روانشناسی مثبت، نه برنامههای «خودیاری» است، نه «توصیههای اخلاقی» و نه «تفکر مثبت». روانشناسی مثبت نباید با مطالب بیپایه و عوام فریبانهای مانند «قانون جذب» و «راز» یکسان انگاشته شود.»
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در سال ۱۹۸۸ دکتر مارتین. ای. پی. سلیگمن (Martin Elias Peter Seligman)، استاد روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا، بهسمت ریاست انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد. او در ۲۱ آگوست ۱۹۹۹، هنگام مراسم معارفهاش در صدوهفتمین همایش سالانهی این انجمن، برنامهی «روانشناسی مثبت» را برای اصلاح آنچه او «روانشناسی آسیبمحور» مینامید اعلام کرد. از آن پس، سلیگمن بهعنوان نماد جنبش روانشناسی مثبت، پیوسته حمایت دولتهای سراسر جهان را برای سرمایههای پژوهشی و آموزشی بهدست میآورد تا دیدگاهها و پروژههای این رویکرد جدید روانشناسی را در مراکز آموزشی و نیز در زندگی روزمره مردم وارد کند.
اینک، بیست سال پس از چشمگشودن روانشناسی مثبت، در خانوادهی بزرگ و پُردامنهی روانشناسی، با سرزدن در موتور جستجوی گوگل میتوان به ۲۶٫۶۰۰٫۰۰۰ موضوع با عنوان «روانشناسی مثبت» و در موتور جستجوی آمازون به دههزار کتاب و مقاله در این حوزه دست یافت. گوگل با نام مارتین سلیگمن نیز، ۶٫۸۱۰٫۰۰۰ مطلب را به ما معرفی میکند.
روانشناسی مثبت چیست؟ چه تفاوتی با روانشناسی رایج دارد؟ چه هدفهایی را برای خود برگزیده است؟ از چه ریشههایی سربرآورده است؟ چه انتقادهایی بر آن وارد کردهاند؟ چه آیندهای دارد و به کجا میرود؟ و سرانجام نسبت و رابطهی روانشناسی بومی ( ایرانی-اسلامی) ما با این جنبش چگونه باید باشد؟
روانشناسی مثبت چیست؟
مارتین سلیگمن و میهای چیکسنتمیهایی (Mihaly Robert Csikszentmihalyi) –پایهگذاران اصلی این جنبش نوپا– مینویسند: «روانشناسی مثبت، مطالعهی علمی عملکرد آرمانی انسان است و هدف آن کشف و ترویج عواملی است که رشد و شکوفایی افراد و جوامع را امکانپذیر می سازد».
کریستوفر پترسون، یکی از نامدارترین دانشمندان این حوزه در تعریف روانشناسی مثبت میگوید: «روانشناسی مثبت، مطالعهی علمی چیزهایی است که زندگی را برای زیستن ارزشمندتر میکنند». او سپس اجزای این تعریف را اینگونه برجسته میسازد: «روانشناسی مثبت»، «روانشناسی» است و روانشناسی «علم» است و علم، بر پایهی «شواهد تجربی» بنا میشود. از اینرو، روانشناسی مثبت، نه برنامههای «خودیاری» است، نه «توصیههای اخلاقی» و نه «تفکر مثبت». روانشناسی مثبت نباید با مطالب بیپایه و عوام فریبانهای مانند «قانون جذب» و «راز» یکسان انگاشته شود.»
سلیگمن در نوشتهها و سخنرانیهای خود یادآوری میکند که «پیامدهای جنگ جهانی و بازگشت سربازان زیادی که آسیب روانی دیده بودند موجب شد بودجههای پژوهشی بر درمان بیماران روانی متمرکز شود و دو وظیفهی دیگر روانشناسی، یعنی بهتر کردن زندگی جمعیت بهنجار و مطالعهی افراد سرآمد –که پیش از جنگ دوم جهانی برآنها تأکید میشد– از یادها برود، روانشناسی به “قربانیشناسی” تبدیل شود و روانشناسان، انسانها را موجوداتی نه پویا و خلاق، بلکه منفعل و گرفتار نیروهای بیرونی بدانند».
«از این رو روانشناسی مثبتنگر به ما هشدار میدهد که رشتهی روانشناسی دچار بدشکلی شده است. روانشناسی فقط مطالعهی بیماری، ضعف و آسیب نیست بلکه مطالعهی فضیلت و توانمندی نیز هست. درمان صرفاً روی نادرستیها تمرکز نمیکندٰ بلکه درستیها را هم میسازد و تقویت میکند. روانشناسی فقط دربارهی بیماری و سلامت نیست. به کار، آموزش، بینش، عشق، رشد و بازی نیز میپردازد. روانشناسی مثبت در این جستجو برای آنچه بهترین است، بر آرزوی محال، خودفریبی یا استدلالهای بیپایه تکیه نمیکند. بلکه میکوشد روشهای علمی را با مشکلات خاصی که در رفتار انسان با همهی پیچیدگیاش بروز میکند، سازگار نماید».
هدفهای روانشناسی مثبت
۱- در سطح ذهنی: روانشناسی مثبت حالات ذهنی مثبت یا هیجانهای مثبت مانند شادی و لذت رضایت از زندگی و عشق را مطالعه میکند. حالات ذهنی همچنین شامل افکار سازنده دربارهی خود و آینده مانند خوشبینی و امید نیز میشود.
۲- در سطح فردی: روانشناسی مثبت بر روی صفات شخصی مثبت یا الگوهای رفتار مثبتتر مانند شجاعت، صداقت و خرد تمرکز میکند. در این سطح، روانشناسی مثبت شامل مطالعهی رفتارهای مثبت و صفاتی است که در گذشته در قالب فضایل و نقاط قوت شخص گنجانده شده بودند.
۳- در سطح گروهی یا اجتماعی: روانشناسی مثبت، بر ایجاد و حفظ سازمانهای مثبت تمرکز دارد. موضوعاتی مانند شکلگیری فضیلتهای مدنی، ایجاد خانوادههای سالم و مطالعهی محیطهای کاری سالم در این سطح قرار دارند.
روانشناسی مثبت در بیست سال عمر کوتاه خود، با فعالیتهای گستردهی سلیگمن و همکارانش در آمریکا و دیگر کشورها، در زمینههای زیر، فضیلتها و دستاوردهای چشمگیری داشته است:
الفـ: راهاندازی صدها کلاس در دورههای کارشناسی روانشناسی
بـ: تأسیس بیش از ده رشتهی روانشناسی مثبت در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاههای مختلف
جـ: برگزاری نخستین مجمع جهانی روانشناسی مثبت در سال ۲۰۰۹
تعبیر «روانشناسی مثبت»، اولینبار در کتاب «انگیزش و شخصیت» اثر آبراهام مزلو (Abraham Harold Maslow) که در سال ۱۹۵۳ منتشر شده، آمده است. عنوان آخرین فصل این کتاب چنین است: «بهسوی یک روانشناسی مثبت». میبینیم که سه رکن روانشناسی مثبت کنونی، هرکدام، بهصورت دقیق در آثار «ارسطو»، «ویلیام جیمز» و «آبراهام مزلو» تبیین شدهاند:
۱. صفات مثبت، در اخلاق نیکوماخوسِ ارسطو
۲. هیجانهای مثبت، در بحث تجربههای ذهنی و احساسات مثبتِ ویلیام جیمز
۳. نهادهای مثبت، در توجهِ مزلو به نهادهای مدنی
مزلو کتابی دارد به نام «مدیریت آرمانشهر روانشناختی» که مطالب آن دربارهی وضعیت کار، مشاغل، کارخانهها و دیگر نهادهای اجتماعی است. او در این اثر خلاقانه مینویسد:
شرایط شغلی آرمانشهر روانشناختی، اغلب، نهفقط برای کمال شخص مفید است، بلکه برای سلامت و شکوفایی سازمان و همچنین کیفیت و کمیت محصولات یا خدماتی که بهوسیلهی سازمان تدارک شده است نیز، فایده دارد.
اتهام پایهگذاران روانشناسی مثبت به مازلو که روش او علمی نبوده است، بیانصافانه و نادرست است. البته روانشناسی انسانگرا بر این عقیده است که انسانها بهصورت کلهای غیرقابلتقسیم هستند، هرگونه تلاش برای تنزلدادن انسان به عادتها، ساختارهای شناختی یا ارتباطهای S_R، به تحریف ماهیت او منجر میشود.
از اینرو، روشهای مطالعه که توسط علوم طبیعی بهکار برده میشوند هیچ ربطی به مطالعهی انسانها ندارند. اما منظور مزلو، این نبوده است که روانشناسی نباید تلاش برای علمی بودن را متوقف کند یا از مطالعه افراد مبتلا به مشکلات روانی و کمک کردن به آنها دست بردارد، بلکه معتقد بود اینگونه تلاشها فقط بخشی از داستان را بیان میکند. «شاپیرو» در پاسخ به سخنان سلیگمن و میهای چیکسنتمیهایی مینویسد «تعجب میکنم که چرا این دو تعداد بسیار زیاد مقالاتی را که روانشناسان انسانگرا با روشهای کمّی و کیفی تجربی در مجلههای علمی–پژوهشی مانند ژورنال روانشناسی انسان (Journal of Human Psychology) -که میهای چیکسنتمیهایی، اولین کارهای خود را در آن منتشر کرده است- و مجلهی روانشناسی انسان (Human Psychology) ندیدهاند.