در جایجای آثار کاستاندا با انواع موجودات غیرارگانیک مواجه میشویم که دونخوان از آنها میگوید و سالک معرفت در مواقعی خاصی به آنها بر میخورد. این موجودات بیآنکه مانند انسانها یا موجودات زنده آلی و ارگانیک، دارای جسم باشند، زندهاند و از زنده بودنشان آگاه هستند.
ردنا (ادیان نیوز) – در جایجای آثار کاستاندا با انواع موجودات غیرارگانیک مواجه میشویم که دونخوان از آنها میگوید و سالک معرفت در مواقعی خاصی به آنها بر میخورد. این موجودات بیآنکه مانند انسانها یا موجودات زنده آلی و ارگانیک، دارای جسم باشند، زندهاند و از زنده بودنشان آگاه هستند.
کاستاندا در طی دوران آموزش خود نزد دونخوان مرحله به مرحله با این موجودات آشنا میشود و در هر اثرش توصیف خاصی از آنها به دست میدهد. در ترجمهی فارسی آثارش این موجودات نامهای مختلفی به خود گرفتهاند؛ مانند متفق، مواصل، دلیل و همزاد.
کاستاندا در اولین اثرش بیشتر از همزاد یاد میکند؛ چیزی که خود نیز در پی فهم معنای آن است. وی در تحلیل ساختاری کتابش از قول دونخوان همزاد را بسان قدرتی میداند که قادر است انسان را به آن سوی مرزهای خود ببرد. (۱) همچنین او دو همزاد دیگر نام میبرد که متعلق به دو گیاه خاص به نامهای داتوره (علف جیمسون) و قارچی از جنس سایلو سیبه است که دونخوان آن را اُمیتو (دودک) نامیده بود.
کارلوس به چهار ویژگی عمدهی همزاد نیز اشاره میکند: بیشکل بودن، درک شدن به عنوان کیفیت، رام شدن و قاعده (قانون) داشتن. (۲)
وی همچنین کاکتوسی را به نام لوفوفورا که پیوته نام دارد معرفی میکند که قدرتی شبیه همزاد در خود دارد و دونخوان آن را مسکالیتو نامیده است و شخصی را از مرزهای واقعیت عادی فراتر میبرد. (۳)
دن خوان
کاستاندا خود در مرحلهی اول شاگردیاش چیز زیادی از این موجودات در نیافت، اما در کتاب دومش بیشتر به توصیف آنها پرداخت. او در گفتوگویی با دونخوان که پس از هشت سال آشنایی صورت میگیرد، میگوید:دلیل را نمیشود دید؛ چرا که هر شکل و صورتی به خود میگیرد. دلیلها نه خیرند و نه شر، بلکه برای این وضع شدهاند که جادوگران در راهی که مناسب بدانند، آنها را به کارگیرند. (۴)
به نظر دونخوان وقتی موجودات غیرارگانیک یا غیرجسمانی به شکل شمایل چیزی درآیند، هیچ انسانی قادر نیست آنها را بشناسد و تشخیص دهد. اما کسی که میتواند «ببیند»، بیدرنگ از حضور آنها آگاهی مییابد؛ زیرا وقتی چیزی را ببیند، آن چیز از شکل ظاهریاش خارج میشود و ماهیت اصلی خود را به بیننده مینمایاند. اما وقتی موجود غیرارگانیکی را که به شکل مادی درآمده ببیند، ماهیت اصلیاش پنهان مانده و همچنان به شکل همان هیئت ظاهری دیده میشود. از همین روی، شخص بیننده در مییابد که آن چیز، هرچه باشد، در اصل یکی از موجودات غیرارگانیک است که به شکل مادی و ظاهری ممثل شده است. (۵)
به گفته دونخوان، چشمهای انسان معمولی ممکن است فریب بخورد، اما یک سگ یا کلاغ هرگز گول نمیخورند و متوجهی حضور آن موجودات میگردند. (۶) (اگر سگ یا کلاغ میتواند آنها را ببیند، پس این موجودات جسمانی و ارگانیک هستند.)
به عقیدهی دونخوان، دلیلها نمیتوانند مستقیماً به کاری پرداخته، یا در آن پیش قدم شوند، اما میتوانند به گونهای غیرمستقیم در انسان اثر بگذارند. وی تماس با دلیل را خطرناک دانست؛ زیرا دلیل میتواند زشتترین چهره و حالات انسان را عیان سازد. دونخوان میگفت مرشد او در اولین دیداری که با دلیل داشت، ناگزیر شد خود را آتش بزند و چنان ترسیده بود که گویی شیرکوهی به او حملهور شده است. دربارهی خودش هم میگفت یک بار دلیلی او را به درون تودهای از هیزم سوزان هل داد و زانو و سرشانهاش کمی سوخت، اما همین که با دلیل یگانه شد، داغ آتش ناپدید گشت. (۷)
دونخوان در اواخر دورهی دوم شاگردی کارلوس، او را با برخی از آنان مواجه میکند و دربارهی انواع آنها به تفصیل توضیح میدهد. وی این موجودات را به سه دسته تقسیم میکند:
این موجودات سه گونهاند: آنها که نمیتوانند چیزی عطا کنند، چرا که چیزی برای دادن ندارند؛ آنها که فقط میتوانند موجب ترس باشند و آنها که هدیهها دارند. آن یکی که تو دیشب دیدی، غیرفعال بود. چیزی برای بخشیدن ندارد؛ تنها یک سایه است. اما بیشتر اوقات نوع دیگری از این موجودات با نوع غیرفعال همراه میشود؛ یک روح موذی که تنها خاصیتش ترساندن است و همیشه در دور و بر سرپناه نوع غیرفعال میپلکد نوع موذی، آدمها را تا خانهشان دنبال میکند و زندگی را برایشان ناممکن میسازد. همیشه هستند آدمهایی که باور دارند میتوانند از این موجود بهرهها برند، اما صرف این واقعیت که روحی در دور و بر خانه است، دردی را دوا نمیکند. بسا که مردم در پی به دام انداختنش بر میآیند، یا در اطراف خانه دنبالش میکنند، به این گمان که میتوانند رازی را بر آنها آشکار سازند. اما تنها چیزی که عایدشان میشود، تجربهای هولناک است. تنها کار عاقلانهای که دربارهی این موجود موذی میتوان کرد، به فراموشی سپردن و ندیده گرفتن آن است. (۸)
دونخوان توضیح میدهد که نوع سوم روح، دلیل واقعی است؛ یعنی همان بخشندهی راز. این نوع خاص فقط در جاهای پرت و خلوت و جاهایی که کمابیش خارج از دسترس است وجود دارد. کسی که آرزوی کشف یکی از این موجودات را داشته باشد، باید به پای خود سفری دور و دراز کند و در جایی پرت و خلوت به تنهایی همه کارهای لازم را انجام دهد. باید کنار آتشی که خود میافروزد، بنشیند و اگر سایه را دید، بیدرنگ آنجا را ترک کند. اما در صورت برخورد با شرایط دیگر مانند وزش بادی تند که آتش را خاموش کند و او را از دوباره برافروختن آن باز دارد و یا شکستن شاخهای از درختی نزدیک باید همانجا بماند.
چنین موجودی، سالک را به راههای بسیار میآزماید. وی به کاستاندا میگفت اگر زمانی در شرایطی ناگوار به یکی از این موجودات برخورد، نباید برای مبارزه با او تلاش کند؛ چراکه او را خواهد کشت. از اینرو بهتر است خود را به زمین اندازد و تا صبح آن وضع را تحمل کند. (۹)
به نظر دونخوان وقتی انسان با دلیل، یعنی با بخشنده راز روبهرو میشود، باید تمام دلیری خود را یکجا جمع کند و پیش از آنکه به چنگ دلیل افتد، او را به چنگ آورد و یا دنبالش کند، پیش از آنکه او دنبالش کند. دنبال کردن باید بیامان باشد و پس از آن، مبارزه است. او باید دلیل را بر زمین زند و همانجا نگه دارد تا قدرت را به او عطا کند. (۱۰) (در اینجا تناقضی آشکار وجود دارد. دونخوان از یک طرف به کاستاندا توصیه میکند که نباید با این موجودات مبارزه کند و از سوی دیگر میگوید پیش از آنکه به چنگ موجودات بیفتد آنها را دنبال کند، با آنها مبارزه کند و دلیل را بر زمین زند.)
وقتی کاستاندا از او میپرسد مگر این نیروها جسمیت دارند، پاسخ میدهد:
آنها جسمیت دارند. وقتی کسی با آنها در جنگ باشد جسماند ولی احساس جسم بودنشان جز لحظهای نمیپاید. این موجودات بر ترس انسان تکیه دارند. بنابراین اگر کسی که با یکی از آنها در جنگ است جنگاور باشد، آن موجود سفتی خود را خیلی زود از دست میدهد؛ در حالیکه جنگاور نیرومندتر میشود. او میتواند در عمل، سفتی روح را جذب خود کند. (۱۱) (در این زمینه تناقض دیگری را از ناوال بزرگ دونخوان شاهدیم او از یک طرف اذعان میدارد که این موجودات جسمیت دارند، از طرف دیگر آنها را موجودات غیرارگانیک و غیرجسمانی معرفی میکند.)کاستاندا در آثار دیگرش دربارهی این موجودات نکاتی را یادآور میشود و در کتاب هفتم و نهم نیز فصلی را به موجودات غیرارگانیک اختصاص میدهد.
دونخوان در آتش درون، از معرفت نهانی تولتکهای کهن میگوید و اینکه یکی از باارزشترین دستاوردهای بینندگان کهن این کشف بود که زندگی ارگانیک تنها شکل زندگی در روی زمین نیست. از نظر آنان، موجودات زنده ارگانیک پیلهای دارند که فیوضات را در میان میگیرد ولی هستند موجودات دیگری که از نظر بیننده، ظرف آنها به پیله نمیماند. با این همه، آنها نیز در درون خود به فیوضات آگاهی دارند و به جز تولیدمثل و سوختوساز، خصوصیات دیگر زندگی همچون وابستگی احساسی، حزن و اندوه، شادی، خشم و عشق را نیز دارا هستند. (۱۲)
دونخوان فنی را به کاستاندا آموخت که تولتکها از طریق آب و آینه یا سطحی شفاف موفق به دیدن این موجودات میشدند. کاستاندا این فن را در حضور دونخوان آزمود و بسی حیرت کرد. (۱۳)
از نگاه دونخوان، تولتکهای کهن آموخته بودند که موجودات غیرارگانیک را با روشهای گوناگون از دنیای خودشان به دنیای بشری بکشانند و از آنها استفاده کنند.
همچنین بینندگان جدید مهمترین چیز را دربارهی همزادها کشف کردند؛ چیزی که آنها را برای انسان مفید یا بیفایده میسازد. همزادهای بیفایده که شمارشان نیز بسیار است، آنهاییاند که در درون خود فیوضاتی دارند که با فیوضات درون ما همخوانی ندارند. آنها چنان با ما تفاوت دارند که کاملا استفادهنشدنی هستند. همزادهای دیگر که تعدادشان بسیار اندک است، شبیه ما هستند؛ یعنی فیوضاتی دارند که با فیوضات ما همخوانی دارد. (۱۴)
به عقیدهی او، آنچه بین بینندگان و این نوع همزادها اتفاق میافتد، چیزی مانند مبادلهی منصفانه انرژی است. این تبادل توسط فیوضاتی رخ میدهد که در آگاهی سوی چپ انسان هستند؛ سویی که انسان عادی هرگز از آن استفاده نمیکند. به همین روی، دنیای آگاهی سوی راست یا سوی منطقی، به روی همزادها کاملاً بسته است.
وی انرژی آنها را بیشتر مانند جریان برق و انرژی موجودات جسمانی را بیشتر شبیه امواج حرارت میدانست. به نظر او، ترس انسان نوعی انرژی مناسب با آنها را آزاد میکند که فیوضات درون آنها را دوباره به کار میاندازد.
بینندگان کهن یقین داشتند که همزادها احساسات بشری دارند ولی بینندگان جدید چیز دیگری دیدند: انرژی آزادشده توسط هیجانات، توجه همزادها را جلب میکند و عشق نیز همچون نفرت یا اندوه مؤثر است. (۱۵)
کاستاندا در کتاب هنر رؤیا دیدن نیز فصلی را به دنیای موجودات غیرآلی اختصاص داده و از تجربههای رویارویی خود با آنها در تمرینات رؤیابینیاش میگوید و میکوشد به توضیحات منطقیتری در این خصوص دست یابد:
وقتی قلمرو موجودات غیرآلی را در رؤیا میدیدم، در آن جهان با استواری از رؤیایی به رؤیای دیگر میرفتم. حال با پیشاهنگها را جدا میکردم، یا به صدای مأمور مخفی رؤیا دیدن گوش میدادم و یا در میان تونل حرکت میکردم. به میان تونلها میرفتم، بیآنکه چیزی حس کنم. با این حال آگاه بودم که آن فضا و زمان ثابت است، هرچند که این امر به طور معقول و تحت شرایط عادی برداشت نمیشد. به هر حال وقتی متوجهی اختلاف با فراوانی جزئیات و عدم آن در هر تونلی شدم و یا فاصلهی بین تونلها و پهنا و درازای محسوس، هر تونلی را دریافتم که در آن حرکت میکردم، به حسن شهود عینی دست یاختم.
در آن جهان که برایم واقعی بود، من قطرهای انرژی بودم. بدینسان میتوانستم در تونل همچون نوری سریع حرکت کنم، با همچون حشرهای بر دیوارهایش بخزم. نتیجهی اجتنابناپذیر این بود که حالت دوگانهای برایم به وجود آمد. از یکسو میدانستم در حال خواب دیدن رویایی هستم و از دیگر سو میدانستم در سفری عملی هستم که به اندازهی هر سفر دیگری در دنیا واقعی است. این شکافِ درست و جدی آنچه را دونخوان گفته بود، تإیید میکرد؛ یعنی این امر را که هستی موجودات غیرآلی پیشتازترین مهاجم معقولیت ماست. (۱۶)
وی در گفتوگو با دونخوان و تجربههای بعدیاش به شناخت دقیقتری از این موجودات دست یافت، مانند اینکه آن موجودات در دنیای ما همچون تصاویر سینما هستند، یا به تعبیر دیگر، تصاویر متحرک انرژی رقیق. اما آنچه در این نظام معرفتی مهم است، اینکه هدف سالک مبارز دست یافتن به ناوال است و این موجودات تنها وسایلی در راهاند و نه هدف نهایی.
دربارهی تقسیمبندی انواع موجودات غیرارگانیک افزون بر آنچه به نقل از کتاب حقیقتی دیگر بیان شده، میتوان گفت در نگاهی دیگر، این موجودات دو خاستگاه دیگر دارند: گروهی از آنها متعلق به جهان توأمان با جهان ما هستند و گروه دیگری به نام “پیشاهنگان” که از اعماق جهان میآیند. موجودات این دو بُعدِ توأم، بیآنکه بر یکدیگر تأثیر نهند، با هم وجود دارند؛ زیرا هر یک کاملاً متفاوت با دیگری است. آگاهی دستهی اول همسان و نزدیک با آگاهی انسان است، اما پیشاهنگان، آگاهیشان بسیار تیزتر از آگاهی انسان است. ساحران کهن، این نوع موجودات غیرآلی را همزاد نامیدند.
در نگاهی دیگر، این موجودات را به سه دسته تقسیم میکنند: دستهی اول همچون تونلی ایستاست؛ دیگری همچون سایهای متحرک و نوع سوم نیز اسرارآمیزترین شکل آنهاست که در کتابها تاکنون دربارهی آن توضیحی داده نشده است. (۱۷)
تونلها و سایهها با هم ارتباطی حیاتی دارند؛ بدین بیان که تونلها به سایهها انرژی میدهند و سایهها نیز فرمانبر آنهایند.
کاستاندا در کتابهای آخر خود از تسلط نوعی از موجودات غیرارگانیک بر افراد انسانی یاد میکند که آنها را “پروازگر” یا “پرنده” میخواند. وی میگوید اینها موجوداتی هستند که از روکش آگاهی انسان تغذیه میکنند و برای تداوم سلطهی خویش بر انسان، ذهن خود را به انسان القا کرده، بدین وسیله قربانی خود، یعنی انسان را در سلطهی خود نگاه میدارند تا بتوانند با شعلهی آگاهی انسان تغذیه شوند. این موجودات با القای عادات و بینشهای غلط و محدودکننده، به پرورش هرچه بیشتر منیّت کمک شایانی میکنند. (۱۸) (براساس آیات قرآنی این موجودات چه فرشته و چه پری هرگز تسلّطی بر هیچ انسانی ندارند و الا حکمت الهی که مختار بودن انسان است مخدوش میشود.)
به گفتهی دونخوان، سرچشمهی بسیاری از تیرگیهای انسان، موجودی غیرارگانیک است که بر زندگی انسان سایه میافکند و از انرژی او تغذیه میکند. او میگوید این همزاد، وجودی یغماگر و متجاوز دارد که از اعماق کیهان میآید و بر زندگی ما حکومت میکند.
این موجودات برای تداوم تسلط خود بر انسان، تدابیری را به کار میگیرند و انسان نیز که با این ترفندها آشنا نیست و از سویی توان دیدن این موجودات را ندارد، در دام آنها میافتد. در واقع آنها از نظر آگاهی از انسان امروز پیشرفتهتر هستند و میتوانند آگاهی انسان را به بازی بگیرند و به واسطهی همین برتریشان بر انسان چیره شوند. البته انسان با تدابیری میتواند بر این موجودات چیره شود و از سلطهی آنها نجات یابد. یکی از ترفندهای این موجودات برای اینکه انسان را در حوزهی تسلط خود نگاه دارند، این است که به وی نفسانیات را القا کنند. (۱۹) این موجودات، تقویت کنندهی ابعاد منیّت در انسان هستند؛ مانند طمع، بزدلی، حرص، غرور و خودپرستی.
تحلیل و بررسی
در اینجا نکاتی به نظر میرسد، یکی اینکه ناسازگاریها و ضد و نقیضهایی در رابطه با موجودات غیرارگانیک از دونخوان شاهدیم که نمونههایی از آنها در خلال مباحث گذشت. بالأخره معلوم نشد جنس این موجودات چیست؟ آیا جسمانی هستند یا نه؟ همچنین مشخص نشد که وظیفهی سالک در برابر آنها چیست؟ آیا باید با آنها مبارزه کند؟ از طرف سوم به دست نیامد که آیا آنها تسلط بر وجود انسان دارند یا فقط امور نفسانی را به انسان القاء میکنند و سلطهای بر انسان ندارند؟دومین نکتهای که در رابطه با موجودات غیرارگانیک به نظر میرسد اینکه، کاستاندا آنگاه که سخن از دلیل یا همزاد میکند از گیاهان دارویی نظیر علف جیمسون یا نوعی قارچ یا ماده مخدری قوی به نام پیوته نام میبرد. در اینجا هم پرسشی بروز میکند، آیا استفاده از داتوره، مسکالیتو یا دودک ارتباطی با دیدن موجودات غیرآلی دارد؟ اگر هیچ ارتباطی ندارد پس چگونه است که کاستاندا در اولین اثرش استفاده از گیاهان را در رابطه با دیدن اینگونه موجودات بیان داشته است؟ اما اگر پاسخ مثبت است و ارتباطی میان استفاده از گیاهان مخدر و دیدن موجودات غیرارگانیک برقرار است، این امر نشان میدهد که این موجودات چیزی جز توهمات ذهنی جادوگران نیستند و اینها هیچگونه وجود خارجی و هویت استقلالی ندارند.
مهمترین نکتهای که در رابطه با موجودات غیرآلی یا غیرارگانیک به ذهن خطور میکند اینکه آیا این موجودات همان اجنّه یا فرشتگان هستند که در فرهنگ اسلامی همه با آن آشنا هستیم؟ در این رابطه دیدگاههای مختلفی ارائه شده است که میتوان آنها را در کتاب مرشدی از عالم غیب ملاحظه کرد. (۲۰) اما میتوان با استفاده از مسیری کوتاه به نتیجه رسید. بهترین روش مرور تعابیر و توصیفاتی است که دونخوان یا کاستاندا از این موجودات کردهاند. به این تعابیر دقت کنید: دلیلها نمیتوانند مستقیماً به کاری پردازند، اما میتوانند به گونهای در انسان تأثیر بگذارند. تماس با اینگونه موجودات خطرناک است، زیرا دلیل میتواند زشتترین چهره و حالات را برای انسان عیان سازد به گونهای که انسان خود را به آتش بزند. نوع موذی آنها تا خانه انسانها را دنبال میکند تا اینکه تجربهی هولناکی را برای انسان فراهم سازد. بعضی از آنها فقط در جاهای پرت و خلوت وجود دارند. این موجودات بر ترس انسان تکیه دادهاند. دونخوان فنی را به کاستاندا آموخت که تولتکها از طریق آب و یا سطحی شفاف موفق به دیدن این موجودات میشدند.
توصیفات و تعابیری این چنین بیشتر نشان از آن دارد که موجودات غیرآلی یا غیرارگانیک از نظر دونخوان شاید همان چیزی باشد که در فرهنگ اسلامی، جن نامیده میشود. (این تطبیق قطعی نیست و فقط برحسب احتمال بیان شد.) این موجودات فرشتگان نمیتوانند باشند؛ زیرا فرشتگان به تعبیر فلسفی مجردند و جنیان از نوعی حالت جسمانی برخوردارند. همچنین از سنخ صور مثالیه هم نیستند چون که صورت مثالی براساس تعبیر فلسفی صورتی است که ذاتا ماده نیست اما ویژگیهای ماده را دارد و چنان که بیان شد جنیان ذاتاً مادهاند. لذا تنها فرضی که وجود دارد این است که احتمالاً موجودات غیرارگانیک همان اجنّه باشند.
بهترین منبع برای سنخشناسی ماهیت جن، قرآن کریم است. قرآن مجید با صراحت تمام و در موارد مختلف اعلام میدارد که حقیقت جنیان از جنس آتش است: «وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ؛ (۲۱) و طایفهی جنیان را پیشتر از آتش گداخته خلق کردیم». و نیز فرمود:
«وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ؛ (۲۲) و جنیان را از رخشندهی شعله آتش خلق کردیم». آنگاه که خداوند به فرشتگان و ابلیس (که بر اثر عبادت طولانی در حد فرشتگان قرار گرفته بود) امر به سجده برای خلیفهی خود بر روی زمین یعنی آدم کرد و ابلیس از اجرای این امر سرباز زد، خداوند از او علت عدم امتثال را پرسید، ابلیس هم گویا برای خدا دلیلی ارائه کرد، او گفت تو من را از آتش آفریدی و آدم را از گِل و پیداست که آتش از گِل برتر است و موجود برتر نسبت به موجود پایینتر سجده نمیکند: «أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»، (۲۳) خداوند هم که او را جاهل یافت به او دستور داد تا از درگاهش برود. زیرا خداوند علم اسماء را به آدم داد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (۲۴) و همین ملاک برتری آدم بر دیگران شد ولی ابلیس این حقیقت را یا ندید یا اینکه دید و نپذیرفت. بر خلاف ملائکه همین که به این واقعیت واقف شدند آنها پذیرفتند لذا از درگاه خداوند رانده نشدند.
بنابراین نباید تردید روا داشت که جنیان و در رآس آنها ابلیس همه از جنس آتشند و آتش همانند خاک نوعی جسم است. (۲۵) البته جسمها دو دستهاند؛ جسم کثیف و جسم لطیف. (به تعبیر فلسفی) خاک، جسم کثیف است و آتش، جسم لطیف. به هر تقدیر، آتش هم مانندِ خاک جسم است و ماده و از نظر جسمانی بودن تفاوتی با آن ندارد. آتش از آنجا که لطافت خاصی دارد میتواند به اشکال مختلف در آید لذا یکی از ویژگیهای اجنّه آن است که میتوانند به هر شکلی که بخواهند چه انسانی و چه حیوانی در آیند. همچنین براساس آیاتی که در سورهی «جن» وجود دارد به دست میآید که آنها دو دستهاند؛ برخی مؤمن و خوبند لذا پشتیبان و حامی انسانهای مؤمنند و بعضی دیگر شریر و موذیاند. به این دسته از جنیان، شیطان (شیطان یک واژه عبری است به معنای شریر) اطلاق میشود و در رأس آنها ابلیس قرار دارد.
مطلب دیگر اینکه بر آنها هم وحی شده است، آنها هم دارای اختیار و ارادهاند و از اینرو حساب و کتاب و بهشت و جهنم دارند. مطلب دیگر اینکه انسانهای بد کار آنگاه که در قیامت خود را با جهنم مواجه میبینند با اشاره به ابلیس او را مقصر میدانند. اما ابلیس اظهار میدارد که من هیچگونه تسلطی بر شما نداشتم جز اینکه من شما را دعوت کردم و شما هم مرا اجابت کردید: «مَا کَانَ لِی عَلَیکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی». (۲۶) واقعیت آن است که در جهان دو بانگ وجود دارد. یکی بانگ صالحان، رسولان و فرشتگان و دیگری بانگ ناپاکان و شیاطین. این بانگها نه تازیانه میزنند نه به اجبار میبرند. بلکه فقط زمینهساز ظهور اختیار و اراده آدمی هستند. چنان که مولوی گفت:
از جهان دو بانگ میآید به ضدّ تا کدامین را تو باشی مستعد
آن یکی بانگش نشور اتقیا وان یکی بانگش فریب اشقیاآنچه گذشت مختصری از ویژگیهای جنیان و واشکافی ابعاد وجودی آنها از نظر وحی آسمانی بود. اگر این مجموعه را با نگرشی که دونخوان، در طریقت ساحری مطرح کرد مقایسه کنیم، چندین نکتهی جالب به دست میآید، یکی اینکه؛ تمامی ابعاد این موجودات به صورت جامع در قرآن بیان شده است و چون خالق آنها این ویژگیها را بیان میکند با یقین میتوان گفت که پریان دارای این خصایص هستند. اما خصوصیاتی که طریقت سرخپوستان مکزیکی ارائه میکند هم مبهم است، هم متناقض و هم بعضاً نادرست. مثل اینکه میگویند این موجودات بر انسان سلطه دارند. دیگر اینکه در طریقت دونخوان دیدن اجنّه جایگاه مهمی دارد و گویا یکی از مقامات و مدارج عرفانی تلقی شده است. برخلاف عرفان قرآنی که برای رؤیت این موجودات هیچ منزلتی قائل نیست و دیدن آنها را هرگز به عنوان یکی از مراحل سلوک ملاحظه نمیکند. سوم اینکه نقش این موجودات در طریقت جادوگران مکزیکی روشن نیست. اما چنانکه گذشت نقش جنیان در فرهنگ اسلامی کاملاً روشن است. دستهای از آنها که مؤمنند از انسانهای مؤمن حمایت میکنند و شیاطینِ از اجنه، انسانها را دعوت به کارهای زشت و شوم میکنند. ابلیس آنگاه که از درگاه خدا رانده شد با سوگند به عزت خدا اظهار داشت که تمام بنیآدم را اغوا میکند. یعنی آنها را با شیوههای مختلف به راه گناه و خلاف تشویق و دعوت مینماید: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ». (۲۷)
نویسنده: محمد تقی فعّالی
پینوشتها:
۱- کارلوس کاستاندا، آموزشهای دونخوان، ص ۱۹۱.
2- همان، ص ۱۹۲.
3- همان، ص ۲۰۷.
4- کارلوس کاستاندا، حقیقتی دیگر، ص ۴۶.
5- مرشدی از عالم غیب، ص ۴۷۶.
6- کارلوس کاستاندا، حقیقی دیگر، ص ۴۷.
7- همان، ص ۵۰.
8- همان، ص ۲۵۹.
9- همان، ص ۲۶۰.
10- همان، ص ۲۶۱.
11- همان، ص ۲۶۱.
12- کارلوس کاستاندا، آتش درون، ص ۸۴.
13- همان، ص ۸۹-۹۱.
14- همان، ص ۱۰۱.
15- همان، ص ۱۰۳.
16- کارلوس کاستاندا، هنر رؤیا دیدن، ص ۱۰۱-۱۰۲.
17- شمنیزم – تولتک، ص ۲۱۰-۲۱۱.
18- همان، ص ۲۱۱.
19- همان، ص ۱۰۹-۱۱۰.
20- تورج زاهدی، مرشدی از عالم غیب، ص ۴۷۳-۷۱۳. (شایان ذکر است که نویسندهی محترم جانبدارانه و از سر شیفتگی، موجودات غیرآلی را گاهی بر فرشتگان و گاهی بر جنیان و گاهی به صور مثالیّه منطبق کرده و در این رابطه تحقیق مبسوطی ارائه کرده است.)
21- حجر/ ۲۷.
22- رحمن/ ۱۵.
23- اعراف/ ۱۲.
24- بقره/ ۳۱.
25- محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۲۰، ص ۱۱۲ و ج ۱۲، ص ۱۵۹.
26- ابراهیم/ ۲۲.
27- ص/ ۸۲.