بررسی وضعیت افغانستان در عمده شاخصها نظیر اقتصاد، بهداشت، زیرساخت و مواردی از این قبیل نسبت به قبل از دوره زمانی حضور آمریکا حاکی از آن است که وضعیت بهتری ندارند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، با خروج آمریکا از افغانستان و تسلط طالبان بر این کشور، افغانستان بار دیگر مورد توجه کشورهای منطقه و قدرتهای فرامنطقهای قرار گرفت.
بیشک درباره کشوری نظیر افغانستان که به گواه تاریخ معاصر محل جولان کشورهای منطقه و فرامنطقهای با اهداف مختلف و همچنین محل حضور گروههای سلفی و جهادی بوده نمیتوان با قطعیت سخن گفت.
به ویژه که نظرها درباره ماهیت خودِ طالبان متکثر بوده و بنا به دلایلی از جمله عقاید خود این گروه نظیر عدم حضور رسانهای شخص اول آن و عقاید مشابه، کار به مراتب سختتر میشود.
با این حال چارهای وجود ندارد جز تحلیل وقایع بر اساس اطلاعات موجود به ویژه مصاحبه با افراد متعددی از اعضای طالبان در دولت جدید[۱]. آنچه در این مختصر مورد واکاوی قرار میگیرد مسئله طالبان و نوع نگاه آنان به آمریکا میباشد.
گورستان امپراتوریها
قیام جهیمان در ۱۹۷۹، ترور انورسادات در ۱۹۸۲ که اولی در عربستان بود و دومی در مصر به نوعی باعث احساس خطر از جانب اسلامگرایی شد. اتفاقاتی که تسریع فرآیند هجرت اسلامگرایان برای ملحق شدن به مجاهدین افغان را در پی داشت.
با وجود احساس خطر از ناحیه ایشان اما به دلیل ملاحظات جنگ سرد، در مجموع فایدهِ وجودِ مجاهدین بیش از ضررشان بود. با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی برخی ملاحظات کنار رفت.
فلذا هرچند امریکا از مجاهدین در جنگ علیه شوروی و دولت کمونیستی نجیب حمایت کرد؛ اما با پایان کمونیسم در افغانستان و فروپاشی شوروی، از همین ناحیه یعنی گروههای اسلامگرا، احساس خطر نمود.
انفجار زهران عربستان در ۱۹۹۳ و انفجار در یکی از مراکز تجاری نیویورک در همان سال، از مواردی هستند که این احساس نگرانی را مضاعف کرد. متراکم شدن نیرویی تحت عنوان مجاهدین عرب که از کشورهای مختلف در دو دهه مبارزه علیه کمونیسم به افغانستان مهاجرت کرده بودند میتوانست این بار تهدیدی برای خود امریکا و منافعش باشد.
گروههایی که عمدتا در همان سالها ذیل القاعده سامان یافتند یا بهتر است بگوییم یکی از تشکلهای اصلی آن به القاعده موسوم شد. تروریسم، افراطیگری مذهبی، اسلامگرایی افراطی میراث این دوره از تلاشهای غرب برای ایجاد پروپاگاندا علیه برخی کشورها و به ویژه افغانستان میباشد. میراثی که چندی بعد بهانهای برای حضور بیش از ۲۰ سال اشغالگری را در افغانستان فراهم کرد.
بررسی وضعیت افغانستان در عمده شاخصها نظیر اقتصاد، بهداشت، زیرساخت و مواردی از این قبیل نسبت به قبل از دوره زمانی حضور آمریکا حاکی از آن است که وضعیت بهتری ندارند.
مشارکت پایین مردم در انتخاباتها و به ویژه انتخابات اخیر نیز نشان میدهد آمریکا در استقرار یک نظام دموکراتیک موفق نبوده است. البته به گفته شاهدان میدانی، آنچه مشهود است ظهور پررنگتر برخی مظاهر غربی نظیر کافههای مختلط و موارد مشابه در بخش شهرنشین افغانستان میباشد که این را نمیتوان به عنوان پیشرفت و دستاورد برای بیست سال اشغال نمونه موفقی دانست.
اجمالا آنچه درباره خروج آمریکا مشهود است، شکست قطعی سیاستهای این کشور در افغانستان میباشد. مسئلهای که باعث تجدیدنظر بسیاری از مخالفان و حتی موافقان آمریکا درباره نقش جهانی این کشور بعد خروج از افغانستان شد. شکستی که یادآور نام مستعار افغانستان است: گورستان امپراتوریها!
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
اما حقیقت این است که خروج همراه با رسوایی آمریکا، تمام ماجرا نیست. این خروج از آن جهت که طالبان آن را پایان دشمنی تلقی کرده و آشکارا بیان میکند که مشکلش با آمریکا بر سر اشغالگری بود و با پایان اشغال، این کشور مشابه بقیه خواهد بود، میتوان محل نگرانی باشد.
به گفته مسئولین امارت از جمله ذبیحالله مجاهد، بازگشایی سفارت آمریکا در این کشور مانعی ندارد. هرچند واکاوی مصاحبههای انجام شده با افراد مختلف بیانگر یک نظر مشخص و دقیق نیست؛ اما تقریبا این را میتوان از مجموعه مصاحبهها دریافت که در نگاه آنها، آمریکا آن قدرت هژمون و مستکبر که مدام در حال دسیسه برای سلطه بیشتر بر دیگران میباشد، نیست. نقطه ضعفی که میتواند محل ضربه خوردن امارت در گامهای بعدی باشد.
علاوه بر ضعف فوق، قرائت فقهی ایشان از مقوله جهاد که برخاسته از بنیانهای اندیشهای ایشان میباشد نیز محل تأمل است. به این معنی که وقتی دغدغههای ایشان را واکاوی میکنیم، مقوله جهاد غالبا در مواجهه با اشغالگر و صرفا در یک لایه نظامی معنا پیدا میکند که بعد از تشکیل حکومت این جنس دغدغهها جای خود را به مضامینی نظیر امر به معروف و نهی از منکر نسبت به افراد جامعه میدهد.
یعنی اجرای شریعت و حدود فقه حنفی، اهمیت ویژهای پیدا کرده و خبری از دوگانه استضعاف-استکبار که در ادبیات امام خمینی (ره) یا در اندیشههایی نظیر اخوان و القاعده وجود داشت نیست[۲]. طالبان در دوره جدید این اطمینان را به همه کشورها داده است که از خاک افغانستان علیه سایر کشورها استفاده نخواهد شد.
یعنی تلویحا بیان میکنند آن فرصتی که به گروههایی نظیر القاعده در دولت سابق داده شد مجدد تکرار نخواهد شد. موضوعی که آمریکا نیز بعد از خروج آن را به عنوان یکی از دستاوردهایش اعلام کرد و احتمالا از مفاد توافق دوحه باشد.
این ضعف در لایه بینشی که مبارزه با استکبار در آن جایگاهی ندارد در کنار ضعف بصیرتی طالبان که موجب نگاهی بسیار بسیط به ماهیت آمریکا به عنوان یک دشمن میشود سبب شده که با وجود غمبار بودن وضعیت افغانستان در طول چند دهه اخیر همچنان نسبت به آینده آن نیز نگران بود و این مسئلهای است که باید با جدیت و در شروع کار تدبیری برایش نمود چراکه «سر چشمه شاید گرفتن به بیل – چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.»
سخن پایانی آنکه نگرانی آنجایی مضاعف میشود که ایران با وجود اسطوره بودن در تبدیل تهدیدهای نظامی به فرصت، اما در عرصه دیپلماسی ضعف جدی دارد. گلایههایی که شاهدان میدانی از زبان مسئولین طالب ذکر میکنند نظیر برخورد متکبرانه مسئولان ایرانی با ایشان و عدم تکریمشان یا صادقانه نیافتن گفتههای مسئولین، یا قابل قیاس نبودن تعداد جلسات طالب-ایران با تعداد جلسات طالب-پاکستان به گفته این شاهدان، از گزارههاییست که مؤید ضعف مذکور هستند.
علاوه بر ضعف عمومی در عرصه دیپلماسی، خارج از اولویت بودن پرونده افغانستان نگرانی نسبت به آینده را مضاعف میکند. حال آنکه ایران میتواند با حفظ خط قرمزهایی نظیر عدم به رسمیت شناختن طالبان در موقف فعلی، برای ایجاد امنیت و ثبات در افغانستان با جدیت بیشتری بکوشد و از فرصت ایجاد شده نهایت بهره را ببرد.
پانوشت:
[۱] مصاحبه با بیش از چهل نفر از اعضای امارت اسلامی که به همت مجموعه برهان در زمستان ۱۴۰۰ انجام شده است. در ادامه هرجا از لفظ «شاهدان میدانی» استفاده شد منظور مصاحبهکنندگان همین مجموعه میباشد.
[۲] فارغ از تفاوتهای روشیای که هر کدام برای تحقق هدفشان در پیش میگیرند