ژان کالون به عنوان متخصص برجسته الهیات پروتستان در دوره خود، وارث مارتین لوتر محسوب میشد. او تأثیر مهمی روی دکترین پایهای پروتستانیسم داشت.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، ژان کالون نامی است که او بعدها پس از مدتی تحصیل در دانشگاه برای خود برمیگزیند. نام اصلی او ژان کاووَن بود.
ژان کالون در سال ۱۵۰۹ در فرانسه متولد شد و در یک خانواده کاتولیک سختگیر پرورش یافت. اسقف منطقه پدر او را به عنوان مدیر کلیسای جامع شهر انتخاب کرد و پدرش نیز در عوض انتظار داشت ژان یک کشیش شود. به خاطر روابط نزدیک با اسقف و خانواده نجیب زادهاش، همبازیها و همکلاسیهای دوره کودکی ژان از اشراف بودند و به لحاظ فرهنگی روی زندگی اولیه او تأثیر مهمی داشتند.
در سال ۱۵۲۳، یعنی زمانی که فقط چهارده سال سن داشت، برای یادگیری زبان لاتین در کالج مارش راهی پاریس شد. بعد از چند ماه او برای ادامهٔ تحصیل به کالج دو مونتِی رفت که در دروس الهیات بسیار سختگیر بود. وی در آنجا علوم مقدماتی را به خوبی آموخت.
به علت دعوا و مناقشهای که بین پدر کالون و کلیسای کاتولیک شروع شده بود، او تصمیم گرفت تا پسرش در شهر اورلئان در رشتهٔ حقوق تحصیل کند. ژان کالون از تصمیمات و گفتههای پدرش اطاعت کرد و در سال ۱۵۲۸ به اورلئان رفت. تحصیل در رشتهٔ حقوق، بعدها به او در ایجاد پایههای اصلاحات در کلیسا کمک فراوانی کرد. او بعد از اورلئان، در شهر بورژ به رشتهٔ حقوق ادامه داد. آموختههای او در این دو شهر دربارهٔ انسانگرایی را میتوان در آموزههای کالون یافت. او این آموختههایش را بعداً با آموختههای الهیاتی و روحانی ترکیب کرد.
آموختههای او دربارهٔ انسانگرایی باعث شد تا او انتقاد و علم را از کارهایش جدا نکند و به همین دلیل او همیشه به دنبال صحیحترین منابع برای نوشتههای خود بود. او در سال ۱۵۳۲ برای دریافت درجهٔ دکتری در رشتهٔ حقوق شروع به تحصیل کرد. اینجا بود که او نام خود را از ژان کاوون به ژان کالون تغییر داد.
وی پس از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ حقوق، به شهر محل تولد خود، یعنی نوایون بازگشت. با تکفیری که از سوی انجمن کلیسایی رخ داد، مجبور به ترک زادگاهش شد و به پاریس بازگشت. در پاریس بود که او طرفدار سرسخت اندیشههای اصلاحی گردید؛ ولی چون دانشگاه و مقامات شهر پاریس مخالف اندیشههای اصلاح طلبانه بودند، کالون مجبور شد تا فرانسه را ترک گوید و در سال ۱۵۳۵ به کشور سوئیس گریخت.
در سوئیس بود که شروع به بنای پایههای کتاب مشهور خود، مبادی دین مسیحیت کرد. اولین نسخهٔ این کتاب در سال ۱۵۳۶ و در شهر بازل سوئیس به چاپ رسید. بعد از چندین دوره ویرایش مجدد آن، نسخهٔ نهایی در سال ۱۵۵۹ و در شهر ژنو سوئیس به چاپ رسید.
ژان کالون سرانجام در بیست و هفتم مه ۱۵۶۴ در ۵۴ سالگی بر اثر بیماری درگذشت.
کالونیسم چیست؟
ژان کالون یک متخصص الهیات و دولتمرد وابسته به کلیسا بود و به عنوان یک متخصص برجسته پروتستان، وارث مارتین لوتر نیز به حساب میآمد. او را به عنوان یکی از مهمترین چهرههای نسل دوم اصلاحات پروتستان میشناسند.
کالونیسم فرقه ای از مسیحیت است که در فلسفه سیاسی خود به تئوکراسی اعتقاد دارد. موسس این فرقه ژان کالون در ژانویه ۱۵۰۹ در ایالت بلونی فرانسه متولد شد. وی در رشته حقوق و الهیات درس خواند و گرایشات پروتستانی داشت.
عقاید کالون
عدم مقاومت در برابر زمامداران سیاسی.
عدم آزادیخواهی و مشروطهطلبی.
اطاعت مطلق از دولت.
اعتقاد به تقدیر.
همهٔ افراد میتوانند بخشش گناه را انجام دهند.آموزههای سیاسی و اندیشهی سیاسی کالون
اعتقاد به حاکمیت خداوند هستهی اصلی اندیشه و الهیات سیاسی کالوینیسم را تشکیل میدهد.به عقیده کالوین دولت یا حکومت هم، فقط در این معنا اهمیت دارد، که به تحقق هدفهای متعالی انسان کمک کند. کالوین مانند لوتر کلیسای ظاهر را از کلیسای غیر ظاهر متمایز کرد. به نظر او همچنانکه از نظر سنت آگوستین، کلیسای واقعی اجتماع مومنان راستین است -که با وجود آنکه از لحاظ زمان و مکان پراکندهاند- اما همه عضو اجتماع و کلیسای واحدی هستند.
اختلاف نظر جدی میان کالوین و لوتر بهعنوان دو رهبر در نهضت اصلاح دینی به سیاست و ارتباط دولت و کلیسا برمیگردد. کالون قدرت سیاسی را به کلیسا بازگرداند و جامعهای تحت حاکمیت کلیسا سازماندهی کرد.او معتقد بود کلیسا همانطور که نیاز به همدلی و اخوت دارد نیاز به قدرت نیز دارد.
کالوین ذهنی عملی داشت و میدید انسانها هرگز نمیتوانند از دشواریهای اقتدار سیاسی اجتناب کنند.در عین حال میدانست ممکن است از اقتدار سیاسی استفاده بد شود، وی معتقد بود این مشکل فقط زمانی حل میشود که سازمانهای دینی و غیر دینی در یک اجتماع تعاونی به هم پیوند بخورند.
مسئولیتهای سازمان دینی و غیر دینی در این پیوند مکمل یکدیگر است نه رقیب و معارض با هم، حاکم و کشیش هر دو، کارگزار و خدمتگزار خدای واحد هستند و به آرمان مشترکی وفادارند؛ تفاوت آنها تنها در حوزهی کاری و ابزار است. او آموخت اگر قرار است ارادهی خدا در جامعه اجرا شود باید نظم و وحدت بر جامعه حاکم باشد.
نظم غیر دینی یا حکومت و نظم دینی یعنی کلیسا باید خود مختار و مستقل باشند و اختیارشان متمایز باشد.کالوین حکومت غیر دینی را شر مطلق نمیداند. به عقیده او خداوند حکومت را مقرر کرد تا بر گنهکاران نظارت کند.
کالوین بر آن بود که حکومت زمینی ابزاری آسمانی است. فرمانروایان مدنی مقامی خدائی دارند، و مردم باید از آنها مانند خدا اطاعت کنند. همچنین او به شکل حکومت اهمیت خاصی نمیداد، در عین حال او آریستوکراسی را از پادشاهی و دموکراسی بهتر میدانست.
کالوین به شدت به سلطنت بد گمان بود و معتقد بود پادشاهان زمینهی بسیار مناسبی برای رسیدن به استبداد دارند.
کالوین معتقد بود حکومت هر شکلی که داشته باشد، باید محترم باشد و از هرگونه فرمانروا هم باید اطاعت کرد.زیرا همهی قدرتها و اختیاراتشان از خداوند است و هرگز نباید در مقابل قدرت سیاسی مقاومت نشان داد.او گفت فرمانروای بد به اندازهی فرمانروای خوب مستحق اطاعت است.او میگفت نمیتوان در مقابل شهریار سلاح به دست گرفت.به همین دلیل کالوین پیامآور حق انقلاب برای مردم نبود.
الگوی حکومتی که کالوین در ژنو به وجود آورد دینسالار بود. در این شکل از حکومت دست کم بهطور رسمی دو هیئت حاکمه جدا از هم وجود داشت، که اولی شورای عالی مدنی بود، که کارگزار غیر دینی و رهبریکنندهی جامعه بود و دومی انجمن کاتوزیان است که هیئت حاکم بر کلیسا میباشد.
کالوین برای صاحبان قدرت دو نقش را در نظر گرفت:
۱- پاسداری از نظم سیاسی و کلیسایی
۲- فراهمآوردن زمینه برای آموزش عقائد صحیح.
مقامات سیاسی و معنوی، هر دو، موظف بودند از منابع خاصی که خداوند در اختیار آنها قرار داده، برای نظم بخشیدن به مردم استفاده کنند. قدرت سیاسی میبایست از حق خود در اعمال فشار (در قالب تبعید و اعدام ) استفاده کند و قدرت معنوی نیز باید از حق خود در آموزش، برای ارتقای سطح فضیلت سود جوید.
انجمن کاتوزیان در برگیرندهی کشیشان و هیئت نسبتا بزرگی از ریشسفیدان غیر روحانی بود، که شورای عالی مدنی بهطور رسمی آنها را منصوب کرده بود. اما انتصاب آنها در واقع زیر نظر و تسلط پرسبیترها که هیئتی از پیشوایان روحانی بودند قرار داشت.
انجمن کاتوزیان یا بهتر است گفته شود اقلیت کشیشان این انجمن، هیئت واقعی حاکم بر ژنو بودند. کالوین معتقد بود خداوند به همهی مراحل زندگی انسانها توجه دارد. نتیجهی عملی این اصل اعتقادی در زندگی اجتماعی تنظیم مقررات مفصل و مداخلهی انجمن کاتوزیان در کارهای شخصی مردم بود. حتی این انجمن میتوانست در کارهای خصوصی مردم دخالت کند.
در نظریهی سیاسی کالوینی دموکراسی کمرنگی نیز وجود داشت، کالوینیسم بعدا انگیزهی رشد دموکراتیک شد اما خود کالوین چنین چیزی را در نظر نداشت. از اصل مشارکت مردمی در کلیسا بهعنوان دلیل دموکراسی نهفتهی الهیات کالوینیستی یاد شده است.
تأثیرات کالونیسم
ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی، در اثر کلاسیک خود، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، آیین کالونی را عاملی بنیادی و مهم در پیدایش جهان مدرن دانست. وبر میگوید تأکید آیین کالونی بر برگزیدگیِ الاهی موجب پیدایش فرهنگ «ریاضتکشی دنیوی» شد که در آن، کالونیها امید داشتند تا از طریق فعالیت و کارهای دنیایی، ثمرات برگزیدگیشان را نشان دهند.
عرفیشدنِ این گرایشها تأثیری عمیق در ظهور سرمایهداری مدرن داشت؛ چنانکه کشورهایی که تأثیر اندیشههای کالونی در آنها قویتر بود، به پیشروان صنعت، بانکداری و اقتصاد مدرن تبدیل شدند.
بحث درباره این «تز وبر» بر بیشتر کتابهای تاریخی قرن بیستم حاکم بود. این نظریه مدافعان و منتقدان قدرتمندی داشت که درباره نقاط قوت و ضعف نظریه وبر ــ که ژن مدرنیته را در آیین کالونی میشناساند ــ بحث میکردند.
اخیراً محققان نشان دادهاند که نگرشهای سنتی و حتی کهنه و منسوخی درباره تجارت و امور مالی نه تنها در آثار کالون بلکه در بین پیروان قرن هفدهمی و هجدهمی او نیز وجود داشته است. امروزه عقیده بر این است که صنعتگرایی و سرمایهداری مدرن در تأثیرات و تحولات گوناگونی ریشه دارند و یگانه عامل آنْ عرفیشدنِ آموزه کالون درباره نجات انسان نیست.
با این همه، آیین کالونی، در طول چهارصد سال که از ظهورش میگذرد، بهعنوان یک هدف و جهتگیری کمک بسیاری به فهم رابطه انسان با خدا کرده است. شاید پیروان امروزین کالون تمام اصول تعالیم او را نپذیرند؛ اما در سنت اصلاحشده، برخی از مبانی و اصولی که او در کتاب مبادی و دیگر نوشتههایش مطرح کرده است همچنان در مباحثات ایشان درباره توانایی و ضعف انسان تکرار میشوند. این اصول شامل این موارد است: تأکید کالون بر وضعیت پست انسان در حضور خدای متعال، نگرش او در باب قدرت فیض الاهی، و تأکیدش بر آموزههای کتاب مقدس بهعنوان قانونی که مسیحیان باید از طریق آن به دنبال اصلاح جامعه باشند.