ادیان یهود، مسیحیت و اسلام به عنوان سه «دین ابراهیمی» شناخته شده و همگی این سنت را قبول دارند که خدا (الله یا یهوه) خود را به ابراهیم نشان داده است. بنابراین خدای ابراهیمی، دارای تعابیر مشترکی در این ادیان است. مثلا در این سه دین، خدا وجودی ابدی، قادر مطلق، عالم مطلق و آفریدگار جهان است. و همچنین خدا در این ادیان ابراهیمی با برخی صفات مثل تقدس، توحید، عظمت، عدل، رحمت، قدرت، قرب و…. یاد می شود.
ردنا (ادیان نیوز) – انسان در گذشته دور تا کنون با ادیان متعددی زندگی کرده است. آن دسته از ادیانی که بنیاد الهی نداشته و ادعای آسمانی بودن هم ندارند، «ادیان بشری» نام دارند مثل ادیان ابتدایی و ادیان فلسفی. اما تعدادی از ادیان، بنیاد الهی داشته و ادعای آسمانی بودن دارندکه آنها را «ادیان الهی» می نامند. سه اصل توحید و نبوت و معاد اصول مشترک «ادیان الهی» است.
ادیان یهود، مسیحیت و اسلام به عنوان سه «دین ابراهیمی» شناخته شده و همگی این سنت را قبول دارند که خدا (الله یا یهوه) خود را به ابراهیم نشان داده است. بنابراین خدای ابراهیمی، دارای تعابیر مشترکی در این ادیان است. مثلا در این سه دین، خدا وجودی ابدی، قادر مطلق، عالم مطلق و آفریدگار جهان است. و همچنین خدا در این ادیان ابراهیمی با برخی صفات مثل تقدس، توحید، عظمت، عدل، رحمت، قدرت، قرب و…. یاد می شود.
این مقاله با ساختار مقاله کوتاه (Essay) و از نوع مقایسه و مغایرت (Compare and Contrast) تنظیم شده و درصدد است تا به شناسایی وجوه شباهت و تفاوت میان برخی از تعابیر مشترک سه دین اسلام و مسیحیت و یهود درباره صفات خداوند بپردازد.
توحید
توحید مهمترین اصل در دین اسلام و به معنای یکتا پرستی می باشد. درجات و مراتبی دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. مرحله نخست «توحید ذاتی» یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی است. این اولین شناخت و اولین تصوری است که هر کس از خداوند دارد. توحید ذاتی یعنی این حقیقت، تعدد پذیر نیست. مثل و مانند ندارد. (شوری، ۱۱) مرحله دوم «توحید صفاتی» است. یعنی درک و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یکدیگر. توحید صفاتی به معنی نفی هر گونه کثرت و ترکیب از ذات خداست. مرحله سوم «توحید افعالی» است. یعنی درک و شناختن این که جهان، با همه ی علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و کار او و ناشی از از اراده ی اوست. مراتب سه گانه مذکور توحید نظری و از نوع شناختن است. اما مرحله چهارم «توحید عبادی» است. و آن توحید عملی و از نوع «بودن» و «شدن» است[۱].در عهد عتیق هم تعابیری وجود دارد که مساوی با اندیشه توحیدی است. مثلا در پنجمین سفر بخش اول عهد عتیق (سفر تثنیه) آمده است،
« یهوه خداست و غیر از او دیگری نیست».[۲]
در کتاب اشعیاء نبی که نهمین کتاب از بخش دوم عهد عتیق است. خداوند خطاب به آن نبی می گوید،
« غیر از من خدایی دیگر نیست. من خدای عادل و نجات دهنده هستم و دیگری نیست».[۳]
و قبل از این عبارت تصریح می کند، «من خداوند هستم و دیگری نیست».[۴]
در آغاز همین بخش خطاب به کوروش می گوید، «من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست، زمانی که مرا نمی شناختی، من به تو توانایی بخشیدم تا مردم سراسر جهان بدانند که غیر از من خدایی دیگر وجود ندارد»[۵] در این عبارت، توحید افعالی مورد توجه قرار گرفته است.
علاوه بر این تعابیر، توحید در نماز یهود و دعای شماع[۶]، نیز به خوبی دیده می شود. همچنین در سفر تثنیه مفاد «توحید عبادی» چنین مطرح شده است، «پس مواظب باشید که از قوانینی که به شما داده ام به هیچ وجه سرپیچی نکنید و هرگز خدایان دیگر را عبادت و پیروی نکنید».[۷]
مهمترین دستورات خدا به موسی که به «ده فرمان» معروف است در سفر خروج آمده است. در آغاز ده فرمان اصل «توحید» به روشنی بیان شده و با ترسیم کردن توحید عبادی، بشدت از پرستش بتها و خدایان دیگر منع می کند. و به آنها وعید مجازات و کیفر می دهد، «من خداوند، خدای تو هستم، همان خدایی که تو را از اسارت در مصر آزاد کرد. خدایان دیگری غیر از من نداشته باش. هیچگونه بتی به شکل آنچه در آسمان یا بر زمین یا در دریاست درست نکن، در برابر آنها خم نشو و آنها را بندگی نکن. چون من خدای غیوری هستم و کسانی را که از من نفرت دارند تا نسل سوم و چهارم مجازات می کنم»[۸]
مفسران عهد عتیق و متکلمین مسیحی هم بر این نکته تاکید دارند. چنانچه گاریگو لاگرانژ[۹] (متوفی ۱۵ فوریه ۱۹۶۴)، بزرگ ترین متأله کاتولیک قرن بیستم می گوید، «توحید تقریبا در تمام صفحات عهد عتیق و جدید ثبت است و تنها یک خدا هست و یهودیان نه تنها این حقیقت را تاکید کردند، بلکه همین اساس دین آنها بود»[۱۰]
بررسی کتاب مقدس نشان می دهدکه یهودیان و مسیحیان معاصر حضرت عیسی علیه السلام بر اساس آموزه های حضرت موسی، عیسی و انبیای دیگر خداوند یگانه را می پرستیدند و پیدایش تثلیث انحراف و بدعتی بیش نبوده است.
همانطورکه اشاره شد در عهد عتیق از کتاب مقدس به صورت صریح به وحدانیت خداوند اشاره شده و خداوند را از داشتن هرگونه شریکی، مبرا دانسته است. در سفر تثنیه دراین باره چنین آمده است،
«ای اسرائیل بشنو، یهُوَه، خدای ما، یهُوَه واحد است. پس یهُوَه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما؛ و این سخنانی که من امروز تو را امر میفرمایم، بر دل تو باشد».[۱۱]
در این روایت از کتاب مقدس یهوه به صراحت خدای واحد خوانده شده است.
در عهد جدید گزارشی از حضرت عیسی در جواب سائلی آمده که از او در مورد اول احکام پرسیده است، و حضرتش خداوند را خدای واحد معرفی کرده و همگان را به محبت نسبت به خدای واحد دعوت کرده است،
«و یکی از کاتبان، چون مباحثه ایشان ناشنیده، دید که ایشان را جواب نیکو داد، پیش آمده، از او پرسید که اوّل همه احکام کدام است؟ عیسی او را جواب داد که اوّل همه احکام این است که بشنو ای اسرائیل، خداوند خدای ما خداوند واحد است؛ و خداوند خدای خود را به تمامی دل و تمامی جان و تمامی خاطر و تمامی قوّت خود محبت نما که اوّل از احکام این است».[۱۲]
صفت قرب الهی
مسلمانان معتقدند که خداوند در همه جا حاضر است و به بندگانش کاملا نزدیک است. در قرآن از قول خداوند آمده است، « ما از رگ گردن انسان، به او نزدیکتریم » (ق، ۱۶).در عهد عتیق هم جملاتی حاکی از این قرب و نزدیکی هست. در پنجمین سفر از اسفار عهد عتیق آمده،
«یهوه خدای ماست هرگاه که ما او را بخوانیم».[۱۳]
این تعبیر از صفت خدا کاملا شبیه به همان تعبیر قرآن است که در آیه ۱۸۶ سوره بقره می گوید، « فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» بندگانم بدانند که من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند.
در کتاب مزامیر هم چنین تعبیری آمده است، « خداوند نزدیک است به کسانی که او را می خوانند»[۱۴]
صفت رحمت واسعه الهی
تصویر خدا در قرآن با رحمت وسیع و مهربانی بی پایان همراه است. خودش فرمود، «هر که را خواهد به رحمت خویش در آورد» (الانسان، ۳۱) «رحمت خود را به هر کس که بخواهد مخصوص می گرداند» (آل عمران، ۷۴) «اوست کسی که باران را پس از آنکه مردم نومید شدند فرود می آورد و رحمت خویش را می گسترد و اوست، سرپرستِ ستوده» (الشوری، ۲۸)در قرآن کریم هر جا که رحمت خداوند متعال به بندگانش مطرح میشود، منظور احسان و تفضل و نیکی بدون حالت تأثر قلبی است؛ چرا که ذات مقدس او منزه از تأثرات قلبی و رقت دل و عاطفه است. در دعای حضرت موسی هم این رحمت واسعه طلب شده است، « گفت پروردگارا من و برادرم را بیامرز و ما را در پناه رحمت خود درآور و تو مهربانترین مهربانانی (الاعراف، ۱۵۱) و خداوند دستور عمومی داده که هیچکس نباید از رحمت او مایوس نشود، « بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید از رحمت خدا نومید مشوید.» (الزمر، ۵۳) و اگر فضل و رحمت خدا بر انسان نبود مبتلا به عذاب می شد. و اینکه خدا رئوف و مهربان است (النور، ۲۰). البته در کنار این رحمت واسعه و مهربانی بی پایان، خشم خدا نیز در قرآن آمده است و به مومنان توصیه شده، « ای کسانی که ایمان آورده اید! مردمی را که خدا بر آنان خشم رانده به دوستی مگیرید» (الممتحنه، ۱۳) علاوه براین برخی افراد مشمول خشم الهی اند، «کسانی که در باره خدا پس از اجابت دعوت او به مجادله می پردازند حجتشان پیش پروردگارشان باطل است و خشمی از خدا برایشان است» (الشوری، ۱۶)
کلمه «الرحمن» در قرآن کریم ۱۵۷ مرتبه، و کلمات «الرحیم و رحیم و رحیما» جمعاً ۱۶۶ مرتبه تکرار شده اند. در مواردی که در قرآن کریم این کلمات آمده، به عنوان صفت الهی است، مگر در یک مورد در آیه ۱۲۸ سوره توبه که کلمه رحیم در وصف پیامبر اکرم (ص)آمده است.
در کتاب مقدس نیز تعابیری بر رحمت واسعه و مهربانی خداوند وجود دارد. این صفات عبارتند از «مهربانی» و « پایبندی به عهد» و « احسان کثیر» و «دیر به خشم آمدن» و «آمرزنده و غفاربودن» در دومین سفر از اسفار عهد عتیق آمده است،
«خدای رحیم و دیرخشم و با احسان و وفای بسیار که بر هزاران مردمان رحمت می آورد و خطاها و سرکشی ها و گناهان را می آمرزد، اما هرگز بدون جزا نمی گذارد».[۱۵]
همچنین واژه «حنون» به معنای بسیار مهربان در سفر خروج و کتاب مزامیر بکار رفته است[۱۶]
تنزیه و تعالی خداوند
تنزیه یعنی اعتقاد به برتری خداوند از مخلوقات و سلب صفات خلق از خداوند. آیات فراوانی در قرآن، هرگونه شباهت خداوند با دیگر اشیا را نفی می کند، «همانند خدا چیزی نیست، و او شنوا و بینا است» (شوری، ۱۱) «خدا نزاده و زاده نشد و برای او هرگز شبیه ومانندی نبوده است.» (الاخلاص، ۳ـ۴). برتری و تعالی او از همه موجودات و قابل رویت نبودن و وصف ناپذیر بودن خدا در قرآن مورد تاکید قرار گرفته است، (الاسراء، ۴۳. النحل، ۱و۳. الانعام، ۱۰۰. الروم، ۴۰. المومنون، ۱۱۶).مهمترین آیه در تنزیه خدا، آیه شریفه «لیس کمثله شی ءٌ» در سوره شوری است(شوری،۱۱). مراد این آیه نفی مِثل و شبیه برای خدا در هرسه مرحله ذات و صفات و افعال است. یعنی دوری و پاکی ذات و صفات و افعال خدا از آنچه در مخلوقات مشاهده می شود.
طبق آیات قرآن خداوند، از هرگونه عیب و نقص مبرا می باشد حضرت زکریا علیه السلام، دعوت کننده قوم خود به تنزیه خدا بوده است.
«او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت، «بشکرانه این موهبت، صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» (مریم،۱۱). بعد از این بشارت و این آیت روشن زکریا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آنها چنین گفت، صبح و شام تسبیح پروردگار بگوئید. چرا که نعمت بزرگی که خدا به زکریا ارزانی داشته بود دامنه آن همه قوم را فرا می گرفت و در سرنوشت آینده همه آنها تاثیر داشت، به همین دلیل سزاوار بود همگی به شکرانه آن نعمت به تسبیح خدا برخیزند و مدح و ثنای الهی گویند. از این گذشته این موهبت که اعجازی محسوب می شد می توانست پایه های ایمان را در دلهای افراد محکم کند، این نیز موهبت دیگری بود.
مهم در شناخت اوصاف جمال و جلال خدا این است که به این حقیقت توجه داشته باشیم، «هیچ چیز مثل او نیست، و او نیز شبیه به هیچ چیز نیست». در باب صفات خدا همیشه با چراغ لَیسَ کمِثْلِهِ شَی ءٌ (چیزی همانند او نیست) حرکت کرد، و در پرتو لَمْ یکنْ لَهُ کفُواً أَحَدٌ (هیچکس همانند و شبیه او نیست) به ذات پاکش نگریست، و تعبیر سبحان اللَّه در عبادات و غیر عبادات اشاره ای به همین حقیقت است.[۱۷]
اما در کتاب مقدس هم به تنزیه خداوند و برتری و تعالی او از همه موجودات و قابل رویت نبودن و وصف ناپذیر بودن او اشاره شده است.
در عهد عتیق آمده که خدا به موسی گفت، «نمی توانی مرا ببینی، زیراا انسان نمی تواند مرا ببیند و زنده بماند»[۱۸]
تقریبا مشابه همین تنزیه در آیه ۱۴۲ سوره اعراف آمده که، «چون موسی در موعدی که برای او مقرر کرده بودیم آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت، پروردگارا، خودت را به من بنمای تا به تو بنگرم. پروردگارش گفت، هرگز مرا نخواهی دید».
در جای دیگر از عهد عتیق، از زبان یکی از مصاحبان ایوب آمده است، « آیا کنه ذات خدا را درک می کنی؟ مثل بلندای آسمان است چه خواهی کرد؟»[۱۹] و این تعبیر اشاره لطیفی به تنزیه خداوند از شناخت حسی و معمولی انسان دارد.
همچنین حضرت داوود در مزامیر خطاب به خدا گوید، « ای خداوند در میان خدایان، مثل تو نیست و کاری هم مثل کار تو نیست»[۲۰] و مشابه آن در قرآن(شوری، ۱۱) ذکر شده است.
صفت قدرت مطلقه الهی
خدا در قرآن کریم دارای قدرت مطلق است. این صفت بیانگر آن است که خداوند بر انجام همه امور تواناست و همه موجودات تحت قدرت او قرار دارند. برخی از کلماتی که در قرآن بر این صفت دلالت دارد عبارتند از،۱- «قَدِیرٌ» حدود ۵۰ مرتبه بکار رفته است. از جمله، « او بر هر چیزی تواناست». (هود، ۴)
۲- «قَادِرٌ» حدود ۱۴ مرتبه بکار رفته است. از جمله، « آیا ندانستند که خدایی که آسمانها و زمین را آفریده، قادر و تواناست که مانند آنان را بیافریند.» (الاسراء، ۹۹)
۳- « قَوِی» حدود ۹ مرتبه تکرار شده، ازجمله، « خدا مقرر کرده است که حتما من و فرستادگانم چیره خواهیم گردید آری خدا نیرومند شکست ناپذیر است». (المجادله، ۲۱)
۴- « غَالِبٌ» به معنای چیره وپیروز، از جمله، « و خدا بر کار خویش چیره است ولی بیشتر مردم نمی دانند» (یوسف، ۲۱). چیرگی و غلبه پیامبران هم ناشی از چیرگی خداست (صافات، ۱۱۶)
۵- «مُّقْتَدِر» حدود ۴ بار تکرار شده از جمله، «و برای آنان زندگی دنیا را مثل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و چنان خشک گردید که بادها پراکنده اش کردند و خداست که همواره بر هر چیزی مقتدر و تواناست» (الکهف، ۴۵)
۶- « ذُو الْقُوَّهِ » یک بار ذکر شده، « خداست که خود روزی بخش نیرومند استوار است». (الذاریات، ۵۸)
در عهد عتیق نیز قدرت مطلقه الهی به صورت روشن و صریح، وصف شده است،
۱- « من هستم خدای قادر مطلق»[۲۱]
با توجه به مفهوم این تعبیر از صفت خدا در عهد عتیق، می توان آن را با تعبیر «قدیر» مشابه و از نظر معنا به هم نزدیک دانست.
۲- « پس الآن قدرت خداوند عظیم بشود چنانکه گفته بودی»[۲۲]
۳- « ترا بحضرت خود با قدرت عظیم از مصر بیرون آورد»[۲۳]
۴- «و خدای قادر مطلق ترا برکت دهد »[۲۴]
صفت مالکیت الهی
خداوند در قرآن مالک هر آنچیزی است که بهره ای از هستی دارد. زیرا هر آنچه هست، مخلوق اوست و هستی خود را از ذات او گرفته است. صفت «مالک» دوبار تکرار شده از جمله، « خداوند، مالک روز جزاست » (الفاتحه، ۴) و نیز، « بگو بار خدایا تویی که مالک وفرمانفرمایی. هر آن کس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایی». (آل عمران، ۲۶) و صفت « مَلیک» که یک بار بکار رفته است(القمر، ۵۵) واین معنا در قرآن و متون اسلامی بسیار تکرار شده است.در عهد عتیق هم به این صفت الهی اشاره شده و خداوند مالک آسمانها و زمین معرّفی شده است که آسمان و زمین را خلق کرده است و نیز خالق انسان است،
۱- « دست خود را به یهوه، خدای تعالی، مالک آسمانها و زمین برافراشتم»[۲۵]
۲- «.آیا او پدر و مالک تو نیست او ترا آفرید و استوار نمود»[۲۶]
۳- « تا بدانی جهان از آنِ خداوند است»[۲۷]
گاهی تعابیر عین یکدیگر است. مثلا در قرآن مکررا آمده است،
«خداوند آسمانها و زمین را آفرید». (یونس، ۳؛ السجده، ۴؛ الاعراف، ۵۴). عین همین تعبیر در عهد عتیق هم آمده است، «خداوند آسمانها و زمین را آفرید»[۲۸]
و یا تعبیر قرآنی، « خداوندی را که تاریکی ها و نور را آفرید» (الانعام، ۱). عین همین تعبیر در کتاب اشعیاء آمده، «من آفریننده نور و تاریکی هست».[۲۹]
نتیجه گیری
1- اکثر تعابیر کتب ادیان اسلام و مسیحیت و یهود، در خصوص صفات الهی به هم شبیه است و تفاوت آنها بسیار اندک و ناچیز است.۲- برخی تعابیر کتابهای آسمانی در اسلام و یهود و مسیحیت در زمینه برخی صفات خدا عین هم است.
پی نوشت ها:
[۱] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۹۹ – ۱۰۶.[۲] سفر تثنیه ۴، ۳۵-۳۹.
[۳] کتاب اشعیاء نبی، ۴۵، ۲۱.
[۴] همان ۴۵، ۱۸.
[۵] همان ۴۵، ۵.
[۶] شِماع در لغت به معنای « بشنو! ای اسرائیل » است و فرازی از تورات است که قسمت اصلی نماز صبح و عصر یهودیان را شامل می شود. بنابراین «شماع» اولین آیه اعتقاد توحیدی یهود است. یهودیان شماع را مهمترین بخشِ دعاهای یهودی می دانند.
[۷] سفر تثنیه ۲۸، ۱۴.
[۸] سفرخروج ۲۰، ۱.
[۹] رجینالد ماری. گاریگو لاگرانژ (۱۸۷۷-۱۹۶۴) متکلم کاتولیک فرانسه بود. و به عنوان یکی از پیشگامان نئو تومیست قرن بیستم به همراه یعقوب رامیرز، ادوارد هوگن و مارتین گروبن مشهور شده است. در سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۶۰ در دانشگاه کلیسای دومینیکن، در رم تحصیل کرد.
[۱۰] ماسون، دنیز، قرآن و کتاب مقدس، ص۵۵.
[۱۱] سفر تثنیه ۶، ۴-۶.
[۱۲] مرقس ۱۲، ۲۸-۳۰.
[۱۳] سفر تثنیه ۷، ۴.
[۱۴] کتاب مزامیر ۱۸، ۱۴۵.
[۱۵] سفر خروج ۳۴، ۶.
[۱۶] سفر خروج ۲۵، ۲۲ – کتاب مزامیر ۵، ۱۱۶.
[۱۷] مکارم شیرازی، همان، ج۲۰، ص۳۷۱.
[۱۸] سفر خروج ۲۰، ۲۳.
[۱۹] کتاب ایوب ۱۱، ۷-۹.
[۲۰] کتاب مزامیر ۸۶، ۹.
[۲۱] سفر پیدایش، ۱۷، ۱.
[۲۲] سفراعداد، ۱۴، ۱۷.
[۲۳] سفر تثنیه، ۴، ۳۷.
[۲۴] سفرپیدایش، ۲۸، ۳.
[۲۵] پیدایش، ۱۴، ۲۲.
[۲۶] سفرتثنیه، ۳۲، ۶.
[۲۷] سفرخروج، ۹، ۲۹.
[۲۸] کتاب اشعیاء ۴۵، ۱۸.
[۲۹] همان ۴۵، ۷.