علامه طباطبایی با استناد به مبانی قرآنی و به پشتوانه منابع حدیثی و با برگرفتن ایدههای فلسفی به موضوع دعا توجه داشت و معتقد بود دعای همه بندگان اجابت میشود و تخلفی در این امر نیست.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، میگویند واقعه شومِ یازدهم سپتامبر که رخ داد، پرسشهای بسیاری برانگیخت. آسیب دیدگان از این واقعه فریاد بر میآوردند که پس خدا کجاست؟ پرسشها چنان بالا گرفت که برخی به الحاد گرایش یافتند. الحادِ جدید سر برآورد. برخی فیلسوفان به تئوری پردازی از آن پرداختند. الحادِ جدید، بانیان و حامیان خود را یافت. آن حادثهٔ دردناک در وسعتی محدود وقتی چنین میکند، واقعهای هولناک چون «کرونا» چه خواهد کرد؟ آن که غرب و شرق نمیشناسد، صغیر و کبیر ندارد. عالَمیان را به چالشی ایمان سوز خوانده است. وقتی که فریادِ آدمیان به هدفِ استجابت نمیرسد، وقتی دستها به دعا بر میآید اما از وخامتِ اوضاع نمیکاهد، چه باید کرد؟ دعا چه ثمرهای بر آدمی دارد؟ آیا خدا این نداها را میشنود؟ آیا دستی میگیرد؟ قلبی را التیام میبخشد؟
پاسخهای عدیدهای در این زمینه برآمده است. از عالِمان سنتی تا نواندیشان دینی و متفکران معنوی هرکدام از منظری به دعا و اجابت آن نظر کردهاند.
متفکری سنتی
علامه طباطبایی به عنوان عالِمی از سنّت دینی به این موضوع پرداخته بود. وی با استناد به مبانی قرآنی و به پشتوانه منابع حدیثی و با برگرفتن ایدههای فلسفی به این موضوع توجه داشت. معتقد بود که دعای همه بندگان اجابت میشود. میگفت که تخلفی در این امر نیست.
اما چگونه است که بسیاری از مردمان از استجابت دعای خود نا امیدند؟ آن را بر نامده میپندارند؟ پاسخ علامه این بود که دعایی که مستجاب نمیشود و به هدفِ اجابت نمیرسد، یکی از دو شرطِ خود را فاقد است. آن دو شرط همان است که در آیه «دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعَان» (بقره/ ۱۸۶) به آن اشاره شده است. اول اینکه به حقیقت دعا کند. دوم اینکه خدا را بخواند. به تعبیر علامه، دعا میباید حقیقی باشد نه مجاز. اگر دعایی حقیقی بود، قطعاً برآورده میشود.
اما دعای حقیقی چیست؟ چه ملاکهایی دارد؟ تعبیر علامه از دعای حقیقی این است که: «دعای حقیقی آن دعایی است که قبل از سَر، زبانِ قلب و فطرت که دروغ در کارش نیست، آن را بخواهد. نه تنها زبانِ سَر که به هر طرف میچرخد به دروغ و راست، شوخی و جدی و حقیقت و مجاز».[۱]
علت اینکه برخی تصور میکنند دعایشان مستجاب نمیشود در نظر علامه به چند مورد بر میگردد.
۱- نخست اینکه دعا، دعای واقعی نیست و امر بر دعا کننده مشتبه شده است. مثل کسی که اطلاع ندارد خواستهاش در عالم دنیا نشدنی است. لذا از روی جهل همان را درخواست میکند. یا کسی که حقیقتِ امر را نمیداند و اگر بداند، هرگز آن را در دعا طلب نمیکند.[۲]
به این معنا که این دنیا، محدودیتهایی دارد. بسیاری از امور با یکدیگر در تضادند. نمیتوانند در این دنیا با هم تحقق پیدا کنند. فرض کنید که دو نفر عاشقِ یک معشوق میشوند. هر دوی آنها از خداوند میخواهند که به وصالِ معشوق برسند. حال دعای هر کدام از این دو اجابت شود، لاجرم دعای دیگری به اجابت نمیرسد. در مثالی ملموستر، در یک مسابقه ورزشی، طرفداران هر دو تیم دعا میکنند که تیم محبوبشان پیروز شود. در حالی که دعای هرکدام که مستجاب شود، لاجرم دعای طرفِ مقابل، به اجابت نخواهد رسید و مطلوب آنها برآورده نخواهد شد. این از محدودیتهای دنیا است و میباید آن را همیشه در نظر داشت.
۲-دومین عاملی که علامه طباطبایی به عنوان یکی از اسباب عدم استجابت دعا معرفی میکند این است که در دعا، خدا را نمیخواند. به این معنا که به زبان از خدا مسألت میکند؛ ولی در دل، همه امیدش به اسباب عادی یا امور وهمی است. اموری که گمان کرده در زندگیِ او مؤثر هستند. پس در چنین دعایی شرط دوم (اِذا دَعَان: در صورتی که مرا بخواند) وجود ندارد. چون دعای خالص برای خدای سبحان نیست. در حقیقت خدا را نخوانده است. چرا که آن خدایی دعا را مستجاب میکند که شریک ندارد. خدایی که کارها را با شرکتِ اسباب و اوهام انجام میدهد، او خدای پاسخگوی دعا نیست.
۳-از دیگر مواردی که علامه در بیانِ برآورده نشدنِ سریع دعا به آن اشاره میکند، عدم آگاهی از آینده است. او میگوید در برخی موارد، سائل نعمتی گوارا درخواست کرده است. این نعمت اگر فوراً به او داده شود، گوارا نمیگردد. لذا اجابت آن به تأخیر میافتد تا سائل تشنهتر شود. نعمتِ نامبرده گواراتر میگردد، چون خودش در خواستهاش قیدِ گوارا را ذکر کرده بود. پس در حقیقت خودش خواسته که اجابت آن تأخیر اُفتد. علامه در تکملهای بر این سخن، درخصوص دعای مؤمنان هم قیدی را لحاظ میکند. میگوید گاهی فردِ مؤمن حاجتی را درخواست میکند که سعادت او را تأمین کند. در حالی که سعادتِ او در آخرتِ اوست. در این صورت، درخواست او درخواستِ سعادت در آخرت اوست نه در دنیا. به همین سبب دعایش در آخرت مستجاب میشود و نه در دنیا.[۳]
بر اساس این سخنِ علامه طباطبایی، بسیاری از دعا کنندگان، خواستهای از خدا دارند که خود نیز به اصل و کُنه آن واقف نیستند و اجابت آن را به نحو دیگری از خداوند خواهانند. علامه طباطبایی با این تحلیل میکوشید تا برخی مواردِ عدم استجابت را نشان دهد.
این اما سخنِ نهایی در مواجهه با استجابت دعا نبود. نواندیشان دینی هم به این موضوع پرداختند.
یک نواندیش دینی
آرش نراقی یکی از نواندیشان دینی است که به موضوع دعا توجه کرده است. وی انحاء مختلفی از دعا را بیان میکند. اما محل چالش و بحث را » دعای حاجت» میداند. در این نحوه از دعا است که انسان خواستهای را از خداوند درخواست میکند و امید تغییر اوضاع از آن میبرَد. وی این پرسش را پیش مینهد که چگونه میتوان دریافت که دعا و خواستهٔ ما به محل اجابت رسیده است؟ وقتی که درخواستی را طرح میکنیم و آن خواسته محقق میشود، آیا به واسطهٔ دعای ما بوده که آن امر به وقوع پیوسته است؟ فرض کنید که من شفای فرزندم را از خداوند بخواهم و او نیز بهبود بیابد و از بستر بیماری برخیزد. آیا به واسطهٔ دعای من بوده که چنین شده است؟ آیا اگر من دعا نمیکردم، فرزندم بهبودی نمییافت؟ آیا بهبودی فرزندم به واسطهٔ داروهایی بوده که او استفاده کرده و یا اینکه دعای من در کار شده و به بهبودی او مدد رسانده است؟
نراقی این سخن را مطرح میکند که از آنجا که ما هیچ دسترسی به اراده و خواستِ خداوند نداریم، به هیچ نحوی نمیتوان دریافت که آیا دعای من اجابت یافته یا خیر. آیا خداوند از پیش اراده کرده که فرزندِ من شفا بیابد یا اینکه فارغ از دعای من این خواسته محقق شده است؟ در این خصوص ما هیچ راهی به فهم ارادهٔ خداوند نداریم.
نراقی اما عنوان میکند که در غیابِ چنین اطلاعی، میتوان برخی نشانهها را یافت. نشانههایی که بر اساس آن دریافت آیا دعای ما مؤثر در تحقق فعل بوده است یا خیر.
نشانههای سلبی اجابتِ دعا
برخی نشانهها وجود دارد که بر اساس آن میتوانیم بدانیم آنچه به وقوع پیوسته از روی دعای ما نبوده است. نراقی با ذکر مثالی عنوان میکند: فرض کنید زوجی ازدواج کردهاند. اما این زوج مایل نیستند فرزند بیاورند. حال فرض کنید پدر و مادرِ این زوج، بخواهند صاحب نَوه شوند. برای تحقق این امر دست به دعا بردارند. از قضا و ناخواسته این زوج صاحب فرزند شوند. امری که به خواسته و درخواستشان نبوده است. آیا در این شرایط میتوان پذیرفت که دعای پدربزرگ و مادربزرگ، این نوزاد را به زوج عطا کرده است؟ پاسخ منفی است. چرا که در برآورده شدنِ دعا، میباید طرفین هم به تحققش رضایت دهند. در این شرط، اگر زوج صاحب فرزندی شوند هم، باید دانست که به اجابت دعای پدربزرگ و مادر بزرگ نبوده است. نراقی با پیش کشیدنِ این مثال، عنوان میکند که هر آنچه در دعا میخواهیم، باید مطابق با میل و خواستهٔ فرد باشد.
یکی دیگر از نشانههایی که بر اساس آن میتوان دانست دعای فرد اجابت نشده، حاجتِ بیجهد است. به این معنا که فرد تلاش کند دعا را جایگزینِ تلاش کند. یعنی بخواهد راههای طبیعی که خداوند در اختیار نهاده است را دور بزند. در چنین شرایطی حتی اگر خواستهٔ او محقق شود، نمیتوان پذیرفت که به دعای آن فرد بوده که آن واقعه محقق شده است.
نشانههای ایجابی تحقق دعا
اما علاوه بر نشانههای سلبی، برخی نشانههای ایجابی نیز وجود دارد که میتوان دریافت دعای ما به اجابت رسیده است. نراقی برخی از این امور را برشمرده است.
یکی اینکه وقوع امری نامحتمل، به فاصلهٔ کمی پس از دعا محقق شود. به عنوان نمونه، شفای فرزند من بسیار نامحتمل است. اما به دعا شفای فرزند را از خدا میخواهم و دو امرِ بسیار نامحتمل در کنار هم قرار میگیرد و شفا حاصل میشود. در اینگونه مواقع میتوان ادعا کرد که خداوند صدای مرا شنیده است. اگر چه در این شرایط نمیتوان ادعا کرد که لزوماً آن دعا بوده که تأثیرگذاشته است؛ اما میتوان ادعای کسی که به اجابت باور داشته را مقبول دانست.
مورد دیگر جایی است که فردی مکرر از خدا چیزی میخواهد. مثلاً اگر فردی یک بار چیزی را بخواهد و برآورده شود، نمیتوان ادعا کرد که دعای او مستجاب شده است. اما اگر در شرایطِ متعدد و متفاوتی و در شمارِ قابل توجهی از این مورد، خواستِ او برآورده شود، کاملاً مقبول است که این مورد را از مصادیقِ اجابتِ دعا دانست.
در پارهای موارد هم تحقق دعا از جنس معجزه است. یعنی امری نامنتظر است که نمیتوانید آن را بر اساس علل طبیعی تفسیر کنید. در این صورت میتوان تحقق آن امرِ نامنتظر را فرض بر اجابتِ دعا دانست. به عنوان نمونه، وقتی که موسی (ع) از خدا خواست تا برای رهایی از شرِّ فرعون، دریا شکافته شود. چنین امری به علل طبیعی نمیتواند رخ داده باشد. میتوان آنرا قرینهای بر اجابت دعا دانست.
نراقی تأکید میکند که در هیچکدام از این موارد، نمیتوان با قطعیت گفت که دعای ما بوده که در کار وارد شده و امری را محقق کرده است.
نراقی عنوان میکند که به مجموعِ این نشانههای ایجابی، میتوان مجموعهای دیگر از نشانهها را نیز افزود. آنجا که متونِ دینی نشانههایی را عنوان میکند. نشانههای راهنمایی که از زبانِ پیشوایانِ دینی بیان شده است. فرضِ دین باوران این است که پیشوایان از الگوهای رفتار خداوند باخبرند. میدانند اراده خداوند بر اساس کدام الگو رخ میدهد. حال اگر شما چیزی از خدا خواستید و مطابق بود با آنچه در متونِ دینی آمده است، میتوانید ادعا کنید که دعای شما به اجابت رسیده است.
به عنوان مثال، در منابع دینی از جمله قرآن آمده که: خداوند دعای مضطرین را برآورده میکند. یعنی اگر از همه جا دل برکنده شوند و از ژرفای اضطرار امری را بخواهند، میتوان ادعا کرد که دعایشان مستجاب شده است. در مثالی دیگر، در برخی منابع آمده است که خداوند در دلِ دعاگویان آرامش و روشنی میافکند. در این حال وقتی که دعا میکنید و یکباره در دل روشنایی میبینید، آنجا میتوانید ادعا کنید که به درخواستِ شما پاسخ داده شده است.
یا اینکه در منابع دینی آمده است که دعای خیرِ ما در حقِ دیگران اجابت میشود. فرض کنید که شما دوستی دارید و شما از خداوند خیری را برای او میخواهید و برآورده میشود. در این صورت میتوانید ادعا کنید که دعای شما به اجابت رسیده است.
دعا و ارادهٔ خدا
نراقی پس از برشمرده این نشانهها، به سروقت معضلهای معرفتی میرود. اینکه آیا انسان میتواند در ارادهٔ خداوند اثر بگذارد؟ آیا پس از دعای ما در ارادهٔ خداوند خللی وارد میآید؟ برخی از متفکران دینی برای پاسخ به این پرسش عنوان کردهاند که دعای بندگان نیز در طول ارادهٔ خداوند قرار دارد. یعنی خداوند از پیش مقرر کرده است که این فعل محقق نمیشود مگر اینکه دعایی صورت پذیرد. مطابقِ این نظر، خداوند از بدو خلقت، در مقام تنظیمِ امورِ این عالم، مقدّر کرده است که برخی امور، فقط با دعا برآوره شود. به عنوان مثال، فرض بر این است که شفای فرزندِ من در گروی دعا من است.نراقی اما به نتیجهٔ این نحوه ترسیم از رابطه انسان و خدا رضایت نمیدهد. عنوان میکند که در این صورت، نتیجه چنین میشود که من چارهای جز دعا کردن در آن لحظه ندارم. در این صورت دعایِ من غیرِ مختارانه خواهد بود. علاوه بر این، خدا از قبل میدانسته چه دعایی میکنم. اگر اینگونه باشد، گویی دعای من زائد و بیمعنا است. مفهوم دعا در این حالت تبدیل به امری بی معنا میشود. به تعبیر نراقی، شرط یک گفتگو این است که طرفین نسبت به هم گشوده باشند. به این معنا که در یک گفتگو نمیدانند که طرفِ مقابل قرار است چه بگوید و چه واکنشهایی نشان دهد. نراقی برای تبیین این موضوع، دو وضعیتِ فرضی را تصویر میکند.
وضعیت اول: اینکه من و دوستم نشستهایم و گفتگو میکنیم. در ضمنِ این گفتگو من سخنی میگویم که دوستم ممکن است به شَعَف بیاید. یا اینکه دلخور شود. از چهرهٔ او میتوانم برخی از این امر را تشخیص دهم. دوستم نمیداند که کلام بعدی من چه خواهد بود. کدام خاطره را بازگو خواهم کرد. من نیز همینگونهام. در مقابلِ سخنان دوستم، واکنشهایی نشان میدهم. در این گفتگو، طرفین نسبت به هم گشودهاند. کسی نمیتواند تعیین کند که چه کسی چه بگوید یا چه نگوید. این یک گفتگوی فعال است و فراز و فرودی دارد.
وضعیت دوم: در این وضعیت، من از پیش یک سری پرسشها را تنظیم کردهام. پاسخهای آن را نیز مکتوب کرده و به دوستم میدهم. من از روی پرسشها میخوانم و دوستم هم بر اساس آن نسخهٔ مکتوب پاسخ میدهد. اما در این مورد، تنها یک گفتگوی تصنعی شکل گرفته است. گفتگویی اصیل نیست. همه چیز از پیش مقرر است. طرفین در این گفتگو به تمام قامت حاضر نیستند. از آن لذتی نمیبرند. کنش و واکنشها تصنعی است. در یک گفتگوی اصیل، طرفین از سخن یکدیگر لذت میبرند، ناراحت میشوند، به شعف میآیند و یا غمی بر دل مینهد. اما در این گفتگوی مکتوب، هیچکدام از این حالات رخ نخواهد داد.
نراقی پس از تصویر این فضا، عنوان میکند که اگر بخواهیم تصویر قرآنی از دعا را بپذیریم، باید به خدایی باور داشته باشیم که یک گفتگوی اصیل و واقعی با انسان دارد. در لحظه به درخواستِ من واکنش نشان میدهد. این خدا از جانِ درون و جهانِ بیرونِ من اثر میپذیرد. خدایی که درباره پارهای از رفتارهای مختارانهٔ من از پیش علمی پیدا نمیکند. صبر میکند تا آنچه از دلِ من میجوشد را صورتبندی کنم. چنین خدایی میتواند با صمیم جانِ آدمی ارتباط پیدا کند و از رگِ گردن هم به او نزدیکتر باشد.
نراقی عنوان میکند که اگر بحث از دعا جدی است، باید به خدایی میدان بدهیم که به این میدانِ گفتگو فضا میدهد. خدا در تعاملِ مستمر بر ما اثر میگذارد و از ما تأثیر میپذیرد. و این خدایی است که میتوان به جانبِ او دست به دعا برداشت.[۴]
متفکری معنویتگرا
مصطفی ملکیان از متفکرانی است که تفکرِ معنوی را میپسندد. معتقد است که در امرِ دعا نیز میباید انسان به درونِ خود رجوع کند. میگوید وقتی که من دعا میکنم، دارم به لایههای عمیقتر ذهنِ خود امری را تلقین میکنم. در این تلقی فرض بر این است که موجودی ورای ما در کار نیست تا چیزی از او بخواهیم.[۵] یا چیزی را بر او عرضه کنیم. در دعا، سرِ خود را خم میکنیم تا با لایههای عمیق وجود خود ارتباط برقرار کنیم. پس از آن، چیزی را به آن تلقین میکنیم. به هر میزان که درونِ ما شفافتر باشد، گوهرهای نابتری هم در آن قابل دستیابی است. میتوانیم چیزهای گرانبهاتری را از عمق آن بیرون بکشیم.
ملکیان در این تصویر، عنوان میکند که دستیابی به هر گوهری و دریافت هر خواستهای صرفاً با توجه به همین عمقِ درونِ انسانی قابل دسترسی است. در واقع دعا کردن، به این معنا است که شما گویی بر سطحِ زمینی قرار دارید. در عمق این زمین آبی وجود دارد. شما ممکن است که هر چه این زمین را جستجو کنید و تمام سطح آن را بارها و بارها زیر پا بگذارید، به این آب دست نیابید. اما این جستجوی محکوم به شکست، نباید شما را به این نتیجه برساند که آب در بالای سرِ شما قرار دارد. آبی اگر وجود داشته باشد، جز در اعماقِ همین زمین قابل دسترسی نیست. هر چه جستجوی انسان بیشتر باشد و به عمقِ این زمین وارد شود، امید بیشتری میرود که به آب و یا گوهری دست بیابد.
ملکیان با این ترسیم از مقولهٔ دعا، دو ثمرهٔ عمده برای دعای انسان بر میشمرد. اول اینکه به واسطهٔ دعا، آدمی خویشتنِ واقعی خود را میبیند. به فراز و فرودهای نفس خود بیشتر واقف میشود. میداند که چه اموری او را به حُزن میآورد و چه اموری او را بشّاش میکند.
ثمرهٔ دوم این است که انسان به واسطهٔ این دعا به نوعی تعالی دست مییابد. یا حداقل زمینهٔ تعالی را به وجود میآورد. ملکیان اذعان میکند که در حالتِ دعا، انسان از میان مایگی و روزمرگی خارج میشود. او عنوان میکند که ما انسانها عموماً در اسارتِ روزمرگی هستیم. اما میتوانیم از طریق دعا از این مرحله نجات بیابیم. یا اینکه حداقل یک پله بالاتر رفته و عوامل معنویتری را تجربه کنیم.
دعا کردن و دعا خواندن
یکی از مواردی که ملکیان در آسیب شناسی دعا به آن توجه میدهد، عدم توجه به خود است. میگوید یکی از خطاهای ما این است که چه هنگامی که تنها هستیم و چه به هنگامی که در مجلس دعا و نیایشی حاضریم، دعا نمیکنیم، بلکه دعا میخوانیم. تفاوت است میان دعا کردن و دعا خواندن. دعا خواندن، لزوماً آن چیزی نیست که خودمان میخواهیم. در دعا خواندن، دعای فرد دیگری را، خواستهٔ فرد دیگری را از خدا طلب میکنیم. آنچه خود بدان راغبیم را بر زبان نمیآوریم. در حالی که دعا کردن آن است که آنچه خود حس میکنیم، آنچه خود بدان نیازمندیم، آنچه کمبودش را در خود احساس میکنیم را رفع کنیم و در طلبِ بهبودِ آن بر آییم. به تعبیرِ ملکیان، دعا امری تقلیدی و تشریفاتی نیست. وقتی دعا میخوانیم، گویی درخواستهایی که فردِ دیگری کرده را روخوانی میکنیم. در دعا خواندن، عملی تشریفاتی را به انجام میرسانیم و از حقیقتِ دعا غافل میمانیم.
ملکیان از این نکته نیز غافل نمیماند که وقتی با دعاهای ائمه معصومین (ع) که بیانگر نیازهای درونی آنهاست آشنا میشویم، شناختمان نسبت به آنها نیز بیشتر میشود. به سنخ روحیِ آنها بیشتر واقف شده و میتوانیم خود را به آن نزدیکتر گردانیم. او عنوان میکند که هر چقد با این انسانهای پاک آشناتر شویم، باعث میشود که بیشتر به آنها تشبّه بیابیم. اما این نباید اسباب غفلتِ انسان از دعایِ شخصیِ خود را فراهم کند. به تعبیر ملکیان، دعا یعنی عرضهٔ نیازهای خود؛ نه روخوانی از آنچه که دیگران عرضه کردهاند.[۶]
سخن آخر
امروز ماییم و ماجرای دردی که فراگیر شده است. کرونا این روزها عمده دعاهای بشر را به خود متوجه کرده است. اما آیا دعاها به اجابت میرسد؟اگر بر طریق متفکری سنتی میاندیشیم، دعای ما یقیناً به اجابت میرسد. دستهای برآمده بر دعا، یقیناً گرهی را میگشاید. حال اگر سعادتِ دنیا در رفع آن باشد، در همین سرای دنیا ثمرهٔ آن قابل رؤیت خواهد بود و اگر سعادت افزونی در پسِ آن است، در سرایی دگر این سعادت نصیب میشود. وقوع این بلیّه و دستهای برآمده بر دعا، میتواند منبعی باشد بر سعادتِ بشریت.
اگر بر طریق نواندیشی دینی[۷] قدم بر میداریم، خدایی هست که دعا را میشنود. انسان این سعادت را دارد که در گفتگوی مدام با خداوند بنشیند. خدایی که سخنش را در همان لحظه میشنود. خدایی که میتواند نظری به لطف کند و گرهی از کار بگشاید و رفع مشقّت از آدمیان و عالَمیان کند و در یک گفتگوی مدام با انسان قرار گیرد. خدایی که نشانههایی برای تحقق دعای بندگانش را به او نشان داده و از او میخواهد که دستی به دعا بردارد و طلبی کند و برآورده شدنِ حاجتش را انتظار کشد.
اگر اندیشهای معنوی را مقبول میدانیم، میتوان بلیّهٔ کرونا را مقدمهای برای رجوع به احوالِ درون دانست. از دعا مدد گرفت و احوالاتِ خود را به سامان کرد و امید خیری هم برای دیگران داشت. در هر سه منظومه فکری، دست به دعا برداشتن در این واقعهٔ شومِ کرونا، خالی از فایده نیست. شاید سِرِّ مکتومِ کرونا همین بوده است. اینکه آدمی دستی به انابت بردارد و اصلاح را طلب کند و در راه تعالی قدم نهد و امید به اجابت داشته باشد و چنین طلب کند که:
چون دعامان امر کردیای عُجاب این دعای خویش را کن مستجاب
این متن در شماره ۱۳۹ مجله «خیمه» منتشر شده است.
پینوشتها:
[۱] سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۴۵
[۲] همان، ص ۴۶
[۳] همان، ج ۲، صص ۵۲-۵۴
[۴] آرش نراقی، تأملاتی فلسفی درباره مفهوم اجابت دعا، وبسایت آرش نراقی
[۵] منبع: روزنامهٔ خراسان، ۹ آبان ماه ۱۳۷۸
[۶] مصطفی ملکیان؛ درس گفتارهای نهج البلاغه
[۷] در این خصوص، تمامِ نواندیشان دینی بر یک عقیده نیستند.