پروفسور الراعی: صهیونیسم تفسیری سیاسی از دین ارائه میدهد
نشست گرایش به بی دینی در شرق و بازگشت به دین در غرب؛
نشست علمی «گرایش به بیدینی در شرق و بازگشت به دین در غرب» از سوی دانشکده ادیان دانشگاه ادیان و مذاهب با حضور استاد فلسفه دانشگاههای لبنانیه برگزار شد.
به گزارش خبرنگار ردنا (ادیان نیوز)، ششمین نشست علمی دانشکده ادیان با عنوان «گرایش به بیدینی در شرق و بازگشت به دین در غرب» ۱۸ آبان ماه با ارائه پروفسور باسم الراعی، استاد فلسفه دانشگاههای لبنانیه و سنژوزف لبنان برگزار شد.
ترجمه سخنان پروفسور باسم الراعی در این نشست از نظر می گذرد؛
در عنوان این نشست، مساله اساسی حول محور دو کلمه «رخت بربستن» و «بازگشت» است؛ کلمه دوم دارای ادبیاتی غنی در غرب است و برای بخش عمدهای از آن دلایل روشنی وجود دارد، هر چند واضح است که استفاده از اصطلاح «بازگشت به دین» بدون هیچ قیدی تا حدودی مبالغهآمیز است.
کلمه اول دارای نوعی ابهام شناختی و بیشتر به موضع کسانی نزدیک است که به عالم واقع از نقطه نظر چیزی که میخواهند یا چیزی که هستند نگاه میکند. بنابراین صحبت تحت این عنوان امکانپذیر نیست مگر از طریق حل این مساله، که نیازمند قطعی شدن موضع ما نسبت به این دو کلمه است.
رخت بر بستن دین از شرق
شرق دین دار است، به این معنا که اکثریت افراد آن به دینی خاص ایمان دارند، اسلام، مسیحیت، یهودیت و گروههای دینی دیگری که خارج از دایره ادیان آسمانی قرار دارند و به مدد انقلابهایی که در بسیاری از حکومتهای منطقه اتفاق افتاده نقاب از چهره برداشتهاند.
این پدیده عمومی، معمولا با دینداری سنتی آمیخته است یا دارای نوعی گرایش اصولگرایانه خاص است که خود به دو خط تقسیم میشود«خط محافظهکار و خط دیگری که در تلاش است تا با تکیه بر برخی دستاوردهای علمی اصول را به نیازمندیهای عالم واقع نزدیک کند»، در هر دو حالت، دین در چارچوب همسانسازی و گاهی دنبالهروی باقی میماند.
گرایش دیگر صهیونیسم است که تفسیری سیاسی از دین ارائه میدهد و آن را به یک پروژه سیاسی تبدیل میکند، سلفیگری جهادگرا نیز هست که با شعار «اسلام راهگشاست» به طور مستقیم دین را به خدمت سیاست میگیرد، هر دو این الگوها در درون خود افکاری سرکوبگرانه دارند که «هر کس با ما نیست علیه ماست».
گرایش اصلاحگرا را با دو چهره داریم؛ چهرهای که یا بر روی اصلاح دین از طریق بهکارگیری دادههای علم مدرن به ویژه علوم انسانی در سطح تاویل کار میکند؛ یا به اکتشافات باستانشناسی و قومشناسی و… توجه دارد و چهره دیگر که تحت تاثیر مکاتب روانشناسی مدرن یا علوم تجربی اقدام به نقد دین میکند و با این کار باعث بروز تناقضاتی بین دین و علم میشود. البته میدانیم که این افراد الزاما بیدین نیستند بلکه در مسیر ندانمگراها حرکت میکنند.
ارزیابی سریع این پدیده نشان میدهد که دین همچنان در شرق محوریت دارد، همه آنچه تا اینجا بیان کردیم بر ادامه حضور دین در این منطقه تاکید دارد، دین دارای نقشی اساسی در تعیین ماهیت زندگی مردمان این منطقه است.
اسرائیل تحقق وعده الهی است؟
در پس بخش بزرگی از این پدیده، برعکس پیروان چهره اول گرایش اصلاحگرا، این ارادهی سیاسی وجود دارد که یا از ماهیت اجتماعی دین به نفع نظام سیاسی استفاده کند و یا برای توجیه مشروعیت نظام سیاسی به اصولگرایی حمله کند و یا دین را از اساس یک وظیفه رسالتگونه بداند، همانطور که گرایش صهیونیستی اعتقاد دارد که دولت اسرائیل در حقیقت تحقق وعده الهی است، پس این نظام ابزاری وعده داده شده برای رسیدن به این هدف است.
چهره اول رویکرد اصلاحگرا، میخواهد دین را با چهرهای انساندوستانه به تصویر بکشد، به این معنا که دین در درجه اول حامل پیام انسانیت باشد، دارای اصولی باشد که اگر در آنها عمیق شویم، آن را الهامبخش بسیاری از قوانین انسانی خواهیم یافت.
برخی از اصلاحگران در جوامع اسلامی هنوز در دامی که پیروان چهره دوم گرایش اصلاحگرایی افتادهاند گرفتار نشدهاند و این افراد یا گرفتار اصولگرایی افراطی شدهاند و یا مسیر الحاد را پیش گرفتهاند، برعکس اصلاحگران مسلمان تلاش میکنند دین را در گفتگو، همزیستی، پویایی در زمینههای انسان دوستانه، پیش رفت دادن ملتها و فعالیت در زمینه عدل و صلح و… توانمند نشان دهند بدون آنکه ماهیت هنجاری اش را از آن بگیرند.
نتایجِ معناکننده عبارت «رخت بر بستن دین»
در چارچوبی که برای پدیده دینی و بررسی آن گذاشتیم میتوانیم عبارت «رخت بربستن دین» را نیز معنا کنیم؛ بر این اساس، این موضوع از نظر معنایی هیچ شباهتی به «اخراج دین» که برای مثال در اروپا اتفاق افتاد ندارد. در اینجا ما در برابر تلاش برای دور کردن دین از عرصه عمومی و به دنبال آن جدایی بین کلیسا و حکومت قرار نگرفتهایم، حداقل هیچ نشانهای از این امر در دست نیست.
رخت بر بستن دین، به شکل جدایی داخلی بین واقعیت دینی و بین جهانی شدن خودش را نشان میدهد، بین دینی که از آن استفاده سیاسی میشود یا تلاش میشود که سیاسی جلوه داده شود و در هر دو حالت به نظر میرسد به جای آنکه مثل پیامبران به مخالفت با منطق مطلقگرایی مورد نظر سیاست به عنوان یک ساختار برخیزد، و در برابر هر چیزی که میتواند کرامت انسان را خدشهدار کند از انسان دفاع کند، در توجیه ساختارهای سیاسی مشارکت دارد.
بین جهانیشدنی که به نظر چنان قوی میرسد که هیچ نظامی نمیتواند آن را به بند بکشد، به ویژه که این جهانی شدن با ارتباطاتی که برقرار میکند، در برابر ساختارهایی قرار میگیرد که به دنبال ایجاد تفرقه و حذف کردن هستند، این اولین کوچ دین است چرا که دین به جای آنکه جمعکننده و پیونددهنده باشد حذف کننده است، هر چند که این امر با جوهر دین در تناقض است.
جهانی شدن اسلام و مسیحیت
همانطور که به آن اشاره کردیم، تلاش چهره اول اصلاحگراها باعث حذف فرصت تفسیر دین در معنای انسانی آن میشود، این تفسیر به دین هویتی فراگیر میدهد و آن را از محدودیت ارتباط نژادی و حتی اجتماعی یا وابستگی سیاسی رها میکند. به همین مناسبت موضع یکی از افراد پیشرو در حوزه گفت و گوی بین ادیان، به ویژه اسلام و مسیحیت در ذهنم تداعی میشود که میگوید: «مسیحیت زمانی جهانی شد که حواریون قدس را به سمت انطاکیه ترک کردند و اسلام زمانی جهانی شد که پیامبر مکه را به سوی مدینه ترک کرد. در هر دو مورد، هر دو دین از وضعیت وابستگی به روابط گوشت و خون رها شدند و آغوش خود را برای برادری انسانی باز کردند» این دومین رختبربستن دین است چرا که دین صفت فراگیری خود را از دست میدهد و به جای برادری انسانی، به هویتهای در حال نزاع وابسته میشود.
با غیبت این دو بعد، جمعکنندگی و فراگیری، دین نقش سوم خود را نیز از دست میدهد، نقش واسطهگری، خداوند دین را فرستاده است تا بین او و انسان و بین انسان و انسان چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی (به عبارتی بین انسان و گروهها) واسطهگری نماید و یکی از الهی دانانی که توجه خود را صرف حوزه ادیان کرده است، این نقش را با دعوت اصیل اسلام مقایسه کرده و میگوید: «اسلام خود را چون اعتراضی عربی در برابر همه سرکوبگریهای قومی و قبیلهای عرضه کرده است، او با همه برخوردی یکسان دارد، چه با فرزندان اسحق و چه با فرزندان اسماعیل، چه با سایر ایمانداران…» این سومین دور شدن دین است«از دست دادن نقش واسطهگری».
«دور شدن دین» یعنی آنکه دین در شرق به مرور از موضع توجه خارج میشود، حتی اگر جوامع همچنان ایماندار باقی میمانند، حتی اگر همچنان ساختارهای قانونگذاری و حکمرانی به دین تکیه کنند، حتی اگر یک بافت اجتماعی رشد یافته داشته باشیم، این امر باعث دوگانگی بین وابستگی به دین و معنایی میشود که دین نمایندگی آن را برعهده دارد و نقش آن را بازی میکند.
میتوان وابستگی در حوزه هویت را به صورت اجتماعی یا نژادی یا… تفسیر کرد ولی معنی اصلی آن در حوزه وظیفه، رسالت و هدف عمیق انسان نهفته است. خروج از این دوگانه، البته با چنگزدن کورکورانه به هویتها به دست نمیآید، چرا که جهانیشدن بزرگتر از هویتهای بسته است، این چالشی است که بسیاری از جوامع در جهان و به طور خاص در شرق درگیر آن هستند.
بیمیلی درونی حاصل تمدن مصرفگرایی است
بنابراین چارهای نیست جز این که دین وارد مرحله تفسیر و نقد خود در ارتباط بین هویت و معنا شود، این امر مستلزم انتخابی اساسیست، گذار از متافیزیک به انسانشناسی، تا بتوان نیاز آن به انسان و نیاز انسان به آن را اثبات کرد و در غیر این صورت تلاطم تمدن امروزی همه چیزهایی که دین در خارج دارد را با خود خواهد برد.
بیمیلی درونی که تمدن مصرفگرایی ایجاد میکند بسیار قویتر از استراتژیها و روشهای سنتی است، این تمدن بر روی انگیزههای روانی پیشران انسان کار میکند و بسیار عمیقتر از آن است که بتوان از منظر جزمی، ایدئولوژیک یا سرکوبگرانه به آن پرداخت.
بنابراین، دین باید به مسائل انسان درباره معنا توجه کند چرا که انسان در این زمانه بیش از همه به آن نیاز دارد.
بازگشت دین به غرب و توجه به کارکردی اجتماعی آن
آنچه درباره مساله «رختبربستن دین» گفتیم، پایه ای برای فهم عمیق مساله بازگشت دین به غرب است.
بیرون کردن دین به طور عمده از طریق پایاندادن به تفسیر متافیزیکی جهان به نفع نظریه معرفتشناختی و نه به هدف انکار دین شروع شد، پس از آن مرحله پیاده کردن این موضع بر واقعیت اجتماعی و سیاسی شروع شد، بنابراین دیگر جایی برای دین، در نقش ایجاد عامل ارتباط اجتماعی و عامل مشروعیت دهنده به نظامهای سیاسی و ساختارهای حقوقی و قانونی باقی نماند.
این رویکرد اینگونه تعبیر میشود:
از بین بردن عقل اسطورهای (کشف قوانین طبیعی یعنی به دست گرفتن کنترل طبیعت، به عبارت دیگر یعنی حذف چهره سحرآمیز آن)، از بین بردن امر واجب خارج از اراده و اختیار (عقل ابزاری: مفید خوب و واجب است، مساله وجدان؛ اخلاق مبتنی مسئولیت پذیری و اخلاق حرفهای) و از بین بردن عوامل بازدارنده پیش روی آزادی فردی (عقلانیت ارتباطی و گفتگو: نسبیت و استقراء و تمدن مصرف).
بر خلاف آن، برای دین جایگاه مهمی در گرایش اومانیستی باقی ماند، بسیاری از فیلسوفان همچنان نقشی برای دین در حوزه انسانی قائل بودند و از همین نظر به تفسیر متن مقدس پرداختند، آنها بر همین اساس، آن را به کارکردی اجتماعی تبدیل کردند.
دین توان خود در معنای انسانشناختی نشان داد و این باعث تغییر معنای دین از امری متافیزیکی به امری انسانشناختی شد، درست زمانی که نظریه علمی در سطح اجتماع، برای شکلگیری ساختارهای کنترل اجتماعی از امری متافیزیکی به امری اجتماعی تبدیل میشد، مارتین لوتر کینگ گفت: «ما موشکهای هدایت شونده خوبی داریم اما انسانهای ما غیر هدایت شونده هستند.»
نتایج حاصل از عقل ابزاری علامت سوال بزرگی در برابر ارتباط بین عقل و حقیقتِ آن آزادی وعده داده شده با پیشرفت گذاشت، نتیجه درست برخلاف پیشبینیها بود برای مثال انقلاب صنعتی و مسالههای اجتماعی حاصل از آن و سپس جنگهای ویرانگر!
این راه حلی است که در نتیجه یک پاکسازی خونین به دست آمده است: «علم ادعا نکند که به سوال «چرا» پاسخ میدهد» و دین هم ادعا نکند که به سوال «چگونه» پاسخ میدهد. به این ترتیب مرحلهای جدید آغاز شد که هم مطلق بودن علم و هم مطلق بودن دین را از بین برد و به این ترتیب هر کدام به وجود دیگری و حوزه عمل آن اعتراف کرد بدون آنکه راه ارتباط بین آنها را بسته بدانند.
وقتی علم نقش دین را به رسمیت شناخت
علم به محدوده علم خود اعتراف کرد و در عین حال نقش دین را نیز به رسمیت شناخت، دین نیز به حدود خود اعتراف کرد و نقش علم را به رسمیت شناخت، علم درک کرد در برابر امری رازآلود قرار دارد و دین درک کرد که او نیز در برابر امری رازآلود قرار دارد.
این پیشرفت جهان را وارد مرحله جدیدی کرد که به آن بازگشت دین گفته میشود، چرا که تاریخ کشف کرد که عقل ابزاری نمیتواند انسان را از سوالهای اصلی و سرنوشتساز خود که جوابی برای آن ندارد دور کند.
بازگشت با یکی از سه عنوانی که پیش از این ذکر کردیم اتفاق میافتد« جمعکنندگی، فراگیری، واسطهگری»، این سه، چالشهای پیش روی ما هستند تا دین به معنای انسانی آن از شرق رخ بر نبندد هر چند ممکن است به معنای هویتی و ساختاری وضع همنان به همین صورت باقی بماند و پیروان آن که زندگی در دوگانه بین وابستگی (هویت) و خواستههای تمدنی امروزی را تجربه میکنند با خود ببرد. این دوگانهای است که دین جز با پیمودن راه انسانیت یارای مقاومت در برابر آن را ندارد و این جوهر دعوت دین است نه چیزی که از بیرون به آن اضافه شده باشد.