در سال ۳۴۲ پیش از میلاد در ساموس فیلسوفی به نام «اپیکور» چشم به جهان گشود. از دیدگاه اپیکوریسم لذت مساوی با خیر و سعادت خواهد بود. با این حال اپیکور برای چنین لذتی شرایط خاصی در نظر گرفته است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، اپیکور فیلسوف یونان باستان بوده که در هجده سالگی برای خدمت سربازی به آتن رفت و در آنجا تحصیل کرد. سپس در سال ۳۰۷ پیش از میلاد در باغ خود در آتن مدرسهای گشود و طبق وصیتنامه خود، آن مدرسه و باغ برای شاگردانش به میراث گذاشته شد. وی حدود سیصد تالیف داشت، اما متاسفانه اکثر آثار او از بین رفته است. از نظر اپیکور لذاتی که رنج آور بوده یا منجر به رنج میشود، سخت نکوهیده است. به همین دلیل او با اینگونه عیاشی و لذت پرستی بسیار مخالف بود. با این حال علیرغم نگاه منفی او به این نوع لذت، میان بعضی مردم گرایش به عیاشی به «اپیکوریسم» معروف شده است. در این مطلب درباره نگرش اپیکوریسم صحبت خواهیم کرد.
دسته بندی لذت از نظر اپیکور
اپیکور لذات را به دو نوع تقسیم می کند:
۱. متحرک یا فعال
او بعضی لذات را که از از درد به وجود می آید و منجر به دردی میشود را لذات متحرک یا فعال مینامد. از جمله این لذتها میتوان به لذت جنسی یا لذت نوشیدن شراب اشاره کرد که منجر به از دست دادن سلامتی یا افسردگی میشود. این نوع لذت، لذتی آنی و پایان پذیر است.
۲. ساکن یا منفعل
لذت ساکن یا منفعل لذتی است که نیاز به علتی خارجی مانند نوشیدن شراب ندارد. او این لذت را آرامشی میداند که از فقدان رنج حاصل میشود. از جمله این لذتها میتوان به لذت بردن از سلامتی یا هوای پاک اشاره کرد. این نوع لذت، پایدار و با دوام است و اپیکور غایت زندگی را این نوع لذت میداند.
او سخنی دارد که شاهد این نظریه اش میباشد:
«بنابراین وقتی ما میگوییم که لذت یک خیر اصلی است، از لذات شخص هرزه و عیاش یا کسانی که در لذت و کامرانی شهوانی افتادهاند سخن نمیگوییم، چنانکه بعضی اشخاص که از عقاید ما بی خبرند و کسانی که عقاید ما را قبول ندارند، چنین میاندیشند یا آنها را خودسرانه تفسیر میکنند؛ بلکه مقصود ما رهایی بدن از درد و رنج و نیز آزادی نفس از تشویش و اضطراب است زیرا باده نوشیهای مدام، عیاشیها و خوشگذرانیها نیست که زندگی را خوش و مطبوع میسازد بلکه تفکرات و تأملات بخردانه است که دلایل هر انتخاب و پرهیزی را مطالعه میکند و عقاید بیهودهای که قسمت اعظم نگرانی و تشویش آزاردهنده روح از آنها ناشی میشود را فراری میدهد.»
پس نتیجه اپیکوریسم، هرزگی و افسار گسیختگی و افراط و زیاده روی نیست بلکه آرامش نفس و سکون خاطر است. از نظر او بدبختی انسان از ترس یا آرزوهای نامحدود و عبث است و انسان خردمند کسی است که این آرزوها و ترسها را به حداقل رسانده و از آرامش درونی خود لذت ببرد. پس رسیدن به لذت و خرد و سعادت نتیجه کم کردن آرزوهاست که چنین کاری با ساده زیستی محقق میشود و انسان خردمند کسی است که در کمال سادگی زندگی کند. از این رو فلسفه او نوعی زهد به شمار میآید است.
اصول چهارگانه اپیکوریسم
اپیکوریان مصمم بودند لذت را به حداکثر و رنج را به حداقل برسانند، و مجموعهای از تعالیم و رهنمودها را برای کمک به خود ابداع کردند. بسیاری از نوشتجات اپیکوریان از بین رفتهاند، اما یکی از معروفترینِ این رهنمودها اصطلاحا «علاجِ چهارگانه» نامیده میشود، که شامل چهار اصل است، و به باورِ آنها، برای کسب آرامش خاطر و رهایی از رنجِ وجودی و معنوی، باید آنها را پذیرفت:
۱. از خدا نترس: به یاد داشته باش که همه چیز فقط از اتم است. نه به جهنم خواهی رفت و نه به بهشت. حیاتِ پس از مرگْ نیستی است، مثل همان موقعی که اصلا از وجودِ دایناسورها یا کلئوپاترا بیخبر بودی. پیش از به وجود آمدنت اصلا چیزی نبود، و مرگْ گسترهٔ وسیعی از همان خالیِ لایتناهی و بیرنج است.
۲. نگران مرگ نباش: این نتیجهٔ طبیعی اصل اول است. بدونِ بدن، هیچ دردی نیست. با مرگْ تمامِ امیالمان را از دست میدهیم، و همراه آنها، رنج و نارضاییِ ما هم از بین میرود. [جالب است که لحنِ این حرف چهقدر شبیه فلسفهٔ شرقیِ آن زمان، خصوصا بودیسم، است.]
۳. آنچه نیکوست، قابلحصول است: لذت با ارضای امیال به دست میآید، خصوصا امیالِ اساسی و زیستی که برای بقای ما ضروری هستند. هرچیزی که از این پیچیدهتر باشد، یا رسیدن به آن مشکلتر باشد، فقط موجبِ رنج است. آب برای نوشیدن، و غذا برای خوردن، و جایی برای خوابیدن هست. بیش از این نیاز نداری.
۴. آنچه ترسناک است، قابلتحمل است: حتی اگر ارضای نیازهای اساسی دشوار باشد، به یاد داشته باش که رنجْ زودگذر است. بهندرت پیش میآید که مدتی طولانی گرسنه بمانیم، و بیماری اغلب بدونِ رنجِ زیاد درمان میشود [این حرفها برای ۲۳۰۰ سال پیش از اختراع آنتیبیوتیکهاست]. همهٔ دردهای دیگر، اغلب با کمکِ لذتهای موجود، تسکین مییابد. اگر نیازهای زیستیِ اساسیْ قابل برطرفکردن نباشد، آنوقت دیگر میمیری ــ ولی مطابق اصل دوم دیگر نباید نگران مرگ باشی.
اپیکوریسم در جامعه
عدهای اپیکوریسم را متهم به فردگرایی میکنند و فلسفه اپیکور را خود محور و خود خواهانه معرفی میکنند و بی فایده برای اجتماع میدانند، اما از نظر او لطف و محبت کردن بهتر از لطف و محبت دریافت کردن است.
او در این باره میگوید:
«کسی که میخواهد با آرامش بدون اینکه ترسی از دیگر آدمیان داشته باشد زندگی کند، باید آنان را دوستان خود سازد. انسان کسانی را که نمیتواند دوستان خود کند، لااقل باید دشمن خود نسازد و اگر این کار در توانایی او نیست، باید تا آنجا که ممکن است از مراوده و معاشرت با آنان اجتناب کند و تا آنجا که نفع او در این کار است از آنان دوری جوید.»
«خوشبختترین آدمیان کسانی هستند که به جایی رسیدهاند که ترس از اطرافیان خود ندارند. چنین اشخاصی با یکدیگر با بیشترین توافق زندگی میکنند، محکمترین زمینههای اعتماد به یکدیگر را دارند، از مزایا و فواید دوستی به حد کمال برخوردارند و از مرگ نابهنگام دوستانشان به عنوان یک جریان رقت انگیز اظهار تأسف و افسوس نمیکنند.».
اما او در میان لذات ساکن، عالیترین فضیلت و لذت را «سنجش و اندازه گیری» درست لذات و درد میداند که شامل توان سنجش نیکبختی یا بدبختی اکنون نسبت به آینده و احتیاط در زندگیست. احتیاط به این معناست که مثلا اگر آرزویی را دور از واقع میدانیم بنابر احتیاط از آن صرف نظر کنیم که دچار غم نرسیدن به آن در آینده نشویم و زندگی ساده را برگزینیم.
آیا چنین زندگی که اکنون دارم مرا در آینده دچار ناراحتی یا غم میکند؟ چه نوع زندگی باید داشته باشم که در آینده کمترین میزان غم و درد را تحمل کنم؟ با حذف کردن کدام آرزوهایم میتوانم در آرامش زندگی کنم؟ اپیکور دقت به چنین سوالاتی را بصیرتی میداند که خصوصیت افراد خردمند است تا بتوانند زندگی سعادتمند و خوشی را تجربه کنند.
اپیکوریان رنج روانی را بدتر و سختتر از رنج بدنی به شمار میآورند. ایشان اعتقاد دارند که بدن تنها از درد، اکنون و حالا رنج میبرد اما رنج روانی رنجی است که میتواند شامل «یادآوری شر گذشته یا انتظار و ترس از شری که شاید در آینده اتفاق بیفتد» باشد. آنها اضافه بر این، رنج بدنی را محسوس و قابل کنترل میدانند در حالی که معتقدند رنج روانی را شاید متوجه نباشیم و ریشه در ضمیر ناخودآگاه داشته باشد در نتیجه کنترل آن بسیار سختتر از رنج بدنی باشد.
اپیکوریسم عملی
راهنمای اپیکور برای زندگی، با بسیاری از کتبِ خودیاریِ مدرن فرق زیادی دارد، چون توصیههای ریزِ روزانه به ما نمیدهد. مثلا نمیگوید که «قبل از صبحانه این پنج کار را انجام دهید» یا «پیش از مردن باید از این پنج مکان دیدن کنید». اپیکوریسم مثل مکتب رقیبش یعنی رواقیگری، کلا ناشی از نوعی تغییر نگرش ذهنی است.
این تغییر روانی یعنی پذیرفتن اینکه زندگی آنقدر که ما آن را پیچیده میکنیم نیست. در نهایتْ ما جانورانی هستیم با نیازهای اساسی. ما بهطور کلیْ ابزارهای ضروری برای ارضای امیالمان را داریم، اما اگر هم نداشته باشیم، قدرت و استقامت و انعطافِ لازم برای تحمل همهٔ آنها را داریم ــ و حتی اگر اینها را هم نداشته باشیم، باز هم نباید از چیزی بترسیم، چون مرگ ترس ندارد. وقتی زندهایم، مرگ از ما دور است؛ وقتی مردهایم، متوجهِ چیزی نیستم.
اپیکوریسم سعی میکند عملگرا و مدرن و بیپرده باشد و بینشی ذیقیمت نسبت به زندگی به دست دهد، و خصوصا برای مادهگرایان و خداناباوران، تسلای وجودی فراهم کند.