خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

اقتصاد دینی از منظر فارابی و بوعلی سینا

در گفتگو با نادیا مفتونی تبیین شد؛

اقتصاد دینی در الگوی فارابی با مجاهده در تولید ثروت شروع می شود و این مجاهده، اولین تعهد اخلاقی نفسی و شخصی هر انسان متدین در جامعه فاضله است.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نادیا مفتونی، استاد دانشگاه دانشکده الهیات دانشگاه تهران که دکتری فلسفه و حکمت اسلامی دارد و از پژوهشگران پیشکسوت دانشگاه بین المللی ییل در سال ۹۸ بوده است، پیرامون «اقتصاد دینی» با خبرنگار ما به گفتگو نشست که مشروح آن از نظر می گذرد؛

آیا اقتصاد دینی داریم؟

اجازه دهید قبل از پاسخ مستقیم به این سوال، یک مقدمه درباره ارتباط اقتصاد با اخلاق عرض کنم تا برسم به اقتصاد دینی. در فضای آکادمیک مدرن، اقتصاد رشته‌ای است که در دامن اخلاق متولد شده است، یعنی یکی از شاخه‌های علم اخلاق است. می‌توان گفت در واقع مسئلۀ بنیادین اقتصاد، تعریف عدالت و چگونگی توزیع درآمد و ثروت در جامعه است. اموال جامعه و ماحصل اقتصاد چگونه باید تقسیم شود؟ حق هرکس چیست و چقدر است؟ از چه کسانی به چه میزان باید مالیات گرفت و به چه کسانی به چه مقدار باید یارانه پرداخت کرد؟ به دیگر سخن، هر فردی از افراد جامعه، مالک چه میزانی از ثروت تولید شده در آن جامعه است؟ ملاک مالکیت چیست و مالکیت چطور باید تعیین شود؟ و سؤال سابق بر این‌ها آن است که اصلاً مفهوم مالکیت چیست؟ در برخی اندیشه‌ها، مالکیت اساساً دزدی به شمار می‌آید. مثلاً مارکسیست‌ها معتقدند که کسی مالک چیزی نیست و همه‌چیز از آن همگان است. روسو در نیمۀ دوم قرن هجدهم می‌گفت همۀ بدبختی عالم از جایی شروع شد که یکی زمینی را فنس کشید و گفت این مال من است.  پرودون  نیز در سال ۱۸۴۰ در کتابی به نام مالکیت چیست  چنین تعبیری را به کار برده است؛ یعنی مالکیت را دزدی قلمداد کرده است. بنابراین می‌بینیم که اقتصاد اساسا در دامن اخلاق متولد می‌شود.

این چهره‌ای از مسئله نسبت اقتصاد و اخلاق است که به فضای علمی و دانشگاهی مدرن و معاصر ارتباط دارد. اما در اندیشۀ فارابی نیز اقتصاد، فرع و شاخه‌ای از اخلاق به شمار می‌آید. هرچند دانش اقتصاد در زمان فارابی مانند زمان معاصر نبوده و از رشد و توسعۀ امروزی برخوردار نبوده، ولی ما می‌بینیم که فارابی در رسالۀ اخلاق خویش و آن‌هم در مبحث اخلاق فردی و نفسی از مسائل اقتصادی سخن می‌گوید.

حالا از این جهت که فارابی یک فیلسوف مسلمان است شما می توانید دیدگاه وی در اقتصاد را نوعی نظریه اقتصاد دینی بنامید.

اگر امکان دارد قدری بیشتر درباره نظریه فارابی توضیح دهید. رابطه اقتصاد و اخلاق در اندیشه فارابی چگونه است؟

اخلاق شخصی فارابی قدری متفاوت با اخلاق شخصی و نفسی فیلسوفان دیگرمان مثلاً ابن‌سیناست. بنده برای بیان مختصر و موجز نظریۀ فارابی از یک عنوان مشیر یا یک کلیدواژه یعنی اقتصاد فرهنگ استفاده کرده و می‌گویم تمرکز فارابی بر اقتصاد فرهنگ است. در کتاب اقتصاد فرهنگ الگوی فارابی را بررسی کرده و نشان داده ام که زیرساخت‌های اقتصادی چطور بر فرهنگ و اخلاقیات و باورهای اخلاقی یک جامعه اثر می‌گذارد و متقابلاً چگونه فرهنگ و اخلاقیات مسیر اقتصاد جامعه را و رشد اقتصادی و سقوط اقتصادی جوامع را رقم می‌زند. اشاره‌ای به مدل اخلاق فارابی و نیز مدل اخلاق بوعلی سینا می‌کنم تا مقایسه‌ای بین الگوی فارابی با الگوی رایج در ذهن مخاطب گرامی شکل پذیرد. فهرست اجمالی رساله سیاست فارابی و رساله سیاست ابن‌سینا را در نظر داشته باشید.

ترتیب رساله فی السیاسه ابونصر فارابی چنین است:

۱. ماینبغی ان یستعمله المرء مع رؤسائه (رفتار ارتباطی انسان با رئیس و حاکم)

۲. ما ینبغی للمرء ان یستعمله مع اکفائه (رفتار ارتباطی انسان با هم‌ردیفان و همکاران)

۳. ماینبغی ان یستعمله المرء مع من دونه (رفتار ارتباطی انسان با زیردستان)

۴. فی سیاسه المرء لنفسه (رفتار ارتباطی انسان با خود)

در حالی که ترتیب رساله فی السیاسه ابوعلی سینا این گونه است:

۱. فی سیاسه الرجل نفسه (رفتار انسان با خود)

۲. فی سیاسه الرجل دخله و خرجه (رفتار مالی و پولی فرد)

۳. فی سیاسه الرجل اهله (رفتار با همسر)

۴. فی سیاسه الرجل ولده (رفتار با فرزند)

۵. فی سیاسه الرجل خدمه (رفتار با زیردستان)

می‌بینیم که در عناوین یادشده از رساله‌های سیاست فارابی و بوعلی سینا واژه سیاست به فراوانی تکرار شده است. در رساله سیاست فارابی، اصطلاح سیاست و اخلاق مترادف به کار رفته است. به‌عبارت‌ دیگر، رساله فی السیاسه یعنی رساله فی الاخلاق. البته دیگران مثلاً ابن‌سینا هم سیاست و اخلاق را به شکل مترادف به کار برده‌اند. لویس معلوف  که بر رساله سیاست بوعلی حاشیه نوشته و آن را ضمن مقالات فلسفیه منتشر کرده، خود در ابتدای کتاب مقالات فلسفیه  کتاب رساله فی السیاسه ابن‌سینا را رساله فی الاخلاق نامیده و در همان صفحه، همین کتاب بوعلی سینا را رساله الشیخ‌ الرئیس فی السیاسه خوانده است. علاوه بر این لویس معلوف در ادامه مطلب تصریح می‌کند که نیازی به یادآوری نیست که معنای واژه سیاست در عرف فلاسفه قدیم عرب برطرف کردن نقص‌ها و اصلاح فسادها بوده است.

از نگاهی به ترتیب دو رساله یادشده معلوم می‌شود که اخلاق فارابی از رفتارها و تعاملات اجتماعی شروع می‌شود و با اخلاق شخصی و فردی پایان می‌یابد. در نقطۀ مقابل، اخلاق ابن‌سینا قرار دارد که مانند کلیشۀ رایج، با اخلاق شخصی و فردی آغاز می‌شود. اینکه کدام رویکرد درست یا غلط است و کدام بهتر یا بدتر است، مسئله‌ای نیست که مورد بحث بنده باشد. من صرفاً ازاین‌رو بر رویکرد فارابی تمرکز دارم که در الگوی اقتصاد فرهنگ کارآمدی دارد و مسائل متقابل اقتصاد و فرهنگ از آن قابل ‌استخراج است. این مباحث منافات با آن ندارد که کسی بخواهد رویکرد و نگاه و دیدگاه‌های فارابی را مورد انتقاد قرار دهد. اصولاً سعی کرده ام در تحقیقات و بررسی‌های خود به رویکرد اخلاق توصیفی پایبند باشم. با اخذ رویکردی توصیفی به جای رویکرد دستوری و هنجاری، به بررسی الگوی فارابی پرداخته ام که می‌توان آن را نسبت به الگوی غالب و رایج اخلاق‌نگاری و اخلاق‌پژوهی اندیشمندان مسلمان واقعا یک انقلاب کپرنیکی به شمار آورد.

آنگاه فارابی چگونه از این الگوی اخلاقی به اقتصاد رسیده است؟

اولویت‌های اخلاق فردی فارابی از طلب مال و جاه شروع شده است. ترتیب رساله فی السیاسه ابونصر فارابی و شیخ‌الرئیس بوعلی سینا را عرض کردم و گفتم که مباحث اخلاقی فارابی از اخلاق اجتماعی شروع و با رفتار شخصی و تعامل با نفس تمام می‌شود. اساساً از نظر فارابی اخلاق و سعادت در اجتماع معنا پیدا می‌کند و جامعه کوچک‌تر از مدینه هم از آن ظرفیت برخوردار نیست که بتواند محمل نیل به سعادت باشد. فارابی حتی در مقدمات رساله اخلاقی خویش، آنگاه‌که از رجوع به نفس و تأمل انسان در خویشتن خویش سخن می‌گوید، ارتباطات اجتماعی را در اولین جمله می‌آورد: «هر فردی آنگاه‌که به نفس خود رجوع کند و در احوال نفس خود و احوال دیگر افراد بشر تأمل نماید، نفس خود را در مرتبه و جایگاهی می‌یابد که گروهی از مردم در همان مرتبه قرار دارند و گروهی دیگر را از جهت یا جهاتی برتر از خود می‌یابد و نیز گروهی دیگر را از جهت یا جهاتی پایین‌تر از خویش می‌یابد.» فارابی در همین اولین جملۀ خودشناسی نیز انسان را در اجتماع و در ضمن روابط و نسبت‌هایش با دیگر اشخاص لحاظ کرده است.

چنین سبکی در آثار اخلاق‌نگاران مسلمان کمتر به چشم می‌خورد. به‌عنوان ‌مثال بعد از فارابی، ابن‌سینا را داریم که برعکس فارابی، تأکید را بر اخلاق فردی می‌گذارد و به‌ عنوان اولین حکم یا درس اخلاقی، می‌گوید مهم‌ترین کاری که انسان در این راه بر عهده دارد پرداختن به نفس خویشتن است و کسی که در خودسازی موفق است دیگر نباید نگران کشورسازی و مملکت‌سازی باشد.

اینک ببینیم فارابی که رفتار شخصی را پس از سه گونه رفتار اجتماعی با بالادستان و هم‌ردیفان و زیردستان، در انتهای رساله اخلاق و در آخرین جلسه کلاس و درس اخلاق خود قرار داده است، چه اموری را در جزئیات و خصوصیات اخلاق فردی پیش رو می‌گذارد و به چه وظایفی توصیه می‌کند. اینجا هم فارابی شگفتی‌آفرین است و متفاوت با بسیاری از اخلاق‌پژوهان و اخلاق‌نویسان عمل کرده است. وی رفتار شخصی و فردی را به ترتیب با این سه درس، توصیه، دستور، تکلیف یا وظیفه شروع می‌کند: طلب مال، طلب جاه، طلب لذات و شهوات؛ یا با اندکی تفصیل:

وظیفۀ اول: وجوب مبالغه در به‌دست‌آوردن ثروت و مال

وظیفۀ دوم: مجاهده در به دست آوردن جاه

وظیفۀ سوم: وجوب طلب و تحصیل لذات و شهوات از راه جاه

البته واضح است که فارابی مال و جاه و لذات و شهوات حلال را مدنظر دارد، و امور محرمه را نه‌تنها توصیه نمی‌کند، بلکه منع می‌کند. همچنین شرط می‌کند که طلب مال، به دین و مروت و آبروی انسان آسیب نزند. وی در خصوص طلب لذت و شهوت نیز واجب می‌داند که طریق جاه پیش گرفته شود نه طریق مال. یعنی انسان در پی امیال و لذت‌هایی باشد که با جاه‌طلبی حاصل می‌شود؛ مثلاً لذتی که یک دانشجو از کسب رتبۀ نخست می‌برد، یا میلی که یک ورزشکار به برنده شدن در یک مسابقه بین‌المللی دارد، یا اشتهایی که یک فیلم‌ساز نسبت به بردن جوایز جشنواره‌های جهانی دارد. پس تردیدی در ضرورت حلال بودن طلب مال و جاه و لذت نیست. یعنی قرار نیست طلب مال از راه دزدی صورت پذیرد. همچنین انسان باید به سخاوت به اندازه شایسته و در محل و مورد شایسته شناخته شود.

اما صرف‌نظر از این، مسئله آن است که چرا فارابی در توصیه‌های اخلاق شخصی و فردی، مثلاً با سفارش به قناعت شروع نکرد؟ چرا با تأکید بر صرفه‌جویی شروع نکرد؟ چرا با پرهیز از اسراف شروع نکرد؟ چرا نگفت از مال دنیا به قدر کفاف اکتفا کنید؟ چرا سفارش نکرد که انسان گوشۀ عزلت بگزیند؟

اساساً چرا با مسائل دیگری غیر از امور اقتصادی شروع نکرد؟ چرا مثلاً با توصیه به خودسازی یا محاسبه نفس آغاز نکرد؟ به عنوان نمونه، ابن‌سینا که با اخلاق فردی آغاز می‌کند، اخلاق فردی را هم با سخن گفتن از عقل و نفس اماره بالسوء کثیره المعایب شروع می‌کند.

در مدل فارابی دو جهت غلبه دارد: جهت اجتماعی و جهت اقتصادی؛ یعنی ابعاد اجتماعی و اقتصادی حرف اول را می‌زند. می‌توان نام مدل اخلاق فارابی را گذاشت: اقتصاد فرهنگ. البته نام‌گذاری امری استحسانی و ذوقی است. اما در اینجا وجه این نام‌گذاری، همان تأکید فارابی بر اخلاق اجتماعی و اقتصادی است. فارابی به‌عنوان فیلسوف مدینه فاضله، نوعی از اخلاقیات و باورهای فرهنگی را طلب می‌کند و بنیان می‌گذارد که توسعه و رشد اقتصادی بخش لاینفک آن است. چنین اخلاقیات و فرهنگی است که پیشرفت و رشد و توسعه اقتصادی جامعه فاضله را در پی دارد نه آن جریان یا جریان‌های اخلاقی دیگر. البته هر اوضاع ‌و احوال اقتصادی خاص هم آثار و نتایج و تبعات اخلاقی و فرهنگی خاصی را در پی دارد. یعنی روشن است که یک ارتباط دوسویه برقرار است. من این ارتباط دوطرفه را به‌اختصار تحت عنوان مدل اقتصاد فرهنگ بحث کرده ام: مطالعۀ اینکه از یک سو چگونه فرهنگ و اخلاقیات مسیر اقتصاد و رشد و سقوط اقتصادی جوامع را تعیین می‌کند و از دیگر سو زیرساخت‌های اقتصادی چه تأثیری بر فرهنگ و باورهای اخلاقی جوامع دارد.

تفاوت فارابی با مثلا بوعلی را چگونه تبیین می کنید؟

تبیین‌های مختلفی برای الگوی فارابی به نظر می‌رسد که در اینجا به یکی اشاره می‌کنم. فارابی فیلسوف معموره فاضله و امت فاضله و مدینه فاضله است؛ یعنی ساختار جهان فاضله و جوامع فاضله را طراحی کرده و در اندیشه تأسیس چنین جهانی است. بله، قطعاً سعادت معقول در انتهای افق فلسفه فارابی می‌درخشد و فارابی جامعۀ فاضله را برای رسیدن بشریت به سعادت غایی طراحی می‌کند. ولی به‌هرحال این کار، مستلزم ساختن نوعی جامعه است و جامعه‌سازی و تمدن‌سازی به مؤلفه‌هایی نیاز دارد. پس فارابی توجه دارد که برای ساختن جامعۀ فاضله، باید عناصر و انسان‌هایی تربیت کرد با انگیزه‌هایی که قدرت ساختن تمدن و جامعۀ فاضله را داشته باشند. وی در بیان وظایف اخلاقی افراد، می‌داند که باید فرهنگی را پایه‌گذاری کند که از پس ساختن تمدن و جامعۀ فاضله برآید.

به‌این‌ترتیب اولین گام اخلاق شخصی که فارابی تعریف می‌کند، عزم اقتصادی است. عزم اقتصادی یک فرهنگ است. اینکه ریاضت‌کشی و اخلاق‌ورزی افراد مدینه، زهدورزی در گوشۀ دیر باشد، آثار فرهنگی متفاوتی دارد بااینکه ریاضت‌کشی و مجاهده نفسانی هر عضو مدینه، کار کردن طولانی‌تر و استراحت و خوابیدن کمتر باشد و تلاش بیشتر در هر فعالیت اقتصادی که بلد است. مثلاً یک کارگر بگوید حالا این نصف روز را هم کار کن یا دو ساعت بیشتر کار کن و کار بیشتر را صواب و عبادت بداند؛ تاجر و کاسب، کسب‌وکار را عبادت بداند؛ یک دانشجو با خود بگوید حالا یک ساعت کمتر بخواب و این یک صفحه را هم یاد بگیر؛ دانشجویان بهترین عبادت احیا را مباحثۀ علمی بدانند، یا مهم‌ترین جهاد را پیداکردن و یادگرفتن علم و دانش هرچند از دست کافر، هرچند در کشور چین، بدانند. نیازی به توضیح نیست که این باورها موجب چه پیشرفتی می‌شود.

چه چیز را اخلاقی می‌دانیم؟ کدام کار را عبادت می‌شماریم؟ چه رفتاری را صواب و دارای اجر و ثواب تلقی می‌کنیم؟ این باور، اولین سنگ بنای فرهنگ مدینۀ فاضله است. پس به‌طور خلاصه فارابی به انگیزه‌ها و ساختارهای انگیزشی موردنیاز جامعه‌سازی و تمدن‌سازی اعتنایی ویژه دارد.

انگیزه های معنوی در مدل فارابی چه جایگاهی دارد؟

بله، سوال مهمی را مطرح کردید. عرض کردم که فارابی به انگیزه‌ها و ساختار انگیزشی آدمی توجه دارد. اما جایگاه انگیزه‌های معنوی و غیرمادی ازنظر وی و در نظریه وی کجاست؟باید توجه داشت که گام اول در تأسیس تمدن و جامعۀ فاضله، آن است که اولاً تمدن و جامعه‌ای در جهان خارج شکل بگیرد و ثانیاً آن تمدن و جامعه، فاضله باشد یا فاضله بشود. به‌عبارت‌دیگر، تا تمدنی وجود نداشته باشد سخن‌گفتن از فاضله‌بودن آن مهمل و بی‌معناست. تأسیس یک تمدن و جامعه نیز مبتنی بر رشد و توسعه و پیشرفت  است. بنابراین پیشرفت و بهبود زندگی مردم و ترقی و ارتقای استانداردهای زندگی ـ حالا اصطلاحش را هر جور ترجمه کنید ـ قطعاً مدنظر فارابی است. زیرا وی به‌صراحت به‌عنوان گام اول اخلاق نفسی و شخصی از احصای همۀ راه‌های به‌دست‌آوردن ثروت و مال سخن می‌گوید. چرا؟ چون همان‌طور که گفتیم فارابی باید ساختار عوامل انگیزشی افراد جامعه را به‌گونه‌ای بچیند که در راستای مهندسی مثبت رفتار باشد، به این معنا که در مردم انگیزه تولید و رشد و پیشرفت ایجاد کند. فارابی نمی‌تواند کاری به رشد نداشته باشد، رشد یعنی تولید دارو، یافتن راه جدید درمان فلان بیماری، سینما، و و و …

اقتصاد دینی

اما سؤالی که به میان آمد این است که چرا فارابی از انگیزه‌های غیرمادی و الهی هزینه نمی‌کند و آن‌ها را پای کار نمی‌آورد؟ مثلاً چرا فارابی در ابتدای مبحث اخلاق نفسی نمی‌گوید: انسان باید برای ایمان خود کار کند، دانشجو باید برای اعتقاداتش درس بخواند، استاد باید به خاطر خدا تدریس کند، کشاورز باید برای خدا کشت و زرع انجام دهد و هنرمند باید برای رضای خدا به آفرینش اثر هنری مشغول شود؟

در پاسخ به چنین پرسشی یا چنین ابهامی باید بگوییم فارابی که به همه اقشار و اصناف مردم توجه دارد، نمی‌تواند چنین حرفی بزند، یعنی نمی‌تواند بگوید: ما نباید انگیزه‌های مردم را بهینه کنیم  چون خودشان باید برای خدا کار کنند و به فکر رشد و پیشرفت جامعه باشند. زیرا اگر فارابی بخواهد این حرف را بزند درست مثل این است که بگوید چرا به خانه و مغازه و ماشین خود قفل می‌زنیم؟ افراد باید برای خدا دزدی نکنند؛ پلیس را تعطیل کنیم، پلیس برای چه؟! اشخاص باید برای خدا جنایت نکنند. چرا ساختار عوامل انگیزشی مادی گذاشتیم؟ بهشت و جهنم که هست.

این حرف‌ها درست مثل این است شما بیمارتان را به پزشکی بسپارید و بیمارتان زیر جراحی فوت کند. آنگاه‌که از پزشک بپرسید: چه شد مریض ما زیر عمل مرد؟ جواب بدهد: اجلش رسیده بود! شما این حرف را از جراح نمی‌پذیرید؛ احتمالاً از امثال ما که استاد الهیات و کلام هستیم می‌پذیرید. هر سخن در جای خودش معنادار و در جایی دیگر مهمل است. ما خودمان در کلام از بهشت و جهنم می‌گوییم و در عرفان از انواع عرفان‌ها می‌گوییم و این چیزها را درس می‌دهیم. ولی وقتی در فیزیک می‌پرسند چرا سیب افتاد، نمی‌گوییم چون خدا اراده کرد. آن سخن مربوط به مقام و جایگاه دیگری است.

رئیس مدرسه علمیه‌ای که استاد تفسیر و اخلاق و عرفان، برای گرفتن بودجه و کمک مالی پیش فرماندار رفت. فرماندار گفت: ما برایتان دعا می‌کنیم که خداوند مشکلاتتان را حل کند. حاج‌آقا در جواب گفت: ما خودمان بهتر بلدیم دعا کنیم، شما پول بدهید! از یکی از فرزندان مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی، عارف و فقیه شناخته‌شده، نقل کرده‌اند که پدر به فرزند دیگر گفتند: «این میخ مزاحم دیگران است و ممکن است لباس کسی به آن گیر کند. آن را در آور یا تا آخر بکوب». سپس به مسجد رفتند و وقتی برگشتند هنوز میخ به وضعیت قبلی بود. فرزند را صدا زدند و گفتند: «چرا میخ را اصلاح نکردی؟» جواب داد: «تا خدا نخواهد لباس کسی به آن گیر نمی‌کند». ایشان با تعبیری قریب به این مضمون گفتند: «تنبلی خوب موحدت کرده!» این عرفان ایشان، عرفانی است که هیچ نسبتی با تنبلی و توجیه بی‌حالی و بی‌عاری ندارد.

جمله یا سخن پایانی؟

نکته مدل اقتصادی فارابی را خلاصه کنم و آن این که اقتصاد دینی در الگوی فارابی با مجاهده در تولید ثروت شروع می شود و این مجاهده، اولین تعهد اخلاقی نفسی و شخصی هر انسان متدین در جامعه فاضله است.

خبرنگار ملیحه ترزفان
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.