حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن میری به جریانهای فکری معاصر جهان اسلام اشاره کرد و گفت: دو جریان داریم که در حاشیه قرار میگیرند که یکی از آنها با مدرنیزم رابطه ندارد و دیگری هم جریان تاثیرگذار غیراسلامی است اما پس از اینها ما جریانهای مهمی را داریم که از جمله میتوان به جریان تحت تاثیر مدرنیته، اعتدالگرا، معنویتگرا و سلفی اشاره کرد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نشست «گرایشها و جریانهای فکری معاصر در جهان اسلام» از سلسله نشستهای علمی «مطالعات جهان اسلام و رویکردهای دانشی»، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن میری، عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه، برگزار شد.
در ادامه متن این سخنران را میخوانید؛
موضوع بحث در مورد یک طبقهبندی در مورد گرایشها و جریانهای فکری معاصر در جهان اسلام است. نکته اول این است که ما میتوانیم طبقهبندیهای مختلفی برای جریانها و گرایشهای اسلامی معاصر داشته باشیم و مهم این است که در صدد چه هدفی باشیم که باعث شود طبقهبندی ویژهای را در نظر بگیریم. آنچه که مورد نظر ماست و بر اساس آن طبقهبندی، گرایشها و جریانها را داریم، عبارت از دغدغههایی است که ناشی از وضعیت جدید دنیاست؛ یعنی دنیایی که به دوره مدرن وارد شده و از دوره مدرن تاکنون جامعه جهانی و جامعه مسلمین را دچار چالشهایی کرده است؛ اعم از درگیریهای ذهنی و عملی. این چالشها موجب میشود تا طبقهبندی خاصی داشته باشیم که عبارت از نوع درگیری جریانها با این چالشهاست.
ویژگی طبقهبندیهای اجتماعی و انسانی
نکته دوم این است که طبقهبندی که در اینجا ارائه میشود، یک طبقهبندی کلی است که میتواند زیرشاخههای تفصیلی هم داشته باشد و منافاتی با این جزئیات ندارد.نکته سوم اینکه، این طبقهبندیها مانند تعریفات منطقی و حدی و ریاضی نیست که غیرقابل تغییر باشد و به معنایی، دقیق و جامع محسوب شود. چون بحثهای ریاضی و منطقی یک پدیده خاص را مورد بررسی قرار میدهد و در آنجا تعریف حدی و جامع و مانع، راحتتر قابل انجام است اما در این پدیده، گروهها چون یک پدیده اجتماعی و انسانی هستند و این پدیده با علوم متعددی گره خورده و دارای ابعاد متعددی است، از اینرو طبقهبندی اینها به صورت ریاضی نیست.
این طبقهبندیها معمولا قسمتهای روشنی دارد و یک قسمتهایی هم دارد که خاکستری است. یعنی گروه و فردی را در یک طبقهای به اعتباری در یک گروه قرار میدهید، اما همان فرد در یک طبقه دیگر نیز میتواند جای بگیرد. همچنین به صورت اکثری این نحو طبقهبندی کارایی دارد اما توقع ما باید در حد پذیرش استثناهایی باشد که ممکن است مغایر با آن باشد. نکته دیگر اینکه، در این عنوان بحث، ما خود را منحصر به جریان نکردیم. چون جریان دست ما را برای طبقهبندی دقیق میبندد و از اینرو گرایشها را نیز ذکر کردهایم تا دست باز باشد تا گروهها و جریانها مطرح شوند.
نکتهای که وجود داد این است؛ قبل از اینکه طبقات و جریانهای اصلی را مطرح کنیم ما دو گروه و جریان داریم که گرچه در متن اصلی جریانشناسی و گرایششناسی ما قرار ندارند و در حاشیه هستند، اما تاثیرگذاری آنها در زمینه اندیشه و عمل جهان اسلام، اگر بیش از خود جریانهای اصلی نباشد کمتر هم نیست. اولین گروهی که در اینجا مورد توجه است، عبارت از گروهها و جریانهایی است که اساسا درگیر مسئله مدرنیته نشدند و با بحرانهای ناشی از وضعیت جدید روبهرو نشدند و به صورتی معنادار دور از قضایا ماندهاند.
این گروهها را، به لحاظ دانشی و معرفتی میتوان مورد توجه قرار داد. برای نمونه در دانش فلسفه، اخلاق، عرفان، حدیث، ادبیات و منطق، در جهان اهل سنت و شیعه، وضعیت مدرن تغییری را در این دانشها ایجاد نکرده است. البته این دانشها در گذشته رشدهایی داشتهاند اما در چارچوب خود بودهاند و از آن فراتر نرفتهاند. مثلا در حوزههای علمیه، بحثهای فلسفی وجود دارد و رایج است و دانشمندان زیادی داریم، اما مطلقا به وضعیت مدرن توجهی نکردهاند. البته این گرایشها میتوانند سلیقههای سیاسی، اجتماعی یا مدرن خاصی هم داشته باشند اما نکته این است که این دانشها نسبتی با آنها برقرار نمیکنند و خود آن فرد است که ممکن است با وضعیت مدرن رابطه برقرار کند، اما آن دانش ارتباط برقرار نکرده است.
در مباحث کلامی نیز این گرایشها را به شکل واضح میبینیم؛ مثلا کتاب الغدیر را داریم که کتاب اثرگذاری است اما این قبیل کتب ادامه یک سنت و جریانی است که به موازات جریان مدرن حرکت میکند و با جریان مدرن ارتباطی ندارد. این جریانها که با وضعیت مدرن نسبتی ندارند در حوزههای مختلف مانند اخلاق، فلسفه، عرفان و … هستند و میتوانند عقلگرا یا نصگرا باشند.
اما به لحاظ بعد اجتماعی نیز میتوان به گروههای مختلفی اشاره کرد. در میان اهل سنت یک جماعتی به نام تبلیغی وجود دارد که این گرایش در شبه قاره هند شکل گرفته اما در سراسر دنیا پراکنده هستند و گاهی تجمعاتی دارند که متجاوز از سه میلیون انسان کنار هم قرار میگیرند. اینها افرادی هستند که با جریان مدرن نسبتی برقرار نکردهاند و نسبت به شیعه هم کمتر حساسیت دارند. کارشان هم این است که هر سال تعدادی مبلّغ با حداقل دانش، تربیت میکنند تا بتوانند امر به معروف و نهی از منکر کنند و ذکرهایی را به مردم یاد بدهند.
جریانات اثرگذار اما غیراسلامی
جریان دوم، جریانی است که اثرگذار بوده است؛ مانند مسیحیان یا مارکسیستهایی که تاثیرگذاری داشتهاند اما با اسلام نسبتی نداشتهاند. برای نمونه میتوان جریان حزب توده را مثال زد که صاحب اندیشه بوده و عضو جریان اسلامی محسوب نمیشده و از آغاز پیدایش جامعه اسلامی تا پس از انقلاب موثر بوده است. جریان دیگر در ایران چریکهای فدایی بودند و در کشورهای عربی نیز میتوان این گروهها را پیدا کرد. برخی از این جریانها با میراث اسلامی – عربی ضدیت داشتند یا مسیحیانی بودند که پس از ورود ناپلئون به مصر به جریانهای غربی دامن میزدند. بنابراین این دو گرایش در حاشیه هستند اما اثرگذارند.اکنون به جریانهای مسلمان میرسیم؛ گروه اول، گروهی هستند که با تجدد سر سازگاری جدی دارند و با تکیه بر عقل مدرن غربی، سعی دارند به تفسیر و فهم جدیدی از اسلام دست بزنند که با پدیدههای مدرن در تعارض نباشد و روش آنها برای دستیابی به چنین تفسیری و همینطور روششان برای ارزیابی سنت و نقد آن، مبتنی بر عقل مدرن است. البته روش اینها اشتباه است و بر اساس این روش، هویت اسلامی هم تحت تاثیر قرار میگیرد. نمونهای که در این طبقهبندی میتوان اشاره کرد؛ دکتر عابد الجابری یا محمد ارگون هستند.
پس از این جریان، به جریانی میرسیم که اسمش را میتوانیم اعتدالگرا بگذاریم که به معنای ارزشی نیست، بلکه بین سلفیگری و مدرنگرایی است. این جریان که دومین جریان از طبقات فکری مسلمین است، سعی میکند احکام شناخته شده اسلامی را تا حد زیادی حفظ کند، برخلاف جریان مدرن که توجهی به این مسئله ندارد. در عین حال این جریان ضمن حفظ هویت اسلامی، یک عقل خودبنیاد حداقلی هم قائل است که اصول اولیه عقلی مورد پذیرش او است. این گروه معتقد است که دین ما برای پاسخگویی به معضلات کافی است و البته که باید بازنگریهایی صورت گیرد. این جریان سعی دارد تحلیلهای عقلی و فلسفی برای احکام اسلام ارائه کند. این جریان به کارهای تطبیقی هم میپردازد و این در زمینههای مختلف مانند فلسفه و فقه وجود دارد که از جمله علامه طباطبایی، آیتالله جوادی آملی یا شهید مطهری را میتوان به عنوان نمایندگان این جریان مثال زد.
کوربن و جریان معنویتگرایی
اما به گرایش دیگری در جهان اسلام میرسیم که متفاوت از جریان مدرن و معتدل است و سلفی هم نیست و این جریان، یک نوع معنویتگرایی را ترویج میکند. یکی از آنها جریان کسانی است که دنبالهروی فکر کوربن هستند. کوربن با روش ویژهای به فهم اسلام روی آورد؛ یعنی یک نوع هرمنوتیک پدیدارشناسانه، که خودش اسمش را تاویل گذاشت و معتقد بود میتوان بحرانهای معاصر را با سنت اسلامی حل کرد.جریان دیگر، جریان معنویتگرای دکتر نصر است که سنتگرا هستند و میگویند معنویتهایی در سنتهای قدیمی اسلام وجود داشته و این بنیانهای فرامذهبی و فرادینی قداست عالم را حفظ میکند. اینها میگویند عالم ساحتهای قدسی دارد و باید حفظ شود. جریان بعدی سلفی است و میگوید عقل باید با تکیه بر سلف شکل بگیرد و ترکیبی از هویت سلفی اسلامی و تا حدی عقل مدرن است. گرایشهایی مانند محمد عبده را میتوان برای این جریان مثال زد و آخرین جریان هم جریان سلفی است اما سلفی تکفیری و جهادی.