جامعه ایمانی همه مخلوقات را مظاهر الهی میداند/ حکومت الهی به همه شهروندان نگاه رحمانی دارد
تأثیر مراتب ایمان در روابط اجتماعی/
جامعه اسلامی جامعهای دانست که در آن رحمت و نگاه مهربانانه نسبت به مخلوقات الهی بر غضب چیره باشد. در مباحث عرفان، در دو جا درباره مراتب ایمان، مطالبی عنوان شده است؛ یکی در بحث قرب نوافل و قرب فرائض و دیگری در باب سفرهای چهارگانه.
حجت الاسلام و المسلمین «محمدرضا غفوریان» جامعه اسلامی را جامعهای دانست که در آن رحمت و نگاه مهربانانه نسبت به مخلوقات الهی بر غضب چیره باشد. وی در قسمتی از سخنان خود با انتقاد از کسانی که حضرت امیرالمومنین علیه السلام را با شمشیر و غضب به جامعه معرفی می کنند گفت: در سیزده سال از زندگی حضرت جنگهایی رخ داد و بیش از پنجاه سال از زندگی او سرشار از محبت و حتی شوخ طبعی است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز) این پژوهشگر دینی در سخنانی با موضوع «تأثیر مراتب ایمان در روابط اجتماعی» گفت: در آیات قرآن، روایات، تاریخ و فرهنگ معارف دینی، ایمان با مراتب مختلف و متفاوتی معرفی شده است که مرتبه ظاهری و سطحیترین مرتبه ایمان، همان چیزی است که به صورت میراث خانوادگی و یا اقرار لفظی و زبانی، شکل میگیرد. مراتب عمیقتر ایمان نیز با معرفت و شناخت ذهنی و عقلی و یا دلباختگی و تأثیر در عمق قلب همراه است. عرفای ما به این نوع ایمان پرداختهاند.
این استاد حوزه ادامه داد: در مباحث عرفان، در دو جا درباره مراتب ایمان، مطالبی عنوان شده است؛ یکی در بحث قرب نوافل و قرب فرائض و دیگری در باب سفرهای چهارگانه.
حدیث قرب نوافل و مقام فنا
وی افزود: در مباحث عرفانی، اصطلاحی به نام «حدیث قرب نوافل» است. این اصطلاح از روایتی گرفته شده که میتوان گفت تقریباً متواتر بین الفریقین است؛ یعنی شیعه و سنی، همه، این روایت را با سندهای بسیار معتبر و خوب، نقل کردهاند. در این حدیث بیان شده بندگان با عبادتهای مستحبی حق تعالی به معرفتی دست پیدا میکنند که از قول خداوند به آنان خطاب میشود: «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»، یعنی منِ خداوند، گوش، چشم و دست او میشوم که با آنها میشنود، میبیند و فعالیت میکند. این وضعیت را معمولاً در مباحث عرفان، بر «فنا» تطبیق میکنند؛ بدین معنا که عبد سالک در اثر معرفت و مداومت بر عبادت حق تعالی به جایی میرسد که همه نظام وجود و مظاهر هستی را مظاهر حق تعالی میبیند و هیچ نفسیت و ذاتیتی برای خود آنها قائل نیست. این بدین معناست که عبد سالک با معرفت حق، هیچ چیز را در واقعیت، جز حق تعالی نمیبیند و این مقام «محو یا فنا» است.
مقام قرب فرائض
غفوریان گفت: مرحله «قرب فرائض» از این مرحله جدیتر و عمیقتر است. در این مقام بنده از اوج قله معرفت حق تعالی، نگاهی به مظاهر او در عالم وجود و نظام هستی میافکند و اکنون است که مظاهر حق تعالی را با نظم و ترتیب خاصشان ملاحظه میکند و از مرتبه احدیت به واحدیت و مظاهر خارجی و عینی جلوهگاه حق تعالی میرسد. اگر بنده و سالکی به این مرحله بار یابد، از مقام «محو» به «سهو» و از مقام «فنا» به «بقاء بالله» رسیده است.
بقاء بعد الفناء
وی ادامه داد: عبد سالک، در سفر سوم ازسفرهای چهارگانه میبیند که در بسیاری از موارد، با نبوت و خبر دادن از مقام علم باطنی حق تعالی، همراه میگردد. این، مقام «بقاء بعد الفناء» است و یک بخشی از مباحثی که اهل عرفان درباره مراتب ایمان دارند، به شمار میرود.
سفرهای چهارگانه سالک
غفوریان گفت: معروف است که عرفا قائلند عارف سالک میتواند چهار مرحله از سفر را طی کند و البته ممکن است برخی، یک مرحله را بپیمایند، برخی دو مرحله و عدهای نیز همه این مراحل را در نوردند. سفر اول، سفر «من الخلق الی الحق» است. «خلق» در اینجا به معنای «مخلوق» است و بدین معناست که سالک و عارف از پدیده و موجودات به سوی حق تعالی سفر کند که همان «قرب نوافل» است؛ یعنی وقتی موجودات را میبیند، تماماً مظاهر حق تعالی را مینگرد.
وی افزود: سفر دوم سفر «من الحق الی الحق» نام دارد؛ یعنی سالک در خود حق تعالی، سیر کرده و اوصاف، اسماء و ویژگیهای او را مطالعه و نسبت به آن معرفت پیدا میکند. سفر سوم «من الحق الی الخلق بالحق» است که سالک از حق تعالی به سوی خلق، سفر میکند نه اینکه از توحید و مظهریت حق تعالی، دست بکشد و آنها را فراموش بکند؛ بلکه با استعانت، کمک و معیت حق تعالی، از حق به خلق، سفر میکند. سفر چهارم این سفر «من الخلق الی الخلق بالحق» است؛ در بین موجودات، سیر میکند اما سیر او حقانی و با معیت حق تعالی و نگاه الهی است. این مرحله را عمدتاَ عرفا مختص انبیا و اولیای والای حق تعالی می دانند و تشریع در همین سفر، انجام میگیرد. هر یک از این سفرهای چهارگانه، برای سالک حاصل شود، بر عمق معرفتش افزوده میشود.
«رحمت» گستردهترین صفت حق تعالی
غفوریان گفت: عرفا قائلند اوصاف و اسماء الهی، محیط و محاط، اعظم و عظیم دارد و آن اوصاف و اسمائی که محیطند، عامند و گستره آنها در مرحله و پله بعدی قرار دارد، اما آنچه که عامترین اسم و گستردهترین صفت حق تعالی و مقدم بر همه اوصاف است، رحمت اوست و لذا در آیه شریفه میخوانیم «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»؛ بدین معنا که حتی گستردگی رحمت، اسماء و صفات دیگر را هم در برمیگیرد. از این رو، رحمت، مقدم و عام است و استثنا ندارد؛ اما «عذابی اصیب به من أشاء»؛ غضب، عذاب و قبض، عام نیست وچیزی به نام «عذابی وسع کل شیء» یا «غضبی وسع کل شیء» نداریم.
نگاه رحمانی اهل ایمان به بندگان خدا
غفوریان گفت: وقتی ایمان انسانی به مرحلهای رسید که حق تعالی را شناخت و خودش یکی از مظاهر جامع حق تعالی شد، در او نیز رحمت گسترده و دارای وسعت میشود. رحمت عبد سالکی که خدا را با عمق معرفت و جامعیت اسماء و صفات بشناسد بر غضبش مقدم است. بنابر این، اگر در صحنه اجتماع، حتی عاصیان و کافران را -که مخلوق حق تعالی و نشانهها و آیات حقند- میبیند آنها را نیز مظاهر و جلوههای حق تعالی مینگرد.
وی افزود: مرحوم شیخ محمود شبستری در «گلشن راز» به لطافت میگوید: ما در نگاه دینی و آئین انبیای الهی و به ویژه در اسلام که محیط پیدایش آن، محیط شرک و بت پرستی بود چیزی زشتتر و پلیدتر از شرک و بتپرستی نداریم؛ چنانکه خود خدا میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ». ولی بت یکی از موجودات این عالم است و هر موجودی، آیه الهی به شمار میرود. اگر با این نگاه، به بت نگریستید که آن نیز پدیدهای در عالم و یکی از مظاهر هستی است، آن را نیز مظهر حق متعال میبینید؛ لذا مرحوم شبستری در بیتی لطیف میگوید: مسلمان گر بدانستی که بت چیست/بدانستی که دین در بتپرستی است.
سفر به معبد بوداییان
غفوریان گفت: در یکی از سفرهایم به یکی از معابد بودائیان رفتیم. در آن معبد، مجسمههایی قرار داشت که طبق رسوم خودشان، آنها را عبادت میکردند. بودائیان منطقه مجسمهای از بودا ساخته بودند که آنقدر بزرگ بود که نمیتوانستند آن را به تنهایی سرپا نگاه دارند؛ لذا باید ساختمانی بسیار بلند ساخته میشد. اما ساخت آن ساختمان هم مشکل بود. لذا مجسمه را روی زمین، خوابانیده بودند و طبق آئین خود، پیرامون آن مینشستند و مناسک و مراسم را به احترام بودا برگزار میکردند. در آنجا به یاد این بیت «گلشن راز» شیخ مرحوم شبستری افتادم و میدیدم که این مجسمه را انصافاً زیبا و هنرمندانه ساختهاند. من به این زیبائیها مینگریستم و قصد کرنش مشرکانه و عمل بتپرستان جاهلیت عرب را نداشتم، اما میدیدم که این را چقدر هنرمندانه ساختهاند و لب، چشم، گوش، سر، دست و بدنش متناسب درست شده است. اینها همه مظاهر الهی هستند و لذا اگر با این دید، نگاه بکنیم، عین خداپرستی و عبادت است. وقتی میتوان به یک مجسمه بیجان، چنین نگریست، یک انسان عاصی یا غیرمسلمان در روابط اجتماعی، چه جایگاهی دارد؟
شیعه مخالف خشونت است
وی تصریح کرد: این البته بدین معنا نیست که به جرائم، کم توجه باشیم یا مجازات را بر چینیم. علی بن ابی طالب(علیه السلام) به عنوان رئیس الموحدین و بزرگترین معلم توحید بعد از پیغمبر اسلام نیز، مجرمان را مجازات میکرد؛ مجازات نیز برای تخلیص و تصفیه ناخالصیها و توجه دادن به توحید است و الا عذاب و غضب به خودی خود، مطلوب نیست. عذاب، وسیلهای برای گسترش رحمت و جمال است؛ لذا استثنا و محدود است؛ از این رو طفیلی به شمار میرود و آنچه که اصل است، رحمت و جمال است. بنابر این اگر در روابط اجتماعی به ویژه در نگاه شیعی، با گسترش اسلام با تهاجم نظامی و قهر غلبه شمشیر مخالفیم، به این دلیل است که نه پیغمبر چنین کرده و نه امیرالمؤمنین، بلکه دیگران چنین کردند و ما مبنائاً با این روش، موافقت نداریم و در متون روائی ما نیز با آن، مخالفت شده است. به دلیل سلطه خلفا و حکومتها، به ویژه در زمان بنی امیه و بنی عباس، امکان ابراز روشن و گسترده این آموزهها نبود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: ایمان با شمشیر، قهر، غضب، نیزه و تهاجم نظامی در قلوب مردم جا نمیگیرد. لذا پیغمبر با خلق حسن برای جذب افراد اقدام میکرد و «رحمۀ للعالمین» بود؛ نه فقط رحمۀ للمؤمنین؛ پیغمبر خدا را جامع و متوازن شناخته و میداند که «سبقت رحمته غضبه». حکومت در روابط اجتماعی، انسانها در برخوردهای خود در سطح جامعه، و قانونگذار در مقام قانونگذاری باید همه اینها را به همین صورت در نظر بگیرد.
حکومت الهی حکومتی رحمانی است
غفوریان گفت: حکومت الهی به معنای جلوه دادن اوصاف و ویژگیهای خداوند است. نوع حکومتی است که خداوند به طور حقیقی و تکوینی دارد. حکومتی که اصل را بر قهر و غضب میگذارد الهی نیست. دشمنان پیامبر هر چه خواستند گفتند اما هیچ کسی نتوانست مدعی شود که پیامبر، رفتاری تند و اخلاقی ناپسند از خود بروز داده است.
بیش از سه جا را نیافتم که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به شدت عصبانی شده باشند. اگر این سه مورد را بر عمر ایشان تقسیم کنیم، به طور متوسط، هر بیست و یک سال، یک بار، چنین رفتاری از ایشان دیده شده است. با توجه به اخلاق نبوی باید سنجید که اخلاق معمول و رایج افراد عادی مسلمان –نه اولیای الهی، عالمان وارسته و عارفان خودساخته- چه سنخیت و مشابهتی با خوی آن حضرت دارد؟ این پیامبر به گونهای بود که کفار را خشمگین میکرد و به فریاد وا میداشت که چرا نمیتوانند آن حضرت را عصبانی کنند و کاری انجام بدهند که ایشان را مجبور به یک برخوردی تند بسازند؟
این پژوهشگر دینی تصریح کرد: پیامبر تمام موجودات را مظاهر حق تعالی میدید و خود، جلوهگاه اوصاف کامل خدای متعال بود و لذا رحمت او بر غضبش مقدم بود. سیزده سال از عمر حضرت علی علیه السلام در جنگ گذشت و البته این جنگها در بخشی از این سیزده سال، اتفاق افتاد نه آنکه هر روز از این دوره، در جنگ گذشته باشد. با این حساب، پنجاه سال از زندگی حضرت علی در خارج از میدان جنگ، سپری شد، ولی ما نماد آن حضرت را شمشیر و ذوالفقار نشان میدهیم و حال آنکه حضرت خطبههای توحیدی، مناجاتهای عارفانه نیمهشب، شوخی و مزاحهای مختلف دارد به طوری که در بسیاری از اوقات، به عنوان عیبجوئی از ایشان میگفتند «فانه مزّاح».
دلسوزی پیامبر برای کفار
غفوریان گفت: اگر جلوه بیرونیمان در روابط اجتماعی قبض، عصبانیت، دستگیری و سرکوب است، بدانیم که رفتارمان الهی نیست. ما به غلط، چنین تصور میکنیم که اگر کسی اهل معنا، معنویت و عرفان شد، آن قدر در خود فرو میرود که نسبت به مردم بی اعتنا شده و به محض مواجهه با یک تخلف کوچک و حتی یک مکروه، رو ترش میگرداند. حال آنکه پیامبر با مردم آنگونه رفتار کرد که خداوند خطاب به او گفت: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین»؛ یعنی گویا تو قصد داری جان خود را بر سر کسانی بگذاری که ایمان نمیآورند و تخلف میکنند. دلسوزی پیامبر برای کفار، مشرکان و عاصیان به شکلی بود که چنین خطابهایی در قرآن به او میشود، اما ما با برادران مسلمان خود، به توهم مخالفت یا جرم، چه رفتار و برخوردی میکنیم؟ چرا بدون اثبات جرم، برخوردهایی چنین نادرست مینماییم و آنگاه مدعی هستیم که الهی عمل میکنیم؟
وی تصریح کرد: پیامبر «طبیبٌ دوارٌ بطبّه» بود. بیمارانی که پیامبر قصد معالجه روحیشان را دارد نیز در بسیاری اوقات، سخن آن حضرت را فهم نمیکردند و نمیدانستند که نیاز به طبیب دارند، اما چون آنها قدرت چنین فهمی ندارند، خود حضرت پیشگام میشد. دلسوزی آن حضرت بیش از خود آنان برای خودشان بود. آنگاه که ایمان، مستحکم، و شناخت خدا عمیق گردد و عرفان صحیح یافت بشود، برخوردهای اجتماعی نیز از درون خانواده تا ارحام، بستگان، همسایگان و جامعه، تفاوت بسیاری پیدا میکند.