نوشتار زیر خلاصهای است از بیانات محمد مسجدجامعی در نشست مشترک موسسه مرام و دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه که با موضوع تحولات افغانستان برگزار شد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، پس از سقوط کابل، افغانستان به یکی از مهمترین و حساسترین نقاط پرتنش و پرچالش تبدیل شده است. بخشی به دلائل داخلی است و به ویژگیها و ساختارهای جامعه و تنوع قومی و قبیلهای و مذهبی آن و نیز چگونگی شکلگیری آن به عنوان یک کشور، بازمیگردد و بخشی به دلائل خارجی و اینکه این کشور عملاً به یکی از آوردگاههای رقابتهای مختلف سیاسی و ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی و پروژههای مختلف راههای مواصلاتی، تبدیل شده است. حتی میتوان گفت در حال حاضر به دلیل رقابت بین قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهای، شرائطی بالقوه حساستر و شکنندهتر از مناطقی همچون دریای چین و مرزهای بین چین و هند و یا چین و تایوان ایجاد شده است.
سه قدرت بزرگ امریکا و چین و روسیه و نیز کشورهایی همچون پاکستان، ترکیه، هند و تا حدودی همسایگان آسیای مرکزی افغانستان و حتی قطر و امارات و عربستان هر یک میکوشند وضعیت را متناسب با منافع و مصالح خود شکل دهند. بهگونهای که بتوانند رقبای موجود و آینده خود را از میدان خارج کرده و یا حتی تحت فشار قرار دهند. این سخن به ویژه در مورد سه کشور امریکا و چین و روسیه کاملاً صحیح است.
گذشته از تمامی این نکات افغانستان همسایه ما و به عنوانی ادامه ما است. هم به لحاظ تاریخی و هم فرهنگی و تمدنی. ظاهر شاه پادشاه فقید افغانستان، در گفتگوهای حضوری بارها به اینجانب میگفت که کمتر دو ملتی چون ایران و افغانستان تا بدین اندازه به یکدیگر نزدیک هستند که البته سخن درستی است. احتمالاً ما بیش از همسایگان دیگر از تحولات این کشور به گونهای مستقیم و یا غیر مستقیم، متأثر میشویم.
با توجه به نکاتی که به اجمال گفته شد لازم است مسئله افغانستان به مراتب جدیتر گرفته شود و مخصوصاً تحولات آن به گونهای بیطرفانهتر و علمیتر مورد مداقه قرار گیرد. معلوم نیست به چه علت بعضی بیش از حدّ نسبت به طالبان و حضور آنها در قدرت خوشبین هستند، بدون آنکه دلائل و شواهد کافی داشته باشند. کسی منکر واقعیت آنها نیست، مسئله این است که آنان با توجه به مجموع مسائل دیده و ارزیابی شوند. میباید احساسات و پیشداوری را، اعم از مثبت و یا منفی، به کناری گذاشت. افغانستان و تحولاتش برای ما مسئلهای انتزاعی و دوردست نیست، واقعیتی است در کنار ما، میباید آن را بهخوبی و از درون و پابپای حوادث بشناسیم. این یک ضرورت است.
واقعیت این است که مذاکرات هستهای، سیاست خارجی و سیاستهای راهبردی ما را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. در نتیجه تحولات عمیقی که در کشورهای همسایه اتفاق افتاد، کمتر مورد توجه و مداقه قرار گرفت. در طی ده سال گذشته همسایگان ما در شرائط کاملاً متفاوتی با گذشته قرار گرفتهاند و حتی کشور محافظهکار و پر سوءظنی همچون ترکمنستان اخیراً پذیرفت که عضو ناظر “شورای همکاری کشورهای ترکزبان” باشد. این تحول کموبیش در تمامی همسایگان رخ داده است. در میان آنها دو کشور پاکستان و ترکیه به دلیل نقش مهمی که در حوادث افغانستان دارند، اجمالاً مورد بحث قرار میگیرند.
پاکستانِ امروز بسیار متفاوت است با پاکستانِ گذشته. تا همین چندی پیش این کشور میکوشید از طریق مجاملات دیپلماتیک و بعضاً تعارفات سنتی و دینی، به کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و بویژه به سعودی نزدیک شود. کمکهای مالی و غیر مالی مستقیم و غیر مستقیم این کشورها برای پاکستان بسیار مغتنم و راهگشا بود. از این نقطهنظر کموبیش همچون اردن بود. اما پاکستان کنونی دیگر چنین نیست. میکوشد سیاست داخلی و خارجی جدیدی را پی گیرد.
در این میان یکی از مهمترین عوامل چین است. رابطه این دو از دههها قبل به دلائل مختلف و به دلیل رقابت مشترک با هند، پیوسته نزدیک و بلکه استراتژیک بوده است. این رابطه در حال حاضر در اوج خود قرار دارد. بدون حمایت چین، پاکستان نمیتوانست حضوری این چنین علنی و جسورانه در افغانستان داشته باشد.
نکته دیگر رشد اقتصادی و صنعتی چشمگیر بنگلادش به عنوان همزاد پاکستان و و رشد اقتصادی هند به عنوان رقیب و بلکه دشمن این کشور است که او را به سرعت بخشیدن به رشد اقتصادی و صنعتی و کشاورزی و نظامی خود تشویق و تحریک میکند. رابطه بسیار نزدیکش با چین تا حدودی به همین علت است. چین کمک بزرگی است برای رشد پاکستان و البته پاکستان هم کمک بزرگی است برای چین، حتی در آنجا که به مسائل داخلی چین و ایالت سین کیانگ مربوط میشود.
نمونه خوب جهت شناخت سیاست فعال و بعضاً توسعهطلبانه پاکستان، حضورش در کنار ترکیه در مانور نظامی وسیع اخیر در آذربایجان بود. به لحاظ سرزمینی و سوابق تاریخی منطقه قفقاز بدور از قلمرو سیاست خارجی و اولویتهای پاکستان بوده است. این خود نمونه خوبی است جهت دریافت میزان تحولات در ذهن و فکر و رفتار ارتشیان این کشور که البته همیشه قدرت واقعی را به دست داشتهاند و دارند.
به هر حال حضور پاکستان در افغانستان میباید با توجه به همین نکات مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد. مخصوصاً که پشتونهای پاکستان به مراتب بیش از پشتونهای افغانستان هستند و البته عموماً از آنها هم افراطیترند و عملا عاملی هستند برای کنترل افغانستان و وابستگیاش به پاکستان.
مسئله دیگر ترکیه است. از هر زاویهای که نگریسته شود ترکیه از جمله کشورهای به اصطلاح «نوظهور» است. هم به لحاظ اقتصادی و صنعتی و توسعهای و هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی و نظامی و برنامههای وسیع و بلند مدت راهبردی. احتمالاً مهمترین نکته در مورد ترکیه رشد سریع «توسعه انسانی» او است. بخش خصوصی ترکیه، چه آنها که در داخل کشور فعالند و چه آنها که در خارج، یکی از زمانشناسترینها و چابکترینها است و هماکنون در نقاط مختلف جهان حضور دارد و عمل میکند. از اجرای طرحهای زیربنایی گرفته تا ارتباطهای تجاری.
توسعهطلبی این کشور در حال حاضر متکّی به توسعه همهجانبه او در زمینههای مختلف است و لذا ادامه خواهد یافت. مضافاً که ترکیه در مجموع هزینههای مادی و اقتصادی توسعهطلبی سیاسی خود را بدست آورده و میآورد و احتمالاً در آینده عایدات ناشی از این توسعهطلبی فراتر از هزینهها باشد. نکته دیگر اینکه ترکیه همچون یک بازیگر ماهر سیاسی به عناوین مختلف مانور میکند و از تمامی فرصتها جهت ارتقاء موقعیت خویش بهره میبرد.
ترکیه در افغانستان اهداف چندگانهای را پی میگیرد. خصوصاً که طالبان به شدت خواهان حضور و همکاری او است. درنگ او در این همکاری عمدتاً به دلیل شکننده و نامشخص بودن موقعیت طالبان است و اگر چنین نبود بیش و پیش از بسیاری از کشورها در افغانستان حضور مییافت. افغانستان برای او جهت نفوذ در کشورهای آسیای مرکزی و حتی ایالت سین کیانگ چین که آنها را ترک نژاد میداند، واجد نهایت اهمیت است.
و اما نکتهی آخر. در جلسه قبل به این موضوع اشاره شد که بدون داشتن سیاست مشخص شیعی نمیتوانیم با کشورها و مناطقی که در آنها شیعیان حضور دارند، اعم از اینکه اقلیت باشند و یا اکثریت، رابطه دو جانبهمان را تنظیم کنیم. هماکنون ایران به مرکز ثقل تشیع تبدیل شده است. این واقعیت را عملاً همگان و حتی رقبای ما پذیرفتهاند. واقعیت این است که بخشی از مشکلات شیعیان به دلیل همین تلقی است و اینکه آنان وابسته به ایران هستند. این سخن در مورد افغانستان امروز به مراتب صحیحتر است.
پرداختن به اصل موضوع به مراتب فراتر از زمان این جلسه است. فقط به بخشی از آن اشاره میشود و آن اینکه در عموم موارد منافع و مصالح شیعیان و توان آنها در دفاع از خود و حیثیت و موقعیت خود، عمدتاً مرهون هماهنگی آنها با جامعه جهانی و به ویژه افکار عمومی است.
نمونهای ذکر میشود. در طی سالیان اخیر توصیهام به شیعیان افغانی یعنی هزارههای مهاجرت کرده به اروپا و استرالیا و امریکا و کانادا این بود که خود را «هزاره» معرفی کنند و اینکه آنان به عنوان یک گروه قومی، تاریخ و فرهنگ و هنر و ادبیات و شعر و آداب و رسوم و صنایع دستی خاص خود را دارند و بکوشند از طریق نوشتن مقالات و کتابها و خصوصاً رسالههای دکتری، تاریخ و میراث خود را معرفی نمایند و اینکه اقلیتی قومی هستند که علیرغم غنای فرهنگی خود پیوسته مورد هجوم و تعرض بودهاند و بیشترین تبعیض در کشور چند قومیتیشان نسبت به آنها روا رفته و میرود. حتی در اوج فداکاریها و جانفشانیهایشان در برابر اشغالگران شوروی سابق، مورد تبعیض از جانب گروهها و اقوام دیگر بودهاند.
جهان ما اصولاً به یک سلسله مسائل حساسیت دارد. همچون حقوق زنان و کودکان و ضرورت دفاع از آنها، محیطزیست و لزوم حمایت از آن. از جمله این مسائل مسئله اقلیتها است و اینکه نسبت به تبعیض و ظلمی که بدانها روا میرود، حساس هستند. در افکار عمومی امروز اندیشه «ضد تبعیض» اهمیت فراوانی یافته است. اعم از تبعیض نژادی و یا تبعیضهای جنسیّتی و یا قومی.
نتیجه طبیعی تأکید بر هزاره بودن و اینکه آنان را تاریخ و فرهنگ و هنر مستقلی است و اینکه در وضعیت کنونی عمیقاً مورد تبعیض و ستم هستند، تحریک عواطف به نفع آنها است. چه در سطح رسانهای و سازمانهای غیر دولتی و یا احزاب و گروههای فعال موجود در کشورهای توسعهیافتهای که بدانها مهاجرت کردهاند. و این پشتوانه خوبی است جهت جلوگیری از تجاوزهای مکرر نسبت به حقوق آنان در افغانستان. این عامل کموبیش مهمترین عاملی بود جهت جلوگیری از ظلم و جنایتی که صرفاً به دلیل شیعه بودن علیه آنان صورت میگرفت، خصوصاً در دوران حاکمیت اشرف غنی. او برای ارتقاء موقعیت پشتونهای غلزایی که خود از آنها بود، و به طور کلی پشتونها، از هیچ اقدامی علیه اقوام دیگر و از جمله هزارهها فروگذار نکرد.
مشکل شیعیان افغانستان متفاوت است با مشکل شیعیان در عموم کشورهایی که شیعیان را در خود جای دادهاند. در کشوری چون بحرین تضییقات علیه شیعیان به دلیل آزادیخواهی و مطالبات بر حق آنها است، اما در افغانستان در بسیاری از موارد صرف شیعه بودن و نه مطالبه حقوق کردن، عامل تجاوز و جنایت علیه آنان است.
آنها وسیله موثری جهت جلوگیری از ستمی که بدانها میرود به جز افکار عمومی جهانی ندارند و حداقل این است که این عامل بسیار کارساز است. این سخن برای نمونه در مورد شیعیان بحرین هم صحیح است. عامل کنترل کننده دولت بحرین علیه شیعیانش، پارلمان ایرلند و اتحادیه اروپا و انگلیس و اتریش است که در ماههای اخیر به نظام حاکم این کشور اعتراض کردهاند. این در صورتی ممکن است که آنان به نوعی با جامعه جهانی همآهنگی داشته باشند. و این سخن در بسیاری از موارد صحیح است.
این نکته در تنظیم سیاست شیعی ما میباید مدّ نظر قرار گیرد و میباید به لوازم آن نیز ملتزم بود که البته این نکته محتاج توضیح به مراتب بیشتری است.