متن زیر گزارشی است از سخنرانی حجت الاسلام محمدعلی میرزایی که در نشست «نقد و بررسی اندیشه های حسن حنفی» ایراد شده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، عنوانی که برای اندیشههای حسن حنفی ما باید بگذاریم؛ اندیشه انقلابی یا اسلام انقلابی یا انقلاب اسلامی است. تقریبا از آغاز تا انجام زندگی و میراث حسن حنفی، میراثی در راستای تقریر اسلام انقلابی است.
اما به هیچ عنوان نباید مفاهیم حسن حنفی را بر مفاهیمی که در ذهن داریم تطبیق دهیم! چون مفاهیمی که حسن حنفی از آنها صحبت میکند و آنها را به کار میبرد، محصول تفلسف خود او هستند. البته این مفاهیمِ بین الاذهانی، قابلیت ادراک و تلقی دارند و درصدی از این مفاهیم بین افراد قابل تعامل و تفاهم هستند.
اصلا تفاهم بین مسلمات، بخاطر آن درصد است. اما تطابق ندارند! به همین دلیل وقتی از اسلامِ انقلابیِ حسن حنفی صحبت میکنیم، لزوما این نیست که اسلام انقلابی از جنس اسلامِ انقلابی یا انقلابِ اسلامی ما ایرانیها باشد! اما در یک دایره نسبتا واسعی، ما با اسلامِ انقلابی حسن حنفی قرابت ایدئولوژیکی و معرفتی و فلسفی داریم، به همین دلیل باید به او توجه کنیم.
این اسلام انقلابی، مبانی فکری ثابتی ندارد. اصلا از نظر حنفی مبناگرایی وجود ندارد، البته این را از بیرون متن او میگویم. به نظر میرسد اساسا نگاه آقای حنفی، نگاهی عملگرایانه، حتی از نوع افراطی است! به این معنی که ارزش ذاتی برای تفکر قائل نیست. اعتقاد دارد ارزش افکار در تراز عمل و واقعیات اجتماعی معلوم می شود.
حسن حنفی در ایران کمی شناخته شده است و ایرانیها روی نوشتههای او کار میکنند، اما مالک بن نبی در ایران شناخته شده نیست. اندیشههای مالک بن نبی در مورد انقلاب در کتاب «شروط النهضه» مندرج است که موضوع این کتاب در واقع، در مورد انقلاب الجزایر است و آفات یک انقلاب را مورد بررسی قرار میدهد.
آشنایی و تعامل با میراث و مفهومِ اسلام انقلابی، از دیدگاه این دو اندیشمند جهان عرب و اسلام، برای ایرانیها ضروری است.
به نظر من اسلام سیاسی حسن حنفی، از اسلامِ سیاسی اخوانی، به انقلاب اسلامی ایران نزدیکتر است! این برای بعضی افراد مورد قبول نیست، بلکه تعجب برانگیز است. وقتی انقلابهای مصر اتفاق افتاد، همان وقت، یک مطلبی به عربی نوشتم که ترجمه عنوان آن به فارسی «به نام اعتزال، به کام اشعریان» میشود. بالاخره حرکت اخوان المسلمین به هیچ عنوان حرکت اعتزالی و عقلگرا نیست، حرکت اخوان یک حرکت اشعری است، البته تفاوتهایی با اندیشه اشعری دارد، اما من ندیدم رهبران اخوانی، از اشعریت گریزان باشند و آن را مورد نقد قرار دهند. در این فضا است که میتوانیم بفهمیم؛ فاصله گرفتنِ حسن حنفی از پروژههای به ظاهر انقلابی، مخصوصا در وقایع بیداری اسلامی در مصر، معنادار است.
فاصله گرفتن حسن حنفی از انقلاب ایران هم معنادار است و ما ایرانیها حداقل باید بشنویم! در شماره اول «الیسار الاسلامی» که مانیفست فکری و عملی جریان چپ اسلامی است، انقلاب اسلامی ایران پررنگ است و در چندجا مسئله انقلاب ایران مطرح شده است.
این مجله که تنها یک شماره از آن چاپ شد، توسط حسن حنفی راهاندازی شد، ولی به دلیل همین مواضع انقلابی او ادامه پیدا نکرد.
اسلام سیاسی حسن حنفی، از اسلامِ سیاسی اخوانی، به انقلاب اسلامی ایران نزدیکتر است! این برای بعضی افراد مورد قبول نیست، بلکه تعجب برانگیز است. وقتی انقلابهای مصر اتفاق افتاد، همان وقت، یک مطلبی به عربی نوشتم که ترجمه عنوان آن به فارسی «به نام اعتزال، به کام اشعریان» میشود. بالاخره حرکت اخوان المسلمین به هیچ عنوان حرکت اعتزالی و عقلگرا نیست، حرکت اخوان یک حرکت اشعری است، البته تفاوتهایی با اندیشه اشعری دارد، اما من ندیدم رهبران اخوانی، از اشعریت گریزان باشند و آن را مورد نقد قرار دهند
نگاه کارکردگرا
حسن حنفی ایدئولوژیها و مذاهب و حتی ادیان را با رویکرد کاملا پدیدارشناسانه مورد مطالعه قرار میدهد. مواجهه حنفی با متن دین و دین، به هیچ عنوان شباهتی با ما ایرانیها و جمع اسلامی و انقلابی و دینی ما ندارد! بیشتر جنبه کاربستی و تحول اجتماعی نظریاتِ اسلامی و دینی برای او مهم است. اما حسن حنفی از انقلاب اسلامی ایران، در همان تک شماره «الیسار الاسلامی» و در آثار دیگرش، کاملا طرفداری کرده است. ولی انتقاداتی هم به طور طبیعی به انقلاب اسلامی ایران داشته، چون انتظار او این بوده که انقلاب اسلامی ایران، مُلهِم همان ایدئولوژی انقلابی مورد نظرش باشد، که اینگونه نبود!
حسن حنفی اندیشه بسیار با صلابتی در نگاه چپ به دین دارد و تا آخر زندگیاش در این مسیر و نگاه ماند. آقای حسن حنفی از همان آغازِ حیات فکریاش، رویکرد انسانگرایانه اجتماعی سیاسی به دین داشت. او به هیچ عنوان در قید و بند واژهها و مفاهیم و چارچوبهای بسته اصطلاحی نیست.
مدام در حالت سیالیت مفهوم سازانهای زیست میکند، لذا سلطان مفهوم بر او غلبه ندارد. او همیشه مفاهیم و حتی مفاهیم خودش را مدام مورد بازگویی و بازسازی قرار میدهد و این بازبینی مدام به همان رویکرد چپ او برمیگردد.
حسن حنفی ایدئولوژیها و مذاهب و حتی ادیان را با رویکرد کاملا پدیدارشناسانه مورد مطالعه قرار میدهد. مواجهه حنفی با متن دین و دین، به هیچ عنوان شباهتی با ما ایرانیها و جمع اسلامی و انقلابی و دینی ما ندارد! بیشتر جنبه کاربستی و تحول اجتماعی نظریاتِ اسلامی و دینی برای او مهم است.
شناخت اندیشههای حسن حنفی سهلِ ممتنع است؛ واقعا سهل است برای اینکه متن او روان است. شاید برای کسی که با زبان عربی جدید آشنا نباشد خواندن کتابهای او سخت است، اگر یک کفایه خوان بخواهد کتاب حسن حنفی را بخواند، سخت است.
ولی متن او، به عنوان عربی جدید، متن مغلقی نیست، مثل علی حرب یا محمد آرکون نمینویسند. اصلا بنیاد تفکر انقلابی او اقتضای مردمی بودن دارد. خودش میگوید میخواهم طرح من در کوچههای مراکش و بیروت و تهران خوانده شود، او به دنبال ارتباط با مردم کفِ جامعه است!
قومگرایی عربی و جریان اخوان المسلمین و انقلاب اسلامی ایران؛ سهگانه اثرگذاری بر ساختار اسلامِ چپ حسن حنفی است. البته ظرفیتهای عینی اجتماعی و عقب ماندگی تمدنی جامعه عربی و اسلامی، که از آن به عنوان واقعیت عربی یاد میکند؛ مهمترین منشاء تحلیل این پدیدههای سهگانه برای اوست. در این میان ترجیح او با اندیشهای است که بتواند تحولی مثبت ایجاد کند.
علت فاصله گرفتن حسن حنفی از نگاه قومگرایانه همین است؛ کاربست برای حسن حنفی همیشه ترجیح دارد. او ارزش اسلام را به کاربست اسلام در عرصه انقلاب و جامعه میداند و معیار و ارزشی برای ایدئولوژی، حتی دینی، قائل نیست، مگر به میزانی که آن اندیشه قدرت دارد پدیدهها و تحولات اجتماعی تولید کند، فقر را از بین ببرد و عدالت و آزادی ایجاد کند. وقتی حسن حنفی با الهیات این تعامل را میکند، فکر کنید با قومگرایی چه تعاملی میکند؟! اینها برای او ارزش ذاتی ندارند، او شخصیتی ایدئولوژی محور است. برای فهم این بُعد از حنفی، جلد اول کتاب «مِن العقیده الی الثوره» قابل توجه است.
بنیاد تفکر انقلابی او اقتضای مردمی بودن دارد. خودش میگوید میخواهم طرح من در کوچههای مراکش و بیروت و تهران خوانده شود، او به دنبال ارتباط با مردم کفِ جامعه است!
متعالی اما در دسترس
برای نمونه در جلد اول کتاب «مِن العقیده الی الثوره» مفهوم امامت را مورد بازخوانی و بازکاوی قرار میدهد. او میخواهد علم کلام را در «مِن العقیده الی الثوره» از یک علم متعالی به یک علم متدانی منتقل کند. او علم کلام را به عنوان یک علم متعالی و دور از دسترس و واقع نمیخواهد، بلکه علم کلام را برای تعالی بخشی به انسان می خواهد. به همین دلیل و با همین زاویه نگاه؛ مفهوم امامت را به عنوان رابطه حاکم و محکوم پایین میآورد و متنزل می کند.
وقتی ما از واژه «تنزل» و پایین آوردن استفاده می کنیم؛ منظور ما تنقیص و این واژه حاکی از نقص است. اما از نظر حنفی، تنزل، اتفاقا استعلا است! او گاهی به بحث نزول قرآن اشاره کرده و میگوید: قران هم متعالی بود، اما وقتی متدانی شد، قرآن شد، که یک انسان را هدایت میکند و در آیات قرآن به کرات به نزول قرآن اشاره شده است.
این نزول با تعالی نسبت ندارد، بلکه با تدانی نسبت دارد. یعنی دنو پیدا میکند و به انسان نزدیک میشود. اگر در عالم صوفیان و عرفا بخواهیم غوطهور شویم و تعالی پیدا کنیم امور دنیایی ما فشل میماند. حسن حنفی جریان تصوف را ذیل همین نگاه نقد میکند.
حسن حنفی تقریبا شصت سال کار بازخوانی میراث اسلامی و عرفانی را در پروژه خود داشته و به دنبال این بوده که تمام این علوم و آثار بازخوانی خودش را در هشت مجموعه ارائه دهد. در کتاب «التراث و التجدید» یا سنت و تجدد، کل پروژه حسن حنفی را میتوانید ببینید. این کتاب قدیمی و یکی از کتابهای اولیه او است ولی کل پروژه او در این هست. کل این کتاب، در سه محور اصلی بحث میکند؛ یکی موقفنا من التراث القدیم، منظور موضعگیری و نگاهش نسبت به میراث اسلامی عربی است.
دوم؛ موقفنا من التراث الغربی، که درباره میراث غربی صحبت میکند و پروژه غربشناسی اوست. محور سوم را در اصطلاح، نظریه التفسیر نامگذاری میکند. یعنی میگوید من میخواهم برای این تراث یا آن تراث موقف داشته باشم، باید یک قدرت نظریهپردازی و تفسیر داشته باشم.
او ارزش اسلام را به کاربست اسلام در عرصه انقلاب و جامعه میداند و معیار و ارزشی برای ایدئولوژی، حتی دینی، قائل نیست، مگر به میزانی که آن اندیشه قدرت دارد پدیدهها و تحولات اجتماعی تولید کند، فقر را از بین ببرد و عدالت و آزادی ایجاد کند.
بی تردید، بدون آوردههای فلسفههای غرب در حوزه هرمنوتیکی یا روش و فلسفه پدیدارشناسی و بدون اندیشههای کانتی و اندیشههای هوفری، کل پروژههای اسلامی حسن حنفی فلج است. این از همان نقاط ضعفی است که ما میتوانیم آسیبهای این نگاه را کشف کنیم. در عین حال یک قدرتی هم هست.
ما میتوانیم رد کنیم، اما برای اثباتش بین مسلمانها پروژهای برای بازخوانی میراث نمیبینیم! حتی در همین ایرانِ ما، پروژه مطرحی برای بازخوانی میراث نمیبینیم.
الان سلفیها در برابر نقدِ اندیشههای تفسیری طبری، مخالفت میکنند. شیعیان هم اغلب از نقد شیخ صدوق و شیخ مفید ابا دارند. حسن حنفی عبارتی دارد که خیلی جالب است، میگوید کل این میراث عبارت از «خیارات الفکریه» یعنی «گزینههای فکری» است.
احتمالات فکری است که بشر از موضع زمان و زمینههای تاریخی، در مواجهه و تفسیر از متون اصلی، ارائه داده است. این تفسیرها را ما نمیتوانیم رد کنیم. این تفسیرها میتوانند در شرایط مشابه کارآمدی داشته باشند. او اینگونه به میراث اسلامی و عربی نگاه میکند، میراث را به عنوان خوانشهای تاریخی مسلمانان و برآمده از تاریخ تلقی میکند.
از نظر حنفی، تنزل، اتفاقا استعلا است! او گاهی به بحث نزول قرآن اشاره کرده و میگوید: قران هم متعالی بود، اما وقتی متدانی شد، قرآن شد، که یک انسان را هدایت میکند و در آیات قرآن به کرات به نزول قرآن اشاره شده است.
این نزول با تعالی نسبت ندارد، بلکه با تدانی نسبت دارد. یعنی دنو پیدا میکند و به انسان نزدیک میشود. اگر در عالم صوفیان و عرفا بخواهیم غوطهور شویم و تعالی پیدا کنیم امور دنیایی ما فشل میماند.
جریان اسلام انقلابی که او مطرح میکند جریانی است که به کارآمدسازی میراث، برای انسان مرتبط است. اسلام انقلابی و نگاه انقلابی به اسلام، نگاهی است که دین را با رویکرد ایدئولوژیک برای ایجاد تحول در زندگی امروز بشر نگاه میکند و این اسلام انقلابی، مبانی فکری ثابتی ندارد. اصلا از نظر حنفی مبناگرایی وجود ندارد، البته این را از بیرون متن او می گویم.
به نظر میرسد اساسا نگاه آقای حنفی، نگاهی عملگرایانه، حتی از نوع افراطی است! به این معنی که ارزش ذاتی برای تفکر قائل نیست. اعتقاد دارد ارزش افکار در تراز عمل و واقعیات اجتماعی معلوم میشود. به همین دلیل اسلام انقلابی او یک پروژه ایدئولوژیکِ انسانگرایانه است، اما نه از جنس انسانگرایی آرکونی، جنس انسانگرایی حسن حنفی فرق دارد.