آنچه در تاریخ تمدن بشری اهمیت دارد جایگاه “انسان محروم” در جامعه است. اینکه جوامع و فرهنگهای مختلف چه رویکری نسبت به “انسان محروم” دارند نشان دهنده میزان ارزشی است که برای انسان و انسانیت قائل هستند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، پیتر ون، محقق و متخصص در مطالعات عهد جدید، ادبیات مسیحیت اولیه و زمینه یهودی و هلنیستی مسیحیت اولیه است. او استاد بازنشسته دانشکده الهیات در دانشگاه اوترخت هلند و نویسنده کتابهای بسیاری از جمله “مطالعات یهودیت باستان و مسیحیت اولیه (۲۰۱۴) ” است.
در این نوشتار نویسنده تلاش میکند تا تفاوت رویکرد جوامعی با فرهنگ یونانی و رومی را با جوامعی که محل ظهور ادیان ابراهیمی و انبیایی، چون موسی و عیسی بوده اند در خصوص مسئله رسیدگی به انسان محروم بررسی کند. ناگفته پیداست که نویسنده در تلاش خود توجهی به دین اسلام نداشته است فلذا آنچه بیان شده است در خصوص یهودیت و مسیحیت است. گفتنی است یکی از مسائل مهم در دین اسلام نیز توجه به انسان محروم است البته با این تفاوت که اسلام فقر و محرومیت انسان را اساسا به عنوان یک پدیده طبیعی ندانسته. نپذیرفته است و برای رفع کامل آن از جامعه دستوراتی پیوسته و نظاممند ارائه داده که با رویکرد “خیریه محور” تفاوتهایی اساسی دارد.
در یونان و روم باستان گرچه سخاوت امری پسندیده و فضیلت دانسته میشد، اما این ویژگی اخلاقی، انحصاری در موضوع فقر و فقرا نداشت و اساسا فقر و فقرا مسئله دنیای یونان و روم باستان نبود. در این دو فرهنگ از مردم ثروتمند انتظار این نمیرفت که به فقرا کمک کنند و یا از آنها حمایت کنند. واژههای یونانی و رومی و افعالی که در معنای «انجام خیر، سودمند بودن» به کار میرفتند هرگز «فقیر» را مفعول خود نمیکنند و به معنای «صدقه دادن» نیستند. واژه philanthrôpos هرگز بعنای بشر دوستی که اکنون در دنیای ما وجود دارد نبوده است. این کلمه بیشتر معنایی عام از انسان دوستی را میرساند که مصادیق آن میتواند اعضای خانواده و نزدیکان باشد و نه فقرا. همچنین کلمه eleêmosynê (که صدقه از آن گرفته شده است)، به معنای ترحم یا رحمت نسبت به دیگری، هرگز فقیر را هدف اصلی خود نمیداند. معلمان اخلاق در یونان باستان هرگز به مردم سفارش نمیکردند که به امور فقرا رسیدگی کنند و نیازهای آنها را برآورده سازند. سخاوت گرچه فضیلت دانسته میشد، اما مخصوص فقرا نبود و فضیلتی مشروط بود برای کسانی که سزاوار دریافت آن باشند که قاعدتا فقرا دارای چنین صلاحیتی نبودند.
زمانی که یونانیان باستان در مورد لذت بخشش به دیگران صحبت میکردند، در واقع این لذت ربطی به نوع دوستی آنها نداشت، بلکه تنها به تأثیرات مطلوب بخشش در درون انسان مربوط میشد: یعنی شرافت، اعتبار، شهرت و مقامی که به واسطه بخشش به دیگران برای انسان به ارمغان خواهد آمد.در جامعه باستان ثروتمندان مورد عنایت ویژه خدایان بودند و ثروتشان نشان دهنده استحقاق این توجه ویژه بود. فقرا به دلیل فقرشان که یک نقطه ضعف وجودی برای ایشان بود صلاحیت نداشتند در برابر خدایان نشسته و با آنها راز و نیاز کنند
شرافت کلیدواژه انگیزه سازی در یونان بود، که در واقع باعث به جریان افتادن سخاوت در جامعه یونانی بود، اما همانطور که گفتیم این سخاوت مندی ربطی به فقرا نداشت و تنها در مسیری جریان میگرفت که در مقابل با هدایایی جبران شود (افرادی که سزاوار سخاوت باشند). در واقع این افراد بودند که شایسته دریافت بخشش بودند، زیرا میتوانستند آن را جبران کنند. گرچه برخی اخلاق گرایان باستانی قائل بودند که بخشش بدون چشم داشت باید انجام گیرد، اما تفکر غالب و عمومی این بود که بخشش یه کسانی جایز است که میتوانند آن را به نحو احسن جبران نمایند.
حتی خدایان یونان باستان نیز کاری به فقرا نداشتند و با وجود اینکه غریبهها و مناجات کنندهها هرکدام خدایی (زئوس) داشتند که صدای آنها را میشنید، اما فقرا خدایی نداشتند تا به آنها توجه کند و یا از او طلب مال و زندگی کنند.
در جامعه باستان ثروتمندان مورد عنایت ویژه خدایان بودند و ثروتشان نشان دهنده استحقاق این توجه ویژه بود. فقرا به دلیل فقرشان که یک نقطه ضعف وجودی برای ایشان بود صلاحیت نداشتند در برابر خدایان نشسته و با آنها راز و نیاز کنند. همین امر نشان دهنده آن بود که فقرا از نظر اخلاقی در مراتب پایین تری نسبت به دیگران قرار دارند و مستعد انجام افعال شر و بد هستند. فقر فقرا در این جوامع معمولاً تقصیر خودشان تلقی میشد. به همین دلیل جای تعجب نیست که آنها به عنوان افرادی که مستحق کمک هستند دیده نمیشدند و هیچ موسسه خیریه سازمان یافتهای در یونان یا روم باستان برای رفع فقر و کمک به فقرا ایجاد نشد. در چنین جوامعی و بر اساس باورهایی که نسبت به فقر داشتند، صدقه دادن به فقرا فضیلت دانسته نمیشد، زیرا مراقبت از آنها صرفاً هدر دادن منابع تلقی میشد.
در روم نیز اوضاع بر همین منوال بوده است و بخشش مخصوص به افرادی بوده که توانایی جبران داشتند و بعضا بخششهای عمومی هم اگر بوده است در این بخششها، سهم بیشتری برای فقرا قائل نمیشدند بلکه همه به عنوان شهروند سهمی برابر میگرفتند و توجهی به نیاز بیشتر فقرا نسبت به ثروتمندان نمیشد.خدایان یونان باستان نیز کاری به فقرا نداشتند و با وجود اینکه غریبهها و مناجات کنندهها هرکدام خدایی (زئوس) داشتند که صدای آنها را میشنید، اما فقرا خدایی نداشتند تا به آنها توجه کند و یا از او طلب مال و زندگی کنند
ایده عمل متقابل و جبران بخشش، عمیقاً در جامعه باستان ریشه دوانده بود و بخشش یکی از راههای اصلی کسب موقعیت در گروههای اجتماعی یا سیاسی شناخته میشد. نه یونان باستان و نه روم از اعتراف به این که تلاش برای کسب افتخار انگیزهای تعیین کننده برای بخشش و سخاوت است، کوتاه نیامدند. سیسرو، فیلسوف و سخنور رومی، در اینباره نوشت: «بیشتر مردم در هدیه دادن خود سخاوتمند هستند، نه به دلیل تمایل طبیعی به بخشیدن، بلکه به خاطر فریب دادن دیگران و کسب افتخار».
در حالی که مراقبت از فقرا و رفع نیازمندیهای ایشان، در یونان-روم باستان غیرمعمول بود، و اساسا تلاشی سازمان یافته در این خصوص نمیتوانست شکل بگیرد. اما شاهد این هستیم که این امر در تورات یهودیان یک دغدغه اصلی است. مراقبت از فقرا نه تنها در تورات حضرت موسی، بلکه در دورانهای دیگر انبیای بنی اسرائیل و نوشتههای مقدسشان، به عنوان یک وظیفه و فضیلت بزرگ تلقی میشود. مهمتر از همه، خدای ادیان ابراهیمی به عنوان حامی فقرا و نجات دهنده نیازمندان معرفی شده است. آنها مورد علاقه او و مورد رحمت او هستند و همین باعث شده است در برابر خدا فروتن و در نتیجه اغلب پرهیزگار و صالح باشند و نزد خدا احترامی ویژه داشته باشند. البته باید توجه داشته یاشیم که این نگاه ویژه به فقر و احترام به فقرا به معنای پذیرش و مثبت دانستن فقر نیست بلکه فقیر تا آنجایی احترامی ویژه دارد که مورد بی عدالتی قرار گرفته باشد و فقرش نتیجه ظلم و بی عدالتی باشد، اما در کل نیز فقر مانند یک برچسب منفی بر روی افراد قرار نمیگیرد به خلاف یونان باستان که به صرف فقیر بودن، از نظر دادگاه شخص را مستعد محکومیت میکرد، زیرا انسان فقیر نشان پستی و شرارت و شهروند درجه دو بودن بر پیشانی خود داشت. این ماجرا هرگز برای یک جامعه دینی در دوران سیطره یهودیت امکان پذیر و پذیرفته شده نبود.
در کتاب مقدس به خلاف آموزههای یونانیان و رومیان باستان به مردم سفارش شده است که نسبت به فقرا سخاوتمند باشند. پیامبران الهی بارها مردم را از ظلم به فقرا و نیازمندان نهی کرده اند. «روز پسندیده خداوند» یا عید همان روزی دانسته شده است که مردم نان خود را با گرسنگان تقسیم میکنند، فقرا را به خانه خود میآورند و برهنهها را میپوشانند. در کتاب ایوب، تلاشهای قهرمان داستان برای کمک به فقرا به عنوان امری پسندیده و قابل ستایش مورد تاکید قرار گرفته است. به فقرا اجازه داده شده تا از گوشههای مزارع و تاکستانها نیاز خود را درو کنند. همچنین ضرب المثلی در کتاب مقدس یهودیان آمده که نشان دهنده رویکرد پیروان موسی به امر کمکرسانی به فقرا و خیریه میباشد: “دست خود را به روی فقرا باز کن”.
تا اینجای تاریخ علیرغم این واقعیت که در کتاب مقدس نگرانی زیادی درباره فقرا وجود دارد، اما هنوز خیریه سازمان یافتهای شکل نگرفته است. البته برخی از احکام تورات به یک معنا اقدامات جمعی است، اما اجرا یا عدم اجرای آن بر عهده خود فرد است، زیرا سازمان مرکزی برای نظارت بر اجرای آن وجود ندارد.در کتاب مقدس به خلاف آموزههای یونانیان و رومیان به مردم سفارش شده است که نسبت به فقرا سخاوتمند باشند. پیامبران الهی بارها مردم را از ظلم به فقرا و نیازمندان نهی کرده اند. عید همان روزی دانسته شده است که مردم نان خود را با گرسنگان تقسیم میکنند، فقرا را به خانه خود میآورند و برهنهها را میپوشانند
کم کم و در اوایل دوره خاخام ها، به ویژه قرن دوم میلادی است که نشانههای مشخصی برای خیریه به عنوان نهادی سازماندهی شده توسط کنیسههای محلی در دست داریم. دو نهادی که چنین ویژگیهایی داشتند با نامهای: قاپه و تامهی (quppah – tamhuy) شناخته میشدند. قاپه صندوق پولی برای حمایت از فقرای محلی بود که به صورت هفتگی به آنها کمک مالی میکرد. تامهی نیز آشپزخانهای بود که هر روز به روی هر فقیری که نیاز به غذا داشت، از جمله غیر یهودیان، باز بود.
در این ساختار جدید مدیران کنیسهها افرادی را مشخص میکردند و آنها را به عنوان سرپرست خیریه منصوب میکردند که هر جمعه از مردم پول جمع آوری کرده و دیگران را برای جمع آوری و توزیع غذای روزانه تحریک کنند. به این ماموران حتی اجازه داده شده بود تا بر مردم کمی فشار بیاورند تا مقداری پول و غذا جمع شود که اطمینان داشته باشند برای همه فقرا کافی باشد. نکته مهم این است که برای جلوگیری از فقیر شدن خود به خود افراد جامعه، هیچ کس اجازه نداشت بیش از یک پنجم اموال خود را به فقرا اهدا کند. قابل توجه است که در فرهنگ عهد عتیق انجام اعمال محبت آمیز یکی از سه ستونی است که جهان بر آن ایستاده است، این یک ایده کاملاً غیر یونانی است. به خلاف دنیای یونان و روم باستان در اینجا غالباً انگیزه انجام عمل خیر و بخشش، توقع اجر و ثواب از جانب خداوند به ویژه در آخرت بوده است نه کسب شرافت و امتیاز و افتخار اجتماعی و توقع جبران کردن از طرف مقابل.
در همین خصوص یکی از دستورات ویژه این بوده است که صدقه دادن در خفا و به صورت پنهانی اجر بسیار زیادی دارد و شخص را هم رتبه انبیا خواهد کرد.
بر اساس آنچه در انجیل متی آمده است شاید بتوان گفت اکثر یهودیان این دستورات را به خوبی اجرا نمیکردند و تنها به خواندن آنها بسنده میکردند از این رو به آنها خطاب شده است که: “پس هرگاه صدقه دادید، مانند منافقان در کنیسهها و کوچهها، اعلام نکنید برای اینکه مورد ستایش دیگران قرار گیرید. وقتی صدقه میدهید، مراقب باشید دست چپتان هم نفهمد که دست راستتان چه میکند، مراقب باش تا صدقهات را در خفا بدهی. همانا پدر شما که آگاه به آشکار و نهان است به شما پاداش خواهد داد. ”
وجود چنین خطابههایی آن هم از عیسی حاکی از وقوع و فراوانی سنت اعلام عمومی کمک به فقرا در جامعه یهود آن دوران است و در حقیقت حضرت عیسی این سنت خلاف کتاب مقدس را مورد انتقاد شدید قرار داده است.
در حقیقت بسیار سخت است که بخواهیم تاریخ دقیقی برای ایجاد نخستین تشکلهای سازماندهی شده برای رسیدگی به فقرا مشخص کنیم، اما تا آنجا که تاریخ نشان میدهد فقر و محرومیت عمومی ناشی از دو جنگ بزرگ علیه روم در سالهای (۶۶-۷۴ و ۱۳۲-۱۳۵ پس از میلاد) مهمترین محرک برای ایجاد سازمانی جهت مراقبت سیستماتیک از فقرا بوده است.
همانطور که در عهد جدید نشان داده شده است، مسیحیان نیز از همان ابتدا سیستمی برای کمک رسانی محدود به فقرا داشتند. در اولین مرحله، زمانی که کلیسا در اوایل دهه ۳۰ میلادی هنوز یک جنبش یهودی به حساب میآمد، پیروان عیسی در فلسطین، هفت مرد را برای نظارت بر توزیع روزانه غذا در بین زنان بیوه جامعه خود منصوب کردند. چندی بعد، رسولان فلسطین و پولس توافق کردند که جمع آوری پول در مقیاس بزرگتری برای فقرای جامعه مسیحی در فلسطین ترتیب دهند. اما این ابتکارات مسیحیان را نمیتوان دلیلی بر این امر دانست که نهاد خیریه به صورت سازمان یافته توسط یهودیان در نیمه اول قرن اول میلادی به شکلی کاملاً توسعه یافته تاسیس شده است.
میتوان گفت اگر در دورهای که همه مسیحیان هنوز یهودی به حساب میآمدند، یک سیستم کمک رسانی به فقرای یهودی وجود داشت، دیگر یک سیستم جداگانه برای فقرای عیسوی لازم نبود، زیرا پیروان فقیر عیسی توسط همان سیستم یهودی حمایت میشدند. در غیر این صورت باید فرض کرد که «جدا شدن راه» بین یهودیان و مسیحیان از همان ابتدا در حال وقوع است و به همین دلیل عیسویان مورد حمایت خیریههای یهودی قرار نمیگرفتند، و به همین دلیل خود مسیحیان خیریههایی برای این منظور تاسیس کردند، که این فرض بسیار بعید است؛ بنابراین از یک طرف به نظر میرسد که خیریه سازمان یافته از ابتدا یک نوآوری مسیحی بوده است. از سوی دیگر، تصور اینکه یهودیان جنبش اولیه عیسی به طور خودجوش از ابتدا یک سیستم مراقبت از فقرا را بدون هیچ گونه سابقه یهودی ایجاد کردند، بسیار سخت است. من تمایل دارم فکر کنم که آنها باید از یک پارادایم یهودی پیروی کرده باشند، سیستمی – هرچند ابتدایی – که قبلاً در دهه ۳۰ پس از میلاد وجود داشت. اما متاسفانه ما چیزی در این مورد نمیدانیم.
اما تفاوت بین رویکردهای یونانی-رومی و یهودی-مسیحی در مراقبت از فقرا چیست؟
پروفسور هلندی تاریخ باستان هندریک بولکستین در اثر تأثیرگذار خود به نام”خیریه و کمک رسانی به فقرا در دوران باستان پیش از مسیحیت (۱۹۳۹) ” در این خصوص استدلال کرده است که تفاوتهای بین این دو حوزه فرهنگی – تا آنجا که از نقش برجستههای موجود استنباط میشود – چیز زیادی نیست. در واقع او میگوید این تفاوتها ربطی به نقش باورهای یونانی و رومی یا ادیان ندارد بلکه این تضاد را باید در نتیجه موقعیت اجتماعی-اقتصادی متفاوت فقرا در این فرهنگها توضیح داد. به بیان ساده، بولکستین معتقد است که وابستگی فقرا به ثروتمندان و فقدان حقوق آنها در سرزمین یهودیان بسیار بیشتر از یونان و روم بوده است. با این حال، تحقیقات اخیر نشان داده است که بولکستین در تضاد بین موقعیت اجتماعی و اقتصادی فقرا در فلسطین از یک سو و در یونان و روم از سوی دیگر اغراق کرده است. گذشته از آن، تفسیری که ارائه داده است انطباق زیادی با واقعیت تاریخ ندارد.
خصوصا وقتی شاهد فرامین بسیار زیادی در عهد عتیق و جدید در خصوص رسیدگی به فقرا و نیازمندان هستیم نمیتوانیم بگوییم هیچ تفاوتی بین دو حوزه فرهنگی ذکر شده وجود ندارد و باورهای باستانی یونانیان و رومیان با ادیان ابراهیمی درباره فقر و فقرا مانند یکدیگر است.
مانند دستوراتی که از پولس در عهد جدید نسبت به انتصاب افرادی برای امور مالی و صدقات در رتبه بعد از اسقفهای کلیسا وجود دارد و انذارهایی که به آنها داده تا در امانت داری نسبت به اموال خیریه کوشا باشند. همین موارد نشان دهنده وجود یک سازماندهی در سالهای اولیه ظهور دین در جوامع یهودی و مسیحی و اهمیت مسئله رسیدگی به فقرا میباشد که چنین مسائلی را در یونان و روم باستان شاهد نیستیم.
البته نباید فراموش کنیم همه آنچه در اینجا در حال بیان آن هستیم در واقع در حوزه اخلاق توصیه شده یا فرامین اخلاقیای هست که میتوان به نوعی آنها را اخلاق نظری دانست. ما در این خصوص حکایت گر آنچه “باید باشد” بودیم نه “آنچه بوده است”. ما در واقع، نشانههای زیادی در خصوص کیفیت زیست اخلاقی مردمان آن دوران نداریم تا ببینیم آیا پیروان موسی و عیسی به این دستورات اخلاقی در خصوص فقرا عمل میکرده اند یا خیر؟
با این وجود و علیرغم مشاهدات اندک و نسبی در این خصوص، این یک واقعیت غیرقابل انکار است که، خیریه به عنوان نهادی سازمانیافته و به معنای تعهد جمعی در قبال نیازمندان، که به طور کلی در فرهنگ یونانی-رومی ناشناخته بود، توسط یهودیان ایجاد شد و توسط مسیحیان پذیرفته شد. در نتیجه میتوان گفت تحولات منجر به فقر ستیزی که در دنیای کنونی ما به صورت پیشرفته تری وجود دارد الهام گرفته از این اعتقاد صادقانه موجود در ادیان ابراهیمی است که نوع بشر باید همانند خداوند، توجه ویژهای به آسیب پذیرترین افراد در میان انسانها – فقرا – داشته باشد.