چهره انبیا نیز در تاریخ بهعنوان مردانی ذهنیتگرا و آرمانخواه که با واقعیات زندگی ناآشنا هستند، به سخره گرفته میشد. هرچند دستنیافتن بشر به آرزوهای الهی خود، هیچگاه باعث فراموشی آنها نشده است. اما بیشک اگر تجلی عینی آنها را هرگز نمیتوانست تجربه کند از اعتقاد به آنها دست میشست و سوگوارانه ندای یأس سرمیداد. اما خداوند توسط آخرین فرستاده خویش این امید را در تاریخ بشر و در قلب او زنده نگهداشت.
ردنا (ادیان نیوز) – کمالالدین غراب در این یادداشت به دو ویژگی یعنی تشکیل حکومت و پیریزی جامعه ایدهآل و مسلحبودن به سلاح رزم پرداخته است.
در خصوص تشکیل حکومت توسط نبی مکرم اسلام(ص) باید گفت اگر پیامبر اسلام(ص) بهعنوان آخرین رسول خدا به سوی خلق، موفق به تشکیل حکومتی بر اساس آرمانهای دینی نمیشد، و یک نمونه عینیتیافته از آرمانهای الهی در جامعه بشری ارائه نمیداد، شاید بشریت برای همیشه از دین روی برمیتافت و دیگر چشم امیدی به تجلی آرزوهای فطری خود در زندگی اجتماعی نمیداشت.
چهره انبیا نیز در تاریخ بهعنوان مردانی ذهنیتگرا و آرمانخواه که با واقعیات زندگی ناآشنا هستند، به سخره گرفته میشد. هرچند دستنیافتن بشر به آرزوهای الهی خود، هیچگاه باعث فراموشی آنها نشده است. اما بیشک اگر تجلی عینی آنها را هرگز نمیتوانست تجربه کند از اعتقاد به آنها دست میشست و سوگوارانه ندای یأس سرمیداد. اما خداوند توسط آخرین فرستاده خویش این امید را در تاریخ بشر و در قلب او زنده نگهداشت. در شرق آسیا، هند، چین و ژاپن هیچ یک از حکما نتوانستند در رأس حکومتی قرار گیرند و به جامعه آرمانی خود عینیت ببخشند. هرچند برخی از آنان با امید به بهرهگیری از قدرت پادشاهان در این جهت به دربار ایشان نیز روی آوردند. چنانکه در ایران نیز زرتشت، مانی و مزدک هر سه به همین منظور به درگاه شاهان پای سائیدند. اما جملگی ناکام و بعضی مغضوب و کشته از جهان رفتند.
در میان بنیاسرائیل بسیاری از انبیاء در رأس قوم خود قرار داشتند. اسحاق، یعقوب، موسی، هارون، داود و سلیمان از این جملهاند. برخی از اینان زمانی که قوم واحد کوچکتری بود در رأس آن قرار گرفته بودند و اداره آن در واقع ریاست بر یک قبیله بود و به شیوه سادهتر و ابتدائیتری انجام میگرفت. برخی در زمانی که قوم به شعب مختلف تقسیم شده و در سرزمینهای وسیعتر و پراکندهتری استقرار یافته بودند، در این مقام قرار داشتند و عنوان ملک و پادشاه بنیاسرائیل را یافتند. این پیامبران رسالت جهانی نداشتند.
قوم بنیاسرائیل برگزیده خدا بود و اینان مجری احکام خداوند در میان قوم خود بودند و به منظور نجات و رستگاری ایشان و دفاع در برابر بیگانگان به این مقام رسیده بودند. پادشاهی برخی از اینان در قرآن همچون موهبتی از جانب خداوند در قبال اعمال نیک ایشان توصیف شده است، نه مسئولیتی الهی در جهت پیریزی یک جامعه ایدهآل و نمونه برای بشریت. اما حکما و انبیایی که طرحی نو برای زندگی یک قوم یا ملت داشتند و برای اجرای آن در جستجوی قدرت و سرزمینی بودند، یا همچون اکثر حکماء و انبیا عظام به قدرت لازم دست نیافتند، یا همچون موسی و هارون پیش از ورود به سرزمین موعود در بیابان سرگردانی، رخت از جهان بربستند.
تقدیر الهی چنین رقم خورده بود که این مهم برای آخرین فرستاده او میسر شود؛ حضرت محمد(ص) که رسالت جهانی داشت و در روشنی تاریخ مبعوث شده بود و میتوانست کارها و اندیشههای او تبدیل به افسانه نشود، و الگویی عینی و قابل تقلید برای جهانیان انگاشته شود. پیامبر اسلام(ص) تنها پیامبری بود که توانست یک انقلاب اجتماعی را براساس آرمانهای دینی آغاز کند و آن را تا تشکیل حکومتی بر اساس همان آرمانها هدایت نماید و در سرزمینی معین جامعه نمونه خود را پیریزی کند و آن را گسترش بخشد، و تا لحظهای که در قید حیات است در استقرار و تحکیم اصول و مبانی الهی خود در جامعه بکوشد.
حضرت مسجد را با دستهای خود بناگذاشت، که همه خصایص تأسیسات حکما و انبیا پیشین را در خود نهفته داشت. همچون انجمن بودائیان و مدرسه کنفوسیوس یک مدرسه بود، و همچون عبادتگاه انبیا بنیاسرائیل یک نیایشگاه؛ مجلس شورای قوم بود، و مرکز حکومت و مقر فرماندهی جنگ؛ جایگاه پذیرائی میهمانان و نمایندگان قبایل بود و در عین حال خوابگاه و سرپناه بیخانمانان.
دستبردن به اسلحه برای دفاع از حق و نهضت
در خصوص مسلحبودن پیامبر(ص) به سلاح رزم در حدیثی از حضرت رسول(ص) آمده است: «اَنَا نَبی المَلحَمه اَنَا نَبی الرَّحْمه»(من پیغمبر جنگ و پیغمبر رحمتم). در میان پیامبران اولوالعزم تنها این پیامبر اسلام(ص) است که به سلاح رزم نیز مسلح است. تا ضرورتی ایجاب نکند، پیامبری دست به اسلحه نمیبرد. زمانی این ضرورت برای موسی(ع) و قومش پدید آمد. آنگاه که پس از رهایی از اسارت فرعون، ایشان را تشویق به ورود به سرزمین مقدسی کرد که خداوند برای آنان در نظر گرفته بود. ولی قوم او به بهانه آنکه گروهی جبّار در آنجا زندگی میکنند، از فرمان موسی(ع) سرپیچیدند. از این رو چهل سال آن سرزمین بر ایشان حرام گردید و آنان این مدت را در«بیابان سرگردانی» یا به تعبیر قرآن «در زمین به سرگردانی»(یتیهُونَ فِی الاَرْضِ) بسر بردند و موسی(ع) و هارون(ع) در همان بیابان چشم از جهان فروبستند. با آنکه ضرورت جنگ به فرمان خدا برای موسی(ع) و هارون(ع) پدید آمد، اما امتناع قوم مانع از آن شد که آنان در عمل دست به اسلحه ببرند.
پس از موسی(ع) و هارون(ع)، داود(ع) نیز پیغمبری است که دست به اسلحه برده و در نبرد میان طالوت و جالوت شرکت جسته و جالوت را به قتل رسانده است. هرچند از کلام قرآن چنین برمیآید که داود(ع) در این هنگام تنها فردی با ایمان بوده که به سپاه طالوت ملحق شده، و نبوّت وی پس از آن بوده است. زرتشت را نیز گفتهاند که در جنگ میان ایران و توران شرکت جسته و در همان جنگ به قتل رسیده است.
بنابراین دستبردن به اسلحه منحصر به پیامبر اسلام(ص) نبوده است. اما آنچه این صفت را برای پیامبر اسلام(ص) برجسته ساخته است، چنانکه در بشارات عیسی(ع) و سلیمان(ع) نیز از ظهور پیامبر اسلام(ص) با این صفت تأکید گردیده، انگیزه و علت این رویکرد است. و همین انگیزه در جنگهای پیامبر اسلام(ص) است که نزد برخی از شرقشناسان، به ویژه آنان که از تأسّی پیروان او(ص) در قرون معاصر به این ویژگی در هراسند، مورد نکوهش و ملامت قرار گرفته است. و آن دستبردن به اسلحه برای دفاع از حق و نهضت خود و پیروان خویش در برابر قبایل مشرک و کینهتوزی است که از هیچ توطئهای برای نابودکردن نهضت جدید فروگذار نمیکنند. جنگهای برخی از انبیا بنیاسرائیل، قومی و نژادی بوده است. انگیزه این جنگها دفاع از بنیاسرائیل و گسترش منطقه نفوذ ایشان بوده است.
چنانکه زرتشت نیز با همین انگیزه در سپاه پادشاه هخامنشی شرکت جسته است. هرچند لعابی از انگیزههای دینی چهره آنها را پوشانده است، ولی تنها نقش عامل محرک و وحدت بخش به قوم را ایفا کرده است. این تنها صفت جنگهای پیامبر اسلام(ص) است که تنها برای حفظ و استقرار آیین خود در زمین انجام گرفته است. از این رو برای دماغی که نمیتواند میان رحمت و بینیازی خداوند از یک سو، و خشم و غضب او از دیگر سو ارتباطی بیاید، دشوار مینماید که باور کند خداوند برای استقرار توحید در زمین و اشاعه رحمت و لطف خویش بر بندگان و نجات ایشان از بندهای جهل و شرک، پیامبر خود را به سلاح رزم مسلح کرده باشد. چه پیامبر مسلح چهره انتقامجویانه خدا را به نمایش میگذارد. واقع این است که در این زمان حجت خداوند بر خلق تمام شده است.
اشاره شش آیه قرآن به پیغمبر کُشی
مردم در پیش روی خود تجربه پیغمبرکشیهای بنیاسرائیل را دارند.حداقل در شش آیه از قرآن به پیغمبرکشی بنیاسرائیل اشاره شده است. توطئهای که برای تسلیم عیسی(ع) به رومیان و قتل او چیدند، هرچند به گفته قران ناکام ماند، اما به اعتقاد یهودیان و مسیحیان با موفقیت به اجرا درآمد و در یادها زنده است. قتل فجیع حضرت یحیی(ع) در زندانِ رومیان و سرکوب و قتل رهبران و بنیانگذاران ادیانی چون مأنویت و آئین مزدک به دست امپراطوران ساسانی با همکاری یهودیان و کلیسای نسطوری در ایران، همه تجربههای پیش روی تاریخ است.
این برای تاریخ و مردم و پیامبر و پیروان ایشان در این عصر، دستبردن به شمشیر را برای دفاع از حق و خود و نهضت خود، و ممانعت از نابودی، و در نتیجه فراهمنمودن زمینه تبلیغ و ابلاغ پیام در میان مشرکان، و امپراطوریهای خشن، و قبایل عقب مانده و متعصب و سرسختِ عرب، موجه میسازد. چه بسا اگر پیامبر اسلام(ص) دست به اسلحه نمیبرد، سرنوشتی همچون عیسی(ع) و یحیی(ع) و رهبران و بنیانگذارانِ ادیان آن دوره را پیدا میکرد و به عنوان آخرین پیامآور، توفیق نمییافت که از نهضت خود و پیام خدا دفاع کند و آن را به مردمان شرکزده و اسیر در چنگال نظامات حاکم زمان و اذهان انباشته از خرافات ایشان، برساند.