رسالت دین، آشنا کردن انسان با اسماء، صفات و افعال الهی و آموختن سبک زندگی مؤمنانه است؛ در حالی که کار علم، کشف واقعیات وجه مادی هستی است، نتیجه آنکه، معرفت علمی [از جمله کشفیات]نیز بخشی از معرفت دینی است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، یکی از مهمترین چالشهای الهیات اسلامی در قرون اخیر، چالش رابطه دین و علم تجربی است؛ از آغاز رنسانس و پس از تحولات گسترده و عمیق در حوزه علوم تجربی و پس از آن در حوزه علوم انسانی و ظهور نظریهها و تبیینهای جدید در عرصه جهانشناسی و انسانشناسی، میان برخی از آموزههای دینی مسیحی و برخی از تبیینها و نظریههای علمی، ناسازگاری و تعارض در گرفت و بخش قابل توجهی از عقائد موردتأیید کتاب مقدس و سازمان کلیسا یکی پس از دیگری اعتبار خود را از دست داد؛ این وضعیت به صورت تدریجی به جوامع دیگر و از جمله جوامع اسلامی هم سرایت کرده و آموزههای دینی و فرهنگی همه جوامع را تحت تأثیر خود قرار داد؛ علیرغم تفاوتهای بسیار عمیق و فراوان میان فرهنگ اسلامی (قرآن کریم) و فرهنگ مسیحی و عهد عتیق و جدید، چالش دین و علم تجربی همچنان ادامه دارد و مدعیان تعارض میکوشند تا با صورتبندیهای تازه به این چالش ادعایی دامن بزنند؛ لازم به ذکر است که ادعای تعارض دین با علوم جدید از همان ابتدا در دو سطح مطرح شده است؛ ۱. سطح بنیادی مسئله برای تبیین این امر است که اساسا معرفت دینی قابل اعتبار نیست و تنها گزارههایی که با روش اثباتگرایانه و یا ابطالگرایانه مورد ارزیابی قرار میگیرند، معتبر و قابل استنادند و، چون گزارههای دینی قابل اثبات یا ابطال نیست، پس معتبر هم نخواهد بود! ۲. سطح دوم، ورود به موارد و مصادیق تعارضهای ادعایی است؛ یعنی ارائه مسائلی که دین و علم تجربی، در ظاهر، هرکدام تبیین متفاوتی از یک پدیده ارائه کردهاند. در نوشتار حاضر به یکی از شبهاتی که با استناد به پارهای از مختصات علم تجربی خواسته است مزیت و اعتبار علم تجربی بر علم دینی را تبیین کند و علم دینی را علمی فاقد اعتبار و کارآمدی معرفی نماید، اشاره کرده و به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت.
چکیده شبهه
علم (۱) دادهای است که به طور ساختارمند درباره جهان فیزیکی و پدیدههای مرتبط با آن تولید یا کشف شده است؛ روش علمی، زیربنای تولید هردانشی است؛ یعنی هرآگاهی و دانشی اگر از این روش پیروی کند، ارزش علمی دارد؛ گزارههای علمی (۲) چون از این روش استفاده میکنند، پویا و بهروزند؛ اما گزارههای دینی چنین نیستند؛ بلکه ایستا و فاقد پویاییاند؛ گزارههای علمی همواره در معرض آزمایشند؛ به این معنا که تا جایی که بتوانند به پرسشها پاسخ دهند، معتبر و به محض عجز از پاسخگویی، دچار تغییر و به سوی کامل شدن، از طریق کشف جدید، خواهند رفت؛ هرگزارهای که چنین باشد، پویا است؛ پس گزارههای علمی پویا هستند و علم همواره به روز است و میتواند مرجع بشر برای حل مسائلش باشد؛ علم اگر هم در مورد پدیدهای اطلاعات کافی نداشته باشد، میگوید فعلا آن را نمیدانم، ولی تلاش میکنم بدانم؛ اما در مقابل، بسیاری از گزارههای دینی اصلا قابل آزمایش نیستند؛ یعنی گزارهای دینی یک بار صادر شده و ایستا و بیتغییرند و دانشمندان و نخبگان نمیتوانند احکام دین را تغییر دهند؛ بنابر این از روش علمی پیروی نمیکنند و گزارهای که از روش علمی پیروی نکند، پویا نیست؛ پس گزارههای دینی پویا نیستند؛ از اینرو دین از نادانیهای بشر سوءاستفاده کرده و آنها را به نفع خود مصادره میکند و به همین نادانی خود هم دانا نیست و به اصطلاح در جهل مرکب گرفتار است!
مقدمه
تعریف علم: این واژه در زبان فارسی به آگاهی، دانش، فهم، شناخت و در اصطلاح، گاهی به معنای مطلق دانایی، دانش و معرفت، به کار میرود؛ به این معنا، علم، مجموع یافتههای آدمی درباره خود و جهان اطراف اوست؛ این مجموعه شامل «علوم مفهومی» و «علوم گزارهای»، اعم از حقیقی و اعتباری هم میشود؛ مطابق این معنا، اخلاق، دین، عرفان، تاریخ، سیاست، نجوم، فقه، بلاغت و لغت، همه علمند؛ در اینجا علم (۳)، معادل است و در برابر «جهل» قرار میگیرد؛ در این کاربرد، علوم عملی و نظری، حضوری و حصولی، همه به طور یکسان، علم خوانده میشوند؛ گاهی نیز «علم» به دانش و معرفت خاصی اطلاق میشود که از تجربه حسی (مستقیم یا غیر مستقیم) به دست میآید؛ در اینجا علم (۴)، معادل است و در برابر دانستنیهایی به کار میرود که از آزمون حسی بهره نمیجویند!
تعریف دین: دین (۵) در لغت به معنای کیش، آیین، ملت، مذهب به کار رفته است؛ در تعریف دین، نگرشهای زیادی همچون نگرشهای اخلاقی، تاریخی، روانشناختی، جامعهشناختی، فلسفی و زیباشناختی دخالت میکند؛ (۶) واژه «دین» با شکلهای مختلف، ۹۲ بار در قرآن کریم آمده که غالباً به معنای توحید و یگانگی، حکم، اطاعت، جزا و پاداش، حسابرسی، عادت و شریعت است؛ (۷) به تعبیر علامه طباطبایی، دین روش عملی، مبتنی بر اعتقاد مربوط به نظام هستی و انسان، به عنوان جزئی از این نظام، است؛ (۸) در تعریف دیگر، دین، مجموعهای از عقاید، اخلاق، قوانین فقهی و حقوقی است که از ناحیه خداوند برای هدایت و رستگاری بشر مقرر شده است. (۹)
علم تجربی، یکی از گونههای علم!
علم تجربی از لحاظ روش، بر تجربه و آزمایش حسی و از لحاظ محتوا، بر پدیدههای عینی و قابلمشاهده جهان مادی متکی است؛ در فرایند پژوهش علمی، ابتدا مسئلهای طرح و درباره آن فرضیه سازی میشود؛ پس از آن، فرضیه ارائه شده، با متد تجربی به بوته آزمون سپرده شده و نتایج به دستآمده، تحلیل میشود؛ اگر فرضیه موردنظر در مرحله آزمون تأیید شد، پذیرفته شده و مبنای تحلیلها و تجویزهای علمی قرار میگیرد و اگر تأیید نشد، به فرضیههای دیگر پرداخته میشود؛ بنابر این کار علم تجربی، شناسایی مسائل عینی و حل آن با روش حسی و تجربی است؛ شکی نیست که علم تجربی، دانشی مفید و مؤثر در زندگی بشر است؛ گره بسیاری از مشکلات و معضلات انسانها در گذشته و حال با پنجه علم تجربی گشوده شده و در پارهای از موارد به تسهیل زندگی بشر مدد رسانده و میرساند؛ اما نه همه مسائل بشر، مربوط به مسائل عینی است و نه روش حسی و تجربی میتواند به همه مجهولات و معضلات بشر پاسخ دهد و برای آن راهحل لازم را ارائه کند؛ آنچه گوینده شبهه، از تعریف علم و ویژگی آن مطرح کرده، صحیح، اما ناکافی است؛ در نظر وی مراد از علم، فقط علمِ تجربی است که از آزمونهای حسی و تجربی به دست میآید؛ در حالی که علم، به معنای مطلق دانایی است؛ به عبارت دیگر علم تجربی، تنها بخشی از علم است، نه همه علم؛ آری! علم تجربی اگر در قلمرو خود به صورتی کاملا روشمند عمل کند، اطمینانبخش و معتبر است؛ (۱۰) توصیفها و تحلیلهای گوینده، رگههایی از پوزیتیویسم منطقی (۱۱) را به همراه دارد؛ حال آنکه اولاً، تبیینی که از گزارههای دینی بیان کرده است، از سوی بسیاری از دانشمندان غربی -که خاستگاه تفکرات اثباتگرایانه است- پذیرفته نشده است و ثانیا، بسیاری از علوم غیرتجربی و از جمله علوم دینی، حکایت از واقعیت دارند و در نتیجه علم محسوب میشوند؛ (۱۲) در نظام معرفتی دین، بسیاری از امور وجود دارد که تصدیق و تکذیب آنها به هیچ وجه با حس ممکن نیست؛ درک معارف بلند وحیانی، بهشت، جهنم، برزخ، تجسم اعمال و ملکات، عوالم فرامادی، فرشتگان، معجزه، دعا و آثار آن، توبه، ایمان و… اموری هستند که از تیررس حس و تجربه خارجند؛ (۱۳) از این گذشته بسیاری از گزارهها هستند که بر آنها نتیجه عملی مترتب میشود، در حالی که اصل و پایه آن، تجربه حسی نیست؛ مثل گزارههای اخلاقی، همچون تعهد و وفاداری به علم و دستاوردهای علمی!
ملاک پویایی علوم در چیست؟
در اینجا سه پرسش مهم وجود دارد: ۱. پویایی چیست؟ ۲. آیا ملاک درستی و حقانیت یک گزاره یا دانش، پویایی آن است؟ ۳. کدامیک از علوم پویا هستند؟ پویایی به معنای هماهنگی و حرکت با تغییرات و تحولات است و از این رو به علمی پویا گفته میشود که خود را با موضوعش هماهنگ کرده و همپای تحولات آن، دگرگون شود؛ اما در اینکه ملاک و معیار درستی و حقانیت یک علم یا گزاره چیست، اختلاف نظر گستردهای وجود دارد؛ در گذشته و روزگاری که فلسفه و تفکر فلسفی ارسطویی بر جهان علم حاکم بود، ملاک حقانیت یک گزاره یا علم را مطابقت آن با واقع میدانستند؛ یعنی وقتی یک گزاره، مطابق با واقعیتی باشد که از آن حکایت میکند (یعنی صادق باشد)، میگوییم گزاره موردنظر درست و حق است و اگر با محکیعنه خود مطابق نباشد، میگوییم گزاره، کاذب و باطل است؛ بر این اساس، روش تجربی و اثباتگرایانه، در خوشبینانهترین حالت، یکی از روشهای اثبات حقانیت و درستی گزارههای تجربی است؛ حال سؤال این است که آیا میتوان پویایی یک علم یا گزاره را ملاک درستی و حقانیت آن دانست؟ پاسخ این است که اگر مراد از پویایی این است که یک گزاره دائما خود را اصلاح و ترمیم کند، اگرچه نقطه خوبی است، اما خود این امر به معنای این است که در وضعیت پیش از اصلاح، نادرست و دست کم ناکامل بوده است؛ ولی اگر پویایی به معنای هماهنگی با جنبههایی است که به صورت طبیعی و مبتنی بر فطرت، در موضوعی، اتفاق میافتد، باید بگوییم که بخشی از گزارههای دینی هم همین گونهاند! علاوهبر اینکه گزارههای دینی به جنبههای ثابت، ایستا و تغییرناپذیر انسان نیز توجه ویژه دارند؛ در حالی که علم هیچگاه نمیتواند به این جنبهها پرداخته و حکمی دائمی و قطعی صادر کند و این همان نقطه ضعف بزرگ علم تجربی است (البته برای کسانی که میخواهند از علم تجربی جهانبینی بسازند و آن را جایگزین خدا و دین کنند!)؛ ایرادگر شبهه، ملاک و معیار علمیبودن و پویایی گزارهها را پیروی از روش تجربی میشمرد و به همین سبب، گزارههای دینی را نه علمی و نه پویا معرفی میکند؛ در حالی که روش تجربی، بر فرض صحت نتایج، بخشی از معیار علمی و پویا بودن است؛ زیرا روشهای دیگری هم برای ارزیابی پویایی گزارهها مطرح است؛ مانند ملاک اثربخشی و فائده عملی یا همان پراگماتیسم؛ (۱۴) از این رو در موضوع کشف پویایی گزارهها باید مجموعهای از ملاکها را در نظر بگیریم؛ ثانیاً بر فرض اینکه فقط گزارههای علمی تجربی، آزمونپذیر باشند، دلیلی نداریم که پویایی را فقط در چنین علومی بدانیم! زیرا علمای دین، بخصوص علمای شیعه، بر پویایی علوم دینی تأکید دارند؛ در سیستم اجتهادی اسلام (با قرائت شیعی)، اجتهاد، ضمن حفظ مبانی و اصول، با شرایط و مقتضیات تازه پیش میرود و برای معضلات جدید، احکام و قوانین جدید میجوید؛ بنابر این هرعلمی، در عین بهروزبودن، برای اینکه هویت خود را حفظ کرده و به حیاتش در طول زمان ادامه دهد، میبایست دارای اصول و مبانی پایدار و تغییرناپذیر هم باشد. دین اسلام به مقتضیات زمان (یعنى همان مقتضیات تازه محیط، اجتماع و زندگى) توجه دارد و از این رو برخی از احکام خود را متغیر و قابل دگرگونی میداند؛ اما این امر بدین معنا نیست که هر تحولی که در زندگی بشر رخ میدهد، الزاما تحول مطلوب و مثبتی باشد و ما ملزم باشیم که خود را با آن تنظیم و متحول کنیم؛ بلکه باید برخی از تحولها را اصلاح و از برخی جلوگیری کرد. نکته دیگری که وجود دارد این است که گاهی تصور میکنیم در اصل و بنیاد یک پدیده یا موضوع فکری تحولی رخ داده است در حالی که مصادیق آن تغییر کرده است؛ این مصادیق هستند که در برخی موارد وابسته به شرایط دچار تغییر میشوند و از موضوع کلی حکمی ابدی خارج میشوند و در شمار مصادیق موضوع کلی دیگری وارد میشوند؛ نه اینکه حکم ثابت دچار تغییر بشود؛ ثالثاً بسیاری از گزارههای اصولی و مبنایی، به علت بداهت، نیازی به آزمون ندارند! (۱۵)
روششناسی تفکر از منظر دین
نکته مهم این است که اگر تنها راه کشف صدق و حقانیت گزارهها، آزمونپذیری به روش تجربی و عینی باشد، گوینده چگونه میتواند ادعای خود مبنی بر ملاک بودن پویایی را اثبات کند؟! بر فرض اثبات، اگر علم دائما پویا و متحول است، پس انتظار تحول و ابطال خودِ این نظریه را هم باید داشته باشیم! در منظومه معارف دین، راههای مختلفی برای اثبات وجود دارد؛ از منظر روششناسی تفکر در دین، هر گزارهای باید به روش خاص خودش ارزیابی و صحتسنجی شود؛ اگر مسئله، تجربی بود، به روش تجربی و اگر عقلی بود، به روش عقلی ارزیابی میشود و دین هم آن را تأیید میکند؛ (۱۶)، اما در دین، امور حقیقی هم وجود دارد که به این دو روش قابل اثبات نیست؛ در اینجا توصیه دین، رجوع به منابع معتبری است که از دو روش قبلی ثابت شده است؛ مثلا قرآن در بحث معاد و قیامت، از حوادثی سخن میگوید که قابل اثبات تجربی و عقلی نیست و اثبات آنها تعبد متکی بر پشتوانه عقلی و تجربیِ یقینی است.
روش دین، روشی کاملاً علمی
اولا هرعلمی، از جمله آموزهها و احکام دین از دو بخش ثابتات و متغیرات تشکیل میشود؛ در بخش متغیرها به احکام و قوانین متغیر نیازمندیم؛ وقتی انسان ویژگیها و نیازهای متغیری دارد، در اینجا دین به تحقیقات علمی و کشف علل تغییرات توصیه میکند و به موضوعشناسی علم احترام میگذارد؛ اما عناصر و قوانین ثابت، خود از دو بخش اصول کلی و احکام جزئی تشکیل میشود؛ در جانب اصول کلی، هیچ دانشمندی، حتی طرفداران منطق پوزیتویسم، نمیتوانند منکر اصول کلی شوند و گرنه باید از بسیاری از اصول خویش دست بردارند؛ در احکام جزئی نیز، چون مبتنی بر یکسری قواعد ثابت عقلی است، اتوریته و اصل پذیرشِ آن، روشن است؛ البته نمیتوان و نباید از داشتن برخی ویژگیها و نیازهای ثابت در انسان غافل شد و این اتوریته بر اساس آن نیازها تجویز شده است؛ (۱۷) ثانیاً از جمله ویژگیهای قرآن این است که دارای پویایی است و به تعبیر روایت، (۱۸) قرآن در هرزمانی سخنی تازه دارد؛ ثالثاً بسیاری از علوم، اصلاً از حوزه تجربۀ آزمایشگاهی خارج است و در عین حال به کرات قابل تجربه جدیدند (تجارب دینی و عرفانی).
علم تجربی از منظر اسلام
نگاه دین به علم، نگاهی کاملا مثبت و مشوقانه است؛ واژگانی که در قرآن از ریشه علم گرفته شده، بیش از هشتصد مورد است؛ آیاتی هم که درباره آفرینش آورده شده است، اشاره به این نکته دارد که برای هدایتِ مورد نظر قرآن، ابتدا باید به علوماشاره شده در این آیات آگاهی داشت، تا فرصت تأمل در آیات، برای هدایت فراهم شود؛ دایره و وسعت نگاه دین به علم، محدود به علوم اخروی نمیشود؛ بلکه هرآنچه که بتواند زندگی انسان – اعم از دنیا و آخرت – را به سوی رشد سوق دهد، مورد توجه دین است؛ به طوری که «علم» در ادبیات دینی گاهی به عنوان «ارزش»: الْعِلْمُ زَیْنُ الْمَرْءِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهًْ (علم، زینت انسان در دنیا و آخرت است) (۱۹) یا «قدرت»: العلم سلطان (علم، قدرت و اقتدار است) (۲۰) و یا «ضرورت»: طلبُ العلمِ فریضه علی کل مسلم و مسلمه (دانش آموختن بر هر مرد و زن مسلمان واجب است) (۲۱) معرفی شده است؛ در حوزه دین، علوم مختلفی همچون ریاضیات، فلسفه، کلام، فقه و اصول، و علوم رایج در کنار هم، قابل جمعند و این خود نشان میدهد که دین، میان این حوزههای متمایز و به ظاهر متعارض، میتواند تعامل برقرار کند.
رسالت علم و رسالت دین
رسالت دین، آشنا کردن انسان با اسماء، صفات و افعال الهی و آموختن سبک زندگی مؤمنانه است؛ در حالی که کار علم، کشف واقعیات وجه مادی هستی است، نتیجه آنکه، معرفت علمی [از جمله کشفیات]نیز بخشی از معرفت دینی است؛ (۲۲) بنابراین، پویایی در دین هم وجود دارد؛ دین برخلاف افکار سکولار، اجتماعی است، نه فردی! دین نمیتواند از هرامری که در رابطه با فرد و اجتماع است، بیتفاوت بگذرد؛ از این رو در رابطه با هرمسئلهای، اعم از خانواده، ازدواج و طلاق، تجارت، صنعت و هرمسئله دیگر، محدوده شرعی و ارزشی آن را بیان میکند؛ روشن میکند که این امور با چه شرایطی به سمت خداوند و با چه شرایطی به سمت شیطان جهت میگیرند و این همان چیزی است که علم تجربی بشری از بیان آن عاجز است؛ (۲۳) دین در عین حال به تغییرات موافق با هدایت توجه دارد؛ دین اگرچه در علم ریاضی، هندسه، مکانیک، طراحی، خلبانی، کشتیرانی، جدول عناصر، تئوری مربوط به ساختمان اتم و… برای روشنشدن ماهیت این علوم و حل مسائل آن هیچ دخالتی ندارد و هرعلمی، به پیشرفت و تغییر خود ادامه میهد، اما اگر در راستای هدف دین قرار گیرند، دین به آنها احترام میگذارد؛ همان طور که اگر بر خلاف جهت دین باشند، دین به آنها توصیه نمیکند و پیروانش را از نزدیک شدن به آن باز میدارد؛ مثلا نحوه ساختن شراب و نحوه ساختن ابزار شرابسازی، گرچه یک علم است، اما دین با آن سازش ندارد؛ (۲۴) یا تکنولوژی کشتار جمعی اگرچه علم است، اما معارض با اهداف دین و مردود خواهد بود؛ بنابراین دین همواره پویایی خود را همراه با علم، حفظ میکند؛ دین حقیقتی است که پیامبران آن را به مردم عرضه میکنند و مردم آنها را در قالبهای لفظی یا رفتاری و… دریافت میکنند و سپس به آن ایمان میآورند؛ کسی از مردم ادعا نمیکند که تمام حقیقت دین را دریافت کرده یا بر فرض که دریافت کرده باشد به تمامی آن ایمان آورده است؛ از این رو برخی چالشهای جزئی میان این دو حوزه، طبیعی است و بسیاری از آنها به مرور زمان مرتفع خواهند شد؛ لذا این چالشها ربطی به اصل دین ندارد. البته به این نکته هم باید توجه داشت که در برخی ادیان به دلایل مختلف مثل تحریف، باطل بودن، تفسیر نادرست، (۲۵) تعاریف سلیقهای و… ممکن است دین را در حوزه علم نارسا بدانیم؛ مثلا سلفیها، بخصوص وهابیت، استفاده از عقل را در معارف دین منع کردهاند؛ حال آنکه عقل، ابزار مهمی برای کسب علم به شمار میآید؛ یا مثلا قائلین به تجربه دینی، تعریف و برداشتهای شخصی خود را به عنوان دین معرفی کردهاند.
نتیجه سخن
چنین نیست که دین با علم سر سازگاری نداشته باشد و یا مانع تحول علم شود؛ علم برای دین، ابزاری مقبول و بلکه پسندیده به شمار میآید؛ در آموزههای دین تشویقهای زیادی به علم آموزی و احترام به علم و عالم شده است؛ دین به تحقیق و آزمایش برای کشف واقعیات جدید احترام و بلکه تأکید دارد و همین را ملاک اعتبار یک گزاره میداند؛ اختلاف علم با دین در جایی است که علم در تضاد با دین و مانع رسیدن به هدف دین، یعنی هدایت به سوی سعادت شود؛ در اینجا علم، هست؛ اما علم بیمنفعت یا غیردینی؛ خواه این علم، تجربی باشد، یا غیر تجربی!