کتاب «کربلا به روایتی دیگر» به قلم محمدرضا جوان آراسته از سوی انتشارات سوره مهر با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه، ۱۱۶ صفحه و بهای ۳۵ هزار تومان روانه بازار کتاب شده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، به مناسبت انتشار کتاب «کربلا به روایتی دیگر» نوشته حجتالاسلام محمدرضا جوان آراسته نشستی با حضور نویسنده کتاب و همچنین حجتالاسلام محمدحسین سرانجام و زینب مرتضایی فرد برگزار شد
میتوان بخش اول و دوم کتاب را گسترده کرد و در قالب کتابی مجزا به مخاطبان ارائه داد. با توجه به این نکته که اکنون مباحث مربوط به مفهوم «گفتوگو» که مولفههایی چون «خود» و «دیگری» در جوامع آکادمیک و محافل فرهنگی کشور رواج دارد و این کتاب نیز ما را به گفتوگوی با حادثه عاشورا ترغیب میکند، میتوان نام کتاب جدید را به این ترکیب پیشنهاد داد: «کربلا به روایت دیگری».
محمدرضا جوانآراسته: پیشنهاد فوقالعادهای است.
«کربلا به روایتی دیگر» را میتوان کتابی در حوزه ادبیات داستانی هم به شمار آورد، روایتها آغاز و پایانی داستانی و دراماتیک دارند و توگویی که در آن شخصیت پردازی هم شده، هرچند که تمامی جملات آن روایتها سندیت تاریخی دارند. میدانیم که نویسندگان ایرانی کمتر به سراغ سوژههای منبعث از تاریخ اسلام و دین میروند. در صورتی که میتوان از این مدیا بهرههای فراوانی برد. عموم نویسندگانی هم که به سراغ این موضوعات میروند به فرم بیتوجه هستند. به طور کل باید این سوال را مطرح کرد که چرا ادبیات داستانی دینی در ایران تبدیل به یک جریان ادبی فراگیر نشده است؟ و چرا روایتهایی از جنس آنهایی که در «کربلا به روایتی دیگر» آمده دستمایه داستاننویسان قرار نمیگیرد؟ البته منظورم از این سوال این نیست که چرا عیناً به سوژههای تاریخ اسلامی نمیپردازند، چرا که به هر حال پرداختن صرف به تاریخ و شخصیتهای تاریخی هرچند که شخصیتهای دینی هم باشند، اثر نهایی کاری تاریخی خواهد شد و نه دینی.
جوان آراسته: نویسنده برای خلق یک اثر داستانی یا کیفیت نیازمند تجربهای دینی است، اما تجربههایی که نزدیک به تجربههای دینی باشند، پیش نمیآیند. بنابراین اگر بخواهیم خود را به تجربههایی که به عنوان مثال اصحاب حضرت سیدالشهدا (ع) داشتند، نزدیک کنیم، به انبوهی از مطالعه و کاوش نیاز دارد. در این روند هرچند که خود نویسنده آن اتفاق را تجربه نکرده اما از دل یک بازخوانی عمیق تاریخی انگار در بین آنها زندگی کرده و به آنها خواهد رسید. اما این کار آنقدر سخت و سنگین است که من نویسنده ترجیح میدهم درباره زندگی انسانی در جهان مدرن یا نهایت درباره یک مسئله دینی بنویسم، تا اینکه بخواهم چنین بار سنگینی را بردارم. این شاید یک دلیل باشد.
دومین دلیل به نظرم در حیطه شخصیت پردازی است. من لاجرم باید در داستان انبوهی از شخصیتهای خاکستری داشته باشم. مخاطبِ من نمیپذیرد که کاراکترهای مقدس او را تبدیل به خاکستری کنم. بنابراین مجبورم که یا کاراکترهای روشن روشن بنویسم یا کاراکترهای سیاه سیاه، بنابراین به قصه نزدیک میشوم و از داستان دور. این کار را سخت میکند، هرچند که در مواردی میتوان از ترفندهایی استفاده کرد. مجید قیصری رمانی به اسم «سه کاهن» را با این تکنیک نوشته که داستان درباره ماجراهای آدمهایی معمولی است، اما از نقطه تلاقیهای آنها با شخصیت پیغمبر (ص) مخاطب میتواند پیامبر مکرم اسلام را بشناسد والا نویسنده زندگی پیامبر (ص) را روایت کرده و شخصیتهایش سه کاهن هستند. این هوشمندی نویسنده است و از این راه میتواند روایتی دراماتیک را خلق کند، اما به هر حال این کار سخت است.
محمدحسین سرانجام: دست روی موضوعی گذاشتید که اتفاقاً دغدغه ماست. ما سالهاست که در قم مشغول فکر و کار روی این موضوع هستیم. مدتی پیش یکی از دوستان ما یادداشتی نوشت و وضعیت فعلی رماننویسی را با این تیتر به جامعه ربط داده بود: جامعه رمان ستیز. بحث او این بود که جامعه ما رمان ستیز است و به همین دلیل کتابهای خاطرات حتی به بالای صدچاپ میرسند، اما رمانها زیر هزار نسخه تیراژ دارند. متاسفانه فضای مجازی هم گستردگی بیشتر این وضعیت را موجب شده است.
شواهدی برای نقض این سخن وجود دارد. سال گذشته رمانی به نام «کهکشان نیستی» به قلم یک روحانی منتشر شد که هرچند اسم مخاطب پسندی ندارد و طرح جلدش هم مناسب نیست، اما نویسنده توانست فرمی عالی و کاملاً همخوان با محتوا و قلمی گیرا را خلق کند. اتفاقاً این رمان بسیار موفق هم بود و به چاپهای دورقمی رسید.
سرانجام: من هم با سخن آن دوستمان مخالف بودم و به نظرم جامعه رمانستیز نیست، اما به هر حال رماننویسی نیازمند به ایجاد شرایطی است که تا آن شرایط نباشد، رمان باشکوهی خلق نخواهد شد. کما اینکه در حیطه تراژدی کلاسیک شرایطی در قرن پنجم قبل از میلاد یعنی در یونان ۲۵۰۰ سال پیش رقم خورد که دیگر آن شرایط در طول تاریخ، حتی در جوامع غربی تکرار نشد. آن شرایط هم درهم آمیختگی هنر، مذهب و امر سیاسی در عصر تراژیک یونان بود. حتی در دوره نئوکلاسیسیم که نمایشنامهنویسانی چون ویلیام شکسپیر، بن جانسون و… ظهور پیدا میکنند هم این شرایط تکرار نشد و یک مولفه کم داشت. مثلاً امر سیاسی بود اما دیگر جنبه آیینی و دینی نداشت، بنابراین به قدرت و شکوه دوره یونان هیچگاه نرسید.
ما با دوستان و همقطارانمان در قم مباحث مفصلی درباره این موضوعات داشتیم که آیا فیالمثل موضوع رماننویسی دینی شدنی است یا خیر؟ آیا ترکیب متناقضی نیست؟ اما اگر بخواهم به پرسش شما درباره جریان نشدن رماننویسی دینی پاسخی ایجابی بدهم باید بگویم که چند نمونه خوب در بازار کتاب ایران وجود دارد که یکی از آنها همین رمان «سه کاهن» مجید قیصری که آقای جوان آراسته به آن اشاره کرد. دیگری رمان «نامیرا» صادق کرمیار است که واقعاً اثر خوب و شایستهای است. برخی از آثار موذنی و سیدمهدی شجاعی هم در این حیطه قرار میگیرند. این آثار از نظر فرمی هم در سطحی بالا قرار دارند.
جوان آراسته: برخی از آثار مصطفی مستور هم را هم میتوان در زمره ادبیات دینی به حساب آورد.
سرانجام: آثار مصطفی مستور منبعث از تاریخ اسلام نیست. اما رمان «نامیرا» فوقالعاده است و آثاری مشابه این اثر کمتر خلق شده است. به طور کل به نظرم اکنون دارد رماننویسی دینی به یک جریان تبدیل میشود. اگر تا ۱۵ سال پیش برخی نویسندگان با توجه به دغدغههای شخصی به صورتی جدا افتاده از دیگران مشغول به کار بودند، اما اکنون جریان رمان و داستاننویسی دینی وجود دارد و بویژه یکی از شاخههای قوی آن در قم فعال است. در تهران هم این ادبیات دارد به قوت و قدرت ادامه حیات میدهد. هرچند که یکسری از شرایط سیاسی و اجتماعیِ خارج از فضای ادبیات داستانی هم باید به کمک این جریانها بیاید که محقق شدن آن خارج از توان نویسنده است.
منظور کدام شرایط است؟ درباره آن هم به مخاطبان توضیح دهید.
سرانجام: نشریه «همشهری داستان» در یکی از شمارههای سالهای اول فعالیت خود یعنی زمانی که نفیسه مرشدزاده صدارت آن را برعهده داشت، پروندهای را درباره داستان دینی منتشر کرد. گفتوگوهایی با رضا امیرخانی، مجتبی رحماندوست و اگر اشتباه نکنم محسن سلیمانی در این شماره کار شده بود. مصاحبه شوندگان نیز دلایلی را برای این پرسش مطرح کرده بودند که چرا جامعه فعلی جامعه رمان نیست و چرا میل به داستان کوتاه بیشتر از رمان است؟ این پرسش بسیار مهمی است و باید ابتدا برای این پرسش، پاسخهای قانع کنندهای از بطن جامعه درآورد و بعد به سراغ رمان نویسی دینی رفت، اما پاسخ دکتر رحماندوست از آن زمان تاکنون ذهن من را درگیر خود کرده است. پاسخ او چنین بود: رماننویسی و رمانخوانی نیاز به آرامشی در سطح جامعه دارد و جامعه ما (آن زمان ۳۰ سال پس از انقلاب و اکنون ۴۰ سال) پس از پیروزی انقلاب هنوز دچار تلاطم است و به عبارتی هنوز به آرامش پس از انقلاب نرسیدهایم که جامعه ما رمانخوان شود.
اتفاقات ادبی که در فرانسه و روسیه در قرن ۱۹ افتاد، پس از تلاطمهای آنها بود. رمان «جنگ و صلح» بلافاصله پس از اشغال روسیه رخ نداد بلکه نزدیک به یک قرن پس از حمله ناپلئون نوشته شد. بنابراین جامعه برای رمان خواندن نیاز به آرامش دارد. فارغ از این معضل رسانههای جدید هم هست. معمولاً رسانههای جدید پس از بروز و ظهورشان، الزامات خود را نیز حاکم میکنند. زمانی که رادیو آمد، رمان از صحنه بیرون رفت و پس از فراگیر شدن تلویزیون رادیو دیگر جایی نداشت. به عبارتی با ظهور رادیو رمان به جایگاه ذاتی خود برگشت و دیگر نقش رسانه بودن را از دست داد. اکنون نیز در جامعه ما تلویزیون از صحنه بیرون رفته و جای خود را به شبکههای اجتماعی بویژه اینستاگرام داده است. شبکههای اجتماعی ذائقه رمانخوان را میان خود راه نمیدهند.
یک دلیل برای پرمخاطب بودن آثار پرفروش بودن آنهاست. رمان «کهکشان نیستی» به چاپهای متعدد رسیده و ناشر آن هم چندان معروف نیست. بررسیها نشان میدهد که سازمانها و نهادها نیز هیچ خریدی از این رمان نداشتهاند. همانطور که اشاره شد این رمان از نظر فرم و محتوا «یکه» است و تجربههایی مانند آن کمتر کار شده. بنابراین میتوان گفت که این رمان پرمخاطب بوده است.
سرانجام: به هر حال پرفروش شدن هر اثری در چاپهای نخستین خود به صورت تصاعدی ادامه خواهد داشت. وقتی کتابی به پرفروش شدن شهره شود مخاطبان بیشتری جذب آن خواهند شد برای اینکه بفهمند این کتاب به چه دلیل پرفروش شده است؟
*البته به موضوع رمان هم ربط دارد. ممکن است این روزها که جوانان به معنویت و عرفان فارغ از دین، علاقه پیدا کردهاند، آثاری مانند «کهکشان نیستی» جذابیت داشته باشد. اینجا یک اثر دیگری را میتوان مثال زد که هرچند ترجمه است، اما چون در سنت اسلامی تعریف میشود، میتوان آن را در این حیطه قرار داد. منظور رمان «گاه ناچیزی مرگ» محمد حسن علوان با ترجمه امیرحسین اللهیاری است. این رمان درباره زندگی ابنعربی است و ترجمه آن نیز فوقالعاده است. به همین دلیل نیز به چاپهای متعدد رسید و بسیار دیده شد و حتی صفحات بسیاری در شبکههای اجتماعی جملاتی از این رمان را بازنشر کردند. برخی از مواقع هم نام نویسنده مهم است. به عنوان مثال این روزها محمود دولتآبادی هرچه بنویسد، فارغ از کیفیت نوشتهها، خریداران بسیاری پیدا میکند. با تمام این اوصاف به نظر آثار با کیفیت لازم جای خود را میان مخاطبان باز میکنند.
سرانجام: اینکه میگویند مردم با کتاب قهر کردند و هزینههای بالای چاپ کتاب باعث شده قیمت کتاب بالا برود و کتاب از سبد هزینه خانوار حذف شود، به هر حال مثال نقض دارد. یکبار در طرحهای فروش فصلی کتاب که توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اجرا میشود، جداولی را ارائه کرده بودند از میزان فروش کتاب در استانهای مختلف که حیرت انگیز بود. بعد این سوال را مطرح کرده بودند که به نظر شما این میزان فروش تحت تاثیر جمعیت است یا ثروت؟ بعد خود نویسنده متن بررسی کرده بود و مشخص شد که این مولفهها تاثیر ندارند. یعنی مخاطبان بسیاری هستند که کتاب میخرند. یعنی اگر شرایط فراهم باشد و کتاب در دسترس باشد مردم هنوز ترجیح میدهند که کتاب بخرند.
بگذارید اینجا نکتهای را مطرح کنم. افرادی که تازه اسلام آوردهاند یا شیعه شدهاند، به هر حال از خانوادههایی میآیند که مذهب و دین دیگری دارند. من در تجربه گفتوگو با برخی از این افراد متوجه شدم که همه آنها اهل مطالعه بوده و هستند. این نشان میدهد که بدون مطالعه روشنگری در جامعه امکان ندارد. یکی از مسائلی که جمهوری اسلامی روی آن دست گذاشت و علیرغم برخی سیاستهای غلط هنوز هم به شدت به دنبال آن است، بحث روشنگری و ارتباط با مردم و مسئله آگاهی جمعی است. اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا نهاد حاکمیتی طرحها و پروژههایی را راهاندازی میکند یعنی اینکه اصرار دارد مردم اهل مطالعه و اهل کتاب شوند.
جامعه نوپای آمریکا در قرون ۱۸ و ۱۹ بسیار بیشتر از جامعه سنتی انگلستان، اهل کتاب بود و آمار مطالعه در سطح بسیار بالایی قرار داشت. به عبارتی آمار چاپ کتاب، روزنامه و کتابخانهها در آمریکایی که تازه استقلال خود را پیدا کرده بود، در وضعیت مطلوبی قرار داشت. چرا؟ چون آنها میخواستند تمدن جدیدی بسازند، بنابراین نیاز داشتند که آدمهای آگاه را برای مشارکت در جامعه وارد کنند. اکنون اگر بررسی کنید متوجه خواهید شد که صنعت سرگرمی وجه غالب آمریکای امروز است، چرا که سردمداران این کشور دیگر نمیخواهند شهروندانشان آگاه باشند. از بررسی وضعیت آمریکاییها متوجه خواهیم شد که هنوز هم کتابخوانها با فیلمبینها تفاوت شخصیتی دارند.
در جامعه ما هم کسانی که اخبار را از رادیو گوش میدهند، با کسانی که اخبار را از تلویزیونها میبینند، تفاوت دارند. بنابراین علیرغم نظر آن دوست که از جامعه رمان ستیز حرف میزد، حرف من این است که هرچند ممکن است برخی از اقشار و کسانی که در حاکمیت قرار دارند و از جمله گروههای مرجع حوزوی یا دانشگاهی هستند، با رمان موافق نباشند، اما جامعه ما رمانستیز نیست. چیزی که از آن در متون کهن به کاتارسیس یاد میشود و در زبان امروزی میتوان آن را فرهنگ و تربیت و عامل رشد جامعه دانست، مفهوم مشترک بین خاطره، رمان و روایت است یعنی همذات پنداری. اینکه مخاطب خودش را در موقعیت تراژیکی که میخواند یا میبیند قرار میدهد، نوعی واکسیناسیون درونی است. این باعث بازسازی روحی و روانی مخاطب خواهد شد.
*همان تزکیه نفس در ادبیات دراماتیک است؟
سرانجام: بله، این مولفه باعث میشود که نفس مخاطب ارتقا و رشد پیدا کند.. در ذکر وقایع به صورت روزنامهای این رشد شخصیتی اتفاق نخواهد افتاد، چرا که در این حالت وقایع صرفاً پشت سر هم ردیف میشوند. نگرش سنتی به تاریخ به همین صورت است، ولی روایتنویسی از تاریخ به این نحوی که روایتها و وقایع تاریخی گزینش شده و یک چیدمان روایی به آنها داده شود، تفاوت دارد. ممکن است نویسنده در این گزینش وارد حیطه رمان شود و ممکن هم هست که قالبهای دیگر را برگزیند. باید ببیند که روایتها از چه جنسی است؟ ممکن است من نویسنده برای اینکه کارم اثرگذاری بیشتری داشته باشد، ناچار شوم که در قسمتهایی از مرز واقعیت تاریخی یا سندیت داشتن روایتها خارج شوم. بنابراین انتخاب قالب به نویسنده بستگی دارد.
اینکه نویسنده تعصب داشته باشد که صرفاً رمان بنویسد یا صرفاً یک پژوهش تاریخی، مخل در کار است. نویسنده با توجه به روایتی که دارد و محتوایی که گزینش کرده تصمیم میگیرد که کار نهایی رمان باشد یا روایت یا پژوهشی تاریخی.
*اومبرتو اکو، فیلسوف و رماننویس فقید و مشهور ایتالیایی در جایی گفته بود که تحقیقاتی را درباره قرون وسطی شکل داد، اما چون به سندیت قطعی برخی از مطالبش نرسید آن تحقیقات را تبدیل به رمان کرد و حاصل آن هم رمان معروف و مشهور «نام گل سرخ» بود.
سرانجام: به هر حال این نویسنده است که بر اساس خط روایی خود، تعیین میکند که قالبش چه باشد؟ در واقع این پیرنگ است که تعیین میکند اثر نهایی رمان شود یا روایت. پس از آن تازه زبان و شخصیتها انخاب میشوند نه اینکه ابتدا شخصیت پیدا شود و پس از آن اثر نوشته شود. آن اندیشه و بینشی که قرار است به مخاطب منتقل و یا بازسازی شود، به نویسنده میگوید که بهترین قالب برای این بازسازی چیست یا اینکه آیا رمان را باید در همان بستر تاریخی نقل کرد یا فضای امروزی به آن داد.
*به عبارتی این محتواست که فرم را تعیین میکند.
سرانجام: بله. اما تمام این حرفها را بیان کردم تا بگویم که ما از تک کارهای دهههای ۶۰ و ۷۰ به آثار مداوم دهههای ۸۰ و ۹۰ رسیدیم. بنابراین این جریان دارد شکل میگیرد و البته که هنوز تنومند نشده است.
*اتفاق جالب و عجیبی این سالها این است که اگر از دوره قاجار تا یک دهه پیش، مولفه روشنفکری مخالفت با دین بود، اکنون دیگر صحبت از دین و پژوهش درباره دین بدل به وجهی از روشنفکری شده است. حتی برخی از کسانی که پیشتر ضدیتی با دین داشتند، اکنون دارند در حوزههای مختلف تاریخ اسلام کار میکنند و این شاید دلیلی باشد بر توجه به ادبیات داستانی دینی در این سالها.
سرانجام: در جامعهای که اردشیر زاهدی از جمهوری اسلامی دفاع میکند، مسئلهای که شما گفتید پذیرفتنی است.
*البته شاید این نگاه به دین و پژوهش درباره مسائل مختلف حوزه دین ارتباطی به حکومت نداشته باشد.
سرانجام: منظور من این بود که این روند از نظام تاثیر گرفته است. بحث این است که روشنفکران امروز ایران از جامعه متاثر شدهاند. مخاطبان عوض شدهاند و جریان روشنفکری برای این همچنان حیات داشته باشد باید به زبان مخاطبش حرف بزند. یکی از دلایلی که موضوعاتی مانند کربلا به موضوعی برای کار روشنفکری بدل میشود و روشنفکران برای کربلا و امام حسین (ع) و قیام و نهضت حسینی نشست و همایش برگزار میکنند، این است که مخاطب امروزی دیگر چگوارا را نمیشناسد. بنابراین مقداری از این جریان از سر ناچاری است. از آن طرف هم طلاب و روحانیون روشنفکر شدهاند.
زینب مرتضایی فرد: اتفاقاً به عینه دیدم که روحانیون بسیاری در کارگاههای ادبیات داستانی شرکت میکنند. من در جاهای مختلف اشاره کردم که روشنفکرها دارند از جامعه عقب میمانند. روحانیون اکنون دارند تمام ابزارهای لازم برای نوشتن را برمیدارند.
سرانجام: این اتفاق بحث امروز و دیروز نیست و پیشینهای دارد. ما ۱۵ سال است که وارد جریان رماننویسی شدهایم.
*بحث خوبی در زمینه ادبیات داستانی دینی انجام شد. ضرورت دارد که رمان و داستاننویسان دو بخش اول کتاب «کربلا به روایتی دیگر» را ببینند. روایت های این دو بخش هم به صورت داستانی نوشته شده و قابلیت این را دارد که درباره هر کدام از این روایتها که مخصوص به شخصیتی است رمان یا داستان بلندی نوشت. «کربلا به روایتی دیگر» میتواند بن مایه این کار باشد. شخصیتهایی مانند شبث بن ربعی یا محمد بن اشعث برای رمان نویسی بسیار جذابند.
سرانجام: متاسفانه کسانی که به ذوق نویسندگی وارد گود میشوند، به این نکته توجه ندارند که رمان چیزی بیشتر از یک قالب ادبی است. رمان یک کار جامعه شناسی و حتی میتواند گفت که یک اتفاق تاریخی است. باید حرفهای بسیار بزرگی داشته باشی تا بتوانی رمان بنویسی، اگر نداشته باشی اثری با تاریخ مصرف محدود خواهی نوشت. اگر حرفهای بزرگ داشته باشی، هم داستانت بسط پیدا خواهد کرد و هم اینکه مخاطبان بیشتری خواهی داشت. یکی از دلایلی که رماننویسی ایران در دهههای ۳۰ و ۴۰ گسترش پیدا کرد، نگاه وارداتی چپها بود. آنها به نویسندهها بار ایدئولوژیکی سنگین میدادند. آنها در محافل خودشان بیشتر از اینکه نقد ادبی کنند یا به کار روی متن بپردازند، بیشتر بحثهای سیاسی و اجتماعی میکردند که بخشی از آن مباحث در رمانهایشان سرریز میشد. اینکه میگویم از کارگاههای متعدد در تهران چیزی درنمیآید یکی از دلایلش این است که اعضا فکر میکنند صرفاً باید ادبیاتشان درست باشد. همین ادبیات درست هم نیاز به پختگی نویسنده دارد.
مرتضایی فرد: شاید در قدیم اشخاص میتوانستند به صرف دانستن ادبیات رمان بنویسند اما امروز کلاً به نویسنده – پژوهشگر نیاز داریم و اهالی قلم باید به رمان به مثابه یک حوزه میان رشتهای نگاه کنند.
سرانجام: اگر به شخصیتهای برجسته تاریخ رمان نویسی مثلاً بالزاک، تولستوی و… نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که آنها کسانی بودند که به عنوان مصلح اجتماعی کار میکردند و دیدگاه یا ایدئولوژی بزرگی داشتند. حتی نسلهای جدید از جمله همینگوی و کارور نیز بیشتر از همه اندیشه داشتند و فکر آنها در ادبیاتشان سرریز میشد. کسانی که درگیر متن میشوند و روی کلمه گیر میکنند، باید بدانند که اینها ابزارهای نویسندگیاند و اصل کار نویسنده نیستند. در رمان نویسی شما قرار است بینش بدهید. یعنی باید به اصطلاح غیرسیاسیاش بصیرت یا هدف زندگی را برای مخاطبان به همراه بیاورید. نویسندههای نسل جدید خود در هدف زندگیشان ماندهاند. یکی از اساتید گفت که زودتر از چهل سالگی نباید رمان نوشت. حالا عدد سن موضوعیت ندارد مهم پختگی لازم برای نوشتن است. نویسنده باید به پختگی رسیده و سرد و گرم روزگار را چشیده باشد تا بتواند رمان بنویسد.
کتاب مورد بحث توسط