امام بیش از آنکه به شمشیر ابن ملجم جراحت یافته باشد، به شمشیر جهالت و جمود مجروح شده بود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، الف: ابوالقاسم پاینده مینویسد: به گفته روایات، سه کس از خوارج در ماه رمضان، در مسجدالحرام پیمان کردند که سال بعد در ماه رمضان در یک شب معین، علی و معاویه و عمروعاص را که آشفتگی کار مسلمانان از آنهاست، به هنگام نماز در مسجد بکشند. ابن ملجم مأمور کشتن علی شد… امام که از خطر جنگهای هولانگیز سالم آمده بود، در شب نوزدهم رمضان در مسجد کوفه به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادی، ضربتی خورد که سرش را شکافت … (علی ابرمرد تاریخ، تهران،۲۵۳۷، ص۸۷-۸۸) و پس از آن گفت: فزت ورب الکعبه (ابن عبدالبر، الاستیعاب، بیروت،۱۹۹۲، ج۳،ص۱۱۲۴-۱۱۲۵)، سخنی که آکنده از دنیایی حرف است. چه پیش آمده بودکه او، مرد میدانهای مبارزه و خطر، آن چه پیش آمد را پیروزی و رهایی خویش میشمارد و گویی رسیدن آن را چشم میکشید؟
ب: داستان ضربت خوردن امام، گاه با اندک حاشیههایی همراه است که گر چه در فلسفه نگاه آن حضرت تاثیری ندارد، اما نشاندهنده گسترش فرهنگ خاصی از اسلام است که در همه سطوح جامعه ریشه دوانده بود. میگویند وقتی ابن ملجم برای انجام مأموریت به مدینه آمد، دختری قطام نام راـ که پیش از آن خواهانش بودـ می بیند، اما او که پدر و برادرش در نبرد نهروان به دست علی کشته شده بودند، مهر خود را چند چیز از جمله کشتن آن حضرت ذکر میکند و حتی این را اساس خواسته خویش قرار میدهد و در نهایت همان میشود که او دنبال میکرد و خود پیمان بسته بودند (رک: رازی، روض الجنان، مشهد،۱۳۷۱، ج۷،ص۲۸۵).
پ: سه نکته در باره آنچه رخ داد تأملبرانگیز است که بر مبنای آنها سخن پایانی امام فهمپذیرتر میشود:
۱. در روایات مانده، هیچ سخنی از ابن ملجم و همراهانش (خوارج) مبنی بر ستمگری امام یا فساد او یا ناشایستگیاش در اداره مملکت و یا دیگر عذرهایی که شوریدن را موجه نماید، دیده نمیشود، بلکه آنچه آنان را به چنین رفتار خشونتباری کشاند، دینداری جاهلانه و فهم غلط از توحید افعالی خداوند بود؛ اسلام رادیکال و خشک که نقش و اختیاری برای انسان نمیبیند، چنانکه وقتی شمشیرش را بر سر امام زد، گفت: الحکملله یاعلی لا لک و لا لاصحابک (الاستیعاب،ج۳، ص۱۱۲۴)، نگاهی که هرگونه کنش انسانی را در نهایت به محاق میبرد و امکان تغییر آن نیز وجود ندارد، چنانکه تمام تلاشهای تأثیری در آن نداشت، چون چنین آدمیانی جز به حقانیت خود تصوری دیگر ندارند.
۲. آرزوی بهشت و رسیدن به نعمتهای اخروی که امری شخصی و منفعتی فردی است بر مصالح جامعه اسلامی غلبه یافت، به گونهای که سه تن بدون درنظرداشت همه هزینههایی که برای جامعه وجود دارد، به عملی پرهزینه و سخت روی میکنند. اینان که فقط به خود میاندیشند و بس! تعامل با چنین افراد مدعی حقانیت، به شدت مشکل است.
۳. حس انتقامجویی که حتی در میان منعطفترین افراد جامعه (قطام) پرورده میشود، بی هیچ تردیدی ریشه در تبلیغات هدفمند و مخربی دارد که امکان اندیشیدن را از افراد میگیرد و تنها راهکار ممکن، خشونت و خونریزی/ انتقامجویی جلوه میکند.
ت: زندگی با چنین افراد جامد و جاهل، برای انسانی که میفهمد و آگاه است، مثل زندانی است که هر لحظه رهایی از آن خوشایند است، چون تنهاست، نه حرفش فهمیده میشود، نه فریادش شنیده میشود، نه همراهی دارد و نه پشتیبانی میشود. انسانها هر چه بیشتر میفهمند، زندگیشان سخت تر و تلختر است و مرگ برای اینان، چیزی جز رهایی و آزادی نیست.
به راستی، امام بیش از آن که به شمشیر ابن ملجم مجروح شود، به شمشیر جهالت مقدس زخمی بود.