«صمد» بر وزن فَعَل به معنای مفعول است؛ مانند واژه «سَلَب» به معنی «مسلوب» و «صمد» به معنی «مصمود» یعنی شخصی که در نیازها به طرف او روی میآورند.
ردنا (ادیان نیوز) – «صمد» بر وزن فَعَل به معنای مفعول است؛ مانند واژه «سَلَب» به معنی «مسلوب» (گرفته شده) و یا «جَلَب» به معنی «مجلوب» (جلب شده، جذب شده) و یا «هَمَل» به معنی «مهمول» (پوچ شده) و «صمد» به معنی «مصمود» یعنی شخصی که در نیازها و حوائج به طرف او روی میآورند، مقصود، قصد شده. این کلمه از «صمَد الیه» یعنی او را قصد نمود، گرفته شده است. (۱) شما می توانید برای درک بیشتر این موضوع به مقاله تفسیر سوره توحید مراجعه کنید.
معنی صمد در تفسیر فخر رازی
در تفسیر فخر رازی آمده است: «صمد» فردی است که در حوائج و هنگام نیاز به سوی او روی آورده میشود. قول دوم آن است که «صمد» کسی است که توپر است … صمد یعنی بی نیاز، یعنی کسی که بالاتر از او کسی نیست… نه میخورد و نه میآشامد، آن که پس از نیستی و فنا، آفریده هایش باقی است… آن که عیب و ایرادی ندارد… آفتها به او صدمهای نمیرسانند… او کسی است که نزاییده و زاییده نشده، زیرا هر چیزی که بزاید… از خود ارثی بر جای میگذارد و هر چیزی هم زاییده شده باشد، از میان میرود و میمیرد. (۲)معنی صمد در کتاب البحر المحیط
در کتاب البحر المحیط میخوانیم: صمد بر وزن فعل به معنی مفعول است و از فعل «صمدالیه» زمانی که کسی و یا چیزی مقصود و منظور واقع میشود و رو به سوى او آورده میشود؛ گرفته شده است. صمد فردی است که در نیازها رو به سوی او میآورند، و در این امر نیز او تنها و یکتا است. (۳)معنی صمد در لسان العرب
در لسان العرب آمده است: فعل «صمد» هم به شکل لازم و هم متعدی (صمده و صمدالیه) به کار برده شده است. «صمد» سرور و رئیسی است که از فرمان او اطاعت میکنند و بدون او فرمانی محقق نمیشود. عدهای گفتهاند. این واژه به معنی کسی است که در حوائج به او روی میآورند… هم چنین گفتهاند «صمد» یعنی توپر، توخالی بودن از ویژگی های خداوند نیست… عدهای گفتهاند: «صمد» سرور و آقایی است که عزت و سربلندی به او ختم میشود. و نیز گفتهاند که «صمد» سرور و سرپرستی است که بزرگی و سیادتش به پایان رسیده باشد… همچنین گفته شده «صمد» آن کسی است که مانا است و بعد از فنا شدن مخلوقاتش پابرجا است و گفتهاند «صمد» آن کسی است که کارها به سوی او روی میآورد و مقصود هرچیزی اوست و بدون او چیزی به سرانجام نمیرسد و از میان مردان «صمد» آن کسی است که بالاتر از او کسی وجود ندارد. (۴)خداوند «صمد» است به تمامی این معانی که گفته شد، او کسی است که همه به سوی او روی میآورند، در نیازها و حوائج به او نظر میکنند و این نشانه آن است که او غنی و بی نیاز است و بالاتر از او کسی نیست. او آن کسی است که توپر و مستغنی است و این نشانه آن است که نیازی ندارد چیزی بخورد و یا بیاشامد. همچنین این واژه بیانگر این مطلب است که نه زاییده و نه زاییده شده است! «صمد» بودن او دلالت بر این نکته دارد که نقطه ضعفی در او نیست، بلکه دارای نیرو و قوت مستحکمی است. شیء توخالی ضعیف است. در حدیث خلفت آدم (علیه السلام) آمده است که زمانی که حضرت آدم ملاحظه کرد توخالی است، متوجه شد که مخلوقی است و از خود قدرت و توانایی ندارد و مالک چیزی نیست!
شی، توخالی و پوک چیزی است که دارای شکاف و درزی به بیرون است و لذا از درون کنترلی نسبت به خود ندارد و نمیتواند نسبت به خویشتن سیطرهای داشته باشد… مرد توخالی شاخص ترسویی را گویند که جرأت ندارد همانند کسی که دل و قلب نداشته باشد. (۵) صفت صمدیت دلالت بر این مطلب میکند که هیچ گونه عیب و نقصی در «الله» نیست و آفتها و نقصها بر او کارگر نیست و کسی است که بعد از نیستی همه مخلوقاتش پابرجا و جاوید است. این که گفته شود او مقصود همه نیازها است و همگی در هنگام حاجت رو به سوی او آورند با این قسمت از آیه وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ تناسب دارد. اگر او نظیر و مانندی داشت، تنها او مقصود و غایت همه نبود، بلکه دیگری هم میتوانست مقصود بعضی باشد. این معنی با دو سوره قُل أعُوذُ برَبِّ النّاس و قُل أعُوذُ برَبِّ الفلق در ارتباط است. زیرا کسی که از چیزی خوف و هراس دارد و از این که نمیتواند آن را از خود دور کند بیمناک است، باید به خدا پناه برد و به سوی او روی آورد، زیرا اوست که وی را کفایت میکند.
معنای دوم واژه صمد
و اما در مورد معنای دوم که همان توپر بودن و مستغنی بودن باشد، این معنی مرتبط با قسمت لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ* وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ است. از سوی دیگر دلالت های موجود در الله الصمد بیانگر اثبات صفات کمالی خداوند و منزه دانستن او و نفی صفات نقص و فقدان و کمبود در اوست. ویژگی صمدیت حکایت از آن میکند که او زنده و عالم و قادر و بی نیاز و قادر و توانایی است که میتواند آنچه را که مخلوقاتش از او میخواهند عطا کند. او مهربان و دلسوز است به دعا و درخواست پاسخ میدهد و به همین سبب مقصود و مراد نیازمندان است. او اگر مهربان و بخشنده نبود، پاسخ کسی را نمیداد و استجابت دعایی را نمیکرد.آیه الله الصمَدُ خلاصهای از تمامی سوره است به طوری که دربردارنده صفات ثبوتی و سلبی خداوند است. ممکن است این سؤال هم پیش بیاید که چرا به جای «صمد» از واژه هایی همچون مقصود، و یا «المُتَّجِهُ الیه» (روی آورنده به سوی او) و یا واژه هایی از این قبیل استفاده نشده است؟ در جواب باید گفت: «صمد» بر بیش از یک معنی از معانی کمالی دلالت میکند. هنگامی که میگوییم الله الصَّمَدُ یعنی کسی که در بردارنده همه این صفت های کمالی است. حال اگر به جای این واژه، کلمه «مقصود» و «ملتجی ء الیه» (پناه برده شده به سوی او) و مانند اینها استفاده میشد، این معانی متبادر نمیگشت. واژه هایی از این قبیل جزئی از معانی «صمد» هستند.
هم چنین در این آیه ملاحظه میکنیم که صمدیت با چیزی مقید و محدود نگشته و گفته نشده که مثلاً او منظور و مقصود فلان گروه و دسته است و یا در مورد فلان نیاز و حاجت به سوی او رو میآورند. او به طور مطلق و نه برای بندگانی خاص، بلکه برای همه غایت و مقصود است، بنده در مورد هر چیزی که بخواهد بدون هیچ قید و محدودیتی رو به سوى او میآورد، او غایت و سرانجام این نیازها است.
از سوی دیگر اگر صمدیت خداوند مقید میشد، در این صورت دلالت آیه تنها در همین مورد خاصی بود و دیگر معانی و مفاهیم شامل معنای صمدیت نمیشد. از این رو در این آیه «صمد» بدون هیچ قیدی به کار برده شده و این «تنها آمدن» برای آن است که همه معانی و مفاهیم را شامل شود.
اگر «صمد» معنای مفعولی دارد، پس چرا در آیه لفظ «مصمود» به کار نرفته؟
شاید گفته شود اگر «صمد» دارای معنای مفعولی است، پس چرا در آیه خود لفظ «مصمود» به کار نرفته است؟ در جواب میگوییم: «صمد» بر وزن «فعل» صفت مشابهه است و لذا ثبات و دوام و استمراری که در صفات این وزن وجود دارد، از وزن «مفعول» بیشتر است. وزن مفعول برای یک بار اتفاق افتادن یک صفت هم به کار میرود، یعنی اگر شخصی یک بار هم رو به سوی کسی کند، آن شخص «مصمود» است بر خلاف صفت مشبهه که اصل در آن ثبوت و دوام و استمرار است. یعنی خصلت به سوی او رو آوردن و او را غایت و مقصود قرار دادن همیشگی است. همچنین «صمد» هم صفت مشبهه است و هم مصدر، (۶) از این رو هنگام به کارگیری این واژه همه این معانی میتوانند حضور پیدا کنند اما اگر (مصمود) به کار میرفت، در این صورت تنها معنای اسم مفعولی از کلمه دریافت میشد.چرا واژه «أحد» به صورت نکره و «صمد» به شکل معرفه آمده؟
اگر این سؤال به ذهن خطور کند که چرا واژه «أحد» به صورت نکره و «صمد» به شکل معرفه آمده در جواب میگوییم یکتا بودن و وحدانیت خدا برای بیشتر مردم و به ویژه عربها ناشناخته و مجهول است. اینان به وحدانیت او اعتراف نمیکنند بلکه برای او شریک قرار میدهند. اما در مورد صمدیت او موضوع این گونه نیست! این امر برای آنها معلوم و آشکار است و به آن اقرار و اعتراف دارند. خداوند میفرماید: ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیهِ تَجْأَرُونَ (۷) و یا، وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیاهُ (۸) و یا قُلْ مَنْ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَیخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَمَنْ یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (۹) و نیز قُلْ مَنْ بِیدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ یجِیرُ وَلَا یجَارُ عَلَیهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. سَیقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ (۱۰)بنابراین چیزی که مردم از آن آگاهی ندارند و یا اگر هم داشته باشند آن را انکار میکنند یعنى موضوع وحدانیت و یکتایی خداوند، به شکل نکره آمده است (أحد) اما مطلبی را که نسبت به آن آگاهی دارند و بیگانه با آن نیستند، به صورت معرفه آمده است (الصمد).
معرفه آمدن «الصمد» برای افاده حصر است
از سوی دیگر، معرفه آمدن «الصمد» برای افاده حصر است؛ (۱۱) به این معنی که حقیقتاً هیچ مقصود و غایتی جز او وجود ندارد. اگر میگفت: الله صمد؛ این معنا وجود داشت که خداوند مقصود و غایت است اما اختصاص را بیان نمیکرد و لذا چه بسا کسان دیگری هم باشند که مقصود و غایت عدهای باشند. اما زمانی که خبر جمله با الف و لام میآید بیانگر این مطلب است که متکلم میخواهد بگوید که جز او هیچ غایت و مقصودی وجود ندارد.در تفسیر فخر رازی در مورد نکره آمدن «أحد» و معرفه بودن «الصمد» آمده است: «صمد» کسی است که در حوائج و نیازها به سوی او روانه میشوند و این امر نه فقط برای عربها بلکه برای بیشتر مردم روشن بود. خداوند خود میفرماید: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیقُولُنَّ اللَّهُ (۱۲) اما وحدانیت و یکتایی خدا هم ناشناخته و هم مورد انکار بیشتر مردم بود و هست. صمدیت و توپُر بودن خدا و مقصود همه خلق بودن او نزد مردم آشکارتر از اولی است و لذا واژه «احد» به صورت نکره آمده و لفظ «صمد» همراه الف و لام تعریف به کار برده شده است (۱۳).
در تفسیر کشاف میخوانیم: «صمد» بر وزن فعل به معنای مفعول (مصمود) است و از فعل «صمدالیه» (او را قصد نمود) گرفته شده است. «صمد» سرور و سرپرستی است که در نیازها به سوی او رو آورده میشود. و معنی آیه آن است که خداوند کسی است که او را میشناسید و اقرار میکنید که او آفریننده آسمانها و زمین و آفریننده شما است. او یکتا است و در الوهیت نظیر و مانندی ندارد و کسی با او شریک نیست. او کسی است که هر مخلوقی رو به سوی او میآورد و از او بی نیاز نیستند اما او خود بی نیاز و غنی است (۱۴).
در کتاب روح المعانی آمده است: الف و لام در «الصمد» برای بیان حصار و اختصاص است. هنگامی که میگوییم: زید الرجل، مرادمان محصور کردن مرد بودن در زیاد است، مرد تنها اوست و نه شخص دیگری در جمله قبل (الله احد) نیاز به این حصر و اختصاص نبوده و لذا به صورت نکره آمده است. (۱۵)
در این سوره ابتدا یکتا بودن و احدیت خدا اثبات شده و سپس موضوع صمدیت او مطرح شده است؛ زیرا توحید در اسلام در رأس مسائل اعتقادی است و محور اصلی دین اسلام به شمار میرود و کسی که میخواهد مسلمان شود باید به این مطلب ابتدا گواهی دهد که: لا اله الا الله.
نتیجه گیری
خداوند خود به ما خبر داده که او شرک به شود و شریک قرار دادن کسی یا چیزی با وی را میبخشد اما به جز موضوع شرک و شریک قراردادن هر کسی را بخواهد مورد غفران و آمرزش قرار میدهد. توحید و یکتا دانستن خدا مقدمهای است برای مطالب بعدی، هر کسی که به خدای واحد ایمان بیاورد و به هر چیزی جز او پشت کند، ایمان میآورد که او «صمد» و توپر و مقصود و غایت است و او ملجأ و پناه است و اوست که باید از او یاری خواست. شکی نیست که مقصود از همه اینها یک چیز است. از این رو در بیان مطلب، آن امری که سزاوارتر و مهم تر بوده و از اولویت بیشتری برخوردار بوده و نیز از جنبه ترتیب منطقی و روند طبیعی اعتقاد پیدا کردن به یک مطلب باید جلوتر مطرح شود، مقدم شده است. همان طور که ملاحظه میکنیم دو ویژگی وحدانیت و صمدیت در یک آیه با هم جمع نشده و مثلاً گفته نشده «قل هوا الله احدالصمد»؛ بلکه هر کدام در یک آیه مستقل ذکر شده و این به خاطر اهمیت هر کدام از این دو در مسائل اعتقادی است. از این رو هر کدام به صورت مستقل بیان گردیده تا که امکان معرفه آمدن و نکره آمدن این دو نیز- همان طور که پیش از این گفتیم- بهتر و روشن تر فراهم شود.نویسنده: فاضل صالح سامرایی
برگردان: حمیدرضا میرحاجیپینوشتها:
۱. کشاف ج ۳ ص ۳۶۷ و نیز «بحر المحیط» ج ۸ ص ۵۲۷.
۲. التفسیر الکبیر ج ۳۲ ص ۱۸۱-۱۸۲.
۳. البحر المحیط ج ۸ ص ۵۲۸.
۴. لسان العرب ۲۴۶/۴.
۵. لسان العرب ماده وجوف، ج ۱۰ ص ۳۷۸-۳۷۹.
۶. اگر «صمد» را مصدر فرض کنیم در این صورت تأکید عبارت بیشتر میشود، یعنی خداوند سمبل و نشانه مقصود بودن است. معنای مقصود بودن و غایت و سرانجام بوردن با «اللّه» نمود و تشخص پیدا میکند.
۷. و چون گزندی به شما رسد، به پیشگاه او ناله و زاری میکنید. (نحل، ۱۶: ۵۳)
۸. و چرن در دریا گزندی به شما رسد، همه آنهایی که میخوانید و صدایشان میزنید، گم شوند مگر او. (اسراء، ۱۷: ۶۷)
۹. بگو کیست که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد؟ یا کیست که بر شنوایی و بیناییها فرمانروا است؟ و کیست به زنده را از مرده بیرون میآورد و مرده را از زنده بیرون میآورد؟ و کیست که کار (جهان و جهانیان) را تدبیر میکند؟ خواهند گفت: خدا، بگو پسری آیا تقوی پیشه نمیکنید؟ (یونس، ۱۰: ۳۱)
۱۰. بگو اگر میدانید: کیست که فرمانروایی هرچیز به دست اوست و او پناه میدهد و در پناه کسی نمیرود؟ خواهند گفت با. بگو پس چگونه دچار افسون شدهاید؟ (مؤمنون، ۲۳: ۸۸-۸۹)
۱۱. هرگاه مسند ( خبر جمله اسمیه) اسم و دارای الف و لام باشد میتواند بیانگر معنای حصر و اختصاص باشد. مثلاً در جمله «الله الغنی» میتوان «الله» را در «غنی» بودن منحصر کرد و یا برعکس غنی بودن را در الله منحصر کرد.
۱۲. و اگر از آنها بپرسی چه کسی آنها را آفریده؛ قطعاً میگویند: خدا. (زخرف، ۴۳: ۸۷)
۱۳. التفسیر الکبیر ج ۳۲ ص ۱۸۲-۱۸۳ و نیز اأنوار التنزیل ۱۲۹ ص ۸۱۴.
۱۴. کشاف ج ۳ ص ۳۶۷.
۱۵. روح المعانی ۳۰ ص ۲۷۴.منبع مقاله :
سامرایی، فاضل صالح؛ (۱۳۹۲)، درآمدی بر تفسیر بیانی قرآن کریم، مترجم: حمیدرضا میرحاجی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول