«بهمن اکبری» استاد دانشگاه ادیان و مذاهب معتقد است برای شناخت جنبشهای اسلامی معاصر به مناظره بین نظریههای ریشهای آنها نیاز داریم تا نقطه امتیاز هر جنبش روشن شود. مثلا القاعده و داعش هر دو قرائتی از خلافت دارند و باید نقاط اشتراک و افتراقشان را مشخص کرد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در بخش اول وبینار «بررسی ماهیت جنبشهای اسلامی معاصر»، ضرورت پرداختن به این موضوع و همچنین نحوه ورود به این بررسی مورد بحث قرار گرفت و یکی از کارشناسان روش تحلیل لایه ای را به این منظور پیشنهاد کرد. در بخش دوم، به دلیل اهمیت روش تحقیق، موضوع روش تحلیل به صورت تخصصی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
دکتر محمدعلی میرزایی، عضو هیئت علمی جامعهالمصطفی و دکتر بهمن اکبری، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب و رایزن سابق ایران در کشورهای منطقه هر کدام از نگاه خود به ویژگی های روش مناسب تحلیل جنبش ها پرداخته و در لابلای مباحث خود، نکات سودمندی درباره ماهیت و کارکرد جنبش های اسلامی معاصر بیان کرده اند.
بخش دوم محتوای این وبینار که از سوی گروه تحلیل، تفسیر و پژوهشهای خبری ایرنا برگزار شده، اکنون پیش روی شما است:
شما روش تحلیل لایه ای (CLA) را برای تحلیل جنبش های اسلامی معاصر پیشنهاد کردید؛ این روش چه خصوصیات و امتیازاتی بر دیگر روش ها دارد؟
اکبری: این روش لایه های مختلف یک جنبش را جداگانه و با رویکرد مناسب بررسی می کند. مثلاً امروز اگر میخواهیم طالبان را تحلیل کنیم، نباید فقط به نمادهای بیرونی آن اکتفا کنیم. داعش یک جنبش کاملا خون آلود است، سر می برد، اسیر می گیرد، مرزها را به هم می زند و… اینها ناشی از اقتضائات باطنی اجتماعی، گفتمان ها و سپس اسطوره ها است. برای تحلیل جنبش علاوه بر نمادها و مظاهر، باید به ریشهها پرداخت. چون این لایهها با هم مرتبط هستند و با هم سیر منطقی و ارگانیک دارند. این نگاه با عاملیت و کنشگری انسان درگیر است، چون عاملیت و کنشگری انسان در مساله جنبش ها مهم است. این عاملیت را هم باید در تحلیل لایه وارد کنیم، این طور نیست که فقط استعاره ها گفتمان را تولید کنند. اندیشه یونگ رویکردی جبرگرایانه در حوزه رفتار است و اگر بخواهیم جنبش های اسلامی را به ضمیر ناخود آگاه و غیر کنشگر تبدیل کنیم، با نگاه فلسفی ما سازگار نیست، چون ما انسان را با اراده تعریف می کنیم.
۱۵ جنبش را با روش لایهای تحلیل کردیم
این مدل میتواند کمک کند جنبشها را هم در لایه نمادها و هم لایه تحولات اجتماعی درست تحلیل کنیم. من در دوره درس کارشناسی ارشد، توانستم این مدل را بیان کنم و بعد، حدود ۱۵ جنبش را با این نگاه تحلیل کردیم، حتی جنبش های صوفیانه، جنبش های نظامی و شریعت محور و حتی جنبش خوارج، اباضی ها، زیدیه. البته سخن تازه ای نیست، بلکه جمعبندی و طبقه بندی مفاهیم در یک قالب جدید است که می تواند در تحلیل آینده که به شدت به آن نیازمندیم، کمک کند. یکی از امتیازات تحلیل لایه ای، رویکرد آینده پژوهانه است.
شما چه روشی را برای تحلیل حال و آینده جنبش های اسلامی معاصر پیشنهاد می کنید؟
میرزایی: بحث آقای دکتر اکبری بسیار مفید بود. ما با بحران روش روبرو هستیم، نه میتوانیم روش های آماده و ساخته شده را اعمال کنیم؛ چون آسیب دارند و آسیب هایشان معلوم است. از جمله نفی اصالت ایدئولوژی دینی و عدم صلاحیت مدعاهای دینی به ویژه در عرصه سیاسی اجتماعی و ادعای عدم امکان داوری علمی آنها است. روش های پدیدارشناسی، تاریخ مندی و روانشناختی که به مجموعه آنها علوم شناختی می گویند، در این زمینه مطرح است. آقای محمد آرکون از همه اینها با عنوان «الاسلامیات التطبیقیه» نام می برد و منظورش به کارگیری روش های مصطلح اجتماعی تاریخی و متن شناسانه در شناخت مسایل مرتبط با دین.
با نگاه تک روشی نمیتوان به حقیقت جنبش ها رسید
در مفید بودن این روش ها شکی نیست و به جای نگاه صفر و یکی به آنها باید نگاه فازی و ذومراتبی داشت. همواره باید بخشی از نگاه ما پدیدارشناسانه باشد و اینکه باید پدیده ها را طبق آنچه به قوای ادراکی ما نشان می دهند قضاوت کنیم. من کاری به حرف داعش و القاعده ندارم، به عنوان محقق باید ببینیم چه چیزی از داعش ظهور پیدا کرده و چطور اینها خودشان را نشان دادند و با هزار چشم از زوایای متفاوت آنها را ببینم. من معتقد به استفاده از روشهای متعدد هستم. قطعا با نگاه تک روشی به حقیقت این جنبشها نمی توان رسید.
مثالی می زنم. ما کم شده که رابطه سنخیتی جریان های اخوانی و اسلام سیاسی را با عثمانی ها بررسی کنیم. اگر عثمانی گرایی و خلافت عثمانی را که فراملی و فراقومی در این منطقه حاکم بود، نشناسیم، به اعتقاد من نمی توانیم جنبشهای اسلامی را خوب بشناسیم. چون اغلب افرادی که درباره اخوان المسلمین کتاب نوشتهاند (و البته اغلب سطحی و تک روشی نوشته اند)، اشاره کرده اند که یکی از مهمترین بسترهای تشکل جریان اسلامگرایی سیاسی، مواجه شدن امت اسلامی با خلا قدرتی و حاکمیتی از جنس حاکمیت عثمانی ها بود. قبل از ۱۵۰ سال قبل، ما تجربه حکومت علوی و فاطمی ها را نداشتیم، عثمانی ها بر بخش جدی جهان اسلام از منطقه ما تا بالکان و شمال آفریقا تسلط داشتند. آیا فکر کرده ایم جریان اخوان حتما با این جریان یک سنخیت فکری اجتماعی و مذهبی دارد. جریان اخوان ذاتا و کاملا یک جنبش سنی است، اما چون با جریان سلفیه عربستان فرق دارد، ما آنها را متضاد می بینیم.
اخوانیها وقتی در مصر قدرت گرفتند، به شدت به ما بی اعتنا شدند
ما نباید فقط قانون اساسی ۱۹۲۹ اخوانی ها یا ادعای رهبرانشان را ببینیم، بلکه باید با چند روش از همه زوایا آن را تحلیل کنیم. در مقایسه جریان امام و انقلاب و جریان ایرانی، شیعی با جریان اخوان، دوگانه خلافتی امامتی مشهود است. اخوانی ها خلافتی عمل کرده و می کنند، کاملا پراگماتیست و دقیقا مثل خلفا اهل تعامل با عرصه سیاست هستند، مثل کاری که در این دوره مرسی با آمریکا و عربستان کرد؛ همان نگاه ابن خلدون و نظریه غلبه.
وقتی اخوانی ها در مصر حکومت را به دست گرفتند، اولا به شدت به ما بی اعتنا شدند. من هیچ گاه خاطرات تلخ آن دوره را فراموش نمی کنم. من آن دوره به مصر رفتم و به من اجازه دادند رهبرانشان را ببینم، چون با همه آنها رفیق بودم، اما اصلا شیعه ها را راه نمی دادند؛ همزمان یک هیئت بلندپایه لبنانی آنجا بود که راهشان ندادند. اخوانی ها به ما می گفتند لطفا اسمی از بیداری اسلامی و حکومت اسلامی نیاورید. عصام العریان در لبنان به من می گفت شما انقلاب کردید و ما هم انقلاب کردیم. روح رقابت در آنها وجود داشت.
معتقدم ایرانیها هم با انقلاب اسلامی، به دنبال بازیابی چیزی بودند که در سقیفه باختند. به اینها نمی شود با یک روش رسید. اینها را برای ایجاد تعامل می گویم، نه ایجاد شکاف. به یاد داریم وقتی مرسی رییس جمهور شد، قرضاوی اعلام کرد خروج بر محمد مرسی حرام است، چون ولی امر مسلمین است. این اخوانی است و آن سلفی، اما از پوست خودش نمی تواند بیرون بیاید.
پس ما باید از همه زوایا، ریشههای تاریخی و اجتماعی و مذهبی جنبشها را خوب بشناسیم. اگر اینها را درست تحلیل نکنیم، نمی توان تعامل کرد. این هم ذات پنداری که تا کسی را می بینیم ریش و پیراهن یقه آخوندی دارد، از خودمان می دانیمش، ناشی از فقدان روش است و نیاز به یک آسیب شناسی بنیادین داریم.
خلافت فقط حزب التحریر نیست کل جریان اسلامگرایی سنی، جریان خلافتی است، از داعش تا اخوان المسلمین در خلافت تفاوتی ندارند، گرچه خلافت قرائتهای مختلف دارد، قرائت ظواهری با مرسی متفاوت است و دومی به ما نزدیکتر.
اردوغان به اخوانی ها پیام داد که سکولاریسم را بپذیرید
ما باید به سرمایه اجتماعی تاریخی و حتی نگاه فوکویی به معادلات قدرت توجه کنیم، از قدرت ایران تا نوعثمانیگران در هدایت جنبشها. اردوغان بعد از پیروزی اخوانی ها پیام داد که سکولاریسم را بپذیرید. مناسبات فوکویی را وقتی می توانید درک کنید که از روشهای مختلف استفاده کنید و بهتر می توان حقیقت جنبشها را دریافت. مال با یک فراروش می توانیم حقیقت جنبشها را درک و به بالندگی آنها کمک کنیم.
بیان مواجهه مستقیم و عینی با رهبران جنبش های اسلامی در کنار بیان اندیشه ها مفید است. جناب دکتر اکبری ادامه توضیح شما را می شنویم.
اکبری: ما چون بحران روشی داریم، باید روشی را به عنوان فراروش یا جمع بندی روشهای متنوع برگزینیم و با همگن کردن روشها به مدل جدیدی برسیم. البته این مدل حرف آخر نیست؛ می تواند آغازی باشد تا به حرکت تکاملی برسیم.
در تحلیل لایه ای هنگام تحلیل نمادها، در مقام توصیف محض هستیم و باید با نگاه کاملا پدیدارشناسانه، بروزها و نمودهای یک جنبش را کاملا توصیف کنیم. سال ۷۴ در ازبکستان بودم و تازه جنبش وهابیت بعد از ۱۹۹۱ در کشورهای مسلمان تازه استقلال یافته شوروی سابق مطرح شده بود و اینها وقتی دور هم جمع می شدند، ما از ظواهر و نمادهای اینها مثل لباس، آرایش ریش و حتی شلوارهای کوتاه و مسواک اراک آنها را شناخته و متوجه می شدیم خودشان را به ریشه ای وصل می کنند. این توصیف کامل از آنچه از قله این جنبش در چشم ما می آید، گام اول است. داعش را بدون اندیشه «النصر بالرعب» نمی توان شناخت و باید نمادهایی چون خونریزی ها و حضور در رسانه که داعش را توضیح می دهد، توصیف کنیم. این لایه توصیف محض است و تحلیل در آن نیست . اما در لایه دوم که موضوع اقتضائات اجتماع است، کاملا نگاه ما یک نگاه فوکویی و قدرت مدار است؛ نه به معنای قدرت سخت، بلکه قدرتی که در نظام اجتماعی ایجاد شده است. اینجا نگاهی فوکویی به نهادهای اجتماع داریم که باعث ایجاد آن نمادها در ظاهر شده اند.
ریشه گفتمان ها، اسطوره های قرون گذشته است
اما در لایه گفتمان و اسطوره، نگاه کاملا یونگی است و با یک روش روانکاوانه عمیق تحلیل می کنیم. ما سقیفه را به عنوان اسطوره در تحلیل انقلاب اسلامی نگاه می کنیم. در بن مایه های اندیشه شیعی، مظلومیتی در سقیفه رخ داده و این باید احیا شود. قیام کربلا هم اسطوره ای است که در انقلاب ما ایده «پیروزی خون بر شمشیر» را تولید می کند. یا مساله امامت- خلافت که در برخی ادوار تاریخی مثل قاجار و اوایل پهلوی، به صورت سلطنت- فقاهت بروز داشته است. در واقع ریشه گفتمان ها ناشی از اسطوره های قرون بسیار گذشته است که به قول هایدگر در ذهن و زبان ما ظهور کرده است.
این روش که ما آن را بازسازی کرده ایم، تنوع رویکردی و روشی را دارد. در بن مایه ها نگاه یونگی داریم، در نگاه اقتضائات اجتماعی نگاه فوکویی و در نمادها به عنوان یک پدیدارشناس توصیف واقعیات می کنیم.
امتیاز هر جنبش از دیگران باید روشن شود
من مایل بودم بعد از معرفی روش، با ذکر مثال برخی از این لایه ها را بیان کنم. در گفتگو با دانشجویان برای اینکه بتوان جنبش ها را عمیقتر تحلیل کرد و به نگاه آینده پژوهانه هم رسید، مجبور شدم ستونی بنویسم که وجه امتیازی بین جنبشها مشخص کنیم. مناظره بین این نظریه ها مفید است. نقطه امتیاز هر جنبش از دیگران باید روشن شود. مثلا القاعده و داعش هر دو قرائتی از خلافت دارند و باید نقاط اشتراک و افتراقشان را مشخص کرد. سلسله واژه هایی را برای نقاط امتیاز جنبشها نوشتم. مثلا خلافت- امامت.
در حوزه تمدنی شما با نرم افزار و سخت افزار مواجهید. فرهنگ و تمدن با هم گره خورده اند. فرهنگ جنبه نرم افزاری و مدنیت و تمدن جنبه سخت افزاری دارد. وقتی در یک جنبش تمدنی از ابنیه و صناعات و علوم ظریفه می گویید، نماد مدنیت و تمدن آن می شود. وقتی از فرهنگ، آداب و سنن و زیرساختهای اخلاقی می گویید، بخش فرهنگ آن تمدن می شود.