دو پژوهشگر حوزه جریانشناسی جنبشهای اسلامی با تاکید بر ضرورت تحلیل بنیادین جنبشهای معاصر، معتقدند برای تحلیل حال و آینده، به تحلیل لایههای زیرین آنها نیازمندیم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، با کمرنگ شدن داعش، این روزها همه جا سخن از تحرکات طالبان است؛ دو جریانی که هر دو خود را اسلامی میخوانند. جنبشهای اسلامی در چند دهه اخیر، نه تنها در کشورهای اسلامی، که در کل دنیا تاثیرگذار و نقشآفرین بودهاند و طبعا شناخت ماهیت این جنبشها و پیگیری عملکرد آنها برای ایرانیان به دلیل جایگاه دینی و منطقهای، از اهمیت قابلتوجی برخوردار است.
گروه تحلیل، تفسیر و پژوهشهای خبری نشستی را به بررسی ماهیت جنبشهای اسلامی معاصر، تحلیل فرایند نقش آفرینی در جهان سیاست و شیوه تعامل با آنها اختصاص داده که در این نشست دکتر «بهمن اکبری» استاد دانشگاه ادیان و مذاهب و رایزن سابق ایران در کشورهای منطقه و دکتر «محمدعلی میرزایی» عضو هیئت علمی جامعهالمصطفی دیدگاههای خود را درباره روش تحلیل جنبشهای اسلامی بیان کردند.
بخش اول این وبینار پیش روی شما است:
در ابتدای بحث بفرمایید که تحلیل فکری جنبشهای اسلامی معاصر چه ضرورتی برای ما دارد؟
اکبری: از ابتکار ایرنا و حضور دکتر میرزایی متشکرم. اوضاع فعلی منطقه و احیاء مجدد طالبان در کنار ما و حتی داعش و دیگر جنبشهای معاصر اسلامی بهانه این بحث بود. من درس جنبشهای اسلامی معاصر را در کارشناسی ارشد ارائه می دهم و خوب است از نگاهی پژوهشی تحقیقی، به موضوع بپردازیم.
جنبشهای فعال و در حال گسترش در جهان اسلام اکثرا رویکردها و مبانی فکری، کلامی و فلسفی دارند. اما خیلی اوقات ما تنها آنها را جنبشهای سیاسی و امنیتی تلقی می کنیم و از لایه های روانشناختی، جامعه شناختی و فلسفی کلامی آنها غافلیم. بازبینی روش تحلیلی جنبشها ضرورت دارد. ما با جنبشهایی روبرو هستیم که حامل اندیشه هایی هستند.
در جمهوری اسلامی هم لایه سیاست و اقتصاد را بر لایه فرهنگ اولویت میدهیم
ما در اوضاع کنونی در جمهوری اسلامی هم لایه سیاست، امنیت و اقتصاد را در تحلیلهای بنیادی بر لایه های فرهنگی و تحلیلهای بنیادی اولویت میدهیم. مثلا در بین الملل، روابط ما با کشورها نوعا یا امنیتی نظامی است، یا اقتصادی، سیاسی و به روابط اجتماعی فرهنگی توجه نمی کنیم در حالی که انقلاب ما فرهنگی بود، با بنیانهای فرهنگی شروع کردیم و مسوولان هم روحانی یا دانشگاهی و بر بستر فرهنگ بودند. امروز اما دچار سیاستزدگی، اقتصادزدگی، امنیتزدگی و غربت فرهنگی هستیم. در حالی که روابط اقتصادی سیاسی امنیتی ما باید پیوستی از روابط فرهنگی باشد، اما در رویکرد سیاستمداران و مسئولان ما روابط فرهنگی نه تنها اصل نیست، بلکه قائل به پیوست فرهنگی هم نیستیم.
در نگاه به جنبشهای اسلامی به دنبال سطح گفتمانها و اسطوره ها و استعارههاییم که لایه های زیرین و باطنی این جنبشها هستند و عمدتا فکری، فرهنگی و اندیشهورزانه هستند. در این بحث می خواهم بازگشتی به زیرساخت های کلامی فلسفی روانشناختی جامعه شناختی این جنبش ها بکنیم تا ضرورت این نوع نگاه را زنده کنیم.
شما هم در مقدمه تعریفی از جنبش های اسلامی معاصر ارائه کنید تا محدوده بحث مشخص تر شود.
میرزایی: ورود عالمانه و فنی به موضوع جنبش های اسلامی در جمهوری اسلامی ضرورت دارد. وضعیت نابسامان پارادایم های حاکم بر جهان اقتضا می کند بازگشت به دین داشته باشیم.
امروز انسانیت با بنبست تمدنی روبرو است
ابوالقاسم حاج حمد، متفکر برجسته سودانی از پدران جریان اسلامی سازی دانش است که آن را باید یک جنبش علمی اسلامی دانست. ایشان کتابی دارد به نام «منهجیه القرآن المعرفیه» و در مقدمه آن مدعی شده که امروز انسانیت با بنبست تمدنی روبرو است. فضای فکری او اسلامگرایانه نیست. ما باید بین جنبشهای اسلامی و اسلام گرا تفاوت قائل شویم. او معتقد است رفع این بن بست تمدنی، فقط با بازگشت به قرآن ممکن است، البته او مقصودش بازگشت بنیادین فکری فلسفی است که با بازگشت جنبش های اسلامی که غالبا مقصودشان بازگشت به شریعت است، از زمین تا آسمان فرق است.
ما دعوی این داریم که دین، نه آن گونه که جنبشهای اسلامی طرح می کنند، بلکه آن گونه که می شود از آن به عنوان بنیان ساز جریان حیات و دانش یاد کرد، گره گشای بسیاری از مسایل جهان ما خواهد بود.
برخی الفاظ چندپهلو هستند. وقتی ما از پسااسلامگرایی حرف می زنیم، منظورمان پساطالبان، پساقاعده، پساداعش و حتی پسا اخوانی است؛ منظورمان پسا انقلاب اسلامی، پساتشیع و پساتمدن گرایی دینی نیست؛ این که ما از این مدل ۱۵۰ ساله جنبش های اسلامی عبور کنیم. البته این عبور است، نه رد و ابطال کردن، به این معنا که ما این تجربه ۱۵۰ ساله را به عنوان سرمایه نگاه کرده ایم و مرحله جدید نوزایی در جنبش های اسلام گرایی تعریف می کنیم تا فازی جدید از اسلامگرایی را کلید بزنیم. پسا اسلام گرایی را نمیخواهیم با سکولاریسم معنا کنیم. عبور از یک اندیشه به معنای ورود به مرحله تازه تر است، نه نفی آن. وضع جهانی اقتضای بحث درباره چنین موضوع خطیری را دارد و ده جلسه باید ادامه پیدا کند.
بخواهیم یا نخواهیم، انقلاب اسلامی پدر جنبشهای اسلامی شناخته می شود
از طرفی اقتضای انقلاب اسلامی هم همین ورود تحلیلی و منتقدانه به موضوع جنبش های اسلامی است؛ امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم، به انقلاب اسلامی در جهان به عنوان پدر واقعی این جریانها اشاره می شود. مثلا برنارد لوییس و برخی دیگر می گویند «اصل بنیادگرایی، انقلاب ایران است». حتی حسن حنفی که به نوعی پدر شاخه چپ اسلامگرایی بود، همین نگاه را دارد. بعضی متفکران هم انقلاب اسلامی را کانون «اسلام سیاسی» دانسته اند، مثل الیویه در کتاب «تجربه اسلام سیاسی». او معتقد است همه جنبش های اسلامی ورشکسته شده اند، جز انقلاب اسلامی ایران که توانست پابرجا بماند. محمد آرگون و حسن حنفی هم تقریبا همین را می گویند.
سرنوشت جهانی انقلاب اسلامی به تحولات جنبشهای اسلامی وابسته است
وضع انقلاب اسلامی ایران و سرنوشت جهانی آن، به سرشت و تحولات جنبشهای اسلامی وابسته است. چون انقلاب ما ملی گرایانه و قوم گرایانه نیست. جنبش های اسلامی در اینجا نقش بنیادین دارند. نگاه امروز ایرانی ها و مدل راهبری جنبش های اسلامی، باید به سمت تحول آفرینی در آنها تغییر پیدا کند. چون سرمایه اصلی تمدنی جهان اسلام را تشکیل می دهند.
دو فقر اساسی جنبشهای معاصر
اما سرشت و طبع این جنبشها و مطالبات آنها با هم سازگار نیست. یعنی جنبشی که دنبال تحقق اسلام است، دو فقر بنیادین دارد؛ یکی شناخت واقعیت، به ویژه واقعیت اجتماعی که بسیار مهم است؛ اما واقعیت شناسی جنبش ها کاملا ایدئولوژیک و مبتنی بر مفروضات ضعیف و باطل است. شناخت این ها بسیار کم است و تا کنون نشنیده اید جنبش ها یک مرکز پژوهش های استراتژیک داشته باشند. البته مقصود من در این گفت و گو، جنبش های شیعی نیست. حزب الله و انقلاب اسلامی را امتداد ارگانیک هم می دانم و اگر حضور ایران نبود، شاید مرکز تحقیقات استراتژیک حزب الله هم نبود.
اما در جنبش های معاصر اسلامی که در همه طیف ها پیرو اسلام سیاسی هستند، اعم از طیف های تندرو تکفیری تا معتدل تر اخوانی تا اخوانی های سکولارمآب تونس و ترکیه، جریانی که اسلامی شدن جامعه را بفهمد و تقریر کند و نقشه راه داشته باشد، تا به حال ندیده ام؛ چون آثاری از آنها بیرون نیامده است.
فقر دوم، در شناخت و فهم اسلام است. وقتی شما انسان، زمانه، جامعه و تاریخ خود را نشناسی، چطور می توانی از اسلام نسخه معالجه و تمدنساز بیرون بکشی؟ اینها به هم مربوطند. اگر نتوانیم تحولات را رصد کنیم و جهان را نشناسیم، فهممان از اسلام هم افت می کند.
شما از یک طرف انقلاب اسلامی را پدر جنبشهای اسلامی خواندید و از سوی دیگر گفتید مقصود از جنبشهای اسلامی جنبشهای شیعی نیست.
میرزایی: منظور من از پدر، والد و منشا شکل گیری نبود. چون انقلاب اسلامی خود فرزند این جنبش ها است که سابقه ۱۵۰ ساله دارند و انقلاب ما که چنین عمری ندارد. الان نقش انقلاب اسلامی نقش پدری، کانونی و مرکزی است و رسالت ما هدایت، راهبری، حمایت و اصلاح است؛ اما بهترین حمایت ما اصلاحگری است. در این شکی نیست که امروز کانون اسلامگرایی در جهان، ایران است. البته ایران به اندازه جریانی مثل اخوان المسلمین نفوذ جنبشی ندارد، ولی بالاتر از جنبش است. ایران از مرحله جنبش عبور کرد و به انقلاب و سپس دولتسازی رسید. ایران یک دولت مقتدر دارای همه ظرفیت های عقلانی، سیاسی و ژئوپلتیک در جهان اسلام است. مثلا اردوغان ترکیه را به مرکز بین المللی هدایت، راهبری، گردهمایی و حتی تحول خواهی جنبش اخوان المسلمین تبدیل کرده است. حتی مالزی و اندونزی و تونس به استانبول به عنوان کانون ارتباطات جنبشهای اخوانی نگاه می کنند. ولی ایرانی ها صرف نظر از حزب الله و جریان الحشد الشعبی، چه جایگاهی در حمایت و هدایت جنبش های اسلامی با رهیافت تمدنی دارند؟ متاسفانه ما در این زمینه کوتاهی می کنیم.
شما هم تا حد امکان تعریفی از جنبش های اسلامی مورد بررسی بدهید و وارد بحث شویم.
اکبری: به صورت کلی مقصود ما از جنبش های اسلامی معاصر (الحرکات الاسلامیه المعاصره)، در ۱۵۰ سال اخیر، مجموعه ای از اندیشهورزی هاست که شکل تحولی به خود گرفته و وارد اجتماع شده است و به زبان ساده و صریح به یک الهیات اجتماعی ایمان دارد. اینها جنبش هایی هستند که معتقدند با استفاده از مبانی اسلامی، قادر به ساماندهی امر اجتماعی هستند. الهیاتی که معطوف به قدرت اجتماعی و سیاسی و گاه قدرت نظامی است.
اخوان المسلمین ریشه تمام جنبشهای اسلامی است
اگر این نگاه به مبانی اسلامی در حوزه قدرت سیاسی نقش ایفا کرد، جنبش اسلامی سیاسی شکل می گیرد. گاهی هم برای دفاع یا تحکیم خود دست به اسلحه برده اند. به عنوان نمونه، جنبش اخوان المسلمین ریشه تمام جنبش های اسلامی است و حتی انقلاب اسلامی هم اگر نگوییم ولید این جنبش است، قطعا متاثر از این جریان بوده و هست. این جنبش هم وقتی رشد کرد، اخوان تکفیری، جهادی، جهاد الهجره داشته که با هم متفاوتند؛ گاهی سر از داعش درآورده و گاه جنبشی فرهنگی اجتماعی صرف شده است.
با توجه به این مفهوم کلی باید تلاش کنیم چیستی، چرایی و چگونگی این جنبش ها را در یک مدل علمی تحلیل کنیم. باید دید نگاه ما به قرآن اخلاقی کلامی است یا شریعت محور؟ موافقم که سرشت و سرنوشت برخی جنبش ها به فقر شناخت اسلام و واقعیتهای اجتماعی دچارند، تمام این نگاه ها ضرورت تحلیل بنیادین جنبشها را مورد توجه قرار می دهد.
سه نوع تحلیل جنبشهای اسلامی
در بررسی جنبشهای اسلامی سه نوع تحلیل انجام شده است؛ گاهی به مفاخر و شخصیتهای برجسته هر جنبش اشاره می شود. مثلا در حرکت اخوان از سید جمال شروع شده و به محمد عبده، سید قطب و ناصر به عنوان بناکننده جمهوری اخوانی در مصر اشاره می شود. در رویکرد دوم به مبانی آرا و افکار اشاره می شود که معمولا اینجا هم، به جای جریان محور، فردمحور است. یعنی مثلا به جای تحلیل مبانی فکری اخوان به عنوان یک جریان، افکار شخصیتهای این جریان بررسی می شود. مورد سوم هم روز شمار حیات جنبش و تقویمی است که بیان می کند کی آغاز شده و کی وارد فاز اعتقادی نظامی شده و آیا مرگ داشته یا نه؟ من تصور می کنم این روشها ما را از نگاه بنیادین به ارتباط ارگانیک فکر و عمل و تلفیق نظر و عمل باز می دارد، چون ما جنبش را پاره پاره تحلیل می کنیم.
مدل تحلیل لایهای
من در جستجوی روش تحلیل مناسب با مدل تحلیل لایه ای (CLA) مواجه شدم که ساخته و پرداخته برای جنبش ها نیست و پروفسور عنایت الله آن را مطرح کرده است. بیش از ۸ سال است من این مدل را در جاهای مختلف بازسازی کرده ام، از جمله بازتاب فوت مرحوم پاشایی در ایران را به عنوان یک جنبش فرهنگی تحلیل کردم و همین طور جنبش بوکوحرام و داعش را. در نهایت به تلفیقی برای استفاده از مدل لایه ای رسیدم. در مدل تحلیل لایه ای، شما دو لایه ظاهری و دو لایه باطنی دارید. برای تحلیل پدیده های اجتماعی، با رویکرد آینده پژوهانه گام آینده را پیش بینی یا سناریو آینده را طراحی میکنند.
مثلا اگر یک جنبش اسلامی معاصر را به عنوان پدیده مثل یک کوه درنظر بگیریم، یک قله و تظاهرات و نمادهای بیرونی دارد که از دور دیده می شود و به تعبیر ایشان Litany و واقعیت متظاهر در بیرون است. اما این نمادها را مجموعه ای از اقتضائات اجتماعی تولید کرده است. اقتضائات و نمادها را دو لایه ظاهری در نظر می گیریم. همین اقتضائات اجتماعی هم برخاسته از جهان بینی ها و گفتمان های موجود بوده و همین گفتمانها هم در لایه های عمیقتر خود، مبتنی بر اسطوره ها و استعاره هاست.
لایه های زیرین و باطنی رفتارهای ما
این تحلیل، برداشتی از نگاه فلسفه روانشناختی یونگ است. او معتقد است رفتارهای ما لایه های زیرین و باطنی دارند که در رفتارهایمان موثرند. مثلا یک رفتار اجتماعی در یک قوم یا قبیله، تنها ناشی از تربیت نیست، بلکه ریشه های عمیق و اسطوره هایی آن را تولید کرده که از چشم افراد ظاهربین مخفی است.