ویلفرد کنتول اسمیت ازمحققان و اندیشه وران و دین پژوهان بزرگ قرن بیستم است با دانش گسترده در حوزه هاى مختلف علوم انسانى. اسمیت گذشته از تحقیق و تدریس در قلمرو وسیع دین پژوهى و تاریخ ادیان و مذاهب، به صورت خاص و تخصصى درزمینه فرهنگ و اندیشه اسلامى کارکرده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، چنانکه از آثار ویلفرد کنتول اسمیت پیداست از جمله آثار مشهورى چون اسلام در تاریخ معنى و غایت دین – که جان هیک از آن به عنوان اثرى کلاسیک یاد مى کند)، اعتقاد و ایمان و اعتقاد و متن مقدس چیست؟ محققى ژرف کاو بود. به بیش از زبان تسلط داشت و مشهور است که حجم پانوشت ها و توضیحات فنى کتاب هایش گاه به اندازه یا حتى بیشتر ازحجم متن اصلى کتاب هایش مى شده است.
هیچیک از کتابهاى کنتول اسمیت به فارسى ترجمه و منتشر نشده است. آنچه در پى مى آید تحلیل کوتاهى است از دیدگاههاى اسمیت در سه موضوع زبان دینى، اسلام و مسیحیت و کیفیت دینى سنت فلسفى غرب برپایه برخى از آثار وى.
زبان دینى و زمینه هاى فهم فرهنگ ها و دین ها: اسمیت در سراسر زندگى علمى اش به انواع فلسفه هایى که اندیشمندان غربى شرح و بسط داده اند توجه داشت. درکتاب اعتقاد و تاریخ سخت به مخالفت با کسانى پرداخت که ادعا مى کردند گزاره هاى دینى معنایى ندارند با طرح این دلیل که آنها فاقد تحقیق پذیرى تجربى اند یعنى چون نمى توان آنها را به صورت تجربى و آزمایشى مورد تحقیق قرارداد و آزمود پس معنا ندارند.
اسمیت در این باره مى نویسد که با آن کس که به تحقیق در زندگى هندویى، بودایى، اسلامى، چینى، یهودى یا مسیحى مى پردازد و اذعان مى کند که تحت تأثیر غنا و قدرت تعابیر دینى قرارگرفته و معانى آنها را چیزى بیش از آنچه خود مى فهمد مى یابد همدلى بیشترى دارد تا با آن کس که کورکورانه و سطحى اعلام مى کند که آنها هیچ معنایى ندارند.اسمیت این نگرش خود را در تحلیل این جمله ظاهراً بى معنى که «آسمان یک گاو است» بیان مى کند.
آسمان یک گاو است: اسمیت مى نویسد که «من هیچ جمله یا گزاره دینى اى را درک و فهم نکرده ام مگر آنکه معنى اش چیزى را بر من راجع به انسان (نه فقط مردان یا زنانى که آن را ساخته اند و کسانى که آن را پاس مى دارند بل راجع به انسان به طور کلى) و معمولاً راجع به ارتباط انسان با جهان روشن نسازد. براى این، شخص باید شناختى از ایمان انسان داشته باشد. اگرچنین شناختى حاصل شده باشد از جملات دینى خاص مى توان چیزهاى بسیار آموخت.» اسمیت تصریح مى کند که «بى توجهى به کیفیت دینى زندگى انسان ممکن است به خوار شمردن معناى زبان دینى منجر شود. به عقیده او قصور در درک و فهم درست کیفیت دینى زندگى انسان به طرز چشمگیرى موجب کژفهمى درمورد نوع بشر و عالمى که درآن زندگى مى کنیم مى شود». اسمیت مى افزاید که آنچه دراین باب گفته است مستلزم این نکته است که فهم و شناخت حداقلى ازایمان براى شناخت یک جمله دینى موردنیاز است.
اسمیت در بخشى از تحلیل خود به این نظر آیر اشاره مى کند که «یک نظام متافیزیکى یا یک الگوى مفهومى باید ارزش توضیحى تا تبیینى (explanatory) داشته باشد. به این معنا که باید امور واقع مشاهده پذیر (observable facts) را تبیین کند.» اسمیت درنقد این نظر مى گوید که آنچه در اینجا از آن به «امور واقع مشاهده پذیر» تعبیر شده نزد آیر همان دنیاى طبیعت است. آیر در اینجا صریحاً به علوم طبیعى (یا تجربى) نظر دارد و آنها را یگانه منبع استوار و موثق معرفت مى داند.
اسمیت مى افزاید که این درواقع نمایى از کل دیدگاه آیر است و نشانه قصور و ناتوانى آشکار او در درک کیفیت دینى زندگى بشر. «زیرا علوم طبیعى تنها به دنیاى طبیعت فیزیکى نظر دارند و مى کوشند به تبیین آن بپردازند.»
اسمیت این نوع دیدگاه و طرزفکر را یک دیدگاه خاص غربى مى شمارد که برداشت محدودى از عینیت (objectivety) دارد و مى افزاید که در اینجا دیدگاههاى انسانى دیگرى هم وجوددارد.اسمیت پس از اشاره به این دیدگاه خاص عینیت گرایانه که اساساً معطوف به عالم طبیعت و جنبه هاى محسوس و مشاهده پذیر آن است، مى گوید که اگر بخواهیم به روابط عمیق انسانى بپردازیم با این جهان نگرى محدود مشکل پیدامى کنیم. اسمیت در ادامه مى گوید که از لحاظ فلسفى اگر کسى پایبند این عقیده جزمى باشد که هم حقیقت و هم معنى را فقط در قلمرو علمى عینیت گرا مى توان یافت و نه به هیچوجه در روابط و پیوندهاى بین الاشخاص، دردسرهایش بسیار بیشتر هم مى شود. به عقیده اسمیت یکى از دلایل اینکه چرا بخش اعظم تحلیل زبانى و منطق مدرن فاقد کفایت است آن است که آنها شکلى از فلسفه علوم طبیعى در زمانى اند که علم دیگر معطوف به انسان نیست و حتى به عالم طبیعت نیز به گونه اى نظر دارد که براى اول بار در مقیاسى عظیم در تاریخ بشر جهان طبیعت را درگسستگى صریح از انسان مطمح نظر قرارمى دهد.
اسمیت این برداشت خاص از عینیت را که مخالف هرگونه عنصر شخصى است مورد نقد قرارمى دهد و مى گوید: «مفهومى که این دیدگاه از عینیت به دست مى دهد غیرشخصیت گرایى (impersonalism) را مفروض و مسلم مى گیرد و بر این گمان است که معرفت حقیقى تنها درصورتى حاصل مى شود که نسبت میان شخص و آنچه مى خواهد بشناسد حذف شود. پس عجیب نیست که دراین دیدگاه، دین فاقد حقیقت به نظر برسد و گزاره هاى دینى محمل معرفت نباشند.»
اسمیت بنابر روش تحقیقى علمى اش که مى کوشد موشکافه و منصفانه باشد دراینجا مثالى از مصر باستان مطرح مى کند. او پس از اشاره به تمدن شگفت انگیز مصر باستان و دستاوردهاى بزرگش در عرصه هاى مختلفى چون معمارى و هنر و کشاورزى وستاره شناسى و جز اینها، این جمله را که در مصر قدیم بر زبان مى آمد نقل مى کند که «آسمان یک گاو است» بنا بر روش پوزیتیویستى با آن دیدگاه خاصى که در مورد عینیت وحقیقت دارد چنین تعبیرى آشکارا نادرست و بلکه بلاهت آمیز است. اسمیت ضمن اشاره به کشفیات علمى ودستاوردهاى فنى این تمدن مى گوید اگر ما امروزه این عبارت را بر زبان برانیم مى توانیم آن را به راحتى نادرست بشماریم اما براى مصریان چند هزار سال قبل آیا این جمله همان طور که ما ممکن است بپنداریم کاملاً بى معنى بوده است؟ اسمیت اذعان مى کند که معنى این جمله را نمى داند و نمى تواند بفهمد که مصریان قدیم از این جمله دقیقاً چه تصورى داشتند. او تصریح مى کند که این عبارت را نمى فهمد اما مى افزاید که در برابرش سرگشته و مبهوت هم نشده است. مقصودش از اینکه آن را نمى فهمد این است که فهم مسؤولانه وتحقیقى و علمى (علمى در معناى انسانى آن) از این عبارت ندارد اما تصورى دارد از اینکه به تقریب چه معنا و دلالتى ممکن است داشته باشد. اما چه تصورى؟ او براى نزدیک شدن به فضاى دلالت هاى اصلى این جمله مى گوید: «من تحت تأثیر دو هزار سال تاریخ مصر باستان قرار گرفته ام و نیز نظمى که مردمش در زندگى سیاسى، در ریاضیات و در دستاوردهاى فنى شان بدانها رسیدند یا ابداع کردند». اسمیت در ادامه مى گوید زندگى دینى آنها که درسایر دستاوردهایشان سریان دارد نیز برایش بسیار جالب توجه است و بعد مى افزاید: «اگر بین امر زیبایى شناختى (The aesthetic) و امر هنرى (artistic) تمایز قایل شویم به این معنا که اولى به درک ودریافت زیبایى یا شناخت آن و دومى به ساختن و شکل بخشیدن زیبایى یا خلق آن دلالت کند آنگاه چه بسا بتوان گفت که مصریان قدیم جهان را به نحو هنرى (artistically) ادراک مى کردند.
اسمیت سپس به این نکته اشاره مى کند که هوا در دره نیل سفلى بسیار صاف و روشن است. چنین نبود که آنها همیشه زیر هواى ابرى و توفانى و غبار گرفته باشند. آنها آسمان را روز به روز روشن تر از ما مى دیدند و احتمالاً گاوهایى بیشتر از آنچه ما مى توانیم ببینیم مى دیدند!
«اکنون شما و من خوب مى دانیم که آسمان گاو نیست. یک نتیجه محتمل آن است که بگوییم مصریان قدیم وقتى چنین سخنى مى گفتند سخن نادرست مى گفتند. همین . این اساساً نظر آدمى مثل آیر ونیز نظر بسیارى ازمبلغان و متألهان مسیحى قرن نوزدهم در موردتعدد ادیان است:«ما مى دانیم حقیقت چیست و اگر گروه هاى دیگر (در مورد حقیقت) چیزى متفاوت بگویند پس آن گروه دیگر باید برخطا باشد». در این مورد هرکس حتى اگر حداقل حرمت را براى مصریان باستان قایل باشد مى داند که آنها ممکن است برخطا بوده باشند اما مسلماً احمق نبوده اند… اگر شما چیزى از تاریخ پردستاورد و مؤثر آنان بدانید در خواهید یافت که آنها کسانى نبوده اند که فرق بین آنچه شما و من گاو و آنچه شما و من آسمان مى نامیم راندانند».
اسمیت یک تفسیر محتمل دیگر را این مى داند که گفته مى شود این عبارت زمانى که گفته مى شد نادرست (False) نبود بلکه فاقد معنا (meaningless) بود. او در ذیل این نظر به تحول مفاهیم دینى در گستره تاریخ اشاره مى کند و مى گوید: «ما مى دانیم شرایط و موقعیت هایى وجود دارد که گزاره هاى دینى براى گروه هاى قابل توجهى از افراد در طول زمان بى معنا مى شوند یا رفته رفته از بار معنایشان کاسته مى شود و نظامهاى دینى اى که آنان بخشى از آن بوده اند فرو مى پاشند یا جاى خود را به نظامهاى جدید مى دهند. تفاوت آشکارى وجود دارد میان وضعیت اجتماعى اى که در آن اعتقادات دینى گروه براى آن گروه واجد معنى است و وضعیت اجتماعى اى که در آن اعتقادات دینى دیگر چنین نیست. در واقع در تاریخ مصر هم مى توان نشانه هاى این رخداد را ردیابى کرد آنجا که فرهنگ مصر قدیم، فرهنگ یونانى و مسیحى و غیره رادر خود راه داد. از آنجا بود که چنین عبارتى بى معنى شد وبه تدریج به آنجا رسید که دیگر بر زبان نمى آید. با این وصف طى دوره اولیه طولانى اى که بر زبان مى آمد کاملاً مطمئن ام که معنایى داشت گرچه شخصاً نمى دانم آن معنا دقیقاً چه بوده است. ولى هرگز هم احساس ناراحتى نمى کنم که مدتى دراز را صرف فهم معانى احتمالى آن کنم. من اطمینان دارم که اگر زبان مصر باستان را مى آموختم و در هنر و ایدئولوژى مصرى کار مى کردم و چند سالى درباره این موضوع به تحقیق و پژوهش مى پرداختم مى توانستم معناى آن را درک کنم وبه دیگران نیز بشناسانم. واقعیت این است که من و شما نمى گوییم که آسمان گاو است واگر چنین چیزى بگوییم یا اشتباه کرده ایم یا گزافه گفته ایم اما از اینجا این نتیجه به دست نمى آید که در نزدمصریان قدیم گفتن این عبارت کارى اشتباه یا گزافه بوده است. به عکس از اینجا نتیجه مى گیریم که باید توجه خود را دوچندان کنیم و ببینیم آنها چه معنایى ازاین سخن مراد مى کردند. اتفاقاً چون ما چنین سخنى نمى گوییم مى توانیم دریابیم که آنان پیش فرض هایى غیر از پیش فرض هاى ما داشته اند و نگرششان به جهان با ما فرق داشته است. چون ما این سخن را بر زبان نمى رانیم پى مى بریم که در اینجا نکته اى وجود دارد که واداشته مى شویم معنایش رابفهمیم».
اسمیت سپس باز به درک «هنرى» و شخص گونه مصریان اشاره مى کند و مى گوید با توجه به مشاهداتش در جوامعى که در دوران جدید در قیاس با غربیان ارتباط شخص گرایانه ترى با طبیعت دارند و نیز با توجه به مطالعات اندکى که راجع به این موضوع خاص در مصر شناسى و حوزه هاى مربوط به آن کرده و همچنین به واسطه آشنایى اش با تصویرگرى آسمان به صورت گاو در میان بوداییان تبتى مى تواند درباره معناى بالقوه این جمله، احساسى داشته باشد.
اسمیت مى گوید اگر این احساس واشاره درست باشد و گاو خواندن آسمان توسط آنها یکى از معانى اش این باشد که آنان در هماهنگى و دلبستگى بیشترى با طبیعت زندگى مى کردند و توانایى شان براى ادراک شاعرانه هم گاو و هم آسمان بیشتر بود پس شخصاً کمتر تمایل خواهد داشت که کار آنان را در تأیید و بر زبان راندن آن جمله نادرست بشمارد. اسمیت مى افزاید: «حدس من این است که آنها چیزى درباره آسمان، درباره حیوانات، درباره خودشان و درباره ارتباط میان آنها درک مى کردند که آیر و یارانش بدان توجه نداشتند. نسبت دادن بلاهت به بصیرت مصریان نشانه مطمئنى از نزدیک شدن به حقیقت جهان نیست.» سخن پایانى اسمیت در این باره این است: آیا آسمان یک گاو است؟ این عبارت فاقد حقیقت است اگر من آن را بگویم. اما از اینجا نتیجه نمى شودکه این جمله زمانى که مصریان قدیم آن را بر زبان مى آوردند لااقل تا حدودى درست نبوده است.اسلام و مسیحیت: بنا بر نظر اسمیت، در دین شناسى تطبیقى معمولاً دانشجویان با این پیش فرض آموزش مى بینند که دین هاى مختلف پاسخ هایى متفاوت به پرسش هاى اساساً یکسان مى دهند اما اسمیت عقیده دارد که تمایز ادیان تا حدود زیادى در این است که آنها متمایل به آنندکه پرسش هاى مختلف مطرح کنند. اسمیت در اینجا به طور خاص اسلام و مسیحیت را مثال مى زند و به مقایسه آنها مى پردازد. مى گوید معمولاً در برداشتهاى اولیه چنین نظر داده مى شود که متن مقدس در مسیحیت انجیل است و در اسلام قرآن.در مسیحیت عیسى مسیح و در اسلام محمد بنیانگذار است. یا کلیساها و مسجدها متناظر یکدیگر در این دو دین هستند و قس علیهذا. به زعم اسمیت تحلیل هاى دقیق و دقیق تر نشان مى دهد که در مورد اسلام و مسیحیت نمى توان بدین راحتى تناظر قائل شد. اسمیت موضوعات متعددى را براى مقایسه اش برمى گزیند. نخستین موضوع اراده یا خواست و مشیت خداوند (The will of Good) است. اسمیت مى گوید: مسیحیان و مسلمانان، هردو، این تعبیر را به کار مى برند اما مفاهیم مختلفى از آن مراد مى کنند. مسیحیان در عام ترین نیایش هاى خود از این تعبیر که مسیح بدانها آموخت استفاده مى کنند و از تحقق خواست خدا سخن مى گویند (thy will be done) و به مدد آن امور مادى و دنیوى را مطابق با الگوى عالى ترى که «فرا رسیدن حکومت خداوند» است مى بینند. اسمیت در ادامه مى گوید این عبارت معنایى عمیق دارد و تعبیر «خواست خدا» در اینجا واجد دلالت ها و معناى اخلاقى بزرگ است. کوشش براى تحقق خواست خدا بالاترین وظیفه و رسالت انسان است. اسمیت سپس به مفهوم نظیر در اسلام مى پردازد: «مفهوم متناظر این تعبیر در اسلام اصطلاح کلامى (الهیاتى) رضا (رضوان، مرضى) است اما تعبیر عمومى تر «امر» است.»