با مشاهده شباهتهای موجود در سخنان سقراط و سیدالشهدا(ع) پیرامون چیستی مرگ، میتوان چنین نتیجه گرفت همه آزادمردان تاریخ بشریت از یک چشمه، شراب معرفت مینوشند و در شعاع یک چراغ، قدم برمیدارند و در نهایت، علیرغم فاصله زمانی و مکانی، در یک منزلگاه به هم میپیوندند.
ردنا (ادیان نیوز) – سقراط، یکی از فلاسفه یونان بوستان بود که در سال ۴۷۰ قبل از میلاد مسیح به دنیا آمد و در سال ۳۹۹ در حدود سن ۷۰ سالگی محاکمه شد و به واسطه نوشاندن جامی زهریآگین به قتل رسید. اتهام دروغینی که به او نسبت داده بودند بیاعتقادی به خدایان یونان و فاسد کردن جوانان بود.
هزار سال پس از مرگ سقراط، شخصیت دیگری پا به عرصه هستی نهاد که منش و کنش او شباهت زیادی با سقراط داشت. حسین بن علی(ع) بزرگمرد دیگری بود که در مدینه به دنیا آمد و رسالت خود را مقابله با خدایان دروغین عصر خود یعنی حکام بنیامیه و آگاه ساختن و هدایت مردم میدانست: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وحَیرَهِ الضَّلالَهِ».
با مطالعه تطبیقی آثار بر جای مانده از حکیم یونانی و حضرت حسین بن علی(ع) میتواند به شباهت اندیشه و عمل این دو انسان آزاده در مسائل مختلف پی برد. یکی از مسائلی که موضوع این نوشتار است مسئله مرگ و فرجاماندیشی است. به نظر میرسد اندیشه سقراط و سیدالشهدا(ع) پیرامون مرگ شباهت زیادی با هم دارد.
ترجیح مرگ سعادتمندانه بر زندگی ذلتبار
معروف است که سیدالشهدا(ع) مرگ سعادتمندانه را بر زندگی با ظالمان ترجیح دادند و صراحتا فرمودند: «إنّی لا أرَی المَوتَ إلّا سَعادَهً، وَالحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما». سقراط نیز در گزارشی که افلاطون از جلسه محاکمه او روایت کرده است تصریح میکند: «من برای دور ساختن مخاطره روا ندانستم به این پایه از ننگ و عار فرود آیم و اکنون که حکم دادهاید نیز پشیمان نیستم از اینکه به پستی تن درندادهام. به مردن با این نحو دفاع که کردم خوشترم تا اینکه به خواهش و التماس زنده بمانم … ای آتنیان، گریز از کشته شدن دشوار نیست آنچه دشوار است پرهیز از ننگ است، چه آن زودتر و تندتر از مرگ میرسد».
حضرت در بیانی دیگر عدم هراس خود از مرگ را چنین اعلام میکنند: «جایگاه من جایگاه کسی که از مرگ بهراسد، نیست. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزّت و احیای حق، سبک و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلت جز مرگی فاقد حیات نیست. آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ تیرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من کسی نیستم که از مرگ بهراسم. منش من بزرگ تر از این است و همّت من عالی تر است از آن که از ترس مرگ، به زیر بار ستم روم».
دقیقا همین روحیه را در سقراط هم مشاهده میکنیم. به عنوان مثال وقتی پس از محاکمه، برخی به او پیشنهاد فرار از زندان دادند، سقراط قاطعانه پیشنهاد فرار را رد کرد. سقراط در دفاعیهای که در دادگاه آتن قرائت کرده است به نحو روشنتری دیدگاه خود پیرامون مرگ را آشکار ساخته است: «شاید کسی بگوید ای سقراط آیا شرمگین نیستی که در دنیا چنان زندگانی کردی که جان خود را به خطر انداختی؟ در جواب به معترض خواهم گفت اشتباه در این است که اندیشه مرگ و زندگی نزد تو اهمیت دارد ولی چنین نیست و تنها چیزی که شخص با قدر باید نگران آن باشد این است که آنچه میکند درست یا نادرست است، جوانمردی است یا ناجوانمردی».
بر این اساس اگر عمل انسان درست باشد و مطابق جوانمردی محسوب شود، مردن هیچ واهمهای ندارد. این تعبیر سقراط، انسان را به یاد بیانی از حضرت علی اکبر(ع) در منزل ثعلبیه میاندازد که به پدر فرمودند: «آیا ما بر حق نیستیم؟» وقتی جواب پدر را شنید فرمود: «یا أبه! اذا لا ابالی بالموت؛ پدر، در این هنگام از مرگ هراسی ندارم».
سقراط در بیان دیگری مردم را از این امر برحذر میدارد که مرگ را مصیبت به شمار آوردند: «ای کسانی که حقاً بر من حکومت کردهاید امروز قضیه عجیبی بر من رخ داده است، ندای الهی که همه عمر همراه من بود و غالباً مرا متنبه میساخت و هیچ نکتهای را فرو نمیگذاشت، امروز که من در این حال واقع شدهام و بیشتر مردم آنرا بزرگترین بدبختیها میدانند به هیچ وجه اخطاری به من ننمود، نه بامداد که از خانه بیرون میآمدم اعلامی کرد نه زمانی که به این محضر حاضر میشدم، نه ساعتی که به گفتوگو آغاز میکردم و هرچند بسیار شده که در میان سخن مرا از گفتن بازداشته است. امروز با هیچیک از رفتار و گفتار من مخالفت نکرده است و من به شما میگویم که این البته از آن است که آنچه بر سر من میآید خیر است و مردم اشتباه میکنند که مرگ را مصیبت میپندارند».
ماهیت زندگی پس از مرگ
شباهت دیگری که در کلام سقراط و سیدالشهدا مشاهده میشود در موضوع فرجام انسان پس از مرگ است. امام حسین(ع) در این رابطه میفرمایند: «مَا المَوتُ إلّا قَنطَرَهٌ تَعبُرُ بِکم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَی الجِنانِ الواسِعَهِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَهِ؛ فَأَیکم یکرَهُ أن ینتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ؛ مرگ نیست مگر پلی که شما را از بینوایی و سختی به بهشتهای فراخ و نعمتهای جاودان میرسانَد. کدام یک از شما خوش نمیدارد که از زندان به قصر درآید». از نگاه آن حضرت، مرگ پلی است که انسان را از سختی زندگی این دنیا میرهاند و به آرامش ابدی میرساند.
از نظر سقراط هم مرگ گذر کردن نفس از منزلی به منزل دیگر و پیوستن به مردمان پیشین است. او در تعبیری مشابه میگوید: «در واقع خیر بودن مرگ و به جا بودن امیدواری ما با اندک تأمل نمودار میگردد؛ چه امر از دو حال بیرون نیست: یا کسی که میمیرد هیچ میشود، پس دیگر چیزی در نمییابد، یا چنانکه میگویند گذر کردن نفس است از جایی به جایی دیگر. هرگاه شق اول راست باشد خوابی است آسوده هیچ نوع رؤیا آن را پریشان نمیسازد و عجب نعمتی است … پس اگر مرگ چنین خوابی باشد بیشبهه من آن را خیری بزرگ میدانم زیرا که در آن صورت گذشت زمان همه مانند یک شب خواهد بود. اما اگر مرگ گذر کردن است از جایی به جای دیگر و این سخن راست است که آنجا میعادگاه همه مردم است، چه نعمت از این بهتر تصور میتوان کرد».
پیشگویی از فرجام قاتلان
شباهت دیگر در بیان این دو بزرگمرد تاریخ، پیشگویی فرجام قاتلان و حوادث پس از مرگ است. امام حسین(ع) در سخنانی در روز عاشورا فرجام قاتلان خود را چنین توصیف میکند: «آگاه باشید، به خدا سوگند، پس از این جنگ به شما مهلت داده نمیشود که سوار بر مرکب مراد خویش گردید مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خود سوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند و این، عهد و پیمانی است که پدرم علی(ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو نموده است. پس با همفکران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را، پس از آن که امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید».
سقراط نیز در سخنانی عاقبت قاتلان خود را چنین توصیف میکنم: «پس شما را آگاه میسازم که چون من بمیرم کیفر شما به زودی خواهد رسید و آن به خدا تلختر خواهد بود از شربت مرگی که به من میچشانید. مرا میرانید تا از بازپرسی که در کارهای شما میشود رهایی یابید، اما بدانید که عکس آنچه مقصود دارید حاصل خواهد شد».
سخن پایانی
با مشاهده شباهتهای موجود در سخنان سقراط و سیدالشهدا(ع) پیرامون چیستی مرگ، میتوان چنین نتیجه گرفت همه آزادمردان تاریخ بشریت از یک چشمه، شراب معرفت مینوشند و در شعاع یک چراغ، قدم برمیدارند و در نهایت، علیرغم فاصله زمانی و مکانی، در یک منزلگاه به هم میپیوندند: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ».