ما به شرق و افغانستان، همیشه بی توجه بودهایم. با اینکه قرابت فرهنگی و زبانی زیادی با افغانستان داریم اما اطلاعات مردم ما در مورد افغانستان بسیار کم است.
ردنا (ادیان نیوز) – چندی قبل به همت گروه مطالعات اجتماعی افغانستان موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، نشستی با عنوان «افغانستانشناسی در ایران، تحلیل تاریخی روند پژوهشهای مرتبط با افغانستان در ایران» برگزار شد. متن زیر گزارشی از ارائه امیر هاشمی مقدم، دکترای انسانشناسی و پژوهشگر حوزه افغانستان، در این نشست است.
یکی از ویژگیهای افغانستان این است که معمولا توجه افراد خاص و فرهنگی را به سمت خود جلب میکند و معمولا افراد فرهنگی، به افغانستان میروند. در مقابل کشوری مثل ترکیه مقصد مسافرت افراد با سلایق و رویکردهای مختلف است. منابع مختلفی برای شناخت افغانستان به زبان فارسی وجود دارد.
منابع شناخت افغانستان
اولین و عمومیترین نوع این منابع، سفرنامهها هستند. این منبع ازجمله بهترین منابع در مورد افغانستانشناسی است و نقش قابل توجهی برای آشنایی ایرانیها با افغانستان داشته است. به نظر من در میان سفرنامههای موجود به زبان فارسی؛ کتاب «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی، به دلیل نثر شیوا و شیرین و نوع نگاه خاص نویسنده به افغانستان، خیلی خوب مورد استقبال ایرانیها و حتی افغانستانیها قرار گرفته است و این کتاب چاپهای متعددی داشته است. البته نقدهای جدی هم به این کتاب وارد است، اما مهمترین و بهترین سفرنامه ایرانیها به افغانستان است.
کتاب بعدی «افسوس برای نرگسهای افغانستان» ژیلا بنی یعقوب است که بعد از شش سفرِ نویسنده به افغانستان نوشته شده است. او در این سفرها ارتباطات و ملاقاتها و گفتگوهای خوبی با فعالان حقوق زن گرفته است و این کتاب در نوع خود کتاب ارزشمندی است. البته ایرادهای خیلی جدی هم دارد که نویسنده در کتاب «فرمانده مسعود» خیلی ایرادها را برطرف کرده است.
دومین منبع ایرانیها برای شناخت افغانستان کتابهایی با عناوین کلیِ آشنایی با اقتصاد، فرهنگ، جغرافیا و سیاست و مسائل اجتماعی افغانستان است. این دسته کتب خیلی کلی به مسائل افغانستان پرداختهاند و اطلاعات اینها خیلی بهروز نیست و معمولا اطلاعات قدیم بازنشر میشود. متولی این دست از کتابها بیشتر وزارت امور خارجه بوده است که معمولا مورد استقبال مخاطب قرار نمیگرفته و به چاپهای متعدد نمیرسد! یکی از کتابهای خوبی که در این دسته میتوان به آن اشاره کرد؛ کتاب «جامعه و فرهنگ افغانستان» علی آبادی است که در مورد فرهنگ و جامعه افغانستان، سال ۱۳۹۵ منتشر شده و نسبت به دیگر کتابهای این دسته بهتر است.
سومین منبع، کارهای پژوهشی ایرانیها در مورد افغانستان است. این دسته از اهمیت بیشتری برخوردار است، اما در این دسته کارهای جدی انجام نشده و بیشتر آثار پژوهشی در مورد افغانستان، رویکرد تاریخی به تاریخ معاصر افغانستان داشته و تاریخ افغانستانِ بعد از احمد شاه ابدالی را مورد بررسی قرار میدهد.
قبل از دوره پهلوی کار پژوهشی در مورد افغانستان به چشم نمیخورد اما در دوره پهلوی چند نمونه کارهای پژوهشی با رویکرد تاریخی داشتیم. نکته قابل توجه در این پژوهشها این است که در ملیگرایی ایرانی هیچگاه نخبگان و فرهیختگان ایرانی به دنبال این نبودند که افغانستان را به ایران ملحق کنند و شواهدی برای این الحاق بیاورند. البته در میان مردم معمولا کم اطلاع در مورد افغانستان، این نگاه وجود دارد. در این دوره برخی کارهای پژوهشی با علایق شخصی در مورد افغانستان صورت گرفته است.
بعد از انقلاب اسلامی، که نگاه امتگرایی در ایران به صورت جدی مطرح میشود، توجه به افغانستان به عنوان بخشی از امت اسلام در میان طلاب ایرانی جدی میشود. در این نگاه افغانستان نه به عنوان یک کشور هم زبان یا بخشی از ایران قدیم، بلکه به عنوان بخشی از امت مورد توجه قرار میگیرد. در سفرهایی که برخی از طلبهها در این دوره به افغانستان داشتند، بیشتر با رویکرد نقد ظلمهای دولت کمونیستی و شوروی نگاشته شده که معمولا به ابعاد زندگی مردم افغانستان توجه نشده است. این سفرنامهها موردی و کم، در مقطعی نگارش شده، ولی به شکل جریان در نیامد.
بعد از خروج شوروی در اوایل دهه ۷۰ شمسی، حکومت مجاهدین سرکار میآید و حدود دو سال جنگ داخلی بر افغانستان حاکم میشود. در این دوره برخی از ایرانیها که دغدغه زبان فارسی و مسائل فرهنگی افغانستان را داشتند به سمت پژوهش در مورد افغانستان رفتند. ی۰
کی از این افراد آقای چنگیز پهلوان بود. او تنها شخصی بود که در آن دوره به صورت متمرکز در مورد افغانستان کار پژوهشی انجام داده و اولین بار پژوهشهایی در مورد مهاجرین افغانستانی در ایران شروع کرد. به کمپ مهاجرین افغانستانی میرفت و از نزدیک با مهاجرین افغانستانی مصاحبه میکرد. مجموعه مقالات وی به شکل کتاب، سال ۷۸ به اسم «عصر مجاهدین و برآمدن طالبان» منتشر شد.
شخصیت دیگری که در دهه ۷۰ و ۸۰ در مورد افغانستان کار کرده آقای محمد حسین جعفریان است که با مستند «حماسه ناتمام» در افغانستان و ایران شهره شد. محمد حسین جعفریان وجببهوجب افغانستان را گشته و تنها ایرانی است که با ملاعمر گفتگو و مصاحبه داشته است. او مدتی رایزن فرهنگی ایران در افغانستان بود و در همان مدت کارهای مفید و موثری داشته است. اگر ما ۱۰ افغانستانشناس در ایران داشته باشیم، قطعا جعفریان اولی یا دومی آنها است! البته در وقایع اخیر او در کنار جبهه مقاومت ایستاد و رسانه ایرانی آنها بود و به همین دلیل برخی او را مورد نقد جدی قرار دادند.
بعد از سرنگونی طالبان در اوایل دهه ۸۰ و آمدن آمریکا و ناتو به افغانستان، پژوهشهای جدید دیگری از طرف ایرانیها در افغانستان آغاز گردید. این پژوهشها بیشتر با رویکرد امنیتی و ضد حضور امریکا در افغانستان بود. در این پژوهشها بیش از اینکه افغانستان محور تحقیق باشد، امریکا و نیروهای خارجی محور بودند! این پژوهشها بیشتر به سفارش نهادها و سازمانهای دولتی انجام میگرفت.
در این ۲۰ سال اخیر نهادهای دولتی برای کارهای پژوهشی در حوزه افغانستان بودجههایی در نظر میگرفتند ولی این بودجهها کمتر به افغانستانشناسان داده میشد! و بیشتر کسانی این بودجهها را میگرفتندکه کمترین شناختی از افغانستان نداشتند و این بودجههای پژوهشی حرام شدند! افرادی پروژه تحقیقی را میگرفتند که قبل از گرفتن طرح تحقیق، هیچ آشنایی با افغانستان نداشتند. در بعضی از این پژوهشها، بدیهیاتی در مورد افغانستان به خطا نگاشته شده است. مثلا در مورد بوداییهای افغانستانی در افغانستان امروزی صحبت شده یا زبانهای رسمی افغانستان را فارسی و دری عنوان کرده است!
چهارمین منبع؛ یادداشتهای رسانهای پرشماری هستند که در جراید ایرانی در این سالها به مناسبتهای مختلف زمانی و اتفاقات حساس در افغانستان، به رشته تحریر درآمدند که بیشتر با نگاههای ژورنالیستی و رسانهای و به صورت موجی و مقطعی به مسائل و مشکلات افغانستان میپرداختند.
پنجمین منبع؛ کتابهای درس تاریخِ مقاطع تحصیلی متوسطه است که عموما بحث از افغانستان را در حاشیه تاریخ حکومت صفویه بیان میکنند. در این کتب حکومت صفویه به صورت درخشانی نمایانده میشود که این دوره درخشان تاریخ ایران، توسط افغانها افول میکند. سرنگونی صفویه به دست افغانها، دلخوری در ذهنیت دانش آموز ایرانی میکارد که در آینده تاثیرات منفی میگذارد.
منابع فارسی در مورد افغانستان
سه دسته نویسندگان مطالبی به زبان فارسی در مورد افغانستان نگاشتهاند؛ دسته اول نویسندگان ایرانی هستند که در مورد افغانستان نوشتهاند. دسته دوم افغانستانیهایی هستند که در مورد افغانستان نوشتهاند و خود این افراد شامل افغانستانیهای ساکن ایران، افغانستانیهای ساکن افغانستان و افغانستانیهای ساکن در کشورهای غربی هستند. افغانستانیهای ساکن ایران، در واقع مهاجرینی بودند که به ایران آمدند و بیشتر در قالب ادبیات و شعر مطالب خودشان را ارائه کردند که از شاخصترین این افراد محمد کاظم کاظمی و مرحوم محمد سرور رجایی را میتوانیم نام ببریم. البته در این میان دانشجویانی هم بودند که عموما پایاننامههایی با موضوعات ارتباط بین ایران و افغانستان یا طرحهای پژوهشی در مورد خود افغانستان یا مهاجرین افغانستانی در ایران انجام دادند.
افغانستانیهای ساکن افغانستان نیز نوشتههای نسبتا پرشماری در مورد افغانستان به زبان فارسی نوشتهاند که برخی نوشتههای آنها به ایران راه پیدا کرده است. انستیتو مطالعات استراتژیک افغانستان سایتی به زبان فارسی دارد که مقالاتی در قالب پیدیاف با این موضوع در آن بارگذاری شده است.
افغانستانیهای ساکنِ کشورهای غربی بیشتر به زبان انگلیسی نوشتهاند که برخی از آنها به زبان فارسی ترجمه شده است. مهمترین اثر در این دسته «بادبادک باز» خالد حسینی است که چندین ترجمه به زبان فارسی دارد و در خود غرب هم کتاب پرتیراژی بوده است. کتاب «فرستاده» زلمی خلیل زاد هم به زبان انگلیسی نوشته و به فارسی ترجمه شده است.
اما منابع خارجی که در مورد افغانستان نوشته شده و به زبان فارسی ترجمه شده بیشتر توسط غربیها نوشته شده، البته هند و پاکستان هم تکنگاریهایی در این موضوع دارند.
آسیبشناسی مطالعات افغانستان در ایران
آسیب اول؛ ما یک نهاد یا مرکز پژوهشی در ایران که کارویژه آن مطالعات افغانستان باشد، نداریم. سال ۸۴ مرکز مطالعات افغانستان در دانشکده ادبیات دانشگاه بیرجند افتتاح شد و ۱۶ سال از افتتاح آن میگذرد اما هیچ کار جدی از این نهاد پژوهشی وجود ندارد، حتی سایت آنها هم فعال نیست! موسسه دیاران به عنوان یک موسسه غیر دولتی سال ۹۶ تاسیس گردید که فقط در موضوع مهاجرین افغانستانیِ ایران کار میکند و کارهای پژوهشی خوبی ارائه داده است.
در واقع ما به شرق و افغانستان، همیشه بی توجه بودهایم. با اینکه قرابت فرهنگی و زبانی زیادی با افغانستان داریم اما اطلاعات مردم ما در مورد افغانستان بسیار کم است. این آسیب بیشتر متوجه حاکمیت است که اراده جدی برای کار در مورد افغانستان نداشته و افغانستان به عنوان یک کشور اسلامیِ همسایه، همیشه اهمیت کمتری، نسبت به عراق و سوریه و لبنان، داشته است.
آسیب دوم؛ در عین اینکه کارشناسان ایرانی درموضوع افغانستان بسیار اندک هستند، همین تعداد اندک، اختلافات جدی در مورد افغانستان با یکدیگر دارند. به صورت مشخص آقای محمد حسین جعفریان با آقای چنگیز پهلوان اختلاف دیدگاه جدی در مورد افغانستان دارند. اخیرا هم اختلافات آقای جعفریان با دیگر کارشناسانِ ایرانی که به دنبال توجیه مواضع حاکمیت در مورد طالبان بودند، بخاطر جبهه مقاومت افغانستان و…، بیشتر شده است.
سومین آسیب؛ همکاری بین نهادهای مرتبط با موضوع افغانستان وجود ندارد! ۳۰ نهاد دولتی در مورد افغانستان فعالیت میکند که خیلی اوقات هیچ همکاری با همدیگر ندارند و گاهی کارهای یکدیگر را خنثی میکنند.
آسیب چهارم؛ در وقایع اخیر افغانستان شاهد ظهور کارشناسان یک شبه بودیم، افرادی که آشنایی با مسائل این کشورِ دارای تمدن و فرهنگ کهن نداشتند و صرفا بخاطر داشتن رسانه توانستند خود را کارشناس افغانستان جا بزنند! تحلیلها و کارهای رسانهای سطحی این افراد حاکی از عدم شناخت عمیق آنها نسبت به این کشور است. خیلی از این افراد در چند ماه اخیر، از آدرسهای خاص، به افغانستان رفتند و افغانستان را از زاویهای که خودشان میخواستند، به مخاطب نمایاندند.
آسیب پنجم؛ چیرگی نگاه ژورنالیستی به معنای منفی آن، در مورد افغانستان به چشم میخورد. ما در ایران، مخصوصا در این اتفاقات اخیر، افغانستانشناسانی داشتیم که بیشتر تحلیلهای شخصی و سطحی داشتند. صدا و سیما هم از سردمداران این نگاه ژورنالیستی است! ترویج این نگاه ژورنالیستی باعث میشود مردم ایران نسبت به افغانستان نگاه صحیحی نداشته باشند.