رابعه عدویه که بود و در طول قرنها چه نقشی در تصوف ایفا کرد؟ چگونه از دل تاریخ درآمد و به افسانه پیوست؟
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، رابِعِۀ عَدَویّه از عارفان نامدار سدۀ ۲ قمری ، ۸ میلادی است و کنیۀ رابعـه را «امالخیر» گفتهانـد و ازآنرو که در دستیافتن به کمالات معنوی و مراتب عرفانیگوی سبقت را از مردان ربوده بود، او را «تاجالرجال» لقب دادهاند.
در منابع تاریخی و آثار صوفیه اطلاعات اندک و پراکندهای دربارۀ زندگی رابعه یافت میشود که اغلب با کرامات و افسانهها و گاه با احوال و اقوال دیگران درآمیخته است و به همین سبب، بازسازی جزئیات زندگی او بسیار دشوار مینماید.
کهنترین منابعی که در آنها نامی از او به میان آمده است، آثار جاحظ است که در آنها از او با عنوان رابعۀ قیسیه، در کنار مردان و زنان دیگری که گاه نُسّاک و زهادِ اهل بیان و گاه اهل ورع به شمار آمدهاند، نام برده میشود و در جاهایی دیگر، سخنی از او در زمینۀ شرمداشتن از خواستن چیزی از خداوند نقل میشود.
پس از جاحظ در آثار صوفیانه و منابع تاریخی نیز اطلاعاتی اندک و نقل قولهایی از او را میتوان یافت. آنچه با یقین نسبی میتوان گفت این است که وی اهل بصره بود و به همراه خانوادهاش در زمرۀ موالی عدیّ بن قیس از آلعتیک به شمار میآمد و از همین رو، منابع مختلف او را رابعۀ قیسیه و رابعۀ عدویه گفتهاند. از آنجایی که گروهی از آلعتیک مدتها پیش از تولد رابعه در مرو ساکن بودند، برخی محققان احتمال دادهاند که خانوادۀ رابعه در اصل غیرعرب و ایرانی بودهاند.
چنانکه در منابع آمده است، رابعه بهسبب آنکه چهارمین دختر خانواده بود، به این نام نامیده شد. وی در خانوادهای بسیار تهیدست به دنیا آمد و پدر و مادرش در اوان نوجوانی او درگذشتند. در پی خشکسالی بصره، خواهران از هم دور افتادند و رابعه به دست فردی ستمگر ربوده، و بهبردگی فروخته شد. اما صاحبش پس از اینکه مدتی رنج و مشقت بر او روا داشت، با شنیدن مناجاتهای شبانه و دیدن کراماتش وی را رها کرد.
بعضی گفتهاند که رابعه زیباروی بود و پس از رهایی، رامشگری را پیشۀ خود ساخت و در پی تحولی درونی توبه کرد، اما این مطلب چندان قابل اعتنا نمینماید.
بههـرروی، روایـت کردهاند که رابعه ازآنپس از مردم کناره گرفت و در گوشهای خلوت گزید و گاه در مجالس درس و ذکر بزرگان شرکت میکرد. گفتهاند که وی در طول حیات خود بارها به زیارت کعبه رفت.
رابعه عدویه به عنوان نخستین زن صوفی و مادر زنان صوفی جهان نام برده و در خصوص کاری که عدویه برای بهبود و تغییر رابطه با پروردگار کرد این چنین گفت: پیش از رابعه رابطه انسان و خدا بر اساس زهد و ترسی بود که به انسان هشدار می داد باید خدا را بپرستی تا به بهشت بروی و از جهنم رهایی یابی اما با حضور رابعه در عرفان و تاثیر او در صوفی گری این رابطه مبنای خود را بر عشق و محبت گذاشت ، با این دیدگاه که انسان عاشق خدا است و خدا عاشق انسان است و این عشق و محبت رابعه بود که این رابطه زاهدانه را به رابطه ای عاشقانه بدل کرد.
نابر برخی روایتها، رابعه مدت کوتاهی با عبدالواحد بن زید (شاگرد نامدار حسن بصری) ازدواج کرد، اما میلی به زندگی زناشویی در خود نیافت و از او کناره گرفت. برپایۀ برخی روایتهای دیگر، محمد بن سلیمان هاشمی، امیر بصره نیز مایل بود که با او ازدواج کند، اما رابعه نپذیرفت، زیرا ازدواج را با توجه کامل به خداوند ناسازگار میدید.
داستانهایی نیز دربارۀ خواستگاری حسن بصری از رابعه و دیدارهای آن دو نقل شده که همه بیانگر برتری رابعه بر حسن بصری است و در تذکرههای پیش از عطار نیامده است. اما چون حسن بصری مدتها پیش از رابعه میزیست، میتوان احتمال داد که این روایتها برساختههای بعدی باشد، یا آنکه به رابعۀ دیگری غیر از رابعۀ عدویه اشاره دارد، زیرا در بسیاری از منابع از معاذۀ عدویه نیز در کنار رابعۀ عدویه نام برده میشود و کسان دیگری نیز با نام رابعه ثبت شدهاند.
براساس روایتها، رابعه پس از دورهای ضعف و بیماری درگذشت. در منابع، سالهای ۱۳۵، ۱۸۰ و ۱۸۵ ق بهعنوان سال مرگ او ذکر شده است.
رابعه ظاهراً در خارج بصره به خاک سپرده شد و مزار او شاید بعدها در تخریب های بصره از میان رفته باشد. بااینهمه، دو مزار دیگر نیز به رابعه منسوب است: یکی بر قلۀ کوهی در شرق بیتالمقدس، و دیگری در دمشق اما چون رابعه ظاهراً بهجز مکه، به جای دیگری سفر نکرد، حضور او در این شهرها و درگذشت و تدفینش در آنها نامحتمل مینماید.
تعالیم رابعۀ عدویه
تعالیم رابعۀ عدویه را که برگرفته از جهانبینی توحیدی او ست، میتوان در ۴ زمینۀ اصلی خلاصه کرد:
۱. حب الٰهی، که در آغاز راه عشقی خودخواهانه است، اما به محبت ناب به خداوند میانجامد که از هرگونه حب نفسانی خالی است. رابعه خود اذعان دارد که خداوند را به هر دو نوع از محبت دوست دارد، اما تنها دومی را شایستۀ پروردگارش میداند. خداوند به میانجیگری این حب شدید، حجابها را از پیش روی بنده برمیدارد و راه او را برای رسیدن به خود باز میکند و به این ترتیب، محب با فانی شدن در محبوب، به وصال او دست مییابد. رابعه بر این باور بود که رسیدن و وصال باید در همین دنیا حاصل شود و اگر لذت ذکر مدام و مشاهدۀ محبوب در دنیا چشیده نشود، در آخرت نیز بهرهای برای انسان نخواهد بود.
شرط در یافتن و رسیدن به این عشق، که حجابهای معرفتی را از میان برمیدارد و سالک را به مشاهدۀ مولا میرساند، بریدن از غیر خدا در اندیشه، قول، عمل و قلب است تا آنجا که از نظر او، دوستداشتن اولیای خدا، و دشمنداشتن شیطان نیز مصداق توجه به غیر به شمار میآید. رابعه تا آنجا پیش میرود که حقیقت کفر و ایمان در دنیا را، فراق و وصال با خداوند در قیامت میداند.
۲. خوف از بریدهشدن و جداافتادن از خداوند، در کنار امید به وصال او، همراه با حزن و اندوه شدید از دوری محبوب، چندانکه رابعه خود گاه میشد که از یاد مرگ بر خود میلرزید و با شنیدن آیات جهنم بهشدت میگریست.
۳. پایبندی به شریعت، در عین فرارفتن از ظاهر و کوشش برای رسیدن به باطن دین، و نیز بیارزششمردن زهدورزی میانتهی و کرامتهای صوفیانه.
۴. اهتمام به عبادت بسیار، قناعت و فقر. رابعه مشغولبودن به دنیا را با یاد خداوند قابل جمع نمیدید و وجود روحیۀ رضا، استغنا و حیا در او، نهتنها راه درخواست از خلق را بر او میبست، بلکه حتى مانع از آن میشد که از خدا چیزی بخواهد.
رابعه عدویه در تذکره الاولیای عطار
با عطار نیشابوری (وفات ۶۱۸) افسانهی رابعه نه تنها به اوج میرسد، بلکه بهعنوان شاخصترینِ زنان صوفی که در تذکرهالاولیا مدخلی از آن خود دارد، محکی میشود برای زنان صوفی بعد و قبل او. عطار نیشابوری که همعصر ابنجوزیست، از نظر دیدگاه و معرفت با او قرنها فاصله دارد. هدف نگارندهی تذکرهالاولیا نه تاریخنویسیست و نه زهداندیشی. بلکه او همانطور که در مصیبتنامه، اسرارنامه، الهینامه و منطقالطیر از روایت به منظور الهامبخشیدن و روشنکردن طیطریق معنوی استفاده میکند، در تذکرهالاولیا هم با روایت از بزرگان تصوف در صدد است که الهامبخش تشنگان حقیقت باشد.
مقدمهی عطار بر مدخل رابعه عدویه نشانگر تلاش عطار برای شکستن سد مقاومت مردسالاریست که نه تنها در سطح جامعه، بلکه در ساختار خانقاهها و تالیف کتابهای تصوف وجود داشتهاست. اینکه عطار باید قبل از پرداختن به زندگی و حکایات رابعه عدویه، حضور او را در تذکرهی صوفیان (که عموما دربارهی مردان نوشته شده) با دلایل و مثالهای متعدد توجیه کند، نشان میدهد که حرکت عطار تا چه اندازه خارج از عرف جامعه و انقلابی بودهاست.
بیشک، عطار مهمترین حلقه در ساختن افسانهی رابعه عدویه است. اگرچه مکی، ابوحامد غزالی، ابنعربی و سلّمی پیش از وی به پروراندن این افسانه کمک کردهاند، بدون روایت عطار در تذکرهالاولیا رابعه به بزرگی و شهرت امروز خود نمیرسید. البته عطار و تذکرهنویسان پیش از او تنها در مورد رابعه افسانهپردازی نکردهاند، بلکه شخصیتهای مردی چون حسن بصری و ابراهیم ادهم نیز دستخوش این افسانهپردازی شدهاند. اما رابعه بهعنوان تنها زن صوفی قابلذکر در تذکرهی عطار نمایندهی زنان میشود، حال آنکه در جمع مردان صوفی شخصیتهای تاریخی بیشماری هستند که تصوف را از بُعد خیالی و افسانهای بیرون آورده و آن را به یک تجربهی ملموس با زوایای انسانی بدل میکنند؛ برای نمونه میتوان از ابوسعید ابوالخیر و عینالقضات همدانی نام برد.