نظریهپردازان فرهنگی در اندیشه اسلامی معتقدند که فرهنگ دارای یک ذات متعالی است و در برنامهریزیهای فرهنگی باید مواردی همانند فطرت و میل به جاودانگی مورد توجه قرار گیرند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی، عضو گروه عدالتپژوهی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در دوره «عدالت اجتماعی» که از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم برگزار شد با موضوع «پرسشهای بنیادین عدالت فرهنگی» سخنرانی کرد که در ادامه میخوانید:
عنوان عدالت فرهنگی را در اخبار و رسانهها و شاید از هر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شنیدهایم اما اینکه عدالت فرهنگی چیست؟ موضوعی مبهم است و متنی در مورد عدالت فرهنگی نداریم هرچند درباره عدالت اقتصادی و سیاسی به میزان زیادی کار شده است. وقتی در اقتصاد از عدالت اقتصادی سخن میگوییم یعنی به دنبال توزیع ثروت در جامعه به شکل عادلانه هستیم. در عدالت سیاسی نیز دنبال توزیع عادلانه قدرت هستیم اما سؤال این است که وقتی در فرهنگ از عدالت سخن میگوییم به دنبال کدام موهبت هستیم؟
ممکن است کسی در زمینه عدالت فرهنگی از شاخصِ برابری استفاده کند و مثلاً بگوید هر ده هزار نفر در ایران باید به سینما دسترسی داشته باشند اما ممکن است گاهی از شاخصی همانند استحقاق سخن گفته شود و بگوییم در یک روستای دور افتاده که ممکن است مردم اساساً سینما نروند نیازی به سینما نیست بنابراین باید در تهران برای هر سه هزار نفر و در شهرهای کوچکتر برای هر بیست هزار نفر یک سینما تأسیس کنیم.
در زمینه عدالت فرهنگی با فصول و بحثهای زیاد روبه رو میشویم. چون در این زمینه دست ما در مبانی خالی است و هنوز پرسشهای بنیادینی وجود دارد که از آنها عبور نکردهایم بنابراین نمیتوانیم وارد مرحله بعدی شویم تا روشن شود که شاخصها و معیارها چیست؟ عدالت فرهنگی بدون پاسخهای بنیادی به این سؤالات بنیادین اساساٌ امکان پذیر نیست و وارد مراحل بعدی نمیشویم.
دو سؤال اساسی در حوزه فرهنگ
ما در زمینه عدالت فرهنگی، با دو نوع پرسش مواجه هستیم که برخی از پرسشها از خودِ عدالت و برخی مربوط به فرهنگ است. پرسش اول از عدالت این است که تعریف صوری از عدالت مهم است یا تعریف محتوایی؟ که در این زمینه باید دنبال تعریف محتوایی باشیم. سؤال دیگر درباره عاملِ عدالت است. آیا حاکمیتها باید عدالت را محقق کنند یا مردم؟ اگر بگوییم صرفاً وظیفه دولت است بنابراین نقش مردم را نادیده گرفتهایم.
سؤال سوم این است که ادراک عدالت چه جایگاهی دارد؟ گاهی اوقات عدالت در جامعهای وجود دارد اما مردم احساس عدالت نمیکنند. حال آیا باید به دنبال تقویت ادراک عادلانه افراد باشیم یا خیر؟ در اینجا به این میپردازیم که در تعیین راهبردها و سیاستها باید به ادراک مردم توجه کنیم. سؤال چهارم درباره اصالت فرد یا جامعه است. علامه طباطبایی، علامه مصباح یزدی و شهید مطهری در این زمینه مباحث زیادی را مطرح کردهاند.
اگر تلاش اقتصادی یک فرد منجر به فربه شدن وضعیت اقتصادی وی شود در حالیکه به کلیت اقتصادی کشور لطمه میزند آیا خیرِ جمعی اولویت دارد یا حق فردی؟ اینجاست که بحث تنازع منافع فرد با اجتماع پیش میآید و ما دقیقاً نمیدانیم باید کدام را انتخاب کنیم. در فرهنگ به مراتب با این پرسش سر و کار داریم. مثلاً در زمینه پوشش، شخصی میگوید حق فردی من این است که دوست دارم اینگونه بپوشم و وارد جامعه شوم اما به وی گفته میشود که این اقدام به فرهنگ عمومی جامعه ضربه میزند.
غایتگرایی یا وظیفهگرایی در حوزه فرهنگ
سؤال دیگر؛ غایتگرایی یا وظیفهگرایی است. در اینجا این بحث پیش میآید که اولویت با حق است یا خیر؟ غایتگرایان میگویند تمام حقوق من برای رسیدن به آن خیر تعریف میشود. اگر به کسی میگوییم خمس یا زکات بده هرچند بخشی از اموال وی را میگیریم اما در راستای یک خیرِ نهایی است اما در وظیفهگرایی تعریف خاصی از خیر وجود ندارد بلکه مثلاً رفاه در همان لحظه را در نظر میگیرند.
گونه دوم پرسشها، پرسشهای اصلی حوزه فرهنگ هستند. سؤال اول اینکه اساساً ماهیت فرهنگ چیست؟ آیا فرهنگ همین سبک زندگی و به معنای عقاید و رفتارهای شماست؟ فرهنگ اساساً تفاوت بین انسان و حیوان است. شاید بتوان گفت که انسان همان حیوانِ فرهنگی است. حیوانات گوشت را به صورت خام میخورند و اگر ما همان کار را انجام دهیم هنوز وارد پروسه فرهنگ نشدهایم اما اگر در آشپزخانه شروع به پختن کنیم وارد پروسه فرهنگی شدهایم. اگر تولیدِ مثل و مصرف غذای ما همانند حیوان باشند هنوز در عرصه طبیعت هستیم.
سؤال دیگر این است که بین عاملیت و ساختار در حوزه فرهنگ، باید کدام را در اولویت قرار دهیم؟ در جامعه شناسی برخی بر نقش عامل و برخی بر نقش کارگزار تأکید میکنند. آیا برای تحقق عدالت فرهنگی باید نهادهای فرهنگی ما اصلاح شوند یا کارگزاران فرهنگی؟ مارگارت آرچر معتقد است که یک نظامِ بایدی و نبایدی در حوزه فرهنگ داریم که شکل هنجاری دارد و میگوید باید اینگونه بشود و یک نظام علّی داریم که جنس فعالیت آن هست و نیست است. وی معتقد است که باید این دو مورد را با هم تلفیق کرده و یک وضعیت نرم و فنرگونه بین آنها باشد تا فرهنگ را به وضعیت مطلوب سوق دهند وگرنه سیستم فرهنگی موفق نخواهد بود.
سؤال بعدی این است که اساساً فرهنگ چیست؟ تعاریف زیادی از فرهنگ وجود دارد و برخی میگویند همانند میراث است یعنی از پدران به ما به ارث رسیده است. بحث دیگر این است که پس جایگاه کنشگری فرهنگی مردم چه میشود؟ در حالیکه ما انسانها هم میتوانیم بخشی از فرهنگ را بسازیم. سؤال بعدی این است که فرهنگ خادم است یا مخدوم؟ یعنی فرهنگ باید به انسان خدمت کند یا انسان به فرهنگ؟ اگر انسان مخدوم است و فرهنگ خادم، پس باید فرهنگی ساخته شود که انسان را به سمت خیر، سعادت و الگوی خاصی رهنمون کند. در این شرایط دیگر فرهنگ نمیتواند به ما دستور دهد که من اینگونه هستم و باید تابع دستورات من باشید.
دیدگاه اندیشه اسلامی درباره عدالت فرهنگی
اما اگر معتقد باشیم که انسان خادم است دیگر نمیتوانیم برخلاف فرهنگ رایج، گونه خاصی از لباس را بپوشیم بلکه باید خودمان را با آن تطبیق دهیم. اینجا به عاملان فرهنگی اجازه دادهایم که برنامهریزی و کنترلپذیری فرهنگی کنند. سؤال دیگر درباره نسبت فرهنگ با سایر ساحتهای حیات جمعی است؟ در حیات جمعی ساحتهای متفاوتی همانند اقتصاد، سیاست و فرهنگ داریم. ارتباط فرهنگ با سایر حوزهها مهم است و هرچند به عنوان یک خرده نظام از خرده نظامهای اجتماعی قابل بحث است اما به هیچ وجه مجزا نیست و نگاه فرهنگی مردم میتواند متأثر از عوامل اقتصادی گوناگون باشد.
فرهنگ لایههایی همانند ایدئولوژی، عقاید، نمادها، کنشهای عینی، پوشش و .. دارد. اما کدام یک مهمتر هستند؟ نظریهپردازان فرهنگی در اندیشه اسلامی معتقدند که فرهنگ دارای یک ذات متعالی است و در برنامهریزیها باید مواردی متعالی همانند فطرت و میل به جاودانگی که جنس فرهنگی دارند مورد توجه قرار گیرند و صرفاً یک لایه از آن را نباید در نظر بگیریم. در نهایت باید گفت که عدالت فرهنگی به معنای بسط عدالت در حوزه فرهنگ است تا موهبت فرهنگی در جامعه ما بسط عادلانه پیدا کند.