» را مینویسد و در سوی دیگر «دنیای قشنگ نو» را تقدیم خوانندگان میکند. هاکسلی برای شهود از الاسدی استفاده میکند و کتابی مینگارد با عنوان «درهای دریافت» و در آن مدعی میشود که برای شناخت شهودی یکی از راهها همین شهود مصنوعی با استفاده از مواد روانگردان مانند الاسدی است. دیدگاهی که مورد نقد دوست و همعصر او دینپژوه فقید «هیوستن اسمیت» قرار میگیرد که او نیز الاسدی را برای تجربه شهود مصنوعی نوشجان میکند. اسمیت در پاسخ به هاکسلی کتاب «پاک کردن درهای دریافت» را تقدیم میکند و درباره شهود ناشی از مصرف مواد روانگردان و اعتبار و عدم اعتبار این دریافت سخن میگوید. عنوان کتاب خود گویاست که راه معرفت شهودی را میخواهد پاک کند.
این هاکسلی «دنیای قشنگ نو» را مینویسد که نویسنده با حس اینکه تأییدی از یک نویسنده بزرگ با تجربه زیسته جالب برای نگاه خود یافته است، اینگونه به آن ارجاع میدهد:
… همهاش این بود که نگذاریم کسی احساس بد داشته باشد و رنج بکشد. همهاش این بود که «دنیای قشنگ نو» بسازیم با آدمکهای شاد و کامیاب. هاکسلی در «دنیای قشنگ نو» قصه فناوری زیستشناختی و پزشکی را روایت میکند. قصه آدمهایی که برای داشتن بدن سالم و دوری از پیری، بیماری، اندوه، افسردگی و ترس از مرگ یکی یکی از تمام حقوقشان محرومشان کردهاند. در اینجا اول از همه حق خود بودن را از آنها میگیرند. آدمها در «دنیای قشنگ نو» متولد نمیشوند. زاییدنی در کار نیست. انسان در لوله آزمایش تولید میشود. این کار برای این است که اطمینان به سالم بودنش داشته باشند تا اگر انسانی ناقص شد، در همان آزمایشگاه از بین برود.
آدمهایی را عقیم تولید میکنند که نتوانند خودشان به شکل طبیعی بچهدار شوند و اصلاً امکان ناشته باشند بچه ناقصی به دنیا آورند.(ص ۲۱۸).
تا اینجا سعی کردهام مبنای طبیعتباورانه و تکاملاندیشانه نویسنده درباره طبیعت را برجسته کنم و نیز تلاش کردهام نشان دهم او با استناد به هاکسلی در پی یافتن شاهدی است بر اینکه غربالگری ناشی از فناوری پزشکی مانند چیزی است که هاکسلی آن را تولید انسان در لوله آزمایشگاهی میخواند. به نظرم این مبنا درباره طبیعت باید با سؤالاتی که طرح کردهام، بازاندیشی شود.
در نوشتهای دیگر در مورد این موضوع، از منظر معنویتگرایی عصر جدید و نگرش آنها به انسان و طبیعت در نظام تولید مثل به بحث خواهم نشست.