مسعود زنجانی، پژوهشگر ادبیات و فلسفه گفت: کییرکگور خوانش خاصی از مسیح و مسیحیت داشت و بههیچروی با مسیحیت نهادینه و تاریخی بهویژه کلیسا بر سر مهر نبود. او این جمله مسیح را همواره مد نظر داشت: «برای آدمی فقط نان کفایت نمیکند. آدمی روح دارد و خوراک روح کلمه است. جز نان، آدمی به کلمه هم نیاز دارد.»
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، بهتازگی کتاب «خود، دیگری و خدا در اندیشه کییرکگور» نوشته راضیه زینلی به همت نشر آنسو منتشرشده است. این کتاب از پایاننامه او استخراج شده است و به تبیین سه مفهوم کلیدی «خود»، «دیگری»، «خدا» در اندیشه این فیلسوف و متأله دانمارکی میپردازد. نشست نقد و بررسی کتاب «خود، دیگری و خدا در اندیشه کییرکگور» در روز سهشنبه ۲۸ اردیبهشت با مشارکت مسعود صادقی، محمود مقدسی، مسعود زنجانی و راضیه زینلی به صورت مجازی برگزار شد. آنچه میخوانید، گزارشی از سخنرانی مسعود زنجانی در این نشست است.
سورن کییرکگور، نویسنده دردمند دانمارکی، جانپسندیده و روحرهیدهای بود که شعار زندگانی خویش را چنین برگزیده بود: «مباد روزی مگر آنکه سطری بنویسم و بگریم.» به گفته یکی از زندگینامهنویسان، گویی تمام زندگی کییرکگور چنان دوایر متحدالمرکزی به مرکزیت میز تحریر او بود. او غالبا ایستاده مینوشت و در عمر کوتاه خود نزدیک به نیم میلیون کلمه نوشت. اگرچه در زمان خود از جانب عوام و مدعیان استقبال نشد و حتی مورد استهزا قرار گرفت. همگان او را پدر جنبش سنت و مکتب مهم فکری و فلسفی در قرن بیستم؛ یعنی اگزیستانسیالیسم میدانند. شاید مهمترین اندیشه برای متفکران و فیلسوفان اگزیستانسیالیست نزد کییرکگور اهمیت دادن او به انسان و تمایز انسان از بقیه موجودات و هستندهها باشد. از این حیث که انگار او علاوه بر بودنی که همه موجودات و هستندهها در یک سلسله مراتب از آن برخوردارند؛ میتوان بودنی را هم به انسان اطلاق کرد و شیوه و نحوه خاصی وجود دارد که انسان را متمایز میکند، اگر نگوییم ممتاز میکند و آن همان چیزی است که در برابر بودن باید از آن تعبیر دیگری کرد: وجود معادل اگزیستانس. اگزیستانس همان چیزی است که در نگاه کییرکگور در آدمی به آن هستی تکرارناپذیر و منحصربه فرد اشاره دارد. یکانیکان انسانها هستی منحصربه خویشی دارند که البته با مستغرقشدن در جماعت و زندگی روزمره آن را از دست میدهند و فاقد این اصالت و حریت منحصربه خویش میشوند. تمام تلاش کییرکگور گوشزد کردن این وجود خاص آدمی یا اگزیستانس است.
کییرکگور از معدود فیلسوفانی است که نمیشود اندیشه و زندگی او را از هم جدا کرد. چیزی مهمتر از نوشتن در زندگی او نبوده است. پس، نوشتن آن چیزی است که موجب نجات پیدا کردن فرد آدمی از جریان زندگی روزمره، ازخودبیگانگی و ازدسترفتن فردیت و اصالت میشود. کافکا میگوید: «نوشتن جهیدن از جهان مردگان است» و با این معیار شاید بتوان گفت که کییرکگور زندهترین انسانها بوده است. تفرد مطرح در اگزیستانسیالیسم باید با تفرد در مکاتب دیگر تمایزگذاری شود؛ نزد کییرکگور تفکر و تفرد با یکدیگر پیوندی تنگاتنگ دارند.
میتوانیم بگوییم کییرکگور که خوانش خاصی از مسیح و مسیحیت داشت و بههیچروی با مسیحیت نهادینه و تاریخی بهویژه کلیسا بر سر مهر نبود این جمله مسیح را مد نظر داشت: «برای آدمی فقط نان کفایت نمیکند. آدمی روح دارد و خوراک روح کلمه است. جز نان، آدمی به کلمه هم نیاز دارد.» نویسنده بودن چیزی است که کییرکگور برای خودش انتخاب کرده بود. گاه خود را شاعر مینامید و بیشتر دوست داشت بهجای اینکه فیلسوف یا حتی الهیدان و متأله خوانده شود، نویسندهای مذهبی یاد بشود. البته این صفت و غیرمذهبی بودن را باید در شعاع خود اندیشه کییرکگور مد نظر داشته باشیم. نویسنده بودن خود شرایطی دارد. نویسنده بودن نمیتواند با سرعت و شتابزدگی افسارگسیخته همراه باشد که بهویژه انسان مدرن مبتلابه آن شده است. به نظر کسانی مثل هایدگر و میلان کوندرا هم در انتقاد بر انسان عصر جدید پیشتر از سرچشمه کییرکگور نوشیدهاند. حتی در جایی کییرکگور در رابطه با خوشبختی میگوید: «ما آنچنان شتابان در پی خوشبختی میرویم که آن را زیر چکمههای خود له میکنیم.» این آهستگی حتی میتواند به این معنا باشد که فقط کسی میتواند به دنبال کلمه، خوراک روح، برود و نویسنده باشد که بیکار باشد یا از کار در آن معنای متداول آن مبرا باشد. بدین معنی که کار برای آن نیازها و ضرورتهای مادی در جای خودش حقانیت دارد، ولی اگر تمام فعالیتهای ما به این مختوم بشود آنوقت آن اگزیستانس و فردیت مجال ظهور پیدا نمیکند. فقط کسی که از کار در معنای متداول کلمه رها شده باشد میتواند نویسنده باشد. آهستگی و تنهایی مهمترین ویژگی چنین کسی است و البته باز در منظر عوام چنین کسی بیکار خوانده میشود و باید هم خوانده بشود. نوشتن برای کییرکگور مهم بود، ولی چگونه نوشتن به همان اندازه و بلکه بیشتر برای او مهم بود. سبک نوشتاری او در مقایسه با نویسندگان؛ فیلسوفان همعصر خود و سنت فلسفه اروپایی، تا حد زیادی بدیع بود. اگر او بسان فیلسوفان ایدئالیست همعصر خود هستیشناسی داشت مسلما سبک نوشتاری متفاوتی هم داشت. این فرم نوشتن تصادفی نیست. وقتی کییرکگور حقیقت هستی و انسان را بهگونهای متفاوت درک کرده و بهطور اخص آنها را غیرعقلانی میداند، در ابراز آن همزبان تناقض را برمیگزیند. همچنین، این مساله در خدمت نقض نشدن هستی بهطور عام و آن هستی خاص، اگزیستنس، است. کییرکگور توانایی این را دارد که خودش را نقض کند از این طریق هستی، بهطور خاص اگزیستنس، را نقض نکند و فردیت و آزادی مخاطب را پاس بدارد. او دشوار را برگزیده، چنانکه در یکی از جملات درخشان خود میگوید: «راه سخت نیست، همانا سختی خود راه است.»
اگر کییرکگور مثل فیلسوفان دیگر در سنت فلسفی نمینویسد، ناتوان از اینگونه نوشتن نیست. کییرکگور نظمی پنهان (به تعبیر فیلسوف پیشاسقراطی) یا نظمی پریشان (به تعبیر حافظ) دارد که آثار او را فوقالعاده دشواریابتر و همچون اثری هنری برجای میگذارد که با تمامی تلاشهای تفسیری و هرمنوتیکی ما برای تعبیر و شرح، باز انگار غنا و مازادی دارد که هرگز فراچنگ نمیآید. کوشش در این راه ستودنی است و به نظر من، کتاب زینلی از این حیث ستایشبرانگیز است.